ویکرد اشتباه آمیز چپ در کردستان ایران در ٨ مارس ٨٩

برگزاری چند مراسم ٨ مارس در کردستان ایران نمونه ای از عقب ماندن عنصر پیشرو چپ از زمان و وظائف مربوط به آن است.

چند مراسم هشت مارس در شهرهای سنندج، مهاباد و کامیاران برگزار شد که همگی آنها در سالنهای دربسته به همراه سخنرانیها و قطعنامه ها بوده است. حتما سخنرانیها و قطعنامه های این مراسمها از رادیکالترین قطعنامه ها و سخنرانیهای ممکن بوده است. اما چنین نوع مراسمهایی زمانی که جنبش توده ای مردم در ایران و خاورمیانه و بیخ گوش فعالین برگزارکننده این مراسمها در کردستان عراق در جریان است، تاثیری در فضای سیاسی جامعه و حتی تاثیری در میان پیشروان چپ ندارد

 و برعکس نشانه ناتوانی چپ از تاثیرگذاری در جامعه میباشد. این مراسمها تا دو سال پیش میتوانستند کارایی مفیدی داشته باشند. تا دوسال پیش چنین مراسمهایی بخشی از فعالیتی بود که میتوانست رابطه عناصر پیشرو با مردم را تحکیم کند و همچنین عناصر پیشرو بیشتری را وارد دایره فعالیت اجتماعی کند. با شروع جنبش توده ای در ایران از دو سال پیش و سپس جنبشهای توده ای و انقلابات در تونس و مصر و دیگر کشورهای عربی که حتی به کردستان عراق نیز رسیده است، دیگر این دوران به سر رسیده است. در حالی که مردم جهان میگویند فردا نوبت کدام دولت خاورمیانه است که آماج تعرض توده ها قرار گیرد، مراسم غیراعتراضی در یک سالن دربسته و برگزاری سخنرانی برای یک جمع معدود ازعناصر پیشرو مردم، از زمان عقب است و بدرد کاری نمیخورد. چنین فعالیتی نیروی عنصر پیشرو را هم هرز میدهد.

هم چنین دو تجمع برگزار شده در خیابانی در شهرهای سنندج و سقز هم حاکی از همین رویکرد تجمع عناصر پیشرو است. برگزار کنندگان این دو تجمع هم مانند برگزار کنندگان در سالنهای بسته بدون توجه به شرائط جدید، این را فرض گرفته بودند که تجمعشان مانند گذشته یک تجمع محدود از عناصر پیشرو مردم خواهد شد. آنها تجمع و زمان و مکان ان را از قبل به اطلاع توده های مردم نرساندند و شیوه ها و اهرمهایی را به کار نبردند تا توده های مردم را به اعتراض دعوت کنند. در حالی که سازمان دهندگان ٨ مارس در کردستان ایران میبایست مانند تهران و شیراز و شهرهای دیگر تظاهرات اعتراضی خود را اعلام میکردند و از مردم دعوت میکردند تا مثلا در فلان خیایان و میدان حضور به هم رسانند و سپس برای آن کار و سازماندهی و اطلاع رسانی میکردند.

صحبت از این نیست که نهادهای برگزار کننده این مراسمها میبایست مردم را به فراخوان اعتراضی دعوت میکردند. چنین کاری در حکم نابودی این نهادها و دستگیری و زندانی شدن فعالین و رهبران آنها است و این نهادها در شرائط توازن قوای کنونی نباید دست به چنین عمل “انتحاری” بزنند. بلکه صحبت از گرایش و عناصر چپ پیشرو در جامعه است که باید خود را از نظر پراتیکی و سازمانی با شرائط جدید منطبق سازند. متاسفانه ٨ مارس در کردستان ایران یکبار دیگر نشان داد که نهادهای نیمه قانونی و فعالین این نهادها گاها به کار به شیوه گذشته خو میگیرند و نمیتوانند خود را با شرائط جدید سازگار سازند. آنها عادت کرده اند که در شرائط جدید به فعالیت به شیوه گذشته ادامه دهند.

امروز فعالیت عناصر پیشرو با شرکت و هدایت و سازماندهی در جنبش توده ای اغاز میشود. جذب و سازماندهی عنصر پیشرو هم در دوره جدید در سطح صدها و هزارها در متن جنبش توده ای صورت میگیرد. عناصر پیشرویی که بنا به عادت به فعالیت در شکل گذشته ادامه میدهند و توجه ای به اوضاع روز ندارند، نه تنها نیروی خود را هدر میدهند، بلکه جنبش مردم را از حضور خود و تاثیرگذاری بر آن محروم میکنند. نمونه برگزاری اول ماه مه سال گذشته در تهران و چندین شهر دیگر که توسط فعالین کارگری روشن بین و مبتکر صورت گرفت یک نمونه از شرکت و هدایت عنصر پیشرو کارگری در جنبش توده ای است. آن فعالین کارگری با فراخوان به تظاهرات در روز اول ماه مه هدایت جنبش توده ای را در آن روز به دست گرفتند.

چپ در کردستان ایران با نمونه قرار دادن حرکت اول ماه مه سال ٨٩، میبایست با فراخوان به تجمع اعتراضی به استقبال هشت مارس میرفت. حتی اگر برگزاری چنین تجمع اعتراضی ممکن نمیشد، آکندن فضای جامعه در این موقعیت به فراخوان اعتراضی، خود فضا را به سمت آمادگی بیشتر برای اعتراض توده ای میبرد. همینکه در سوریه و عربستان سعودی فراخوان اعتراضی برای یکبار داده شده است، انتظار سربرآوردن اعتراض توده ای از یک سوراخ و از یک موقعیت خاص امری گشوده تلقی میشود و حتما مردم سوریه و عربستان هم بدنبال موقعیت میگردند تا اعتراضشان را شروع کنند. همینطور فراخوان به اعتراض عمومی توسط فعالین در محل در کردستان ایران که میتوانند یک حداقل نیرو برای شروع اعتراض را گرد آورند، میتواند مقدمه ای برای اعتراض عمومی و فوران خشم عمومی مردم شود. باید توجه داشته باشیم که چنین فراخوانهایی از نوع فراخوان اول ماه مه سال ٨٩ میباشد و نه شبیه فراخوانهای تلویزیونی توخالی که فکر میکنند با فریاد کشیدن و جیغ زدن از تلویزیون میتوانند مردم را به خیابان بکشانند. فقط زمانی که فعالین اجتماعی در محل بموقع و با ابتکار صحیح، زمان و مکان تظاهرات و اعتصابی را اعلام کنند، آنوقت استفاده از امکانات مدیایی میتواند ابعاد بسیار بسیار وسیعتری به آن دهند.

معضل دیگر این است که چپهای حاشیه ای را عادت بر این است که حتی هنگام فراخوان به اعتراض به اصطلاح دست به روشنگری میزنند. از لیبرالها و ناسیونالیستها و اصلاح طلبان و دیگر نیروهای ارتجاعی اعلام انزجار میکنند و سپس توده ها را به اعتراض فرامیخوانند. آنها جای روشنگری که جزء یک فعالیت دائم سوسیالیستی است که هدف آن جمع آوری عنصر پیشرو مردم است را با شرکت در جنبش توده ای که دخالت آن عنصر پیشرو جمع آوری شده و نسبتا متشکل در آن جنبش است را قاطی میکنند و به این طریق چپ جامعه را دچار حاشیه نشینی میکنند. برای همین حتی آنجا که این چپ به سمت فراخوان عمومی و کار توده ای میرود در همان ضرب اول بخشهای زیادی از مردم معتقد و متوهم به این و آن جریان اجتماعی را از خود دور میسازند. به جای فوکوس بر یک خواست و مطالبه مشخص که معمولا و کم و بیش توسط توده ها بیان خود را در شکل متفاوت تری مییابد، به روشنگری و اعلام مطالبات متنوع  ده گانه و بیست گانه دست میزنند که البته از مرکبی بر روی کاغذ و یا اعلامیه ای در اینترنت فراتر نمیرود و در جنبش توده ای بی اثر است.

آنها نمیتوانند این مسئله ساده را درک کنند که اولا توده های وسیع مردم همیشه بطور کم یا بیش دارای عقاید خرافی مذهبی و ناسیونالیستی هستند و توهم به جناحهای حکومتی و یا رهبرانی از آنها و یا توهم به عناصر شناخته شده تاریخی ناسیونالیستی و احزاب انها همیشه وجود دارد و وقتی توده های وسیع مردم به اعتراض دست میزنند و به خیابان میایند عقاید ارتجاعی را هم با خود میاورند. کار یک عنصر پیشرو و یا سازمانی از پیشروان این است که جهت عمومی وقایع را ببیند و در راس این اعتراضات قرار گیرند و آنها را هدایت کنند و نه با دست زدن به روشنگری در زمان اعتراض، نیروی مردم را پراکنده سازند. افشای جریانات راست و ضد دموکراتیک و ارتجاعی در سطح توده ای دارای قوانینی جدا از مبارزه در شرائط معمولی و کار روشنگرانه است. توده های میلیونی را فقط در جریان تجربه عملی میتوان آموزش داد.  آموزش توده های میلیونی فقط بر متن پیشروی جنبش و فتح خاکریزها و در جریان عمل توده ای صورت میگیرد و نه با شیوه روشنگری صرف.

فعالین چپ در کردستان به جای سخنرانیها و قطعنامه های روشنگرانه  کافی بود مانند فعالین کارگری در اول ماه مه در تهران و …اعلام میکردند که تظاهرات هشت مارس در شهرهای فلان و بهمان در ساعت فلان در دفاع از ازادی و برابری زن و بر علیه فقر و دیکتاتوری برگزار میشود و سپس نیروی خود را برای جمع آوری نیرو و اتخاذ تاکتیک هایی برای خنثی کردن حربه های رژیم به کار میبستند.

نهادهای نیمه قانونی و نیمه علنی اساسا بدرد وظایف چنین دوره ای  نمیخورند. ورود این نهادها به عرصه اعتراض توده ای به معنای نابودی خود و عناصر پیشرو مرتبط با آن است. عناصر پیشرو سوسیالیست و فعالین کارگری و زنان و دانشجویی باید با جمعها و کمیته های کاملا مخفی به سراغ وظایف جدید بروند. عناصر پیشرو جمع آوری شده و رابطه های اجتماعی که در طول سالها ایجاد شده است باید حالا در خدمت وظیفه جدید قرار گیرد. آنچه برگزاری تظاهراتهای عظیم در تهران را ممکن کرده بود وجود صدها و هزاران مرکز کوچک خانوادگی و دوستی و شغلی و.. بوده است که متاسفانه حضور عناصر چپ در آنها ضعیف بوده است. با این همه دیدیم که به دلیل رادیکالیسم نهفته در جنبش توده ای مردم، چپ از قابلیت بالایی برای تاثیرگذاری بر جنبش مردم برخوردار است. گمان من این است که چپ در کردستان ایران بیشتر حضور دارد و میتواند در درون این مراکز فامیلی و دوستی کمیته های محکمی برپا کند که هسته مرکزی جنبش توده ای مردم را شکل دهد. مسئله بر سر شناخت وظیفه روز و انجام وظایفی است که بر عهده ماست وگرنه برگزاری مراسم هشت مارس و یا فردا اول ماه مه با همه زحمات فراوان و ریسکها و خطر کردنها، شبیه عبادات مذهبی مذهبیون میشود که انجام آن از فرایض مکتب تلقی میشود.

با امید اینکه عناصر پیشرو چپ در کردستان ایران با تغییر شیوه خود در حرکتهای آینده توده ای موثر و کارا عمل کنند. اگر چپ در کردستان ایران بتواند موجبات ورود مردم کردستان به مبارزه توده ای را شکل دهد و یا کمک به شکل دهی آن کند، تاثیر بسیار عظیمی بر حرکت سراسری مردم و توازن قوا میان مردم و رژیم خواهد گذاشت.

اگر گرایش سوسیالیستی در درون کردستان ایران دست به کار شود و تلاش کند خود را با روح زمان تطبیق دهد و عملی در پیش گیرد که امکان و فرصتهایی را برای اغاز جنبش توده ای که زمینه فوران آن وجود دارد فراهم کند، دیگر مبارزه توده ای در کردستان به یک روز اعتصاب عمومی در طول چند سال محدود نمیماند. بلکه جنبش توده ای اغاز شده در آنجا مانند سراسر ایران به یک حرکت مبارزاتی پیگیر با افت و خیزها و عقب نشینی ها و پیشروها تبدیل میشود. متاسفانه اعتصاب عمومی ها در کردستان از اهرمی برای پیشروی مردم و جنبش، به شکلی از حرکت تبدیل شده است که نقش خارج کردن خشم مردم کردستان در یک روز را به خود گرفته است. در مقابل اعدام فرزانگر کمانگر و دوستان دیگرش، تمام جامعه کردستان برانگیخته شده بود و آماده بود تا رژیم را بی پاسخ نگذارد اما با یکروز اعتصاب عمومی گویی همه چیز پایان یافت و قلب مادر و خانواده کمانگر و مردم کردستان تسکین یافت. گرایش چپ با تغییر رویکرد خود در کردستان میتواند این ورق را برگرداند و زنگ آغاز جنبش توده ای در کردستان را به صدا در آورد.

٨ مارس در کردستان ایران نمونه ای از عقب ماندن عنصر پیشرو از زمان است. اگر این جبران نشود و کردستان دیر یا زود وارد گرداب جنبش توده ای شود که خاورمیانه را فراگرفته است، جریانات راست و ناسیونالیست در آن جا دست بالا را خواهند داشت. و آنوقت اگر چپ به منزه طلبی روی نیاورد مجبور میشود در حاشیه جنبش توده ای جست و خیز کند.

محمود قزوینی

١١ مارس ٢٠١١