(نگاهی به دو بیانیه حزب حکمتیست- خط رسمی)
خط رسمی بیانیه ” کنگره سراسری شوراهای مردمی ، آلترناتیو مردمی پس از جمهوری اسلامی” و همراه آن اصول پایه ای قانون اساسی پیشنهادی خود را برای ایران پس از جمهوری اسلامی منتشر کرده است. همین دو بیانیه و نوشته های اعضای رهبری حزب حکمتیست – خط رسمی نشان میدهد که خط رسمی به چه کاری مشغول است.!
پس از اینکه ما با داروی کسالت آور و بی حاصل ” اتحاد چپ، آلترناتیو سوسیالیستی” آشنا شدیم، داروی کسالت آوری که 30 سال است جریانات چپ حاشیه ای مانند راه کارگر و کومه له و شعبات مختلف فدایی سرگرم آن بوده و نتیجه آن چیزی جز برگزاری آکسیونهای محدود مشترک سازمانی در یکی دو شهر اروپایی نبوده است و برای برگزاری این سطح از همکاریها و آکسیونهای سازمانی و اطلاعیه های مشترک دادن هم احتیاجی به آن همه دبدبه و کبکبه و طرح آلترناتیو و جلسه گرفتن و سخنرانیهای غرا تزئینی و کاغذ سیاه کردن نبوده است، پس از اینکه یکی دیگر از آلترناتبو سازها اعلام کرد که کارگران و مردم ایران با سر دادن شعار ” نان، کار، آزادی” در خیابان و گروههای کمونیستی با نوشتن و بیان آن در نشریات و فضای مجازی میتوانند “آلترناتیو” چپ و سوسیالیستی بسازند، پس از اینکه حککا با شعار حکومت انسانی سعی کرد ” آلترناتیو” شود، ، حالا باید با “آلترناتیو مردمی” هم آشنا شویم. آن یکیها حداقل از آلترناتیو سوسیالیستی حرف میزنند و یا میگویند حکومت انسانیشان همان جمهوری سوسیالیستی است، این یکی اصلا ابا ندارد بگوید هیچ دستور کار سوسیالیستی و یا حتی اقداماتی که گامهایی به طرف سوسیالیسم باشد در آلترناتیو مورد نظر خود ندارد و آلترناتیو او دموکراسی ناب و خارج از طبقات میباشد که همه طبقات و احزاب باید بیایند و در آن فعالیت کنند و به شیوه “دموکراتیک” اهداف خود را متحقق کنند. شوراهای او مردمی است! هم از نظر ترکیب طبقاتی و هم از نقطه نظر اهداف پیش رو. در اصول قانون اساسی پیشنهادیش هم برقراری سوسیالیسم و لغو مالکیت خصوصی را خط زده است تا موجبات کدورت کسی فراهم نشود.
حزب حکمتیست – خط رسمی در قطعنامه خود هدفش را برقراری شرائط دموکراتیکی قرار داده است که در آن همه طبقات و احزاب نشو ونما کنند. اینکه در جمهوری سوسیالیستی و حکومت شورایی آزادیهای سیاسی گسترده تامین میشود و همه احزاب میتوانند در آنجا به فعالیت آزادانه بپردازند، از نظر بیانیه نویسان خط رسمی اینطور وارونه شده است که گویا خود جمهوری سوسیالیستی نتیجه دموکراسی بازی است که در شوراهای مردمی اتفاق میافتد و اصلا نیازی به اعلام برقراری سوسیالیسم و جمهوری سوسیالیستی حتی در قانون اساسی آینده کشورهم نیست. در ادامه به این میپردازم.
اگر هدف از انتشار “بیانیه کنگره سراسری شوراهای مردمی، آلترناتیو مردمی” یک اقدام تبلیغاتی برای بیشتر آشنا کردن کارگران و مردم با سیستم شورایی بود، شاید اقدام مفیدی بود، اما هدف انتشار بیانیه توسط خط رسمی این نیست. بلکه هدف از انتشار آن اتخاذ تاکتیک و وسیله ای میباشد که سرنگونی رژیم و کسب قدرت سیاسی را فراهم میاورد. خودشان فکر میکنند راه تازه و بکری برای کسب قدرت یافته اند. اما این طرح یکی از ذهنی ترین و پرت ترین طرحهایی است که میتواند توسط جمع و سازمانی ارائه شود. این خام ترین تصویر از جامعه ایران میباشد که تصور میکند که تشکیل شوراها در ایران میتواند استحکام یابد و کم کم و بتدریج قوی شود و پس از جمهوری اسلامی جای آن بنشیند. تاکنون در هیچ کشوری در جهان، در آزادترین و دموکراتیک ترین شرائط هم چنین اتفاقی نیافته است. چه برسد به شرائط در کشوری با دیکتاتوری عریان و خونین و یا شرائط ایران با رژیمی چون رژیم جمهوری اسلامی.
آلترناتیو مردمی
خط رسمی میبیند در اپوزیسیون جمهوری اسلامی طبقات و جنبشهای مختلفی حضور دارند. برای همین فکر بکری کرده است که به جای نبردهای آینده، همه تن به یک آلترناتیو دهند، “آلترناتیو مردمی”. میگویند حالا که در جاهایی صحبت از شوراهاست، ما هم به همه طبقات و جنبشها میگوییم بیایید در شوراها! شوراهای سراسری همان مجلس موسسان است که نظام آتی را تعیین میکند. شوراها آلترناتیو مردمی است و همه در آنجا در آرامش و مسالمت تکلیف “نظام آتی” را روشن میکنیم، تصمیم جمعی میگیریم و همه به آن گردن میگذاریم. و واقعا چقدر این طرح با ظرافت طراحی شده است. فکر میکنم همه طبقات، نیروها و احزاب منافع طبقاتی، قشری، آگاهیها و ناآگاهیها، تعصبات ملی و مذهبی و فرهنگی، و سلاحهایی که حدادی و انبار کرده اند را رها میکنند و میایند در آلترناتیو مردمی مینشینند تا “نظام آتی” را در فضای مسالمت و بحث و دیالوگ تعیین کنند. احتمالا در آنتراکت میان بحثها همه به هم لبخند میزنند و متلکهای لطیف در باره نظام آینده شان بار یکدیگر میکنند.
خط رسمی آنچنان به وجود حی و حاضر این آلترناتیو و این طرح خود باور دارد که دست و بال خود را کاملا بسته و دیگر نمیخواهد از هیچ طریق دیگری به قدرت دولتی نزدیک شود یا به آن فکر کند. و اعلام میکند:
” تنها راه شرکت و دخالت در قدرت سیاسی را برای خود، از طریق شرکت در به قدرت رسیدن ارگانهای مردمی، ارگانهای دمکراتیک شوراهای مردمی میداند و تلاش خواهد کرد که تنها آلترناتیو رادیکال و موجود جامعه ایران، یعنی “کنگره سراسری شوراهای مردمی”، را به قدرت نزدیک کند!” (از قطعنامه کنگره سراسری شوراهای مردمی، آلترناتیو مردمی)
تحلیل دلبخواه از شرائط سیاسی
خط رسمی برای اینکه این طرح ذهنی خود را عینی جلوه دهد، در عینیت موجود دست میبرد و آن را آن طور که میخواهد تفسیر میکند. در بیانیه خط رسمی آمده است:
” خواستهای آزادی، رفاه، برابری، امنیت و اداره شورایی که بیش از چهار سال است قدم به قدم و روز به روز شفافتر و روشنتر به پرچم یک همبستگی سراسری در ایران تبدیل شده است، محصول پیشرویهای جنبش کارگری و جنبشهای اعتراضی عمیقی است که علیرغم خشنترین سرکوبها و تحمیل زمختترین محرومیتها، حتی یکروز هم میدان جدال برای رسیدن به مطالبات انسانی جامعه را ترک نکردند! جنبشهایی که نه خودبخودی و بیسازمان و نه بدون رهبری اند! پیشرویهایی که خود محصول شکلگیری کانونها، شبکههای مبارزاتی، مجامع عمومی، شوراها و سازمانهایی است که توسط پیشروترین شخصیتها و دستاندرکاران و سازماندهندگان اعتصابات و اعتراضات در جریان، طی چهار سال گذشته قدم به قدم شکل گرفته است و علیرغم صدها و صدها ممنوعیت و فشار، موجودیت خود را عملا به حاکمیت تحمیل کردهاند! این واقعیت ضامن پیشروی تا به امروز جدال مردم با قدرت مخرب بالای سرشان بوده است! تا جایی که امروز خواست شورا و اداره شورایی، بعنوان تنها شکل اعمال اراده تودهای و دمکراتیک مردمی، به خواستی ملموس، قابل دسترس و قابل اعتماد تبدیل شده است! دخالت جمعی، خرد جمعی، سازماندهی و رهبری جمعی، از طریق مجامع عمومی کارگری و هدایت طیفی از نمایندگان و شخصیتهای شناخته شده و پیشروان جامعه، اعمال اراده مردمی در شوراها، امروز دیگر در گرماگرم مبارزه در حال اجرا است! شوراهای مردمی، نه برای فردای پس از جمهوری اسلامی، که بعنوان سازمان موجود مبارزاتی، قابل تشکیل و قابل اجرا، و برای بکارگیری، دخالت و تضمین و تامین شرکت همگانی مردم در پیشبرد سمت و سوی مبارزه در جریان، امروز یک نیاز و واقعیت غیر قابل انکار است!
امروز اداره شورایی جامعه، بعنوان تنها ضامن دخالت همگانی و دمکراتیک مردمی، علاوه بر “نه به جمهوری اسلامی” به یک “آری” روشن و به خودآگاهی مردم آزادیخواه در امکان شکلدادن به یک ساختار دمکراتیک و مردمی، تبدیل شده است.”
آدم با خواندن این سطور در حیرت میماند که نویسندگان بیانیه و رای دهندگان و مبلغین آن لحظه ای بر تحلیلی که مینویسند و میگویند تعمق میکنند؟ توجه کنید در حالی که هنوز حتی یک شورا در یک مجتمع کوچک و یا بزرگ تشکیل نشده است، جمعی نشسته اند و مدعیند ” خواست شورا و اداره شورایی به عنوان تنها شکل اعمال اراده توده ای و دموکراتیک مردمی به خواست ملموس ، قابل دسترس و قابل اعتماد تبدیل شده است.” این روشن است که توده کارگران و مردم در عمل روزمره خود آموزش میبینند و انتخاب میکنند. چگونه زمانی که ما هنوز شاهد تشکیل یک شورا در محل کار و یا زندگی مردم نیستیم و مردم آنها را ” لمس” نکرده اند، خواست اعمال اراده شورایی و تشکیل شورا به خواست مردم تبدیل شده است؟!
اتفاقی که در سالهای اخیر در جنبش کارگری ایران افتاده است، تنها طرح مطالبه اداره شورایی توسط یکی از رهبران کارگری ایران، آقای اسماعیل بخشی در هفت تپه بوده است که پژواک وسیعی در جنبش کارگری و سوسیالیستی ایران داشته است. اعلام اداره شورایی در بطن یک اعتصاب مهم و توسط یک رهبر کارگری توانست وزن گفتمان شورایی و تشکل شورا را در جنبش کارگری ایران تقویت کند. اما جنبش کارگری ایران هنوز به هیچ نوع تشکل پایداری دست نیافته است و تقویت گفتمان شورایی در این دوره حتما به جنبش شورایی ختم نمیشود. امروز ما با جنبش مجمع عمومی در سطح وسیعی در جنبش کارگری مواجه هستیم. اما اینکه این جنبش به کجا ختم شود کاملا به وزن جنبشهای سیاسی در جامعه مرتبط میباشد. اگر جنبش کمونیستی در میان کارگران و جامعه با قدرت قد علم کند، حتما مجامع عمومی امروز که میتوان از آن دیگر به عنوان یک جنبش نام برد، مسیرجنبش شورایی را در پیش میگیرند در غیر اینصورت مجامع عمومی امروز تضعیف میشود و جنبشهای دیگری جای آن را میگیرند. مسلما پیشرویهای جنبش مجمع عمومی و پدیدار شدن صف وسیعی از رهبران کارگری، پیشروی کمونیسم را نیز در خود دارد، اما در باره وضعیتی که هنوز با آن مواجه نشده ایم نمیتوانیم حکم صادر کنیم و نباید دچار اغراق بیش از اندازه شویم. تنها چیزی که امروز میتوانیم با اطمینان بگوییم این است که وظیفه ما امروز گسترش سازماندهی کمونیستی کارگران و دامن زدن به جنبش مجمع عمومی میباشد.
بنظر میاید حزب حکمتیست( خط رسمی) تشکیل هر گونه نهاد و تشکل و تجمع در ایران را شورا میبنامد، در چنین صورتی فقط با فریب خود میتوانند دل خود را خوش کنند و اعلام دارند شورا و اداره شورایی ملموس شده و تازه تسخیر قدرت سیاسی هم به عهده آنهاست. خط رسمی این را هم در نظر نمیگیرد که بسیاری از این نهادهای مبارزاتی امروز خارج از نفوذ جریانات کمونیستی و چپ قرار دارند و بعید است به رهبری چپ گردن بگذارند. وقتی که رهبری بزرگترین اتحادیه کارگری روسیه، اتحادیه کارگران راه آهن،(ویکژل) در مقابل انقلاب اکتبر ایستاد، چگونه یک کمونیست میتواند در شرائط ضعف کمونیسم در جهان، انتظار داشته باشد، نهادهای مردمی، نهادهای “ان جی او” زیر نفوذ کمونیسم قرار گیرند.
تصور مجلس موسسانی از شوراها
خط رسمی با این دو قطعنامه همه چیز را وارونه کرده است. کسب قدرت سیاسی به جای اینکه بدست قیام و تشکلهای قیام کنندگان و حزب رهبری کننده قیام باشد به تشکلهای توده ای سپرده شده است و همچنین دولت پس از قیام و سرنگونی که سازمان همان قیام کنندگان است جایش را به تشکل توده ای داده است. در قطعنامه “آلترناتیو مردمی” حرفی ازسازماندهی قیام توده ای و مسلحانه و یا شرکت در قیام توده ای و مسلحانه نیست. شوراها هستند و با فروپاشی و یا سرنگونی رژیم، آنها ” آلترنتایو مردمی” میشوند که نقش مجلس موسسان را بازی میکنند. اگر خط رسمی و یا هر گروه و حزبی شرکت و یا سازماندهی قیام را برای کسب قدرت سیاسی در دستورخود داشته باشد، بی شک به نتایج دیگری میرسد.
خط رسمی خسته و ناامید از طرحی به همین اندازه ذهنی و ولنگارانه، یعنی سازماندهی نیروی مسلح گارد آزادی در محل کار و زیست مردم!!، در شرائط متعارف و عادی جامعه، که به مدت 15 سال با آن ور رفته اند و بی نتیجه آن را رها کرده اند، حالا به طرح قدرت گیری شوراهای مردمی و آلترناتیو مردمی رسیده اند.
خط رسمی میخواهد پیروزی کارگران و مردم بر جمهوری اسلامی توسط یک تشکل توده ای صورت گیرد. اقدامی بی سابقه در جهان! در سحرگاه مبارزه کارگران برای کسب قدرت سیاسی آنجا که هنوز دولتهای بورژوازی آنچنان استحکامی نداشته اند، رهبران کمونیستی چون مارکس و انگلس میگفتند برای پیروزی بر دشمن به قیام، که باید آن را مانند یک هنر نگریست، احتیاج است و در دولت برآمده از قیام پیروزمند هم به مرکزیت و اتوریته و تهور احتیاج داریم. “پس از پیروزی هرگونه که خواستیم خود را متشکل میکنیم.” حالا امروز کسانی در قلب داعش و طالبان و جمهوری اسلامی و سازمانهای مخوف سیاسی و امنیتی و تو در توی دولتها میخواهند کسب قدرت را به تشکل توده ای بسپارند.
تا آنجایی که به شوراها برمیگردد، تلاش کمونیستها این است که در اولین فرصت قدرت شوراها و قدرت کمون به قدرت حاکم تبدیل شود، اما بدلیل مرکزیت دولت و برای متمرکز کردن نیرو برای حمله و کسب پیروزی مجبورند بدنبال قیام و قدرت گیری حزب سیاسی و یا ارگانهای قیام کارگران و مردم باشند. شوراها بعد از قیام کارگران و مردم و با پیروزی قیام کنندگان مستقر میشود. در بیانیه حزب حکمتیست قیام و سازمان قیام کنندگان و حزب سیاسی حذف شده است و شوراها جای آن نشته است. حزب حکمتیست میگوید : “طرح “کنگره سراسری شوراهای مردمی” برای باز کردن راه پیروزی یک جنبش و یک قدرت معین است تا به قدرت رساندن این و آن حزب یا این سازمان و آن شخصیت. نقشه ای برای باز کردن راهی در سیر خلاصی از جمهوری اسلامی است که همه مردم، نیروها و سازمان ها و احزاب و .. بتوانند از طریق آن، که از نظر ما سالم ترین، متمدنانه ترین و آزادیخواهانه ترین راه است، در سرنوشت خود دخالت کنند و برای آینده ایران، آینده خود و فرزندانشان، تصمیم بگیرند! طبعا در این سیر، در سیر “اجرایی شدن” این طرح و در دل آن، هر حزب و سازمان و نیرویی حق دارد و طبیعی است که سعی کند برنامه های خود را پیش ببرد. این شامل حزب ما هم میشود.” (از مصاحبه ثریا شهابی از اعضای رهبری خط رسمی با نشریه حکمتیست)
و یا: ” طبعا در پایان پروسه به قدرت رسیدن “کنگره سراسری شوراهای مردمی” که یک قدرت و یک “حکومت موقت” است و طرح ما آن را شش ماه تعیین کرده است، مردم در ایران برای تعیین “نظام آتی” خود، شامل قانون اساسی، ساختار سیاسی و اقتصادی و ..، تصمیم میگیرند.” (از مصاحبه ثریا شهابی).
از اینجا کاملا روشن میشود که خط رسمیها درکی از قدرت گیری سیاسی و کسب قدرت سیاسی ندارند. پیروزی یک حزب در شوراها و تشکیل هیات دولت یک چیز است و کسب قدرت سیاسی چیز دیگر. اگر شوراها به عنوان حکومت و قدرت سیاسی مستقر شوند، دیگر صحبت از کسب قدرت حزب و “انقلاب کارگری” بی معناست. در اینجا دیگر قدرت سیاسی فتح شده است و انقلاب کارگری صورت گرفته است. حکومت شورایی بدون نفوذ رهبری کننده کمونیستها و کارگران بدست نمیاید و اگر حکومت شورایی مستقر شد دیگر در همان روز اول حزب کمونیستی شروع به اجرای برنامه های خود میکند. دیگر انقلاب کمونیستی رقم خورده است. حکومت شورایی حکومت کارگران و مردم زحمتکش است و این ماهیت حکومت چه امروز و چه آن روز باید بطور روشن و با صدای رسا بیان شود. قدرت گیری یک حزب معین در شوراها به انتخابات دموکراتیک در شوراها وابسته است، اما این با مجلس موسسان برای تعیین شکل و ماهیت حکومت آینده متفاوت است. کمون پاریس نمیتوانست برگردد و ” نطام آتی” را به رای بگذارد، بلشویکها و شوراهای روسیه نمیتوانستند برگردند و ” نظام آتی” را به رای بگذارند، کاسترو نمیتوانست پس از پیروزی ” نظام آتی” را به رای بگذارد. ….آنها اقدامات انقلابی و سوسیالیستی را آغاز کردند و بعد قانون اساسی کشور را هم نوشتند.
وقتی انقلاب اکتبر پیروز شد و بلشویکها توانستند با سازماندهی قیام پیروزمند قدرت را به شوراها بدهند، لنین سخنرانیش را در کنگره سراسری شوراها با این جمله اغاز کرد: ” اینک ما شروع به ساختن نظام سوسیالیستی میکنیم” (از ده روزی که دنیا را لرزاند.). تازه در کشوری که بیش از 70 درصد جمعیت ، جمعیت دهقانی و روستایی بود که قشر و طبقه بسیار بزرگی را در مقابل طبقه کارگر تشکیل میدادند.
حالا کسانی به ما میگویند ما شوراهای مردمی را مستقر میکنیم بعد “تعیین نظام آتی” را به تلاش احزاب در آن میسپاریم. اما با استقرار شورا نظام آتی تعیین شده است. کمون مستقر شده است، حکومت شوروی برقرار شده است. صد البته با استقرار دولت شورایی ما همه نیروها و احزاب را فرامیخوانیم در شوراها فعالیت کنند. نه به خاطر تعیین نظام آتی، بلکه برای تلاش مسالمت آمیزشان برای تغییر نظام شوراها و شکست آن به نفع خود و یا برای تحمیل مسالمت آمیز مطالبات طبقات خود بر طبقه کارگر و مردم زحمتکش. ما کمونیستها حاضریم برای این راه مسالمت آمیز گذشتهای زیادی کنیم. انتخاب راه مسالمت آمیز توسط طبقات و جنبشهای مختلف بورژوازی تازه باید به آنها تحمیل شود، چون آنها هیچ فرصتی را برای سرنگونی فوری شوراها و سوسیالیسم از دست نمیدهند. فقط پس از مایوس شدن مجبور میشوند به راه مسالمت آمیز روی آورند و ما از این روش مسالمت آمیز آنها خرسند خواهیم شد. بگذار به جای ریختن بمبهای انتحاری و موشک بر خانه و مدرسه و محل کار مردم به روشهای مسالمت آمیز روی آورند. ما همه گونه وسائل برای این روش مسالمت آمیز را فراهم میکنیم. همه از اسلامیون رنگارنگ تا سلطنت طلبان و جمهوریخواهان و دسته های مختلف مذهبی و قومی را فرامیخوانیم به روش مسالمت آمیز در برخورد به حکومت کارگری، حکومت شوراها روی آورند. این آرزوی ماست، اما مطمئنم این آرزو تنها با پیروزی کامل و ناامید شدن بورژوازی و دستجات و باندهای سیاه از اعاده حکومت تامین میشود. تازه با دست بردن کمونیسم به مالکیت و کیسه پول سرمایه داران، نیروی عظیمی بر علیه آن بسیج میشود که باید خنثی و دفع شود.
حزب حکمتیست- خط رسمی مسئله را وارونه کرده است. ابتدا حکومت شورایی مستقر میشود و بعد ” نظام آتی” با اکثریت اراء و با قدرت گیری یک حزب معین تعیین میشود. اما کارگران و کمونیستها “نظام آتی” را با شرکت در یک انقلاب با شرکت گسترده کارگران و مردم تعیین میکنند. ماهیت آن حکومت چه موقت باشد و چه نباشد، چه شوراها تشکیل شده باشند و یا حکومت قیام کنندگان با اولین قطعنامه خود فرمان تشکیل آن را در همه شهرها داده باشد و تاریخ کنگره آن را معین کرده باشد، تعیین شده است. لنین و بلشویکها حکومت موقت خود را دولت کارگری و دهقانی نامیدند، ما آن را حکومت کارگری مینامیم. جمهوری سوسیالیستی شوراها نام دیگر آن است. در روزهای قیام و پس از آن بیشتر ماهیت طبقاتی حکومت برجسته است. برای همین شاید عنوان حکومت کارگری را بیشتر بکار میبریم و در روزها و ماههایی که آن دوره موقت را پشت سر گذاشتیم، وضعیت اقتصادی و سیاسی دولت ما برجسته میشود و برای همین عنوان کامل و دقیق آن را یعنی ” جمهوری سوسیالیستی شوراها” را بکار میبریم. ما فریبکار نیستیم تا با پیروزی و استقرار شوراها نوع نظام را به رای بگذاریم. نوع نظام در بطن انقلاب و قیام تعیین شده است. با شرکت در قیام توده ای و با سازماندهی آن، آن را بدست آورده ایم. نظام آتی ما، جمهوری شوراها، جمهوری کارگران و مردم زحمتکش و جمهوری سوسیالیستی با شرکت توده های وسیع مردم در انقلاب تعیین میشود. نیروی شرکت کننده در انقلاب از قبل آن را اعلام و در روز اول برقراری دولت با قطعنامه هایش آن را به اجرا میگذارد. نگران پروسه فرمال و دموکراتیک آن نیستیم. قبلا این پروسه فرمال در جریان پروسه سازماندهی قیام و کسب قدرت و با شرکت توده های میلیونی مردم انجام گرفته است.
دولت شورایی مجلس موسسان نیست. اینکه توازن طبقاتی در کشوری خاص و در شرائط ازادی سیاسی شرکت در مجلس موسسان و کسب اکثریت را در آنجا جلوی روی کمونیستها بگذارد و حزب کمونیستی با شرکت در مجلس موسسان تلاش کند نظام شورایی و کمونیستی را به آراء گسترده مردم تبدیل کند و با نیروی کارگران و مردم خارج از مجلس آن را به بورژوازی تحمیل کند یک چیز است و داشتن تصویر مجلس موسسانی از شوراها و انقلاب چیز دیگری است. خط رسمی تصویر مجلس موسسانی از شوراها دارد. بورژوازی بدروغ از مجلس و انتخابات و تعیین نظام آتی حرف میزند، ما در مقابلشان پیروزی مردم در انقلاب را میگذاریم.
کنگره شوراها حتما دست به کار تصویب و اجرای قوانین و قانون اساسی کشورسوسیالیستی ایران میشود، اما این ربطی به تعیین “نظام آتی” کشور ندارد.
در رابطه با قطعنامه های حزب حکمتیست رفیق مظفر محمدی مصاحبه ای با نشریه حکمتیست داشته است که به جای پرداختن به متن قطعنامه خودشان به پروگاند سوسیالیستی بطور کلی پرداخته است که ربطی به قطعنامه های خط رسمی ندارد.
شورای مبارزه اقتصای و شورای قدرت سیاسی
آنچه امروز در ایران در بخشی از جنبش کارگری جریان دارد تشکیل مجامع عمومی است که هنوز هم قوام نگرفته اند و ممکن است با فشار رژیم و جریانات بورژوازی از دست برود. اگر مبنا را با خوش بینی بر این بگذاریم که حتما جنبش کارگری در سیر پیشروی خود بر مشکلات فائق مییابد و جنبش مجمع عمومی در سیر حرکت خود شوراهای کارگری را شکل میدهد، تشکیل شوراها به عنوان ارگان مبارزه اقتصادی هم تازه به یک توازن قوای دیگری میان رژیم و مردم، شکستن اقتدار رژیم و یا به میدان آمدن یک جنبش اعتراضی وسیع سراسری کارگری بستگی دارد. در شرائط ایران قبل از اینکه شوراهای مبارزه اقتصادی بتوانند استحکام یابند، با احتمال زیاد شورشها و قیامهای توده ای توانسته اند شرائط را تقریبا بالنسبه تغییر بدهند و در این صورت جنبش مجمع عمومی و شوراها به دوران مبارزه سیاسی ورود میکنند. حزبی که میخواهد در جامعه ای با شرائط ایران نقش بازی کند، حتی میخواهد شوراها را به قدرت سیاسی تبدیل کند، باید فکری به حال قدرتمند کردن و به پیروزی رساندن شورشها و قیامهای توده ای کارگران و مردم، فکری به حال ایجاد مقاومت در مردم کند و یا در صورت نفوذ توده ای داشتن باید برای سازماندهی قیام و تسخیر قدرت فکری کند و وسایل آن را آماده کند. تا زمانی که شرائط سیاسی در ایران تغییر اساسی نکرده است، تا زمانی که رژیم اقتدار دارد و میتواند سرکوب کند، شوراهای کارگری به عنوان ارگان مبارزه اقتصادی کارگر نمیتوانند در سطح سراسری موجودیت پیدا کنند. بلکه این جنبش مجمع عمومی است که به اقتدار جنبش توده ای کارگران و ظاهر شدن رهبران کارگران در سطح سراسری، میافزاید. استقرار شوراهای کارگری مانند سندیکاهای کارگری به توازن قوای دیگری احتیاج دارد. ممکن است تغییر این توازن قوا توسط خود جنبش مجمع عمومی کارگران ایجاد شود و یا با ضربه های جنبش توده ای فراهم شود. هر کدام از این آبشنها وظائف خاص متفاوت خود را پیش روی جنبش و سازمان کمونیستی میگذارد. وظایف و شیوه برخورد و سازماندهی کمونیستها در مقابل شورشها و قیامهای توده ای یک چیز است و در مقابل جنبش اعتصابی طبقه کارگر چیز دیگر.
نمیتوان به علت اینکه سازمانها و احزاب و محافل کمونیستی نفوذ موثری در میان کارگران و مردم ندارند، راه خودساخته لیبرالی برگزید و آن را پیش رو گذاشت و گفت ما میخواهیم جنبش شورایی مردمی قدرت را بگیرد. اگر نفوذ احزب، سازمانها و محافل کمونیستی ضعیف میباشد، تنها راه، تقویت آن است. هیچ راه میان بری وجود ندارد. نفوذ جنبش و احزاب کمونیستی را داشته باشیم، میتوانیم خود را برای همه شرائط آماده کنیم. ممکن است در سیر تحولات سریع اینده ( تحولات مربوط به سرنگونی سریع است) شوراهایی سربر نیاورند و شورشها و قیامهای توده ای مانند شورشهای سال 96 و 98 وشکافها و قیامها در ارتش و نیروهای نظامی به عمر رژیم خاتمه دهند. اساسا سیر تحولات در کشورهای استبدادی از این مسیر میگذرد. جنبش و حزبی میتواند کاری صورت دهد که نفوذ رهبری کننده در این تحرکات بیابد. شورشها و قیامهایی مانند دی 96 و آبان 98 و یا قیام 22 بهمن 57 و بهار عربی و …..تشکیل شوراهای مردمی برنمیدارد. بلکه سازماندهی و فراهم آوردن امکانات نبرد را میخواهد. این احتیاج به نفوذ و ابتکار و انواع و اقسام سازماندهی در اشکال مختلف دارد. تشکل توده ای کارگران و مردم، تشکل قیام و روز قدرت گیری نیست. تشکل توده ای را باید به قدرت رساند و یا پس از فتح قدرت تشکیل داد.
شوراهای رو به قدرت سیاسی
اما شوراهایی رو به قدرت، شوراها بمثابه قدرت سیاسی که ارگانهای دولت اینده پس از سرنگونی جمهوری اسلامی را تشکیل میدهند، دیگر کاملا شوراهایی از نوع دیگرند. این شوراها تنها با شکستن قدرت دولتی میتوانند جایگزین آن شوند. شوراها بمثابه قدرت سیاسی در صورت قدرتمند بودن جنبش سوسیالیستی، محافل و احزاب آن تنها میتوانند در روزهای قیام و بزیر کشیدن حکومت اسلامی و یا هر قدرت حکومتی بورژوازی دیگر شکل گیرند. اما شکل گیری شوراها هنوز نمیتواند چیزی در باره قدرت گیری آن و جایگزینی آن به جای جمهوری اسلامی به ما بگوید. تنها و تنها در شرائط ازادی سیاسی کامل میتوان از تشکیل شوراهای سراسری و کنگره آن حرف زد و عمل کرد. تازه در همان شرائط هم معلوم نیست شوراها خود حاضر به کسب قدرت باشند. تاکنون در تاریخ چنین اتفاقی نیافتاده است. در تاریخ همه انقلابات شوراها، آنهم نه شوراهای مردمی، بلکه شوراهای کارگری قدرت را به بورژوازی تقدیم کرده اند. علت آن هم روشن است. تاثیرات عمیق و همه جانبه بورژوازی بر مردم و کارگران مانع این است که کارگران از طریق یک نظام دموکرایتک مانند شورا قدرت سیاسی را کسب کنند. با فرض تشکیل شوراها در دل یک قیام و یا در شرائط دیگر، قدرت سیاسی باید توسط جنبش سوسیالیستی کارگری و حزبش فتح شود و به شوراها سپرده شود و یا در صورت نبود شوراها، تشکیل شود و به آنها سپرده شود. پس از قدرت گیری هم هنوز حفظ شوراها در مقابل هجوم سیاسی و نظامی بورژوازی و طبقات دیگر به عهده همان جنبش سوسیالیستی و حزبش میباشد. حزب باید این نفوذ رهبری کننده را به طور دائم بازتولید کند وگرنه شوراها توسط توطئه های سیاسی و نظامی بورژوازی اگر نگویم چند روزه، در عرض چند هفته از درون و بیرون به هم میریزد.
تصور اینکه شوراهای کارگری در سطح سراسری و در مراکز بزرگ کارگری تشکیل شوند و قوام یابند و در مراحل مختلف مبارزه و دست اندازهایی که پیش میاید خود را حفظ کنند و خود را به روز موعود سرنگونی برسانند و زمان سرنگونی جای رژیم را بگیرند، فقط در تصورات اذهانی میتواند بنشیند که از دنیای واقعی امروز و معضلات آن کاملا دور شده باشند و در خیالات خود سیر کنند.
ما کمونیستها باید با تمام تلاش خود چه امروز و چه روزهای سرنگونی و چه پس از آن به تبلیغ و در صورت فراهم آمدن شرائط به سازماندهی شوراها بپردازیم. اما نمیتوانیم شرائط سیاسی را بدلخواه و بر اساس ذهنیات خود بچینینم و به بازی در ذهنیات خود مشغول شویم. ما نمیدانیم سیر تحولات آینده ایران چگونه پیش خواهد رفت. جنبشها و طبقات مختلف چه نقش و چه وزنی خواهند داشت. اصلا شوراها شکل میگیرند و یا نه قبل از شکل گیری شوراها حکومت سقوط میکند؟ ما نمیدانیم شرائطی که به سرنگونی حکومت میانجامد چگونه میباشد. ایا شورش توده ای بزرگ، قیام مسلحانه و یا کودتا…. میشود؟ آیا حکومت با یک قیام متمرکز در تهران سقوط میکند و یا با قیامها و جنگهای مختلف در شهرها و مناطق مختلف. مقاومت دشمن به زیر کشیده شده تا کجا ادامه میکند و نیروهای و باندهای مختلف بورژوازی و سیاه که در صورت سربرآوردن کارگر و کمونیست به آنها میپیوندند، چه انسجام و اشکالی به خود میگیرند؟ آنچه واضح است وظیفه ما حدس و گامن زدن در باره آن اینده نیست. ما جنبش و نیروی خود را برا اساس شرائط امروز و در دل جنبش کارگری و جنبشهای توده ای سازمان میدهیم و فردا در همه شرائط آن را بکار میبریم. سیاست و تاکتیک فردا بر اساس شرائط فردا تعیین میشود.
کمونیستها باید تاکتیکتشان را برای گردآوری و سازماندهی نیرو در شرائط حال تعیین کنند و با این نیرو در همه شرائطهای ممکن اینده دخالت کنند. تاکتیک و سازماندهی ارگانهای اینده در اینده براساس شرائط همان زمان تعیین میشود. نقشه و تدارک قیام را نمیتوان قبل از آن اختیاری تعیین کرد. تشکیل کمیته قیام در سال 1399 برای قیامی که در بهمن 1400 اتفاق میافتد کاری عبث میباشد. تشکیل نیروی مسلح در محیط زیست و کار مردم در شرائط عادی و معمولی زندگی، برای اینکه ممکن است زمانی جامعه وارد سناریوی سیاه شود کاری عبث و بیهوده بوده است. تصور فرضی کنگره شوراهای مردمی برای شرائطی که اصلا از آن شناختی نداریم عبث و بیهوده است.
حزب کمونیستی، جنبش کمونیستی و انقلاب کارگری
اگر حزب کمونیستی هدفش سازماندهی انقلاب کارگری باشد، در همه شرائط به فکر تقویت جنبش خود، جنبش سوسیالیستی میباشد. در صدر وظیفه یک حزب کمونیستی سازماندهی سوسیالیستی طبقه کارگر قرار دارد. سازماندهی توده ای طبقه کارگر در ذات خود سازماندهی سوسیالیستی طبقه را دارد. اما نفس سازماندهی توده ای کارگران چیزی به ما در باره وزن جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر نمیگوید. جهان پر از اتحادیه های کارگری است که یکی از وظائف بسیاری از رهبران این اتحادیه ها دور کردن کارگران از احزاب چپ و کمونیستی میباشد. حزب کمونیستی اگر برنامه عملی برای تشکیل شوراها مینویسد، حتما به این فکر میکند که نفوذ رهبری کننده جنبش کمونیستی و کارگران کمونیست بر شوراها اعمال شود و این را بروشنی بیان میکند. برای همین اگر تشکیل شوراها در دستور روز قرار گیرد آنوقت شوراهای مورد نظر کمونیستها، شوراهای مردمی و کنگره سراسری شوراهای مردمی نیست، بلکه شوراهای کارگری است. چرا؟ برای اینکه سوسیالیسم در میان طبقه کارگر است که نشو و نما میکند و توده ای میشود. تنها با قدرتمندی سوسیالیسم در میان طبقه کارگر است که طبقات و اقشار دیگر تحت ستم و زحمتکش به طبقه کارگر و راه حلهای حزب آن توجه نشان میدهند و ممکن است بخشی از آنها پشت طبقه کارگر و حزبش جمع شوند. اما حزب حکمتیست خط رسمی که به جای عمل روز به نوشتن قانون اساسی روی آورده است، مجبور شده است قطعنامه شوراهای مردمی و کنگره شوراهای مردمی و تشکیل شوراهای مردمی را بنویسد و وظیفه روزش را تشکیل شوراهای مردمی قرار داده است. شاید جایی در این استراتزی که عقل خط رسمیها درست کار کرده است همینجاست. این را خوب فهمیده اند که کسی که وظیفه خود را تشکیل شوراهای مردمی قرار داده است، نمیتواند سوسیالیسم و لغو مالکیت خصوصی را در دستور خود بگذارد. کمونیست اگر واقعا کمونیست کارگری باشد در سازماندهی برای انقلاب سوسیالیستی به منافع طبقات نگاه میکند. و در همه شرائط توازن طبقات و جنبشهای طبقاتی را مد نظر دارد. متشکل کردن کارگران مستقل از طبقات دیگر و گسترش کمونیسم در میان آنها از اجزای هویتی کمونیستهاست. تا زمان کسب قدرت سیاسی وظیفه پایه ای کمونیستها سازمانیابی طبقه کارگر و سازمانیابی سوسیالیستی آن میباشد و تنها از این طریق است که امکان دخالت در جامعه و گردآوری نیرو در جامعه فراهم میاورند. میتوان و باید سازمان توده ای زنان، سازمان توده ای جوانان، سازمان توده ای مبارزه برای سکولاریسم و…..تشکیل داد، اما بخش اعظم نیروی این سازمانهای توده ای را کارگران و مردم زحمتکش نزدیک به طبقه کارگر تشکیل خواهند داد.
شوراها بمثابه دولت، به عنوان ارگان دولتی با شوراهای مبارزه در دوران رژیم سرمایه داری و شوراهای مبارزه با قدرت سیاسی متفاوتند. شوراها بمثابه دولت، شوراهای شهروندان با ترکیبهای طبقاتی مختلف هستند و نه تنها در محل کار بلکه بر اساس محله و شهر سازماندهی میشوند. همه شهروندان عضو شورا میباشند و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در همه سطوح را دارند، اما شوراهای امروز شوراهای مبارزه برای بهبود وضعیت حال و مبارزه برای قدرت سیاسی توسط کارگران میباشند. تنها در زمان محدودی که قدرت سیاسی کاملا متزلزل میشود، امکان سازماندهی شوراهای محله در بخشهای کارگری و مردم زحمتکش فراهم میاید. آن هم در صورتی که واقعا دندان سرکوب رژیم و نیروهای سیاه بورژوازی کشیده باشد.” شوراهای مردمی” و کنگره سراسری شوراهای مردمی” و ” آلترناتیو مردمی” حرفهای بی معنی است. شوراها در دوران حکومت برخاسته از قیام ( اگر شکل گرفته باشند) شوراهایی کارگری و زحمتکشی میباشد. این یک ترکیب طبقاتی خاص است که به همان شکل تقریبا نظیر حزب سیاسی و زیر نفوذ سازمان کمونیستی قدرت را بدست آورده است. برای تبدیل این شوراها که موقت میباشند به شوراهای دولت استقرار یافته باید دورانی طی شود. در ابتدا دولت شورایی حتی در شکل به معنای تسلط سیاسی مستقیم کارگران متشکل بر جامعه میباشد، اما با استقرار دولت شورایی و پایان یافتن دوران موقت، دیگر خود استقرار نظام اقتصادی و سیاسی، خود سوسیالیسم به معنای سلطه طبقه کارگر معنی میدهد. مسلما نمیتوان مرز این دو دوران را بطور مکانیکی تعیین کرد، اما این مرز واقعی است. با استقرار نظام سوسیالیستی/کمونیستی، دولت روز به روز بیشتر به سوی نابودی میرود و دولت به عنوان ارگان سیاسی طبقاتی بتدریج محو میشود.
در واقعیت امر احزاب سیاسی کمونیستی و سازمانهای کارگری زحمتکشی ( ممکن است اصلا شورایی در کار نباشد، بلکه کمیته های کارخانه و نهادهای دیگر را داشته باشیم) با پیروزی نظامی بر حکومت و ساقط کردن آن و با شکست نیروهای بورژوازی که در آن زمان برای پس راندن و شکست کمونیستها و کارگران به میدان میایند و شکست انواع دسته ها و باندهای سیاه، حکومت خود، حکومت برخاسته از قیام کارگران و مردم را تشکیل میدهند. مسلما چنین حکومتی از همان روز اول به طرف سازماندهی شوراها میرود. اما بعید میدانم شرائط آنچنان پیش رود که با سرنگونی رژیم کنگره سراسری شوراهای مردمی بتواند جای آن را بگیرد. جریانی میتواند حکومت سراسری شوراها را تشکیل دهد که ابتدا توانسته باشد مقاومت نیروهای شکست خورده بورژوازی را کاملا درهم شکند تا استقرار شوراها فراهم شود.
کمونیستها در ارزیابی از یک موقعیت خاص و تعیین تاکتیک برای آن از آنچه ممکن است آغاز نمیکنند، بلکه از آنچه واقعی است آغاز میکنند. سربرآوردن شوراهای کارگری و مردمی به عنوان جایگزین قدرت جمهوری اسلامی میتواند یکی از حالتهای اینده باشد که با توجه به سبعیت و قدرت سرکوب و خونریزی رژیم، یکی از احتمالات ضعیف میباشد. تکلیف قدرت سیاسی در ایران توسط شورشها و قیامهای عمومی و مسلحانه تعیین میشود. شکل گیری شوراها به عنوان قدرت جایگزین و یا بوجود آمدن شرائط قدرت دوگانه و….به پیروزی شورشها و قیامهای عمومی بر رژیم، به پیروزی دولت برخاسته از قیام کارگران و مردم وابسته است. کمونیستها خود را برای چنین وضعیت واقعی آماده میکنند. بگذارید اینجا به سراغ دو تجربه تاریخی برویم.
کمون پاریس و انقلاب اکتبر
شرائط قدرت گیری کارگران در پاریس در سال 1871 صدها برابر آسان تر از قدرت گیری کارگران در شرائط کشوری مثل ایران در 2021 بوده است. دولتها در آن زمان یک دستگاه ساده بوروکراسی و نظامی بوده اند و قابل مقایسه با امروز، با دستگاههای پیچیده تبلیغاتی و امنیتی و سرکوب و….نبودند. اما در آنجا هم برخلاف تصورات لیبرالها چپها، این کمون نبود که قدرت سیاسی را تسخیر کرد، بلکه نیروی نظامی موجود کارگران، گارد ملی قدرت را تسخیر کرد و کمیته مرکزی گارد ملی تشکیل حکومت داد و بعد از 6 روز انتخابات کمون را برگزار کرد که مارکس آن درسها را از آن استخراج کرد. با همه سادگی و سهل الوصول بودن کسب قدرت در پاریس و تجربه کمون پاریس، اما این قاعده شیوه کسب قدرت در تاریخ تاکنونی بوده است. مارکس در جنگ داخلی در فرانسه مینویسد ” کمیته مرکزی هم حکم حکومت موقت این انقلاب را داشت”. اما در همان شرائط کمون پاریس و نه جمهوری اسلامی و خاورمیانه و گروههای و باندهای تروریست اسلامی و بورژوازی که در صورت سربرآوردن کمونیسیم و کارگر حاضر است همه اینها را تجهیز کند و به جان کمونیسم بیاندازد، انتخابات کمون پاریس و سپردن قدرت به کمونها از نظر مارکس و انگلس زودرس بود و نمیبایست تا حمله به ورسای و شکست آن صورت عملی به خود میگرفت. این را مارکس و انگلس در نامه های مختلف خود به طور روشنی بیان کردند.
مارکس در نامه ای به کوگلمان در 12 آوریل مینویسد: ” آنها اگر شکست بخورند تقصیر هیچ چیز دیگری جز خوش قلبی خودشان نیست. بعد از آنکه ونیوی و بعدا بخش ارتجاعی گارد ملی پاریس میدان را خالی کردند، آنها میبایست بلافاصله به سوی ورسای پیشروی میکردند. لحظه مهم و حساس به خاطر وجدان معذب به هدر رفت. آنها نمیخواستند جنگ داخلی را شروع کنند، مثل اینکه تیرس، این فسقلی بدنهاد، با تلاش خود برای خلع سلاح پاریس آن را ( جنگ داخلی را) قبلا شروع نکرده بود. و اما اشتباه دوم آنها: کمیته مرکزی گارد ملی خیلی زودقدرت را تحویل داد تا میدان را برای کمون باز بگذارد و باز هم از روی عذاب وجدان ” شرافتمندانه”. (تاکید از من است) .
و مارکس در نامه ای به ویلهم لیبکنشت در 6 آوریل مینویسد که کمیته مرکزی گارد ملی برای اینکه اتهام غصب قدرت قهرآمیز به آنها داده نشود وقت گرانبهایی را تلف کردند. مارکسی که با آن همه دقت به وصف کمون پاریس و اقدامات آن به عنوان حکومت کارگری میپردازد و درسهایی آن را برای طبقه بازگو میکند مینویسد:
” به نظر میرسد که پاریسیها مغلوب شده اند، تقصیر خودشان است. اما تقصیری که عملا از خوش نیتی آنها ناشی میشود. کمیته مرکزی گارد ملی و بعد کمون به تیرس- این فسقلی بدنهاد- فرصت دادند که نیروی خصم را متمرکز سازد زیرا 1- انها به نحوی ابلهانه مایل نبودند جنگ داخلی را شروع کنند. مثل اینکه تیرس با تلاش خود برای خلع سلاح قهرآمیز پاریس آن را آغاز نکرده بود……..2- به خاطر اینکه نسبت غصب قهرآمیز قدرت به آنها داده نشود، لحظات گرانبهایی را تلف کردند ( باید بعد از به زانو در آوردن ارتجاعیون در پاریس، بلافاصله به سوی ورسای پیشروی میکردند) و با انتخابات کمون و سازماندهی آن و غیره موجب اتلاف وقت شدند.”
انگلس در نامه های مختلفش همین نظر مارکس را بیان کرده است و انتخابات کمون و تحویل سریع قدرت به کمون را اشتباه میدانست. او از جمله به کارلو-تازگی نوشت: ” اگر در کمون کمی اتوریته مرکزیت وجود داشت ، در این صورت میتوانست بر بورژوازی پیروز شود. بعد از پیروزی میتوانیم خود را به هر شکلی که مایلیم متشکل سازیم. ولی برای مبارزه ضروری است که تمام نیروهای خود را متشکل سازیم و آن را متوجه نقطه واحدی نماییم.
میبینیم که مارکس و انگلس علارغم اینکه کمون را شکل رهایی طبقه میدانستند و از آن ستایش کردند و تصمیمات و درسهای آن را برای طبقه کارگر جمع بندی نمودند و بر تئوری و اموزشهای کمونیستی افزودند، اقدام کمیته مرکزی گارد ملی در تحویل دادن سریع قدرت به کمون را اشتباه میدانستند.
شوراها، تاکتیک کمونیستی و انقلاب اکتبر
بلشویکها ممکن بود که بدون وجود شوراها قدرت را بگیرند. اینکه در مسیر انقلاب روسیه و قدرت گیری آنها شوراها شکل گرفت و اینکه شوراها در طی پروسه ای سرانجام اکثریت نسبی بلشویکی از خود بیرون دادند، فقط یک آبشن و یک ” اتفاق” بود که در اثر وقایعی خاص به وقوع پیوست. چنانکه بلشویکها در ماه ژوئیه 1917 دیگر از تمام قدرت به دست شوراها دست کشیده بودند، زیرا دیگر وضع متزلزل قدرت پایان یافته بود و احزاب حاکم در شوراها، منشویکها و اس ارها به دستیاران حکومت موقت در سرکوب کارگران، خلع سلاح آنها و سرکوب بلشویکها تبدیل شده بودند. لنین پس از چهار ژوئیه انتقال قدرت به شوراها را دون کیشوتیسم و فریب مردم میدانست. قدرت واقعی پس از چهار ژوئیه در دست ارتش و کاونیاکها و حزب کادت بود که از طرف تمامی مرتجعین و از جمله تزاریستها پشتیبانی میشد. دیگر رهبران احزاب اس ار و منشویکها چون عروسکی در وزارتخانه های آنها بودند. و شوراها به تعبیر لنین چون گوسفندانی برای زبح سر به زیر و رام کارد بر استخوانشان گذاشتند و مینالند. لنین قدرت گیری طبقه کارگر را پس از 4 ژوئیه خارج از شوراهای موجود و علارغم آنها میدانست. او در نوشته ای با عنوان “درسهای انقلاب” توضیح میدهد که ممکنست در مسیر انقلاب شوراهای نوینی از نیروهای نوینی که در این مرحله از مبارزه آبدیده شده اند ایجاد شود، اما کلا تشکیل شوراها را به ساختمان دولت آینده مربوط میکند و فعلا از شعار تمام قدرت به شوراها و یا حتی شعار تشکیل شوراها دست میکشد.
اما این وضعیت نیز با کودتای ناموفق کورنیلف در ماه آگوست تغییر کرد و در شوراها نیز تغییرات پایه ای به نفع طبقه کارگر و انقلاب و بلشویکها ایجاد شد و شعار تمام قدرت به شوراها دیگربار به شعار بلشویکها تبدیل شد که البته از ماه سپتامبر لنین دیگر قیام برای کسب قدرت را در دستور حزب قرار داده بود و آن را منوط به شورا و تصمیم شوراها نکرد. برای لنین مسلم بود که اگر وضعیت پس از 4 ژوئیه عوض نمیشد حزب بلشویک در نهایت با سازماندهی قیام، قدرت را میگرفت و دولت را بر اساس ساختمان شورا سازمان میداد.
کمونیستها حتی در کشوری با آزادترین شرائط سیاسی در سال 1917، در حالی که شوراها موجود بودند، مجبور شدند در مقطعی از شعار تمام قدرت به شوراها دست بکشند و برای کسب قدرت کارگران به نیروی حزبی خود و نفوذ خود و سازمانهای کمونیستی در تشکلات دیگر طبقه مانند کمیته های کارخانه توجه کنند. در رابطه با قدرت گیری شوراها هم در نهایت حزب بلشویک مجبور شد قیام را سازماندهی کند و قدرت را فتح کند و در اختیار شورا بگذارد. لنین سپردن تصمیم فتح قدرت به شوراها را خیانت به طبقه کارگر میدانست. چون میگفت این تصمیمی نیست که ما آن را به رای اکثریت نسبی متزلزل بگذاریم.
” منتظر کنگره شوراها شدن حماقت محض است، زیرا این کار در حکم تلف کردن هفته هاست، هفته ها و حتی روزها در حال حاضر حلال همه چیز است. این کار در حکم تحاشی جبونانه از تصرف حکومت است. چون که اول و دوم نوامبر این کار غیرممکن خواهد بود ( هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ فنی: قزاقها تا روز تعیین شده جمع خواهند شد. منتظر کنگره شوراها شدن حماقت است، چونکه کنگره هیچ نتیجه ای نخواهد داد و هیچ نتیجه ای نمیتواند بدهد.”….( از بحران رسیده و نضج یافته است، لنین)
لنین این حرفها را در باره شوراهای کارگری و سربازان متشکل و قدرتمند که حزب بلشویک در آن اکثریت آراء را داشته و بقیه احزاب با نفوذ در آن عنوان سوسیالیستی داشته اند زده است. حالا کسانی در باره کسب قدرت توسط شوراهای مردمی در کشوری با دیکتاتوری عریان حرف میزنند که نه هنوز شورایی شکل گرفته است و نه اینکه میتوان به حدس و گمان در باره اوضاع و شرائط آن زمان و توازن نیروها و طبقات مختلف در آن شرائط پرداخت و نه میتوان از الان در باره وزن طبقات و جنبشها و احزاب در شوراهای ” مردمی” حرفی زد. از آنجا که تنها کارگران و مردم زحمتکش نزدیک به طبقه کارگر به آلترناتیو حکومت شورایی متمایل خواهند شد و به آن میپیوندند، تا آنجایی که به مسئله کسب قدرت و تشکیل حکومت شورایی میگردد، کمونیستها تنها به تشکیل شوراهای کارگری و مردم زحمتکش نزدیک به طبقه کارگر میپردازند. چنین شوراهایی میتوانند در شرائط استثنائی قدرت را کسب کنند و یا یکی از ارگانهای یاری دهنده برای سازماندهی قیام توسط حزب کمونیستی برای کسب قدرت باشند. با کسب پیروزی بقول انگلس هرگونه خواستیم.
در ایران و با وجود جمهوری اسلامی و دسته های مختلف مسلح مذهبی و غیرمذهبی در حکومت و اپوزیسیون با احتمال زیاد دوران سرنگونی بسیار کشدارتر از آن میشود که در تصور بیانیه نویسان خط رسمی میگنجد. نه تنها شورشهای توده ای و قیام مسلحانه( نه قیام مسلحانه ای مانند بهمن 57 که دوروزه خاتمه یافت)، بلکه باید انتظار مجموعه ای از شورشها، قیامها و جنگها را برای پیروزی انتظار داشته باشیم و برایش آماده شویم. مثل اینکه خط رسمیها نمیتوانند درک کنند که برای دخالت در شورش و قیام احتیاج به سازمان متمرکز و با اتوریته داریم و نه تشکل توده ای. تشکل توده ای در شرائط شورش و قیام کارآیی ندارد. کسی اگر کمی فکر کند میتواند درک کند که قیام بدون ایجاد شکاف در نیروهای نظامی و کشاندن بخشی از ارتش و نیروهای نظامی به سمت خود به جایی نمیرسد و شکست میخورد. کسی که به این مسئله فکر کند میتواند بفهمد که برای جلب این نیروها ما به چه سازمان با اتوریته و با مرکزیتی نیاز داریم. در سال 57 در نهایت مسئله قدرت با قیام بهمن پاسخ گرفت. شورش همافران و در ادامه گسترش آن به پادگانهای دیگر و دخالت سازمانهای مسلح مانند چریکها و مجاهدین، موجب سقوط سریع حکومت و تسلیم نیروهای باقی مانده آن شد. همه آن اعتصابات کارگری و کمیته های اعتصاب، تظاهراتها و شورشها و.. در نهایت با یک قیام از درون ارتش فشرده شد و به عمر حکومت شاه پایان داد.
در روسیه بلشویکها بدون نفوذ در پادگانها نمیتوانستند از قدرت گیری حرفی بزنند. پادگانها را بلشویکها از طریق نفوذ سازمانی خود و تشکیل کمیته های سربازان و افسران که از حزب بلشویک پیروی میکردند تسخیر کرده اند. ایا بیانیه نویسان خط رسمی فکری به حال تسخیر پادگانها از درون کرده اند.
روحیه توده های مردم در روزهای انقلاب بشدت متغییر میباشد. فقط با کسب پیروزیهای پی در پی سیاسی و نظامی میتوان اعتماد توده های مردم به تحول انقلابی را حفظ کرد. ایا خط رسمی به این فکر کرده است که چگونه یک سازمان توده ای که خود میتواند بشدت از تحولات سیاسی روز تحت تاثیر قرار گیرد، میتواند پیروزی را تضمین کند؟
لنین حتی برای شرائطی مانند کشور انگلیس که ازادیهای سیاسی وسیع در آنجا برقرار بوده و علارغم اینکه در سال 1921 در آنجا جنبش شورایی قویی سربرآورده بود، در باره قدرت گیری کمونیستها بطرف گسترش جنبش شورایی نرفت. بلکه در رهنمودی به کمونیستهای انگلیس خواهان ادغام شدن چهار حزب کمونیستی در یک حزب و شرکت در حزب کارگر و انتخابات پارلمانی شده بود تا توده های کارگر را از زیر نفوذ حزب کارگر بیرون اورند و بطرف کسب قدرت سیاسی بروند و حتی در کشوری نظیرانگلیس که کارگران عضو اتحادیه های کارگری بودند و شوراها بخصوص در اسکاتلند رو به گسترش بود بیشتر جنبش و قیام توده ای را برای کسب قدرت محتلمتر میدانست.
تمام بحث آن در بیماری کودکی و بقیه آثارش در باره کسب اکثریت طبقه کارگر به کشورهایی برمیگردد که طبقه کارگر در سازمانهای توده ای متشکلند. او تاکتیک بلاواسطه کمونیستها را کسب این اکثریت متشکل طبقه میداند. تازه در همان کشورها وقتی بحث از شورش و قیام میشود، بحث لنین بدرجه ای تغییر میکند. در چنین شرائطی میگوید یک حزب کوچک ( مثلا در انگلستان) هم میتواند با همفکری توده ها قدرت را کسب کند و سازمانهای بزرگ الزامی نیست. ” حتی یک حزب کوچک، مثلا بریتانیایی یا آمریکایی، ممکن است پس از آنکه مسیر تکامل رویدادها را بدقت مطالعه کرده و با زندگی و رسوم توده های غیرحزبی آشنا شده است، در لحظه مناسبی یک جنبش انقلابی براه بیندازد. جنبش توده ای زمانی آغاز خواهد شد که چنین حزبی، در چنین لحظه ای، با شعارهایش به میدان میاید و پیروزمندانه میلیونها کارگر را به دنبال خود میاورد. بر روی هم نمیخواهم انکار کنم که یک حزب کوچک هم میتواند انقلاب را آغاز کند و به پیروزی رساند.” ( لنین بیماری کودکی)
این تاکتیک لنینی در کشوری با ازادی سیاسی گسترده و با سربرآوردن جنبش شورایی کارگری در آن برهه بوده است. حالا رفقای ما در شرائط خونین خاورمیانه و ایران، میخواهند با گسترش شوراهای مردمی قدرت را فتح کنند
حکومت “موقت” بمثابه فریب طبقات دیگر!
حکومت موقت در تاکیتک کمونیستها حکومت برخاسته از قیام میباشد. حزب و یا احزاب شرکت کننده در قیام در صورت پیروزی دولت موقت تشکیل میدهند. این دولت دولت ارگان قیام است و به همین دلیل موقت میباشد. هدفش سرکوب تلاشهای حکومت و نیروهای ساقط شده، پاسخ به مقاومت طبقات و جنبشهای بورژوازی و هم چنین باندها و دسته های تجهیز شده برای اعاده مجدد قدرت میباشد. تصور اینکه شوراها جای جمهوری اسلامی مینشینند و همه احزب از اسلامیون تا انواع و اقسام نیروها و باندهای سیاه که در آن زمان همه توسط بورژوازی داخلی و بین المللی نیز تجهیز خواهند شد میایند و در شوراها مودب مینشینند و به حرفهای کارگران و کمونیستها گوش میدهند و به رای برآمده از نمایندگان گردن میگذارند، خوش خیالانه ترین توهم میباشد که بدون اینکه قصد توهین داشته باشم باید بگویم به حماقت میزند.
دولت برخاسته از قیام مردم که در روزهای پس از پیروزی قیام از همان کمیته های مسلح قیام کننده و حزب و یا احزابی که نفوذ رهبری کننده بر قیام داشته اند تشکیل میشود، از همان ساعات اولیه تشکیل، حکومت قیامکنندگان تشکیل دولت شورایی و همه قوانین ازادیخواهانه و برابری طلبانه را اعلام میدارد و با قطعنامه هایش به عنوان حکومت کارگران و مردم قیام کننده آنها را به اجرا میگذارد. اما حکومت درگیر نیروهای سیاسی و نظامی دشمن شکست خورده است که با تلاشی سخت و با خشونتی تا سرحد داعش و با بمبها و موشکها و بمبگذاران انتحاری و قتلهای فردی و جمعی … تلاش میکند قدرت را مجداد کسب کند. حکومت قیام نمیتواند سرنوشت قدرت را در فردای قیام به شوراها بسپارد و سرنوشت حکومت قیام کنندگان را همان قیام کنندگان و سازمانیابی که آنها در طول قیام گرفتند تعیین میکند. بگذارید در این مورد دچار هیچ حدس و گمان نشویم.
ما نمیدانیم چه سازمانهای مسلح و غیر مسلح در آن زمان سربر میاورند، احزاب کارگری جدی چه نفوذی به هم میزنند، تشکلها و شوراهای شکل گرفته چه ترکیبی دارند و ترکیب طبقاتی آنها چگونه خواهد بود. بگذار آن روز برسد، بگذارید شوراهایی که حرفش را میزنیم را داشته باشیم، بعد در باره تاکتیک به قدرت رسیدن حرف بزنیم. ممکن است در یک حالت نادر بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی ما صاحب شوراهای سراسری کارگری و مردم زحمتکش و شوراهای سربازان و افسران در ارتش شویم. حتما در آن صورت شعار “تمام قدرت به شوراها” را در دستور روز میگذاریم و تلاش میکنیم این کار بدست شوراها انجام شود و در صورت امتناع شوراها از کسب قدرت، قدرت را توسط جنبش و حزبمان کسب میکنیم و به آنها تحویل میدهیم. اما صحبت کردن در باره احتمالات در آن روزها بنظر تعریف داستانهای شیرین پدر و مادربزرگ برای کودکان میاید.
هم چنین ممکن است اصلا در جریان سرنگونی حکومت طبقه کارگری در میدان نباشد. حکومت بر اثر هزرا و یک ستمی که به مردم روا میدارد میتواند در اثر پاره شدن خشم مردم بر سر این و یا آن مسئله و شرکت توده ها که نمیدانیم چند در صد آنها کارگرند و یا غیر کارگر ساقط شود. حکومت ممکن است بر سر شورش بر علیه حجاب اجباری ساقط شود. اگر حزبی اماده برای دخالت در وضعیتهای مختلف باشد و خود را به اشکالی که جنبش مردم حکومت را سرنگون میکند محدود نکند، خود را در اشکال سازمانیابی مردم محدود نکند، میتواند در شورش و قیام اینده نقش بازی کند و پس از پیروزی در حکومت قیام کنندگان نیرویی باشد. اگر امروز کارگران را متشکل و سازمان داده است در فردای قیام حتی در صورت عدم حضور متشکل کارگران، وزن و جایگاه انها را تامین میکند. حکومت قیام کنندگان، حکومت دوران انقلابی است و خود مانند حزب و تشکل ابزار نبرد طبقاتی است. انتخابات در آنجا تابعی از نبردهاست. ما نمیدانیم چه شرائطی فردا پیش میاید. ممکن است یک سازمان کمونیستی به شیوه کاسترو انقلاب را شروع و یا هژمونی انقلاب شروع شده را بدست آورد، ممکن است نفوذ کمونیسم در کردستان به داد کارگر و مردم در تهران و شیراز برسد و از ربودن قیام توسط بورژوازی جلوگیری شود. منظورم این است که وزنه نفوذ کمونیسم در کردستان سر انقلاب در ایران را بطرف کمونیسم کج کند. امروز متاسفانه به جای کاربرد موثر این کمونیسم، شخصیتهای کمونیست آنجا همه مشغول دادن “آلترناتیو” برای آینده هستند. اگر امروز زمانی که یک زن در تهران روسری خود را روی چوب میگیرد، صد نفر زن و مرد در خیابانهای سنندج، مریوان، بوکان و…این را تکرار کنند، همه سرها بطرف نیروی کمونیستی خم میشود که توانسته است چنین کند.
به جای انجام وظائف روز و آمادگی برای شرکت در همه تغییر و تحولات اینده، حزب حکمتیست خط رسمی فکر میکند با طرح شوراها و نشان دادن دموکراسی آن که بر پارلمان برتری دارد آب از لب و لوچه همه طبقات و احزاب و نیروها سرازیر میشود تا خود را به “کنگره سراسری شوراهای مردمی، آلترناتیو مردمی” برسانند و با فریب خود حکومت شوراها را میپذیرند. برای این فریب این حزب از بیان ماهیت حکومت شوراها طفره میرود و آن را غیرطبقاتی و بی وظیفه اقتصادی اعلام میدارد.
اما حکومت قیام، حکومت کارگران، به هیچ وجه نمیتواند ماهیت سوسیالیستی و کارگری خود را پنهان کند و نمیتواند هم چنین زبون ظاهر شود.
مسکوت گذاردن ماهیت طبقاتی حکومت در بیانیه
حزب حکمتیست خط رسمی در بیانیه اش خواهان حکومت شورایی میشود، اما ماهیت این حکومت و طبقاتی که بنابر منافعشان خواهان چنین حکومتی میباشند و اقدامات سیاسی و اقتصادی اساسی این حکومت را مسکوت میگذارد.
حزب حکمتیست، خط رسمی اگر هدف خود را برقراری فوری سوسیالیسم میدانست، اگر بدنبال تقویت سوسیالیسم و جنبش سوسیالیستی بود، به جای حرف از تشکیل از شوراهای مردمی، تشکیل شوراهای کارگری را در برنامه عمل خود قرار میداد. حزب حکمتیست خط رسمی مانند همیشه شرائطی از آینده را ترسیم میکند و وظایف حال که باید طبق شرائط حال و در راستای اینده در دستور قرار گیرد را از شرائط فرضی اینده نتیجه میگیرد. مثل نمونه گارد ازادیشان. شرائط سناریوی سیاهی در آینده ترسیم میشود و سازمانی برای آن در زمان حال خلق میشود!
دولت سوسیالیستی ایران دولت شورایی است. در دولت شورایی همانطوری که در بالا نوشتم همه شهروندان شرکت میکنند و دخالت مستقیم در سرنوشتشان دارند. حکومت کارگری ماهیت حکومت میباشد. سلطه طبقه کارگر بمعنای محروم کردن طبقات و اقشار دیگر ( تا زمانی که طبقات نابود نشده اند) از شرکت در امور جامعه نیست. با نابودی طبقات دولت بطور کلی به عنوان ارگان سیاسی از بین میرود. دولت شوراها دولت کارگری است و با نگفتن آن نمیتوان بورژوازی و طبقات دیگر را فریب داد. البته به نظر میاید نزد خط رسمی نظام حکومتی شورایی میتواند حکومتی بورژوائی نیز باشد که بدلیل موقت بودن آن گویا میتواند حکومت همه طبقات باشد که احزاب مختلف در آن فعالیت میکنند و ممکن است خط رسمی در آن برنده شود و قانون اساسی خود را به اجرا بگذارد که البته برای رعایت حقوق همه طبقات حرفی از لغو مالکیت و برقراری سوسیالیسم در آن قانون اساسی نمیزند تا بورژوازی آزرده خاطر نشود.
تعیین ” نظام آتی” پیشنهادی و غیبت کوچک سوسیالیسم و لغو مالکیت در قانون اساسی پیشنهادی خط رسمی
در اصول پایه ای قانون اساسی پیشنهادی حزب حکمتیست، خط رسمی که دیگر ظاهرا باید شاهد تعیین ” نظام آتی” پیشنهادی خط رسمی باشیم، ما باید همچنان دنبال ” نظام اتی” مورد نظر آنها بگردیم و در میان بندها و جملات به طور مجهولی آن را جستجو کنیم. در آنجا نه “نظام آتی” سوسیالیستی اعلام شده است و نه لغو مالکیت خصوصی و کارمزدی در اصول پایه ای قانون اساسی آمده است. در یک کلام “جمهوری سوسیالیستی شوراها” حتی در اصول پایه ای قانون اساسی پیشنهادی خط رسمی غایب است. ” نظام اتی” خط رسمی بی نام و نشان است. به جای آن ما را با یک بند که در قانون اساسی همه حکومتهای بورژوازی دنیا وجود دارد اشنا کرده اند : ” – تضمین رفاه عمومی همگان و بالاترین سطح زندگی و امنیت اقتصادی مردم از طریق تصویب و اجرای قوانین اقتصادی مترقی، قانون کاری پیشرو و … سراسری و یکسان برای همه شهروندان”
در دو قطعنامه خط رسمی که در باره قدرت سیاسی و تشکیل دولت و قانون اساسی آینده صحبت میشود، حرف و کلامی از هدف حزب مربوطه در باره سوسیالیسم و برقراری سوسیالیسم نیست. حزبی سوسیالیستی به جای دادن برنامه عمل سیاسی برای عبور از وضعیت فعلی، به جای تکیه بر برنامه خود، قانون اساسی مینویسد و جالب است که در قانون اساسی که برای اینده ایران ارائه میدهد از سوسیالیسم و لغو مالکیت خبری نیست.
اجرای قوانین مترقی اقتصادی! این از بندهای قانون اساسی آینده ای است که یک حزب مدعی سوسیالیسم میخواهد به اجرا درآورد. حزبی سوسیالیستی که حتی در قانون اساسی فردا که “شوراهای مردمی” قدرت را گرفته اند، نمیخواهد حرفی از لغو مالکیت و لغو اسثتمار انسان از انسان بزند، برای چه چیزی میخواهد کارگر کمونیست متحد و متشکل کمونیستی شود . از آن بدتر حتی در این قانون اساسی خبری از مصادره بانکها و سرمایه ها، مصادره اموال نهادهای مذهبی و حکومتی و سرمایه داران نیست و از این هم بدتر از مصادره مسکن اضافی و لوکس سرمایه داران و متمولین و مصادره ساختمانهای نهادهای مذهبی دولت و گذاردن آنها در اختیار خانواده های کارگری و زحمتکشی بدون مسکن و یا بدمسکن هم خبری نیست. از ملی کردن زمینها و جلوگیری از خرید و فروش آن هم خبری نیست، کلا از ملی کردنها و مصادره کردنها، محدود کردن سلطه بازار بر اقتصاد که تحت شرائط دموکراتیک و دولت شورایی گامهایی بطرف سوسیالیسم میباشد هم خبری نیست. اساسا هیچگونه چپگرایی در زمینه اقتصادی در قانون اساسی پیشنهادی این حزب پیدا نمیشود و واقعا میتوان گفت در این زمینه از چریک فدایی سال 57 هم دهها قدم عقب تر میباشد.
مردم بیش از اینکه در باره نظام اتی و راه حل دموکراتیک برای رسیدن به آن سوال کنند، سوالشان این است که شما چگونه مشکلات اقتصادی و مسکن و….را فورا حل میکنید. درا اینجا ما در باره سازماندهی نظام اقتصادی سیاسی حرف نمینزنم، بلکه راه حلهای فوریی که یک حکومت که به مقدرات سرمایه و نظام سرمایه داری فکر نمیکند و به این ترتیب میتواند بر علیه مقدرات سرمایه به بسیاری از مطالبات مردم در چهارچوب همین نظام اقتصادی هم تا اندازه زیادی پاسخ دهد حرف میزنم . ملی کردن زمین و بانکها، انحصار دولتی بارزگانی خارجی، محدود کردن بازار و بیرون کشیدن بتدریج اما سریع تمام بخشهای صنعت از دایره بازار، تعطیلی بورس و ممنوعیت خرید و فروش مسکن، ممنوعیت اکید خرید و فروش ارز و ….. از جمله اقدامات اقتصادی فوری دولت انقلابی است که فردا دولت را در ایران به دست میگیرد.
در برنامه قانون اساسی خط رسمی حتی یک خط در باره اقدامات اقتصادی برای ضربه زدن به سرمایه ای که میتواند موجب رفاه کارگران و مردم شود نیست. حرفهای کلی اصلاح طلبانه ای که میشود در همه شرائط آنها را تکرار کرد مانند ” تامین رفاه و خوشبختی برای همه شهروندان” برنامه عمل هیچ حزبی نیست. این را همه بورژواها هم تکرار میکنند. بورژواها میگویند ما هم رفاه و خوشبختی میاوریم. کار و مسکن میاوریم. تمام مشکل این است که جمهوری اسلامی رابطه با دنیا را خراب کرده است و ما رابطه اقتصادی با دنیا نداریم تا سرمایه گذاری در کشور شود و همه چیز رو به راه گردد. اینها هم پاسخ اقتصادی خود را دارند.
قانون اساسی پیشنهادی خط رسمی نه سوسیالیستی است و نه یک برنامه مبتنی بر دولت رفاه. چون دولت رفاه هم مجبور است برنامه اقتصادی را در دستور خود بگذارد. برای همین نه تنها از سوسیالیسم و جمهوری سوسیالیستی در این قانون اساسی خبری نیست، بلکه از تعیین ” نظام آتی” بطور کلی طفره رفته است و فقط به مطالبات دموکراتیک سیاسی اکتفا کرده است.
خط رسمی و یا هر گروه و جمع کمونیستی میتواند با چنین قطعنامه دادنها و مصاحبه ها حول آن خود را سرگرم کند. اما کسی دیگر حوصله این حرفها را ندارد. جامعه انتظار عمل جدی از کمونیستها دارد. با چنین قطعنامه ها و بحثهایی و اتفاقا با همین عنوان یعنی نشان دادن “راه مسالمت آمیز عبور مردم از جمهوری اسلامی” و تعیین “نظام آتی” و لیدر بازی و بازیهای دیگر زمینه انشعاب در یک حزب کمونیستی که شاید میتوانست شانسی را برای کمونیسم در ایران فراهم کند، فراهم شد. امروز هم این قطعنامه ها کارکردی جز این ندارد.
محمود قزوینی
4 سپتامبر 21- 13.06.1400