هفت تپه و خطر از دست رفتن استقلال کارگری

وقتی در اعتراض و اعتصاب باشکوه هفت تپه در سال 97 اسماعیل بخشی اعلام کرد که کارگران میتوانند خود اداره شرکت را بدست گیرند، علارغم دشواری مسئله و تقریبا هنوز غیرممکن بودن آن، شور و شوق این سخنان نیروی مبارزاتی کارگران را چندین برابر نمود. مجمع عمومی کارگران بطور مداوم تشکیل میشد و ایمان کارگران در آن تجمعات به قدرت جمعی خود افزایش مییافت و رو به تزاید میرفت. نه تنها این بلکه شعار اداره شورایی بازتاب قویی در جنبش کارگری یافت و اثرات خود را بر جنبش کارگری ایران گذاشت. پس از آن تاریخ در سطح وسیعی اشعار و سرود در وصف سندیکا، جایش را به اشعار و سرود در وصف شورا و اداره شورایی داد. اسماعیل بخشی و اداره شورایی به نماد یک جنبش بالنده تبدیل شد. دستگیری و شکنجه اسماعیل بخشی و سپیده قلیان و فعالین کارگری نشریه گام انعکاس بی سابقه ای در فضای سیاسی کشور یافت. شکنجه و اعتراف گیری از اسماعیل و سپیده قلیان و افشای شکنجه ها و اعتراف گیری از جانب آنها به محاکمه حکومت نزد کارگران و جامعه تبدیل شد. اعتصاب کارگران هفت تپه در سال 97 نهایتا با سرکوب خاتمه یافت، اما تاثیرات آن در هفت تپه و جنبش کارگری ایران ماندگار شد.

دور بعدی اعتصابات و اعتراضات در اواخر خرداد سال 99 بر سر دستمزدهای معوقه، تمدید دفترچه های بیمه و بازگشت بکار اسماعیل بخشی ، حنیفر، ایمان خضری، سالار بیژنی شروع شد. همزمانی اعتصاب با دادگاه اختلاس اسدبیگیها، مسئله خلع ید از اسدبیگی و لغو خصوصی سازی را هم به مطالبات اضافه کرد. امکان تحقق این شعار با توجه به دادگاه اسدبیگی صورت واقعی به خود گرفت و کسب آن را سهلتر جلوه داد.

اما کارگران اینبار نه مجمع نمایندگان داشته اند و نه قدرت جمعی گذشته و نه رهبری گذشته را. شعار اداره شورایی در همان دور قبلی هم نمیتوانست تحقق فوری بیابد، اما خلع ید فوری در دور جدید، چرا. امکان تحقق آن هم بدون هیچ دخالتی از طرف کارگران ممکن است و این شعار بخودی خود احتیاجی به کارگر ندارد. شعار دولتی شدن شرکت برای کارگران به معنای مسئولیت پذیر کردن دولت در مقابل وضعیت کار و زندگی کارگران است و این با صرف دولتی شدن بدست نمیاید. بدون قدرت متشکل کارگران وضعیت کار و زندگی آنها آب از آب تکان نمیخورد. دوباره هفت تپه دولتی شده مانند گذشته بدست پیمانکاران میافتاد و دوباره مزد کارگران 7 ماه 7 ماه عقب میافتد، دوباره اخراجها و قرادادهای سفیدامضاء باب میشود و وضعیت بدتر از حالا میشود.

مبارزات کارگران هفت تپه در دور اخیر نیز، یکی از مبارزات پیشرو در جنبش کارگری ایران را رقم زد. در شروع حرکت در خود هفت تپه مجمع عمومی بطور دائم برگزار و تجمعات بزرگی در شرکت برگزار میشده است. فعالین و رهبران بطور دائم برای کارگران سخنرانی میکردند و مسائل به بحث گذاشته میشد. بعدا تجمع جلوی فرمانداری شوش و تظاهرات در شهر قدرت کارگران را به کارفرما و دولت و همه جناحهای حکومتی نشان داد. شرکت خانواده ها در تجمعات و تظاهراتها و حمایت مردم شهر از کارگران صحنه های پرشوری از مبارزه کارگری آفرید و بر تاریخ این جنبش افزود. با اینکه فعالین و رهبران این دوره نسبت به سال 97 از هیچ انسجامی برخوردار نبوده و اصلا از جلسه و تصمیم جمعی خبری نبوده و نیست و مسائل بیشتر به شکل خوبخودی پیش رفته و میرود، اما حضور دائمی فعالین و رهبران کارگران در تجمعات و سخنرانیهای آنها، نامهای آنها را به عنوان نمایندگان کارگران بر سر زبانها انداخت و به شکل خودبخودی نمایندگی آنها در اذهان حک شد و بدینطریق مشروعیت یافتند. ابراهیم عباسی، عادل سرخه محمد خنیفر، بهمنی و امید آزادی و…..به چهره های شناخته شده حرکت تبدیل شدند.

در هفت تپه بعد از سرکوب اعتصابات سال 97 و مجمع نمایندگان آن، دیگر مجمع نمایندگان سربلند نکرد. کارگران بدون تشکل و رهبری جمعی قویی، مطالبه سنگین خلع ید را در دستور خود گذاشتند. کارگران بدون تشکل و رهبری قوی میتوانند برای مطالباتی نظیر دستمزد معوقعه و افزایش دستمزد و دیگر مسائل رفاهی روز مبارزه خود را تا کسب مطالبات مربوطه پیش ببرند، اما دخالت در مسئله مالکیت به تشکل و یا امکان دستیابی به تشکل پایدار، به رهبری روشن بین و رادیکال و درجه ای از آزادی سیاسی که قدرت کل طبقه را به همراه میاورد نیاز دارد. برای همین شعار خلع ید فوری آرام ارام جایگاهی در حرکت جاری یافت که میرود تا استقلال کارگران را زیر سوال ببرد.

شعارخلع ید فوری، فعالین کارگری هفت تپه را به دامن نزاع جناحها انداخت!

پایان عملی اعتصاب پس از 70 روز به هر کارگر و فعال و نماینده کارگری و به هر ناظری این را میفهماند که مسئله محوری کارگران مسئله دستمزد و مسائل رفاهی فوری است و نه مطالبه خلع ید اسدبیگی و خصوصی سازی. نفرت به حق از اسد بیگی و هر کارفرمای دیگری و از جمله کارفرمای دولتی در گذشته و آینده موجب آن است تا کارگران در هر تجمع و تظاهرات اعتراضی به سهولت خواهان پایان قدرقدرتی حاکمیت جاری بر شرکت خود ( جدا از اینکه کارفرما کیست) شوند. دادگاهی شدن اسد بیگی امکان پایان دادن صدارت اسدبیگی بر هفت تپه را در افق دید کارگران قرار داد و خواست خلع ید از اسدبیگی هم طرح شد. اما پرداخت حقوق معوقعه نشان داد این مطالبه، مطالبه فوری کارگران نیست. در هفتادمین روز اعتصاب این کارگران نبودند که فریب نماینده های مجلس و قول 15 روزه آنها برای تعیین تکلیف مالکیت را خوردند، بلکه کارگران بی اعتنا به وعده 15 روز و یکماه و سه ماه به کارشان برگشتند و سرنوشت خود را به ابهام و جنگ جناحها نسپردند. کارگران نه در هفتادمین روز، بلکه پس از دریافت دستمزدهای معوقعه بود که عملا اعلام کردند که به فوری ترین مطالبه شان دست یافتند. بعد از 70 مین روز روشن شد که مطالبه خلع ید، مطالبه فوری کارگران هفت تپه نیست و فقط عناصر حاشیه ای در هفت تپه آن را دنبال میکنند و سعی میکنند با توسل به جناحهای حکومتی و استفاده از مدیای آنها آن را زنده نگه دارند.

تا زمانی که اعتصاب و جنب و جوش در هفت تپه جریان داشت، هم ضعف تشکل و رهبری پنهان مانده بود و هم امکان دستیابی به تشکل و برگزاری مجمع عمومی و مجمع نمایندگان درچشم انداز بود. پس از پایان 70 روزه اعتصاب و جنب و جوش در هفت تپه مشکلات سر راه و ضعفها آشکارتر در جلو رو قرار گرفت و منافع و مطامع باندهای حکومتی و تلاشهای آنها برجسته تر نمایان شد و در این میان از دست رفتن استقلال کارگران در جلوی چشم همه به جریان افتاد .

در سال 97 نمایندگان کارگران هفت تپه با دولت و اداره کار و …مذاکره میکردند، در دور جدید فعالین و رهبران اعتراض ( راستش بدون جلسات مجمع نمایندگان و مجمع عمومی عنوان نماینده کارگران بیمعناست) با مسئولین مذاکره نمیکنند، بلکه به مشاوره دهندگان نماینده های مجلس و کلا اصولگرایان تبدیل شده و حضور آنها در جلسات، جهت نمایش به جناح مقابل است تا کفه ترازو بنفع اصولگرایان و عناصر و باندهای مالی آنها سنگین شود.

متاسفانه برخی از فعالین و رهبران اعتراضی اخیر تمامی نرمهای جامعه امروز ایران را نیز درنوردیدند. نه تنها پای بسیج و دانشجویان بسیجی را در هفت تپه باز کرده و تقویت میکنند، بلکه به همراه بسیج و سپاه و نماینده های ” ارزشی” مجلس یعنی عناصر بازجو و شکنجه گر و جلاد، برای رئیس جلادان و قاتلان مردم ایران، رئیسی نامه مینویسند که آقا بیا و با قاطعیت ما را رها کن و اسدبیگی را خلع ید کن. روزنامه و مدیای اصولگرای رژیم که سایه نمایندگان مستقل کارگری و هر آزاداندیشی را با تیر میزنند و حتی برای اعضای شورای اسلامی کار آنجایی که بصورت فردی با مبارزه کارگران همراه شوند حکم شلاق صادر میکنند، در هفت تپه بیکباره عاشق ” نمایندگان مستقل” شده اند. مصاحبه با “نمایندگان مستقل”، اظهارات “نماینده مستقل کارگران” آذین بند همه صفحات مطبوعات اصولگرا از وطن امروز تا تسنیم و رادیو تهران و…است. بسیجیها هم دیگر به این نتیجه رسیدند که اصلا راه قدس از هفت تپه میگذرد و با گذاشتن لایو در ایسنتاگرام برای ” نمایندگان مستقل” دارند راه رفتن به قدس را هموار میکنند. مردم از اصلاح طلب و اصولگرا عبور کرده اند، اما یکعده در هفت تپه دارندمردم را به عقب برگردانند.

ادامه حرکت کارگران در هفت تپه نشان داد که کارگران قدرت، امکانات و وسائل لازم برای دخالت در وضعیت مالکیت شرکت را ندارند و این شعار، کارگران و فعالین کارگری در هفت تپه را به سنگ آسیاب گندمهای جناحهای حکومتی تبدیل میکند.

زمین هفت تپه پس از هفتاد روز مبارزه شورانگیز کارگران، از مبارزه کارگران برای دستیابی به حقوقشان، برای دستیابی به تشکل و اتحاد و برای همبستگی با بخشهای دیگر کارگران و مردم خارج شده و باندها و جناحهای رژیم و سرمایه داران نزدیک به آنها دارند مسائل آن را رقم میزنند و یا تلاش میکنند رقم بزنند. زمانی که کارگر از میدان خارج شده است، زمانی که کارگر تشکل نیم بند خود را هم ندارد و یا در حال سازماندهی و استحکام آن نیست، جناحهای حکومتی با شعار دولتی شدن و یا خصوصی ماندن به کشمکش بر سر طعمه (هفت تپه) میپردازند و آن را زیر لوای منافع کارگر صورت میدهند. صورت مسئله در آنجا دارد عوض میشود. کارگران پس از اینکه با اعتراض و اعتصاب بخشی از حقوق عقب افتاده خود را دریافت کردند، این را فهمیدند و خود را از این نزاعها و توطئه ها کنار کشیدند و صحنه را به مجلسیان و قوه قضائیه و …سپرده اند. در این صحنه نه مجمع عمومی و اعتراض و اعتصابی در کار است و نه مجمع نمایندگان و نه نمایندگانی و نه مبارزه شایسته کارگری.

البته این ملزومات برای کسانی که بشکل کور شعار خلع ید فوری خصوصی سازی به هر قیمت را برداشته اند بی معنی است. برای آنها تشکل بی معناست، قدرت و دخالت کارگران بی معناست. جنبش حال و آینده کل طبقه کارگر بی معناست، جامعه و حکومت بی معناست، قدرتمندتر شدن حکومت و و یک جناح حکومتی بی معناست …. خلع ید اسدبیگی آن بهشت موعود، آن “انقلابی” است که دارد بدور از همه مسائل جامعه، بدور از جهان بیرونی هفت تپه، در درون برج و باروی هفت تپه اتفاق میافتد. برای همین باید از امام جمعه تا بسیجیها، از رئیسی و قوه قضائیه تا نمایندگان سپاهی مجلس که با پرچم خلع ید و با توئیت و قانون و شرکت در تظاهرات و….به برج و باروی هفت تپه تشریف فرما میشوند خوش آمد گفت. این سیاست ” کارگری” البته وظیفه خود میداند مرتب ناپیگیری و عدم قاطعیت مجلسیان و رئیسی را به آنها متذکر شود و از آنها قاطعیت بطلبد. هر روز که نماینده مجلس توئیت خلع ید بزند و یا رئیسی بگوید اسدبیگی باید خلع ید شود، اینها هم با شوق و ذوق انقلاب در هفت تپه را وعده میدهند و به کارگران میگویند بیایید و بشتابید که روز موعد نزدیک میشود. حمایت اپوزیسیون دوخردادی رژیم از جناح دوخرداد و اصلاح طلبان برای کسب ” حق و حقوق” مردم، از حمایت اینها از اصولگرایان قابل تحملتر بود.

سیاست پوپولیستی جناح اصولگرای حکومت و همسویی تهوه آور

من اینجا بحثم در باره سیاست اقتصادی جناحهای حکومتی نیست، بلکه یک روش حکومت اسلامی و بخصوص جناح اصولگرای آن در مقابله با مسئله مشکلات اقتصادی و اعتراضات مردم بر سر فقر و بینوایی است. تا زمانی که اعتراضات اقتصادی و صنفی کارگران و مردم در مقابل حکومت قرار نگیرد، جناح اصولگرا سعی میکند با آن همراهی کند و از آن اهرم فشاری برای تضعیف و بدر کردن جناح مقابل استفاده کند. آتش اعتراضات دیماه 96 مردم اتفاقا از دل همین دعوای جناحی به بیرون زبانه کشید. این روزها ما شاهد فعالیت گسترده دانشجویان بسیجی عدالتخواهدر بسیاری از شهرها که زمزمه اعتراض کارگری و مردم میاید هستیم. همین هفته گذشته چند ماشین دانشجوی بسیجی عدالتخواه که از جمله گروههای آتش به اختیار رهبر هستندبه کمک کارگران کشت و صنعت دشت مغان شتافتند و حضور آنها در همه جا و از جمله هفت تپه کمرنگ نیست. حالا  برخی نمایندگان مستقل پیدا شده اند که به این بسیجیها دست مریزاد میگویند. یکی از این کانالهای تلگرامی در مقابل تظاهرات دانشجویان بسیجی در مقابل خصوصی سازی انتقاد بسیار ” عمیقی” به آنها کرد و به آنها تذکر داد که اگر نروند جلوی مجلس تظاهرات کنند کارشان جناحی تلقی میشود. مردم از بسیج و تحرکات و تظاهرات بسیجی وحشت زده میشوند، کانالی منتسب به کارگران هفت تپه از آنها میخواهد بروند به تظاهرات ادامه بدهند. کانالی که در هر جمله ده بار اسدبیگی را داعشی خطاب میکند به نماینده مجلس و بسیجی و رئیسی که میرسد فقط طالب قاطعیت برای خلع ید اسد بیگی میشود. انتقادش عدم قاطعیت آنهاست.

سیاست اصولگرایان در هفت تپه دقیقا منطبق بر سیاست عمومی پوپولیستی آنها میباشد. در مقابل این سیاست همه جا و در هر شرائطی باید ایستاد و آنها را باید خنثی کرد. منفعت کارگران یک مرکز و کارگران هفت تپه نمیتواند و نباید در مقابل کل طبقه و مردم قرار گیرد. اما اگر کارگران مجبورند حضور امام جمعه و بسیج و دیگر عناصر اوباش رژیم را در صف اعتراض خود تحمل کنند، دیگر توجیه حضور آنها و اینکه هر کسی بیاید بنفع کارگر است و بعد هم همبستگی و تشکر چند نماینده از بسیج و رئیسی و نمایندگان مجلس مستقیما اعمال ضد کارگری و در خدمت حاکمیت رژیم اسلامی است. نباید چنین سیاستهایی را در جنبش کارگری تحمل کرد. با سیاست همسویی تهوه آور با این سیاست حکومتی باید برخورد کرد.

مطالبه ای فراتر از توان و امکانات، تضمین شکست است.

پس از هفتادمین روز اعتصاب، اعتصاب درهفت تپه بشکل بدی پایان یافت. کارگران پس از دریافت حقوقهای معوقه و قول دریافت بقیه دستمزدهای معوقعه حاضر به ادامه اعتصاب نبودند. اما فعالین و رهبران هم بدون ذره ای فکر و مشورت گذاشتند نمایندگان مجلس آینده حرکت کارگران را رقم بزنند. به جای اینکه فعالین و رهبران اعتراضی کارگران نشست و تصمیم گیری مشخص داشته باشند، نمایندگان مجلس برایشان گفتند که چکار کنند. آنها میتوانستند از موقعیت حضور نمایندگان مجلس استفاده کنند و با دادن التیماتوم به آنها هم به اعتصاب تنفس بدهند و هم به عنوان التیماتوم دهنده دست بالا را داشته و سعی در حفظ اتحاد کارگران داشته و با برگزاری مجمع عمومی دائمی حداقل هفته ای یکبار در شرکت، اتحاد و تشکلیابی کارگران را مستحکم کنند و برگشت بکار اسماعیل بخشی و خنیفر و بقیه را فورا بخواهند و دریافت بموقع دسمزدها را تضمین کنند. به جای این برخی از نمایندگان مغازله با نمایندگان و بسیج و قوه قضائیه را مذاکره پنداشته و کارشان شده تا مرتب جناح اصولگرای حاکمیت را به قاطعیت در مبارزه برای عدالتخواهی فرابخوانند.

وقتی کارگران مطالبه ای را که قدرت کسب آن مطالبه را به دست خود و توانایی اتحاد و تشکل خود ندارد، یا مورد سرکوب قرار میگیرد و از صحنه خارج میشود، یا احساس ناتوانی و بی قدرتی به آنها دست میدهد و یا در مواقعی دولت و نیروهایی فراتر از او از آن مطالبات به نفع خود بهره میبرند. شعار دولتی شدن فوری هفت تپه که از قدرت کارگران خارج بود، حالت آخری را به خود گرفته است.

شعار دولتی شدن با نظارات کارگران شعار عمومی است که میتواند در اینجا و آنجا بنابر موقعیت طرح شود. اما فوریت آن در یک مرکز کارگری از قدرت کارگران آن هم کارگران بدون تشکلخارج است. شعار خلع ید بدون چشم اندازی برای دخالت کارگر موقعیتی برای باندهای حکومتی و سرمایه داران دیگر فراهم ساخته است تا به جنبش و جوش دربیایند و برای از آن خود کردن طعمه هفت تپه به هر کاری متوسل شوند. باید تاکید کرد که شعار نظارت کارگری به دولتی شدن گره نخورده است، بلکه نظارت کارگری در همه موارد قابل اجرا میباشد و کارگران در هر شرائطی که توان آن را یابند و تشکل مستقل خود را داشته باشند میتوانند آن را به اجرا بگذارند.

شعار خلع ید با نظارت کارگران میتوانست مانند شعار اداره شورایی در جنبش کارگری ایران راه باز کند و ثبت شود و به جنبش و جوش عمومی دامن بزند، بدون آنکه مانند خود شعار اداره شورایی در یک مرکز کاری متحقق شود.

شرکتهای زیادی در ایران میان محافل و باندهای حکومتی، میان سرمایه داران خصوصی و دولتی دست به دست شده و میشوند، بدون اینکه در این روند تغییری در وضعیت کارگران صورت گیرد. خود هفت تپه نمونه گویایی در این مورد است.

لغو فوری خصوصی سازی با نظارت کارگران تنها در صورتی میتواند در برخی از مراکز کارگری فورا و عملا اجرا شود که ما با وضعیت خاصی مانند جنبش کارگری وسیع و متشکل و یا جنبش توده ای مواجه باشیم که رژیم را مجبوربه عقب نشینی کرده و آزادیهای سیاسی و اجتماعی را کسب کرده باشد. تنها در صورت کسب آزادیهای سیاسی و ایجاد تشکل مستقل، کارگر میتواند در باره سرنوشت مالکیت شرکتها وارد شود.

کارگران هفت تپه برای اینکه مورد سوء استفاده جناحی قرار نگیرند، مجبورند چند گام به عقب بردارند و تلاش خود را صرف بازیابی نیروی خود کنند. باید به سمت تشکیل مجمع عمومی منظم بروند و نمایندگان مجمع عمومی را انتخاب کنند و بر مطالبات اقتصادی فوری کارگران بکوبند. برخی از فعالین اعتراضی حرکت هفت تپه میگویند چنین کاری ممکن نیست. اگر تجمع یکساعته هر هر 15 روز یکبار در یک پاز کاری و مشورت کردن در باره سرنوشت کار و زندگی و شرکت ممکن نیست، خوب دیگر شعار خلع ید و دخالت در مالکیت به طور اولی ممکن نیست.

پرواز “هواپیمای جنگی” بالای هفت تپه

در هفته گذشته در تلگرام کارفرمای شرکت نیشکر هفت تپه و در کانالهای تلگرامی که اخبار مربوط به کارگران هفت تپه را منتشر میکنند خبر تیراندازی به سوی ماشین آلات کشت شرکت منتشر شد. این واقعه ای نادر در کشت و صنعت هفت تپه و کلا مراکز کاری ایران است و از این نظر باید مسئله را بادقت بیشتری زیر زره بین گرفت. چه شد که وضعیت هفت تپه به اینجا کشیده شد و مسئله میتواند از کجا آب بخورد؟ در همین ماه گذشته چند شرکت خصوصی بزرگ از جمله ماشین سازی تبریز به دلیل اختلاس کارفرمای آن زیر نظر سازمان حمایت از صنایع قرار گرفتند و مشکل مالکیت شرکت در ظاهر حل شد. چرا در هفت تپه مسئله به اینجا کشیده شده است.

کارفرمای هفت تپه، اسد بیگی فعالین و کارگران اعتصابی را عامل این تیراندازی قلمداد کرده و برای آنها شاخ و شانه کشیده است و سایتهای تلگرامی منتسب به کارگران، اسد بیگی و جناح دولت را.

اما کسی در باره امکان قدرقدرتی سپاه و نهادهای امنیتی که پشت سر اصولگرایان مجلس و رئیسی و….هستند لام تا کام حرفی نمیزنند. چرا؟ چون برخی از دوستان خود را فریب داده و قبولاندند که مجلس و قوه قضائیه دارد میاید به داد کارگران میرسد و فقط کمبود قاطعیت برای خلع ید دارند. انتقادهای این دوستان به جناح اصولگرا از سر سازش آنها با اسد بیگی و نه دخالت آنها در مسائل کارگران و توطئه برای از آن خود کردن طعمه هفت تپه است. آنجایی که هم اشاره آبکی به این مسئله میکنند برای خالی نبودن عریضه است. وگرنه خودشان هم میدانند که کارگر در حاشیه این دعوای جناحی و برای فشار به جناح مقابل دارد مورد سوء استفاده قرار میگیرد.

همه میدانند که در ایران امکان چنین واقعه ای تنها بدست سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی و محافل اصولگرا امکان پذیر میباشد . تنها نیروهای امنیتی و سپاه پاسداران و محافل امنیتی اصولگرا میتوانند براحتی با اسلحه وارد شوند و دست به چنین عملیات عجیب و غریبی بزنند. فقط تیراندازی و عملیات مسلحانه از طرف آنهاست که هیچگاه قابل افشاء شدن نیست و کسی نمیتواند آن را پیگیری کند. فقط آنها هستند که در آن مملکت به عنوان نماینده مجلس میتوانند خواهان اعدام رئیس جمهور نظام اسلامیشان شوند. فقط آنها هستند که میتوانند برای تصاحب فرودگاه امام خمینی هواپیماهای جنگی را در روز بازگشایی فرودگاه بالای فرودگاه به پرواز درآورند و سهم خود را طلب کنند و کل و یا بخش مهمی از سرمایه را از دست شرکتهای دیگر دربیاورند و صاحب شوند. فقط آنها هستند که میتوانند بالای سر نهادهای دیگر حکومتی قرار گیرند و هر آرزو و هدفشان را متحقق کنند. سرمایه دار خصوصی حتی اگر نزدیکی به این و یا آن باند داشته باشد نمیتواند دست به چنین عملیاتی بزند.

کارفرمای شرکت هفت تپه، اسد بیگی مسلما میداند که دست نمایندگان مجلس و نیروهای امنیتی در این تیراندازی و ایجاد وحشت در کار است، اما از آنجا که قدرت بیان آن را ندارد و بیان آن مساوی با محکومیت قطعی او در دادگاه میباشد و ممکن است مانند برخی عناصر سرمایه دار دیگر حکم اعدام او توسط قوه قضائیه و رئیسی صادر شود، از گفتن آن خودداری میکند و مسئله را به گردن کارگران اعتصابی میاندازد.

کارگران هفت تپه مجبورند گامهایی به عقب بردارند. مسئله سرنوشت مالکیت شرکت هفت تپه را به زورآزمایی جناحها با یکدیگر بسپارند و نیرو و مبارزه خود را صرف کسب حقوق حقه خود، مسائل رفاهی، برگشت بکار فوری اسماعیل بخشی و خنیفر و بقیه، پرداخت بموقع دستمزدها، امنیت و بهداشت محیط کار و مهمتر از همه تشکیل مجمع عمومی دائمی و انتخاب نمایندگان خود و استحکام تشکل و اتحاد خود کنند. چنین سیاستی همچنین راه نجات و حفظ شرافت فعالین کارگری است که متاسفانه امروز به دلیل سیاست نادرست دارند بیش از پیش به نیرویی جهت یاری بسیج و سپاه و مجلس و کلا اصولگرایان تبدیل میشوند و پای آنها را در جنبش کارگری باز میکنند. تغییر سیاست روح مبارزاتی برخی از فعالین کارگران را به آنها برمیگرداند و نجات دهنده آنها نیز میباشد.

ادامه کوبیدن بر خلع ید فوری شرکت هفت تپه در حالی که کارگران از همه وسائل و امکانات خود محرومند، روح مبارزاتی و اعتراضی کارگران را در آنها نابود میکند و چشمان آنها را به تصمیمات جلاد رئیسی، یا فلان نماینده مجلس و اقدامات بسیج میدوزاند و برخی از فعالین را که آمادگی آن را دارند به دامن یک جناح حکومتی پرت میکند.

پاسخ به سوال تولید و سرنوشت هفت تپه

در این میان به یک سوال مهم باید پاسخ گفت. سوال این است که در حال حاضر سرنوشت خود هفت تپه و تولید در هفت تپه چه میشود؟ اگر اسد بیگی دارد شرکت را به ورطه نابودی میکشد نباید با توسل به دولت و نهادهای حکومتی آن را از دست اسدبیگی درآورد|؟

پاسخ به این سوال میتواند مثبت باشد. البته نه بشیوه برخی کانالهای تلگرامی با هورا کشیدن برای قاطعیت دولت و نهادهای حکومتی، بلکه به شیوه کسب یک مطالبه از دولت و برای نجات اقتصاد و زندگی هزاران انسان.

اما سوال این است که نهاد بررسی کننده غیرجانبدار که وضعیت تولید و بازتولید را بررسی کند کیست؟ ایا با مشاهده ساده میتوان در این مورد نتیجه گرفت؟ به نظر من نه. چون تولید و فروش، ورشکستگی و رشد مسائلی نیستند که با مشاهده ساده قابل بررسی باشند. مگر اینکه همه چیز به روشنی حاکی از فروپاشی و ورشکستگی و نابودی باشد. اگر چنین وضعیتی باشد سرمایه دار نمیتواند و حاضر نیست به وضعیت ادامه دهد و ضرر دهد. هر چقدر هم اختلاس کند، حقوق چند ماه کارگر و مخارج دیگر تمام اختلاس و سرمایه او را به چاه ویل سرازیر میکند. تازه چه کارفرما خصوصی باشد و چه دولتی وضعیت تولید در شرائط ورشکستگی اقتصادی و تحریمهای اقتصادی ممکن است وضعیت هر غول صنعتی را داغان کند و هزاران کارگر بیکار شوند و فقر و بینوایی دامنه وسیعتری بگیرد. کارگر، آنهم کارگری بدون تشکل و سازمان نمیتواند چه باید کرد خود را از پاسخ به سوال که تولید شرکت چه میشود بگیرد. در این مورد کارگر باید مستقیما کل دولت را مسئول بداند و جدا از اینکه مالکیت شرکت خصوصی است و یا دولتی، مطالبه خود را مستقیما در مقابل دولت قرار دهد. اگر ما در جامعه ای زندگی میکردیم که نهاد نظارتی مستقلی برای بررسی وضعیت تولید و سودآوری و پرداخت مالیات و ….وجود داشت، شاید ما میتوانستیم ببینیم که واقعا اوضاع چیست، کارگران باید چه کنند و دولت باید چکار کند. اگر نهاد بررسی کننده مثلا اعلام میکرد که کاهش تولید و فروش بخاطر ورشکستگی و یا تحریمهاست، خوب دولت مجبور است در این موارد با بیمه بیکاری و یا با بیمه شهروندی کارگران را تامین کند. خواست کارگران در ایران در مقابل بیکارسازیها تنها پافشاری بر کار نیست، بلکه اجرای بیمه بیکاری برای همه است.

ما در ایران نه نهاد نظارتی مستقلی داریم که بتواند وضعیت تولید و سودآوری یک شرکت را بررسی کند و نه کارگران دارای قدرت و تشکل هستند که نهادی برای نظارت بر تولید و فروش داشته باشند. چه میماند؟ ادعا در مقابل ادعا، اختلاسگران در مقابل اختلاسگر، باندها و افراد حریص در مقابل باندها و افراد حریص، باند حکومتی در مقابل باند حکومتی. دروغ در مقابل دروغ.

در مورد هفت تپه هم همین ادعاها، همین اختلاسگران، همین باندها در مقابل همند. کارگر نه میتواند به ادعای باند رئیسی و نادری باور کند و نه ادعای اسدبیگی. قبلا که شرکت دولتی هم بود با وارد کردن شکر و با رساندن گمرگ به صفر شرکت هفت تپه را به ورشکستگی کامل کشاندند و حالا هم ممکن است باز هم باندهایی مشغول همین کار باشند. مثلا روزنامه جهان صنعت در مورد واردات بی رویه شکر در ماههای بهمن و اسفند 98 هشدار داده بود. کارگر واقعا نمیتواند وارد برررسی وضعیت تولید و علل آن شود. کارگر باید پاسخ خود را به مشکلات خود بدهد. ما نه قدرت آن را داریم و نه میتوانیم نهاد نظارتی بذاریم بر این باندهای حکومتی نظارت کنند و نه قدرت این را داریم نهادی داشته باشیم که بر تولید در شرکت نظارت داشته باشد.

پاسخ به سوال بالا مانند همه جا به جنگ کثیفی در هفت تپه تبدیل شده است که فقط خود باندهای سرمایه دار و محافل حکومتی از آن سر در میاورند. تولید میگردد و یا نمیگردد امر مشاهده ای نیست، بلکه احتیاج به بررسی دفتر حساب و کتاب دارد که کارگران از آن محرومند. باندهای حکومتی جناح اصولگرا میگویند نمیگردد، اسد بیگی میگوید میگردد. قبلا مالکیت دولتی بود، اما شرکت دست پیمانکاران خصوصی بود، مزدها بسیار پایینتر بود و با واردات شکر شرکت کاملا ورشکسته شده بود و کارگران هفت ماه مزد معوقه داشتند. آش همین بود و کاسه همین و حتی وضعیت بدتر از حالا بود. ما نمیدانیم جریان چیست واقعا ممکن است برخی از باندهای حکومتی با دیدن اینکه چرخهای تولید مجددا به حرکت درآمده، خیز برداشتند تا آن را بقاپند و از آن خود و باند خود کنند. اختلاسگران در مقابل اختلاسگران ایستاده اند. اختلاس اسدبیگی مثل اختلاس قوه قضائیه و مافیای اقتصادی حاکم است. حالا رئیس قوه قضائیه عوض شده گویا بیکباره قوه قضائیه و همه اصولگرایان در آب زمزم شسته شدند و ترازوی عدالت و عدالتخواهی دست آنها است.

تولید نمیگردد میتواند هدف باندهای اصولگرا برای قاپیدن هفت تپه باشد. تولید میگردد هم میتواند دروغ اسدبیگی باشد. کارگران مجبورند بدور از این نزاعهای باندهای حکومتی اهداف خود را دنبال کنند. مطالبات خود را پیش ببرند و به فکر تشکل خود و استحکام تشکل خود باشند. کارگر نباید نیروی خود را در اختیار مطامع جناحها و باندهای حکومتی قرار دهد.

اگر کارگر هفت تپه حداقل قادر به برگزاری مجمع عمومی دائمی مثلا 15 روز یکبار و مجمع نمایندگان باشد و تا انداره ای این را تثبیت کند، ما میتوانیم در باره وضعیت مالکیت شرکت و اینکه شکل دیگر مالکیت مثلا دولتی شدن میتواند دستاورد بیشتری نصیب کارگران کند به بحث بپردازیم. الان همه چیز رو هواست.

شعار خلع ید اسد بیگی و لغو خصوصی سازیها به عنوان یک مطالبه عمومی باید طرح شود، اما لغو فوری آن در شرائطی که کارگر از همه ابزارها و بخصوص تشکلش محروم است تنها به تصمیم قوه قضائیه و باندهای حکومتی گره میخورد و کارگر چرخ دنده امیال آنها میشود. فعال شدن بسیج و اصولگرایان و مدیای آنها و نزدیکی و تکیه فاجعه بار برخی از فعالین و رهبران اعتراضی به آنها خود بیانگر روند اشتباهی است که دارد در هفت تپه پیش میرود و هر چه بیشتر پیش برویم این روند عمیق تر میشود. فعالین و رهبران اعتراضی باید در این سیاست خود تجدید نظر کنند

محمود قزوینی

جمعه 2 آبان 1399، 23 اکتبر 2020