در ایران کارگران دارای سازمان توده ای خود نیستند، برای همین مسئله چگونگی تشکلیابی طبقه کارگر باز است. وقتی این سوال باز است، گرایشهای مختلف درون طبقه کارگر برای سازمانیابی طبقه کارگر، آلترناتیوهای مختلف خود را دنبال میکنند. نمیتوان از کارگران کمونیست خواست همان سبک تشکلیابی را بپذیرند که کارگران رفرمیست و سندیکالیست دنبال میکنند. زمانی که هنوز تشکلی شکل نگرفته، فعالین شورایی تلاش میکنند تا مبارزه و تشکلیابی امروز کارگران به تشکیل سازمان شورایی منجر شود و طبقه کارگر ایران به جای اتحادیه ها، به شورا دست یابند. قوام یافتن و استحکام مجامع عمومی و تبدیل آن به یک جنبش، پایه قویی را برای سازماندهی شورایی کارگران فراهم میسازد. تحولات تند سیاسی در ایران هم این شکل از تشکلیابی را میطلبد. چون با تشکل شورایی طبقه کارگر هم امکان دخالتیابی در سیاست را مییابد و هم میتواند خود به سمت قدرتیابی گام بردارد و در آینده و با انقلاب به سازمان دولت ارتقاء یابد. برای همین سیاست دامن زدن به جنبش مجمع عمومی در شرائط کنونی جدا از ممکن بودن آن در مقابل آلترناتیوهای ذهنی مثل تشکیل سندیکا، بر استراتژی بلندمدت تری نیز استوار است. فعالین شورایی ميخواهند که مبارزه براى برپائى مجمع عمومیها به قطب نماى حرکت کارگران تبدیل شود و خصلت نماى این دوره مبارزات کارگرى شود. مبارزات کارگرى با جنبش مجمع عمومى جوش بخورد و هر چه گستنرده تر ارگانهای مجمع عمومی و مجمع نمایندگان تشکيل شوند و قوام بگيرند و در اعتراضات کارگرى نقش محورى پيدا کنند. طوری شود که دیگر هر فعال کارگری در هر مرکز نسبتا بزرگ کاری، وقتی صحبت از تشکل میشود، در فکرش تشکیل مجمع عمومی و انتخاب نماینده بیاید و نه چیز دیگر. اتحادیه هایی هم که شکل میگیرند از نظر سازمانی و سیاسی به جنبش شورایی تعلق بگیرند و از سنت عمومی سندیکایی در جهان دور شوند و بر دموکراسی مستقیم و عمل مستقیم کارگران تکیه داشته باشند.
سندیکای مبارز و سندیکای رفرمیست
– حکومتگران دریابند که در سایه مشارکت عمومی و توجه به سهم کارگران در مقابل نقش شان در فرایند کار و تولید، شعارهای عدالتخواهی و مردمگرایی تحقق می یابد و چنانچه آنان بخواهند به شعارهایشان پایبند باشند جز از این طریق آنرا میسر ندانند.( از مقاله نقد کارگری بر سندیکای کارگری، حسین اکبری، روزنامه اعتماد )
این حرف آقای حسین اکبری از معماران اصلی هیات موسسان سندیکایی و دبیر آن در زمان موجودیت هیات موسسان میباشد.
در همین مقاله آقای اکبری در نقدی به عملگرد سندیکای شرکت واحد، آنها را از ” افراطگری” برحذر میدارد و نصیحت میکند که راه ماندگاری آنها به این وابسته است که آنها طوری عمل کنند که دولت و مسئولین آنها را بپذیرند. ” ۴ – حرکت های صنفی به دریافت واکنش های مثبت و قابل اعتنا از جانب مسئولین دست یابد.“
مشکل آقای اکبری این است که در شرائط دیکتاتوری عریان و خفقان بی سابقه، میخواهد سندیکایی دایر کند و آن سندیکا هم مورد قبول حاکمان و قدرتمندان واقع شود و “واکنش مثبت و قابل اعتناء مسئولین” را دریافت کند. چنین سندیکایی در واقع دست کمی از شورای اسلامی کار ندارد و یا در بهترین حالت نظیر سندیکاهای مورد علاقه آقای اکبری یعنی سندیکاهای دهه 40 و 50 شمسی خواهد بود که در حد شوراهای اسلامی امروز بودند. سندیکای دایر و ثابت در ایران در توازن قوای فعلی ممکن نیست. اما اگر سندیکایی مانند سندیکای شرکت واحد شکل گیرد، بدون شک در چهارچوب تئوریهای آقای اکبری نمیماند و به ” افراطگری” یعنی درجه ای از رادیکالیسم دچار میشود و مورد نقد آقای اکبری قرار میگیرد.
آقای اکبری خواهان سندیکایی است که در وفاق با حکومت و کارفرمایان باشد و نه در مبارزه با آنها. اما اگر امکان موجودیت سندیکایی فراهم شود، جنبش شورایی و گرایش رادیکال کارگران خواهان سندیکای مبارز، سندیکایی که از مبارزه مستقیم کارگران برخاسته و ظرف این مبارزه میباشد، است.
دو دویکرد در سازماندهی جنبش کارگری
در جنبش کارگری ایران، دو رویکرد و دو گرایش برای فائق آمدن بر مشکل تشکلیابی کارگران تلاش میکنند. رویکرد رفرمیستی- سندیکالیستی و رویکرد رادیکال- شورایی.
رویکرد رادیکال بر مبارزه مستقیم کارگران و متحد و متشکل کردن آن تکیه دارد و رویکرد رفرمیستی بر قانونگرایی و امکان گرایی.
یک گرایش دنبال تغییر قانون کار از طریق قانونی میباشد تا کارگران به اتحادیه دست پیدا کنند و گرایش دیگر میخواهد مبارزه جاری کارگران بر متن همین مبارزه متحد و متشکل شود تا هم به اصلاحات و بهبود فوری وضع کارگران منجر شود و هم کل سیستم اقتصادی و سیاسی جامعه ، سیستم سرمایه داری را در آینده دگرگون سازد.
یک گرایش آنقدر ذلیل و خوار میباشد که تغییر فصل ششم قانون کار و دستیابی کارگران به سندیکا بر اساس این اصلاحیه ” رادیکالیسم” و عمق اهداف برنامه ای آن را تشکیل میدهد و گرایش دیگر بدنبال پیشروی مبارزه جاری، کسب آزادیهای گسترده سیاسی و اجتماعی و کسب قانون کار انقلابی میباشد که مبارزه کارگران در آن پر و بال بگیرد. گرایش رفرمیستی حتی بدرد وضع حال کارگر هم نمیخورد، اما گرایش رادیکال میخواهد ضمن تغییر وضعیت حال، برای دگرگونی عمیق آینده، برای نابودی سیستم کار مزدی سرمایه نیرو جمع کند و سازماندهی کارگران را با این هدف در دستور خود دارد.
یک گرایش بر اساس قانون کار و قانونن اساسی به نصیحت حکومت و سرمایه داران میپردازد که برای امنیت کشور اجازه دهید اتحادیه شکل بگیرد. نصیحت میکند که ترس و واهمه شما بیخود است و اتحادیه خود مانع افراط گرایی و اعتصاب میباشد و گرایش دیگر بدنبال افراط گرایی و تحولات عمیق در سیستم اقتصادی و اجتماعی میباشد.
یک گرایش بدنبال قانون میگردد تا کارگران و کارفرمایان هر دو از آن منتفع شوند و امنیت برقرار شود و حداکثر رادیکالیسمش در رجوع به مقاوله نامه های جهانی کار ظهور میکند. در حالی که گرایش رادیکال رجوع به مقاوله نامه جهانی کار و سازمان جهانی کار را تنها یک امر بسیار فرعی و کوچک در مبارزه میبیند و برای فشار سیاسی به حکومت و استفاده از یک امکان کوچک برای گسترش اعتراضات کارگر و تشکلیابی آن به آن رجوع میکند و جایگاهی در دیدگاه آنها ندارد.
رویکرد سندیکالیستی میگوید:
“…اگر اتحاديههاي كارگري با حمايت و درايت آگاهان اجتماعي مواجه شوند، قطعاً در اولين گام، خواستار كار و توليد اجتماعي مفيد خواهند بود؛ چرا كه با وجود كار اعضاي اتحاديههاي كارگري و دهقاني، ميتوانند درخواستهاي ضروري را طلب كنند، وقتي بخش عظيمي از مردم با اراده و آگاهانه از دولتمردان و راهبران اجتماعي طلب كار و توليد كنند، آيا امنيت جامعه را به مخاطره مياندازند يا برعكس امنيت از دست رفته را باز ميستانند.” از مقاله نگاه امنیتی به فعالیت اتحاده ای کارگران- حسین اکبری
رویکرد افراطی نه بدنبال امنیت تولید، بلکه بدنبال امنیت و رفاه کارگران و تشکل آنها، نه بدنبال آموزش جلادان و قاتلان جهت پذیرش اتحادیه به عنوان ابزار تامین امنیت، بلکه بدنبال تشکل کارگران برای برهم زدن امنیت سرمایه داران و حکومت آنها میباشد.
یک رویکرد بدنبال آن است تا دستیابی به تشکل کارگری حقوق دولت و کارفرمایان را هم تامین کند و به امنیت ملی خدمت کند یعنی به یک دولت تثبیت شده منجر شود.
“…قراردادهاي اجتماعي از اين دست از آنجا كه متضمن حقوق همهي افراد جامعه، اعم از كارفرمايان، كارگران، كشاورزان، پيشهوران و ساير آحاد اجتماعي است، لذا تكيه بر آنها و بهرسميت شناختنشان از جانب دولتها به تأمين امنيت در همهي ابعاد از جمله امنيت ملي، امنيت شغلي، اجتماعي و فردي منجر ميشود…..”
رویکرد دیگر ذره ای برای حقوق دولت و کارفرمایان تره خورد نمیکند و تنها هدفش قدرتمند شدن کارگران است که تنها با اتحاد و مبارزه شان ممکن میشود. هدف آنها نه تلاش برای “امنیت ملی” بلکه تلاش برای بهبود و رفاه امروز کارگران و دگرگونی کامل سیستم طبقاتی حاضر میباشد. هم چنین دستیابی به اتحادیه کارگری را برای ایجاد ثبات حکومتی و تامین “امنیت ملی” را در شرائط ایران و کشورهایی با اقتصاد بی ثبات و دیکتاتوری عریان خواب و خیالی بیش نمیداند. نه اتحادیه ای به روش سندیکالیستهای قانونگرا بدست میاید و نه ثباتی. اتحادیه و تشکل در چنین شرائطی با ثبات سیاسی در تناقض قرار دارد. مگر اینکه اتحادیه هایی نظیر اتحادیه های دهه 40 و 50 شکل بگیرند که همانطور که آقای اکبری نوشته اند با تغییر فصل ششم و تحولات در شورای اسلامی و دیگر تشکلهای دست ساز ممکن میگردد.
این نگاه سندیکالیستی وقتی که از پایگاه و سرچشمه وجودی آن یعنی کشورهایی با ثبات اقتصادی و سیاسی و سنت سوسیال دموکراسی جدا میشود و در زمین رژیمهای دیکتاتوری نظیر ایران قرار میگیرد، بدنبال نهادی است که مورد پذیرش همین دیکتاتوری عریان قرار گیرد. این درست که اتحادیه در کشورهای اروپای و آمریکا فقط در جهارجوب محدود تشکل کارگری باقی نمیماند و بخشی از سیستم اداره جامعه، بخشی از سیستم اقتصادی و سیاسی حاکم میباشد، اما چون تغییر و تحولات تند سیاسی در کار نیست و دولت و قدرت سیاسی مورد سوال نیست، اتحادیه ها به عنوان تشکل طبقه کارگر ظاهر میشوند، اما در زمین دیکتاتوری عریان و در زمین بی ثباتی اقتصادی و سیاسی اگر وظیفه اتحادیه تامین امنیت و در نظر گرفتن “همه طرفهای ذینفع” شود، دیگر از نقش خود به عنوان اتحادیه کارگری خارج میشود و به چیز بی یال و دم و اشکم تبدیل میشود. دیگر اتحادیه حتی کارکرد اتحادیه در کشورهای پارلمانی و آزاد را ندارد که کارگر از آن به عنوان یک ابزار و آخرین خاکریز مقاومتی در مقابل بورژوازی و دولتش از آن استفاده میکند. بلکه یک نهاد ذلیل وابسته به دولت و نهادهای حکومتی میشود. همانند سندیکاهای بعد از کودتای 28 مرداد، شوراهای اسلامی و انجمن صنفی کارگران آمده در قانون کار و…..
اما خارج از این تفاوت ما میگوییم جنبش سندیکا سازی، سندیکای واقعا کارگری و مبارز( نه آن سندیکایی که آقای اکبری تصویر میکند) در شرائط ایران اقبال زیادی برای موفقیت ندارد. زیرا در شرائط دیکتاتوری عریان امکان حیات ندارد و در شرائط تحول تند و انقلابی از واقعه عقب میافتد. آقای اکبری مشکل عدم وجود اتحادیه در ایران را تنها ناشی از “ترس بی پایه” دولت از برهم خوردن امنیت جامعه و امنیتی کردن سندیکاها، به زبان ساده یعنی سرکوب سندیکاها، میداند. اما این درست نیست در زیر به بررسی کوتاه علت عدم موفقیت کارگران ایران در دستیابی به تشکل توده ای، و یا عدم موفقیت در تشکیل سندیکاها میچردازم تا نشان دهم اتفاقا این خود نشان ضعف جنبش اتحادیه ای در ایران میباشد.
علت محرومیت کارگران ایران از تشکل توده ای در چیست؟
شکی نیست که مانع اصلی عدم تشکل توده ای در ایران دیکتاتوری عریان و خفقان است. اما مسئله فقط محدود به این نمیماند. مسئله تشکلهای توده ای به سنتهای تاریخی مبارزاتی کارگران و گرایشهای موجود آن و ضعف و قدرت این گرایشات برمیگردد. برای همین باید سوال مشخصتر طرح شود. باید سوال شود چرا طبقه کارگر ایران از داشتن اتحادیه محروم است و یا چرا طبقه کارگر ایران از داشتن شوراهای خود محروم است. پاسخ به این سوالات ما را به قدرت و ضعف گرایشات میان طبقه کارگر و آلترناتیوهای سیاسی و اجتماعی و همچنین تشکلهایی توده ای طبقه که متناظر با این آلترناتیوها هستند میرساند. جنبش اتحادیه ای جزعی از یک خط مشی عمومی تر و یک آلترناتیو اقتصادی و سیاسی در جامعه میباشد، جنبش شورایی هم همینطور. سازماندهی توده ای کارگران جزعی از آلترناتیو کلی است که برای جامعه ارائه میشود.
عدم وجود پایه مادی و ذهنی برای جنبش اتحادیه ای
برخلاف تصور آقای اکبری سنت سندیکایی و تردیونیویی در ایران بسیار ضعیف است. محرومیت طبقه کارگر ایران از تشکل مستقل اتحادیه ای فقط مربوط به اختناق و سرکوب نیست، بلکه از ضعف سنت اتحادیه ای نیز سرچشمه میگیرد. طبقه کارگر به جزء مقاطع کوتاه مانند دهه 20 تا 30 و مقطع انقلاب 57 از تشکل مستقل توده ای خود محروم بوده است. همچنین به این محرومیت مداوم از تشکل مستقل کارگری باید تغییر و تحول شدید در بافت طبقه کارگر را افزود. با کودتای 28 مرداد سنت تشکلیابی مستقل و سنت سندیکایی کوتاه مدت قطع شد که تا انقلاب 57 ادامه داشت. اصلاحات ارضى دهه 40 و ورود بخش عظيمى از جمعيت روستايى برای کار به شهرها موجب تغییر سریع بافت طبقه کارگر شد. تجربه مبارزات سنديکايى قبل از کودتا به اصناف و حرفههاى معينى نظیر نساجی ها و کفاشیها و چاپ و غیره محدود ميشد که در دهه هاى 40 و 50 جايگاه خود را در توليد و در اشتغال کارگران از دست دادند. نسل جديد کارگران مزدى ايران همراه با صنايع بزرگ و تکنولوزی جدید و متفاوت رشد کرد. سنتهاى تشکيلاتى موجود دهه 20 تا 30، که به شکل دفورمه شده و زرد آن در دهه 40 و 50 ادامه یافت بدرد طبقه کارگر جوان که در صنعت بزرگ پرورش مییافت نمیخورد و تازه آن آموزشها برای او قابل دسترس هم نبود. این قشر از طبقه از سنت تشکلیابی که در گذشته بشکل موقت و محدود وجود داشت برخوردار نبودند. سنت سندیکایی اصناف و کارگاههای کوچک گذشته نمیتوانست بکار کارگران مجتمعهای صنعتی بیاید. اعتصابات و مبارزات کارگری در آن دوره ربطی به این سندیکاها نداشته و در بسیار از موارد بشدت مورد سرکوب خونین قرار گرفت.
علت اساسی تر ضعف سنت سندیکایی و تریدیونیونیسم در ایران عدم وجود پایگاه اقتصادی و سیاسی آن است. تریدیونیونیسم تنها یک گرایش درون طبقه نیست، بلکه جزعی از یک خط مشی و سیستم سیاسی و اجتماعی، یعنی رفرمیسم و سوسیال دموکراسی میباشد. اگر رفرمیسم و سوسیال دموکراسی در یک کشور به دلیل شرائط تولید و بازتولید سرمایه داری در آن کشور و به دلیل نیاز خاص سرمایه به ارزان نگه داشتن نیروی کار ممکن نباشد، سندیکالیسم نیز نمیتواند به عنوان بخشی از این سیستم پا بگیرد و قوام یابد. خط سندیکایی در ایران میتواند ما را حداکثر تا مرز ترکیه و پاکستان براند. که در آن تشکلهایی سندیکایی تنها در شرائط رشد سریع اقتصادی مانند ترکیه میتواند به موجودیت ظاهری خود ادامه حیات بدهند و در شرائط بحران و سرکوب به محاق فرو روند و در هیچ کدام از شرائط هم قادر نباشند واقعا امیال طبقه و مبارزه آنها را نمایندگی و رهبری کنند. سندیکالیسم ما، ما را حداکثر به ترکیه میرساند تا در چهارچوب مقاوله نامه های سازمان جهانی کار و ” بدور از سیاست زدگی” شاهد جدال و زد و خورد اردغان و نظامیان باشیم. رفرمیسم سالهاست در صحنه سیاسی ایران پایگاهی ندارد. عدم وجود اتحادیه تنها به اشرائط ختناق مربوط نیست، تردیونیونیسم بدون حزب سیاسی اش، بدون پایگاه اقتصادی و اجتماعی اش، بدون افق دستیابی به جامعه ای مبتنی بر ” قانون” و پارلمان و ” دموکراسی” نمیتواند سربلند کند. برای همین آقای اکبری حتی نمیتواند نسخه های آموزش اتحادیه ها در کشورهای اروپایی را برای ایران بخواند و مجبور است بگوید اتحادیه ها در شرتئط دیکتاتوری باید مقبول دیکتاتوری واقع شوند: “حرکت های صنفی به دریافت واکنش های مثبت و قابل اعتنا از جانب مسئولین دست یابد.“ این یعنی اتحادیه بی اتحادیه. این یعنی پارلمان و دموکراسی بی پارلمان و حزب رفرمیست بی حزب رفرمیست. همه وسائل در اختیار دیکتاتوری است و ما هم در اینجا ول معطلیم و با نوحه خوانی آنها سینه میزنیم.( چون حتی نمیتوانیم با ساز کسی برقصیم)
سنت سندیکالیستها با سنت مبارزاتی کارگران ایران چنان بیگانه شده است که آنها اصلا درکی از مبارزه 5 دهه اخیر ایران ندارند. خاطرات سندیکالیستهای دهه 40 و 50 شده سنت تشکیلاتی آنها. آنها نمیتواندد به سندیکاهای اولیه ای که کمونیستها مستقیما در سازمان دادن آنها نقش داشتند تکیه کنند و حتی نمیتوانند به سنت سندیکایی دهه 20 تکیه کنند. اولا در هر دو مورد درجه ای از فضای سیاسی باز وجود داشت و دوما طولانی مدت نبوند. آنچه برای آنها مانده خاطرات سندیکالیستها از سندیکاهای بی یال و کوپال دهه 40 و 50 است که اصلا شایسته عنوان تشکل کارگری نیستند.
سالهاست مبارزات کارگری ایران برمبنای مجمع عمومی و هیاتهای نمایندگی دارد پیش میرود، اینها در سنت و تجربه صنف خیاطان و کفاشان و نانوایان دهه 40 و 50 گیر کرده اند و بیرون نمیایند.
جنبش اتحاديهاى جزء تفکيک ناپذير يک خط مشى عمومى اجتماعى است، يعنى رفرميسم و سوسيال دمکراسى. تريديونيونيسم آلترناتيو مشخص رفرميسم و سوسيال دمکراسى برای سازماندهى کارگران است. همراه سازماندهی اتحادیه ای یک افق معين از دولت سرمایه داری، یک برنامه اقتصادی خاص، نگاه خاص به رابطه کارگر و سرمایه دار و…..طرخ میشود. اگر رفرمیسم و سوسیال دموکراسی از نظر عینی و ذهنی در کشوری معین و یک حوزه سیاسی و اقتصادی نتواند استقرار یابد، آنوقت سنديکاليسم نمیتواند به یک نیروی اجتماعی تبدیل شود. جنبش اتحاديهاى، بازوى کارگرى يک حرکت سياسى و اجتماعى است. علت نبود اتحادیه در ایران فقط این نیست که بورژوازی ایران از تشکیل اتحادیه جلوگیری میکند، بلکه رفرمیسم و سوسیال دموکراسی که جنبش اصلی و مادر اتحادیه گرایی میباشد، از نظر مادی و سیاسی شانسی برای نشو و نما در زمین ایران نیافته است و ندارد. برای همین حرفهای آقای اکبری شبیه حرفهای هویدا میباشد که بعد از شورش کارگران جهان چیت کرج و تظاهرات بزرگ آنها بطرف تهران و پیوست کارگران دیگر به آنها و سرکوب خونین آن شورش، اعلام داشت راه کنترل این کارگران دایر کردن اتحادیه هاست. اتحادیه هایی در شرائط بی حقوقی مطلق سیاسی در جامعه.
اگر در ایران در شرائط دوفاکتو اتحادیه ای شکل گیرد، اتحادیه مزبور در چهارچوب جنبش اتحادیه ای نمیماند، بلکه به بخشی از جنبش رادیکال کارگری تبدیل میشود.
وجود پایه مادی جنبش شورایی و ضعف و کمبود پایه ذهنی آن
جنبش شورایی در ایران یک حرکت زنده و سنت دار میباشد که در انقلاب 57 سربلند کرد و در آن زمان جریان سندیکایی در جنبش کارگری بیشتر در حاشیه جنبش و در کارگاههای کوچک و اصناف تنفس میکرد و عموما از نظر سیاسی به خط حزب توده گرایش داشتند. ضمن اینکه بسیاری از تشکلهای کارگری در زمان انقلاب که نام سندیکا بر خود داشتند، به جنبش شورایی تعلق داشتند و یا عناصر جنبش شورایی در آن قویی بود. مثلا سندیکای کارگران پروژه ای و فصلی آبادان یک ارگان مهم سیاسی و طبقاتی طبقه کارگر در جنوب بود که هیچ قرابتی با سنت سندیکایی نداشته است و یا کارگران چاپ به رادیکالترین جریانات سیاسی آن زمان گرایش داشته و یا فعال آن بوده اند. همچنین تاریخ تشکلیابی کارگران در ایران با تاریخ کمونیسم در ایران عجین شده بود. در ایران تشکلیابی کارگران اساسا توسط کمونیستها رقم خورده است. از این نظر نمیتوان مثلا اتحادیه هایی که توسط حزب کمونیست ایران در سالهای بعد از مشروطیت و زمان ابتدای دیکتاتوری رضا شاه شکل گرفته بودند را با سندیکاهای زرد دهه 40 و 50 کنار هم گذاشت و گفت هر دو به یک سنت تعلق داشته اند و اینها سنت سندیکایی هستند.
تاریخ مبارزاتی 40 سال اخیر کارگران ایران هم نه برپایه آموزشهای سندیکالیستی و آموزش قانون کار و آموزش قانون ساسی و منتالیته سندیکالیستی که هیات موسسان سندیکایی با آنها مدت چند سالی اب در هاون کوبید و ذهن برخی از فعالین کارگری را مشوب ساخت و خود را خسته کردند، بلکه بر اساس مبارزه مستقیم کارگری، بر اساس مجمع عمومیها، بر اساس جنبش مطالباتی کارگران پیش رفت. رهبران اعتراضی کارگران در این مبارزه مستقیم پرورده شده اند و نه در آموزشهای منحط سندیکالیستی که میگوید: ” بگذارید سندیکا تشکیل دهیم تا کارگران دچار افراطگرایی نشوند”، ” تا اعتصاب لازم نباشد”.
خشم و نفرت سندیکالیستها از گرایش شورایی و رادیکال از آن زمان تاکنون زنده و قویی است. به این اظهارات زیر نگاه کنید.
“«۲٨/۱۲/۵۷ کارگران بیکار در وزارت کاراعتصاب غذاکردند.»یعنی ٣۶روز پس ازانقلاب. «۲۹/۱۲/۵۷ درخواست کارگران فصلی راه وساختمان باتحصن در وزارت کار باشعار برای بیکاری مافکری کنید»٣۷روزبعدازانقلاب«تجمع کارگران بیکاردرخانه کارگر۱٨/۱/۵٨»که توسط شوراهایی که افراد بی مسوولیت به راه انداخته وکارگران رابه بیراه کشانده واین گونه به دنبال حل مشکل بیکاری بودند،سازماندهی می شد.دراصفهان آنان باآوردن کارگران به خیابان در۱۹/۱/۵٨که منجربه تیراندازی ازطرف افراد بی مسوولیت تر صورت گرفت یک کارگرکشته وچهارکارگر دیگر زخمی شدند. «۱۹/۱/۵٨اجتماع کارگران بیکاربرای رسیدگی به وضع خوددرمقابل منزل آیت اله طالقانی» دوستان جوان! مابااین شوراهایی که توسط مجمع عمومی هااداره می شوند وهزینه ماجراجویی های افراد بی مسوولیت را به طبقه کارگر تحمیل کردند وباعث ضربات بسیار به سندیکاهاشدند،آشناهستیم.افراد بی مسوولیت باشعارهای بی پشتوانه وبه ظاهرانقلابی آن هم دریکماه بعدازانقلاب وسرگردان کردن کارگران درخیابانها و وزارت خانه ها همان کاری راکردند که افراد بی مسولیت تر درمواجه باکارگران و تیراندازی وعامل ساواک خواندن کارگران به این آتش دامن زدند( مازیار گیلانی نژاد، سندیکالیستها همیشه حقیقت را میگویند، دی 91)
کارگر جوانی که میخواهد ببیند چرا یکی از مطالبات کارگران بعد از انقلاب انحلال سندیکاهای دوران شاه بود، به اظهارات 40 سال بعد آقای گیلانی نژاد توجه کند.
این خشم آقای گیلانی نژاد از جنبش کارگران است که در چهارچوب سندیکایی ذلیل و خوارشده آنها جایی نداشته و ندارد. آقای گیلانی نژاد و سندیکالیستها میتوانند لیست ” بی مسئولیتها” و “افراطگریهای” این جنبش را به حجم دهها جلد کتاب قطور برسانند. “بی مسئولیتهای” جنبش 40 ساله ما در ابعاد همه کشور از جنبش بیکاران در اصفهان که تظاهرات 10000 نفره آنان به گلوله بسته شد تا فولاد و هفت تپه همچنان ادامه دارد و هم چنان آن ” بی مسئولیترها” جنبش ما را به گلوله میبیندند، دستگیر و شکنجه و اعدام میکنند.
من فکر میکردم این آقایان سندیکالیست با “مسئولیت” حداقل بعد از 40 سال شرم دارند تا از گذشته خود حرف بزنند. اما میبینیم که نه، اینها همچنان با افتخار از زمانی که کنار آن ” بی مسئولیترها” بودند افتخار میکنند و سرکوب کارگران را نتیجه عمل جنبش خود کارگران میدانند.سندیکاهای که زیر نفوذ گیلانی نژادها بودند، حامی جنگ و حکومت و منافع ملی بودند و هنوز هم آقای گیلانی نژاد با همان زبان حرف میزند.
با همه زمینه های مادیی که جنبش شورایی دارد و با همه اینکه اعتراضات و اعتصابات کارگری در ایران اساسا با تکیه بر مجمع عمومی پیش میرود و در برخی از مراکز بزرگ مجمع عمومی میرود تا دائمی شود و در حالت غیراعتراضی هم به موجودیت خود ادامه دهد، اما اینکه طبقه کارگر ایران بعد از چهل سال مبارزه وسیع از تشکل شورایی خود برخوردار نیست و مجمع عمومیها موقتی و ضعیفند، رابطه بین رهبران و فعالین معترض کارگری در سطح منطقه ای و سراسری تامین نیست و به این دلیل رابطه میان مجمع عمومیها با هم تامین نیست، دقیقا به ضعف آلترناتیو کمونیستی، به ضعف گرایش رادیکال کارگری، گرایش سوسیالیستی در جامعه و میان کارگران برمیگردد. دست بالا پیدا کردن گرایش رادیکال و شورایی و مقبولیت عام آن در انقلاب 57 بر گرایش رفرمیستی و سندیکالیستی در میان کارگران، به دلیل بی پایگی افق سوسیال دموکراسی و رفرمیسم در ایران بود. عدم قدرتمندی کافی جنبش شورایی و ضعفهای آن هم به وضعیت کمونیسم در آن مقطع برمیگشت. کمونیسم در آن مقطع عموما کمونیسم خلقی بود و نمیتوانست تاثیرات مثبت پایداری بر جنبش کارگری باقی بگذارد.
حمله بورژوازی به کمونیسم که با سقوط بلوک شرق تحت عنوان سقوط کمونیسم انجام گرفته و میگیرد، بر کمونیسم و جنبش کارگری که مورد سرکوب خونین وحشناک قرار گرفته، تاثیر مخرب گذاشته است. و این وضعیت تاثیر خود را مستقیم بر سازماندهی توده ای کارگران گذاشته است. وگرنه در صورت وجود یک آلترناتیو نیرومند کمونیستی، امروز جنبش مجمع عمومی و شورایی در وضعیت دیگری قرار داشت و جنبش کارگری به سطحی از تشکلیابی پایدارتر دست مییافت.
این بخش را میتوانم اینطور جمعبندی کنم که عدم وجود جنبش اتحادیه ای در ایران به عدم وجود زمینه های مادی و سیاسی آن برمیگردد. نه تنها رفرمیسم در ایران پایگاهی ندارد، بلکه با به راست چرخیدن جهان، خود بورژوازی سوسیال دموکرات در کشورهای باتبات اقتصادی و سیاسی آنچنان به راست چرخیده است که پایگاه سیاسی برای اتحادیه ها باقی نگذاشته است و از این بدتر در بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکا سازمان سراسری اتحادیه ها معمولا جناح راست حزب سوسیال دموکرات میباشد. اکثریت اتحادیه ها در اروپای شرقی و بسیاری از کشورهای بی ثبات اقتصادی جهان، دیگر هیچگونه نقشی در حمایت از کارگران ندارند، چه برسد به سازماندهی مبارزات آنها. اینکه کارگران در همه کشورها در نبود تشکل رزمنده خود از همین اتحادیه ها برای دفاع از حقوق خود بهره میبرند، مسئله دیگری است که اینجا فرصت پرداختن به آن نیست. اتحادیه ها به هر حال امروز سنگر دفاعی کارگران هستند.
مسئله مهمتر این است که در تمام کشورهایی که اتحادیه شکل گرفت و پایدار ماند، آزادیهای سیاسی در جامعه برقرار بوده و کارگران تونسته اند از نظر سازمانی مستقلا در برابر دولت و کارفرما سازمان توده ای خود را تشکیل دهند. حالا در ایران یک عده میخواهند با تئوری به دست آوردن دل حکومتگران و با تکیه بر این و آن بند قانون و لابیسم برای تغییر بندهای قانون، ” اتحادیه” تشکیل دهند. رفرمیسم منحط در ایران در شرائط دیکتاتوری خونین، به جناح راست اتحادیه ای در دنیا تعلق دارد. ببینید تئوریسین و دبیر هیات موسسان سندیکایی آقای اکبری چه میگوید:
“تشكيلات سنديكايي- اتحاديهاي كارگران قادر خواهد بود تا انگيزههاي لازم را در بين كارگران و زحمتكشان ايجاد كرده و بادوام سازد. سنديكاها و اتحاديههاي كارگري به روحيهي همكاري متقابل و سودمند بين ذينفعها كمكهاي جدي خواهد كرد. تشكلهاي مستقل كارگري، تودهي اعضاي كارگران هر صنف و حرفه و كارخانه را از حاشيه به متن وارد ميكند و در راستاي تصويب و ايجاد توليدات سودمند و خدمات مفيد، كارگران پويا و خلاق تربيت ميكند. اگر مردم زحمتكش بر حسن انجام كارها از طريق تشكيلات خاص خود نظارت داشته باشند و در پيشبُرد و ارتقاي سطح توليد و خدمات اجتماعي نقشآفريني كنند و مطمئن باشند از اين طريق قادر خواهند بود سهمي درخور كه ضامن حفظ كرامت انسانيشان باشد بهدست آورند، آنگاه آغاز پروژهي ايمنسازي است و نگاه امنيتي به اتحاديهها و سنديكاهاي كارگري ضرورت وجودي پيدا نميكند تا بخواهد نيرويي را حذف كند و از اعلام نظر و راي كارگران آگاه بهراسد؛ چرا كه آگاهي شرط لازم براي امنيت است.“ (از مقاله نگاه امنیتی به فعالیت اتحاده ای کارگران- حسین اکبری)
مسلما بسیار از فعالین و رهبرانی که بدنبال تشکیل اتحادیه هستند تا کارگران را برای بهبود زندگی خود متحد و متشکل کنند، دنبال چنین تئوریها و آموزشهایی نمیروند. اما امروز راه سرراست متحد و متشکل کردن کارگران در مراکز بزرگ صنعتی تشکیل مجمع عمومی و مجمع نمایندگان است. فردا این فعالین هم میتوانند اتحادیه خود را بر مبنای مجمع عمومی شکل دهند.
آن جنبشی که در شرائط حال میتواند جنبش کارگری را به داشتن تشکیلات توده ای رهنمون کند، جنبش شورایی کارگران است که امروز بر اساس جنبش مجمع عمومی در مراکز بزرگ کارگری در جریان میباشد و میرود تا به عنوان یک سنت کارگری در میان بخش وسیعی از رهبران جوان کارگری تثبیت شود.
محمود قزوینی
8 دی 99، 28 دسامبر 20