طرفداران تحریم جنبش توده ای در ایران مدعی هستند که تاکتیکشان یک سیاست سوسیالیستی و منطبق بر مارکسیسم است. آنها با چنگ زدن به نازل ترین دلائل و سطحی ترین نمونه ها در حرکت یکسال گذشته مردم سعی میکنند، به خود و افراد دور و بر خود بقبولانند که حق با آنهاست. بخشی از طرفداران این تاکتیک تجربه رویدادهای کردستان عراق در سال ٩١ و مباحثات مارکسیستی حول آن را دلیل بر حقانیت سیاست خود میدانند.
من در این مقاله سعی میکنم نشان دهم که این ادعا بی پایه است و آن مباحث مارکسیستی بر علیه طرفداران تحریم جنبش توده ای گواهی میدهد، هم چنین بطور گذرا به تجربه انقلاب ٥٧ و برخورد مارکسیستی به حرکتهای اعتراضی مردم در دوره چند ساله اخیر نگاهی میاندازم.
جنبش توده ای در ایران و ماهیت طرفداران تاکتیک تحریم جنبش
طرفداران تاکتیک تحریم جنبش توده ای در ایران، جنبشی که با فرصت از دعوای انتخاباتی رژیم به میدان آمده بود و به سرعت چنان که انتظار میرفت از این مرحله عبور کرده و اهداف خود را صراحتا با شعارهای مرگ بر خامنه ای و مرگ بر بسیجی و سپاه و زنده باد جمهوری ایرانی که بیانی جز بیان توده ای و خودبخودی نفی جمهوری دینی و برقراری یک جمهوری سکولار نیست بیان کرده بود و با شعار زنده باد ازادی تمام خیابانها و شهرهای ایران را در نوردیده بود، لقب ارتجاعی و موسوی چی و سبز داده اند و نا آگاهانه به دستگاه تبلیغاتی کل رژیم یاری رسانده اند. اینها مبارزه ندا آقا سلطانها را به جیب موسوی و کروبی میریزند و بی پروا ادعا دارند این هم یک جنبش اسلامی است در برابر جنبش اسلامی دیگر، سبز اسلامی است در برابر سیاه اسلامی.
طرفداران خط مشی تحریم جنبش اعلام نموده بودند که این جنبش جناحی است و نباید در آن شرکت جست. دلائل این جریانات بسیار سطحی و با چسبیدن به این و آن شعار و یا جست و خیزهای موسوی و کروبی و اعلام آنها به عنوان رهبران بلامنازع و مادام اعتراضات مردم بوده است. یک پایه استدلالی طرفداران تحریم که بر شعارهای مردم در خیابانها استوار بود، هر روز در مقابل رادیکالتر شدن شعارهای مردم دچار تناقض بیشتری میشد و زیر سوال میرفت. آنها نمیدانستند چه بگویند و چه کار کنند و به شکل افراطی همه شعارهای رادیکال و افراطی و همه حملات و تعرضات مردم را زیر سوال بردند تا بتوانند ادعای خود را به اثبات برسانند. برای یک سوسیالیست کمی واقع بین و برای هر نیروی اجتماعی، دیدن این واقعیت که جنبش توده ای مردم، رژیم را زیر ضرب گرفته بود و هدف نابودی آن را در سر میپرواند، احتیاج به وجود هیچ شعار رادیکال و سرنگونی طلبانه ای نداشت. هیچ چیزی در این جنبش توده ای ثابت و پایان یافته نبود. بر عکس عدم ثبات شعارها و رهبری و رادیکاتر شدن جنبش توده ای در ایران یک فرض هر کسی است که جامعه ایران را بشناسد و از شرکت کنندگان جنبش یک درک عمومی درست داشته باشد. مردم در یک آکسیون و جنبش عظیم بر علیه رژیم به میدان آمده بودند و این ادامه همه تحرکات چندین ساله اخیر بوده که در سال گذشته شکل یک جنبش توده ای برای سرنگونی را به خود گرفت که در شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای و جمهوری ایرانی و …. ارکان رژیم را به لرزه در آورده و جهانیان را متوجه جنبش آزادیخواهی در ایران کرد. این ادامه همان حرکتی است که رژیم هر روزه از آن با عنوان سرنگونی نرم و یا سخت نام میبرد. این جنبش همه ستمدیدگان بوده است. شرکت کنندگان این جنبش عظیم را عموما کارگران و مردم زحمتکش تشکیل میداده اند، به دلیل وضعیت ستمگری خاص بر علیه زنان، زنان نقش برجسته ای را در این جنبش یافته اند که ندا آقا سلطان به سنبل این جنبش تبدیل شده است. ٩٥% جان باختگان این جنبش از کارگران و اقشار زحمتکش و ستمدیده هستند. همه ستمدیدگان از زندانیان و خانواده های اعدام شدگان دهه ٦٠ تا بهاییها و یهودیها و افغانیها و…که تحت شدیدترین ستمگریها در ایران قرار دارند از شرکت کنندگان فعال این جنبش بوده اند که روانه زندان و شکنجه گاهها شده اند و یا در معرض اعدام قرار دارند. با همه سرکوبهای وحشیانه ای که پیش و بعد از هر تظاهرات توسط رژیم صورت میگرفته است، مردم از ایجاد وضعیت جدید و اینکه میروند تا از شر این رژیم خلاص شوند و جمهوری اسلامی را بگور بسپارند، دارای روحیه شاد و امیدوار کننده بودند. روحیه مردم روحیه زمان انقلابات و تحولات بزرگ بوده است و هنوز هم علارغم سرکوب شدید، این روحیه در مردم وجود دارد. ١٨ تیر سال ٧٨ در مقابل جنبش یکسال گذشته یک تظاهرات کوچک جلوه میکند. با همه سرکوبگریها و درنده خوییها رژیم نمیتواند بر اعتراض مردم چیره شود و از وضعیت کنونی بگریزد. این دوره سرکوب کوتاه است. روند جامعه به طرف نابودی جمهوری اسلامی در حرکت است و مردم هم قدرت اعجاب انگیز خود را تجربه کرده اند. روزهای طوفانی تر در راه است. ماندن رژیم اینبار یک شانس بوده است، شانسی که در اثرعدم حضور و خطر یک نیروی چپ ( و نه حتی رهبری چپ) برای رژیم فراهم آورده است. با این همه کافی بود تا با حضور میلیونها مردم و حتی تحت لیبرالی ترین شعارها و توهمات گنگ بر سر ” تقلب انتخاباتی” رژیم مجبور به تعویض دولت احمدی نژاد میشده است، آنوقت سنگ روی سنگ نمیماند. آنوقت اردوگاه دشمن چند پاره تر میشد و مردم احساس قدرت بیشتری میکردند، آنوقت تعویض دولتها یکی پس از دیگری شروع میشد، رژیم جمهوری اسلامی کاملا اقتدارش را از دست میداده است و با دخالت جنبشهای سیاسی مختلف سیر سرنگونی رژیم سرعت میگرفت و درپی شکست کودتای سیاسی- نظامی، تشکلهای توده ای سر بر میاوردند و سقوط جمهوری اسلامی آغاز میشد. اما سیرجنبش مسیر دیگری را پیمود. جمهوری اسلامی که تجربه تعویض دولتهای رژیم سلطنتی را در انقلاب ٥٧ داشت، از این امر اجتناب کرد و چنین عقب نشینی را در مقابل جنبش توده ای، مساوی با نابودی خود میدانست، وگرنه رژیم در صورت نبود جنبش توده ای دست به یک مبارزه هست و نیست برای قدرت گیری جناح دیگر نمیزده است. به هر حال در مقابل مقاومت رژیم و روی آوری تمام و کمال آن به سرنیزه، مردم نیز به رودررویی تند و شعارهای رادیکال خود روی آوردند و یکسال تمام صحنه سیاسی ایران را از آن خود کردند و برای اولین بار بطور شدیدی رژیم جمهوری اسلامی را در استانه سرنگونی قرار دادند. جنبش مردم، جنبش سبز که جنبش موسوی و کروبی و لیبرالهای اسلامی و سکولار است را در منگنه سختی گذاشت که در روزهای پس از عاشورا همگی از موسوی تا کشتگر و.. بر علیه آن زبان گشودند و به خودشان این گفته خامنه ای به موسوی را خاطرنشان کردند که ” شما شروع میکنید، اما دیگران آن را میبرند”
متاسفانه جنبش توده ای مردم در نبود یک نیروی چپ دخالتگر و مسئول نتوانست با همه قهرمانیها و نبردها و پیشرویها به حرکتش ادامه دهد و مانند دفعه های قبل پس از یک نبرد خونین، در جستجوی موقعیت دیگری میگردد. رژیم با استفاده از این فرصت، یک آن از زدن ضربه های بیشتر و زندان و اعدام و شکنجه شرکت کنندگان آن جنبش غافل نمیشود و بقول سرداران سپاه هنوز یک لحظه تعلل یعنی سرنگونی حکومت.
برای یک سوسیالیست و کارگر پیشرو روشن است که طبقه کارگر منفعت عظیمی در جنبش توده ای اخیر دارد. پیشروی و پیروزی این جنبش موقعیت دیگری را برای طبقه کارگر و اهداف او، برای امر ازادی و رفاه همه آحاد جامعه در شرائط کنونی و رهایی کامل آنها در آینده فراهم میاورد.
سر بر آوردن جنبش توده ای یکبار دیگر بیربطی اکثریت جریانات خارج کشوری را به طبقه کارگر و مردم جلوی رویشان گرفت. برخی هم این بیربطی را در تحریم جنبش توده ای تئوریزه کرده اند و به یک سیاست تماما ارتجاعی روی آورده اند. طرفداران تاکتیک تحریم جنبش توده ای، اشخاص و فرقه های کوچک در خود در خارج از کشور هستند که از جنبش توده ای تازه شروع شده همه چیز طلب میکرده اند و همه چیز میخواسته اند. چرا کارگر نیست؟ چرا کردستان نیست؟ چرا بلوچستان نیست؟ چرا شعارهای ” توهم آلود” در آن وجود دارد و….اینها سوالات طلبکاران توده مردم از مردم بوده است.
در این میان فقط محافل و جریانات چپ و کارگری غیر علنی در داخل اقدامات فعالی را پیش برده اند که البته در مقابل جنبش عظیم مردم ناچیز بوده است و از انسجام و پیگیری کافی نیز برخوردار نبوده است.
طرفداران تحریم جنبش توده ای آنقدر نازلند، که عنوان جنبش اسلامی را برای جنبش توده ای ایران اختراع کرده اند. بالاخره جهانیان نمرده اند و جنبش اسلامی را تجربه کرده اند که بر تارک آن آزادی بیان برای همه، لغو شکنجه و اعدام، مرگ بر دیکتاتور و جدایی دین از دولت بسته شده است. جنبشی که حتی موسویها و کروبیها برای نزدیک شدن به آن خود را مجبور میبینند با خانواده کارگر زندانی عکس بگیرند و بر علیه شکنجه و زندان و ستم بر زنان و آزادی بیان و محدود شدن قدرت دیکتاتور سخن یرانند. این هم هدیه طرفداران تحریم جنبش به جنبش اسلامی در دنیا.
از آنجا که این جریانات به نام سوسیالیسم و کارگر این سیاستهای ارتجاعی را ابراز کرده اند، نباید بی پاسخ بماند. تجربه ثابت کرده است که گاها گمراه کننده ترین و بی ما یه ترین سیاستها میتواند مدتی برای خود جا پایی باز کند. چون هر کسی میتواند از یک واقعیت بزرگ چند وجهی، یک وجه آن را بگیرد و برجسته کند و هواریونی برای خود دست و پا کند. در حرکتهای سیاسی و اجتماعی بزرگ فاکت کافی برای بدست دادن هر برداشتی وجود دارد.
رویدادهای کردستان عراق در سال ٩١
در سال ٩١ بعد از حمله نظامی اول آمریکا و متحدینش به عراق، مردم عراق در شهرهای مختلف سر به شورش بر علیه رژیم صدام حسین برداشتند. شورش در کردستان عراق و چگونگی برخورد به آن به یکی از منازعات حاد در حزب کمونیست ایران تبدیل شد. این درگیری به این خاطر بسیار حاد بود که گرایشهای درون حزب کمونیست ایران با جریانات هم عرض خود در عراق رابطه تنگاتنگی داشتند. ناسیونالیسم کرد در حزب کمونیست ایران به رهبری عبدالله مهتدی میخواست حزب کمونیست ایران را به پشت ناسیونالیسم کرد در عراق به رهبری بارزانی و طالبانی ببرد و حتی قطعنامه ای هم برای اعلام همبستگی با ناسیونالیسم کرد به حزب ارائه داده بود. در آن برهه ناسیونالیستهای کرد عراق مستقیما به دنبالچه سیاستهای نظامی آمریکا تبدیل شده بودند و دنبال نابودی جامعه عراق در عملیات طوفان صحرای آمریکا بودند تا خودشان پس از پیروزی نظامی آمریکا حاکم نظامی کردستان شوند. ناسیونالیستها تلاش کردند تا مردم را در باد حمله و پیروزی قریب الوقوع آمریکا به قیام نهایی مسلحانه بکشانند و سرنوشت آن مردم و قیامشان، پس از یک پیشروی سریع که همراه بمباران وسیع شهرهای عراق توسط آمریکا تامین شده بود شکست در قیام و سپس آوارگی دردناک بود. جناح کمونیستی در حزب کمونیست ایران ناسیونالیستهای کرد در عراق را به همراه آمریکا و رژیم صدام حسین مسئول این آوارگی و جنایت میدانسته است. شیوه برخورد به آن اعتراضات توده ای در کردستان عراق و قیام مسلحانه در آنجا و جنبش ناسیونالیستهای کرد که رهبری قیام را داشته است به مباحث زیادی در حزب کمونیست ایران در آن زمان دامن زد. جناح کمونیستی به رهبری منصور حکمت نه تنها مخالف قطعنامه همبستگی و حمایت از ناسیونالیستهای کرد در کردستان عراق شده بود بلکه خواهان دمیدن حاد در مبارزه با ناسیونالیستهای کرد در عراق شده بود. آنها ناسیونالیسم کرد را همانند آمریکا و رژیم صدام حسین، مسبب شکست و آوارگی مردم کردستان عراق میدانستند.
رهبری کمونیستی در حزب کمونیست ایران از کمونیست و کارگر عراقی میخواست در آن برهه و در زمین عراق که یک مسئله جهانی دارد رقم میخورد، باید بیش از هر وقت دیگر به تاثیرات جهانی این اتفاق و منافع و اهداف جهانی طبقه کارگر نگاه کند و منافع و تاکتیک خود را بر اساس آن تنظیم کند.
جدا از این جدالها، جنبش کارگری و سوسیالیستی در کردستان عراق به همراه مبارزات توده ای در کردستان عراق به میدان آمد و افق و مطالبات و تشکلات خود را در دل آن مبارزات توده ای و در مقابل ناسیونالیسم کرد طرح کرد. هر چند جنبش کمونیستی در عراق موضع روشنی در مقابل نقش ناسیونالیسم کرد در آن جنبش توده ای و تاثیرات آن نداشت و بر سر سیاستها و تاکتیکها در سطح ماکرو با آن درگیر نشد و آن را نقد سیاسی و عملی نکرد، اما حضور آنها در آن مبارزات توده ای چشمگیر و تاثیرگذار بود. کسی در آنجا نگفت این قیام ارتجاعی است و نباید در آن شرکت جست و درجدالهای بعدی هم کسی چنین موضع منزه طلبانه ای را طرح نکرده است. اما طرفداران تاکتیک تحریم جنبش توده ای ادعا دارند که موضع منزه طلبانه امروزشان با موضع کمونیسم کارگری در سال ٩١ در عراق در تطابق است. من در این نوشته نشان میدهم که این ادعای آنها بی اساس است. حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که وقایع سیاسی در ایران عین وقایع سیاسی در عراق سال ٩١ میباشد، بازهم موضع طرفداران تحریم جنبش توده ای در ایران با موضع کمونیستی هیچ همخوانی ندارد و اگر چنین موضعی آن زمان طرح میشد بشدت مورد نقد قرار میگرفت. کسی در کردستان عراق در سال ٩١مردم را به دوری از مبارزه و اعتصاب و قیام فرانخوانده بود.
(خوانندگان علاقه مند برای مطالعه وقایع کردستان عراق درسال ٩١ میتوانند به سایت منصور حکمت http://hekmat.public-archive.net/ رجوع کنند و مباحثات رویدادهای خلیج را مطالعه کنند). هم چنین نوشته های ایرج آذرین بخصوص نوشته “نقش ناسیونالیسم درتراژدی کرد” او از جمله نوشته هایی است که به درک آن وقایع از منظر کارگر و سوسیالیسم کمک زیادی میکند.
تاکتیک تحریم جنبش توده ای در ایران جاپایی در میان سوسیالیستها و طیف چپ ندارد. اما در خارج از کشور برخی از محافل کوچک چپ این تاکتیک را تبلیغ کرده و میکنند. در میان طرفداران این تاکتیک برخیها مانند بهمن شفیق از سال ٧٦ تاکنون دارای موضع ثابت تحریم جنبش توده ای بوده اند. حرفهای دوره جدید او بدون کوچکترین تغییر تکرار گفته های گذشته اش است و انصافا هم برای فکر و سیاستش زحمت کشیده، خوانده و نوشته و دعوا کرده است. او بطور مفصل در سال ٩٩ در مباحثاتی که به استعفاء او و جمعهای دیگری از حزب کمونیست کارگری ایران منجر شد نوشته بود شرکت در انتخابات و اعتراضات پس از آن که او آنها را پساانتخاباتی مینامید، محصول روش طبقه متوسط ایران برای رسیدن به مطالبتشان است. او در آن زمان مینوشت: ” … این “مردم” مدتهاست که تصمیم خود را گرفته اند، آنها زندگی در چهارچوب یک جمهوری اسلامی را که همین اندازه امکان مانور در اختیارشان قرار بدهد، صد بار به یک انقلاب دیگر ترجیح میدهند…” * یکی دیگر از هواداران تاکتیک تحریم جنبش توده ای ایران، حزب حکمتیست است که با یک فاصله ١٢ ساله و به صورت بسیار ابتدایی تمامی تزهای بهمن شفیق را در باره جنبش طبقه متوسط، بالاشهریها، این مردم سرنگونی نمیخواهند و… تکرار میکند. اینها با آگاهی از تضاد مواضعش با کل سیاستهای حزب کمونیست کارگری پس از انتخابات سال ٧٦ و جنب و جوشهای اعتراضی مردم در آن دوره، یکسره به سراغ کردستان عراق رفته اند و در آنجا به موضع کمونیستی به جنبش مردم کردستان در سال ٩١ آویزان شده اند و خط حکمتیسم خود را ارائه داده اند. متاسفانه همین مراجعه اشتباهشان به آن مباحثات نشان میدهد که بسیاریها که در آن مباحثات طرف خط کمونیستی را گرفته بودند، این خط و دیدگاه برایشان عاریه ای بوده است و نتوانستند آن را عمیقا درک و هضم کنند.
مرور کلی مباحثه
با یک مرور کلی بر مباحثات بحران خلیج و رویدادهای کردستان عراق خواننده متوجه خواهد شد که بحث تحریم جنبش توده ای در آنجا اصلا مطرح نبوده است. خط کمونیستی در کردستان عراق مخالف پشتیبانی کلی از جنبش به راه افتاده در آنجا بود. اما خواهان شرکت فعال در آن قیام و جنبش و تقویت جنبش سوسیالیستی و کارگری بوده است. خط کمونیستی نسبت به آن قیام و جنبش موضعی منزه طلبانه نداشته است.
اتفاقا جناح کمونیستی به رهبری منصور حکمت در آن مبحث در مقابل این درک پوپولیستی ایستاده بود که گویا تحولات سیاسی و جنبشها در دنیا یا قیام عادلانه اصیل مردمی هستند که کمونیستها باید از آن پشتیبانی کنند و یا حرکت ارتجاعیند که باید افشاء و طرد شوند. عبدالله مهتدی برای پشتیبانی از جنبش ملی در کردستان عراق در سال ٩١ از این دیدگاه پوپولیستی بهره میجست و طرفداران تحریم جنبش توده ای در ایران، برای تحریم جنبش توده ای در ایران هم از این تئوری بهره میگیرد. تاکتیک عدم پشتیبانی از قیام برای سرنگونی و جنبش ملی در کردستان عراق، به معنی عدم شرکت در جنبش توده ای و قیام در کردستان عراق نبوده است. اگر شرائط ایران و جنبش در ایران کاملا طبق الگوی آنچه در کردستان عراق اتفاق افتاده بود اتفاق افتاده باشد، باز هم دیدگاه طرفداران تحریم کاملا اشتباه و غیر مارکسیستی است که به اتخاذ سیاست لیبرالی منزه طلبانه در این مورد منجر شده است.
جای خالی تاکتیک تحریم جنبش توده ای در کردستان عراق در سال ٩١
همانطور که گفتم اگر کارگران و کمونیستهای عراقی در سال ٩١ در کردستان عراق از تاکتیک عدم شرکت در جنبش توده ای پیروی میکردند، دیگر درآن تحرک توده ای از جنبش کارگری و سوسیالیستی خبری نبود و ناسیونالیستها سیطره بلامنازعه و کاملی بر جنبش پیدا میکرده اند. بخصوص اگر هر روز یکی از کمونیستهای عراقی پیدا میشد و میگفت امروز وقت اعتراض و اعتصاب نیست، امروز نباید مسلح شد و جنگید، امروز نباید به مراکز رژیم حمله کرد و آنها را خلع سلاح کرد چون این جنبش ناسیونالیستی است و افق مردم رو به سوی آمریکاست و…در این صورت کمونیستها تماما ورق را به ناسیونالیستها میباختند و بعدا هم هیچ کمونیستی در کردستان عراق نمیتوانست سرش را بلند کند. در مباحثات حادی که بعد از شکست قیام در حزب کمونیست ایران درگیر شد،هم هیچ کسی چنین موضع گیری اتخاذ نکرد.
با اینکه جنبش توده ای در کردستان عراق زیر رهبری جنبش ناسیونالیستی بود. با اینکه احزاب ناسیونالیستی مستقیما پرچم حمله به عراق و نابودی آن را به دوش میکشدیند، با اینکه جنبش توده ای و جنبشهای سیاسی نه در اثر فعل و انفعالات و متابولیسم داخلی جامعه، بلکه در باد یک حمله نظامی برق آسا توسط آمریکا و متحدینش و توسط جریانات ناسیونالیست کرد عراقی که در مردم امید به حمله نظامی آمریکا و نابودی عراق را کاشته بودند پا گرفته بود، ما شاهد فراخوان به کمونیستها به عدم شرکت در اعتراضات و قیام نبوده ایم. در آنجا برخلاف ایران مردم و مطالبات و خواسته هایشان نه تنها طرح نشد و فشاری روی احزاب نبود ، بلکه این رهبران و احزاب ناسیونالیست بودند که مردم را برای گرفتن سهمشان به قیام کشانده بودند. پیشروی و پسروی آن مردم کاملا به سیاست آمریکا و پیشروی و پسروی احزاب ناسیونالیست بستگی داشت. مسلم است اگر مردم کردستان در یک شرائط معمولی و روی پای خودشان بر علیه رژیم صدام حسین دست به شورش میزدند، رابطه احزاب ناسیونالیست با این مردم علارغم نفوذ و سیطره شان دگرگونه بود. و جنبش توده ای مردم در وضعیت دیگری قرار میگرفت که احزاب ناسیونالیستی را مجبور میکرد ضمن رفتن به طرف بند و بستهایشان فشار مردم را بر خود داشته باشند. اما سال ٩١ اینطور نبود این فشار احزاب ناسیونالیست بر مردم بود که تراژدی کرد را ایجاد کرد. به هر حال من فرض را بر این میگذارم که شرائط امروز در ایران تقریبا دارای همان فاکتورهایی است که در عراق سال ٩١ و در زیر حمله آمریکا بوده است تا بتوانم ببینم ایا با این همه تاکتیک فراخوان به عدم شرکت توده ها توسط رهبری کمونیستی در حزب کمونیست ایران در کردستان عراق طرح شده بود یا نه؟
یک نکته مهم در بررسی جدالهای سیاسی آن دوره و نوشته های منصور حکمت در سال ٩١ در کردستان عراق، علل و زمینه آن جدلها و نوشته هاست. بحث بر سر اتخاذ یک تاکتیک کمونیستی شفاف شروع نشد. مسئله این بود که در یک حزب کمونیستی عنصر ناسیونالیستی پیدا شد که خواهان ان شده بود که حزب کمونیست مربوطه نه تنها زعامت ناسیونالیسم بر جنبش توده ای مردم را بپذیرد، بلکه به آنها پیام همبستگی نیز بدهد. آن هم درست در شرائطی که این ناسیونالیسم دنبالچه و نیروی امپریالیستها در یک جنگ ویرانگر امپریالیستی در منطقه بوده است. اگر چنین مطالبه و چنین موضع گیریی در حزب کمونیست ایران در آنموقع وجود خارجی نداشت نقد کمونیستی به این و یا آن موضعگیری غیر شفاف و یا انحرافی کمونیستها در عراق شکل و محتوی دیگری پیدا میکرد. تقریبا تمامی نوشته های منصور حکمت در آن مقطع در نقد این ناسیونالیسم نوشته شده است و در بسیاری از صفحات مجبور شده است بدیهیات کمونیستی در باره جنبش توده ای و قیام مردمی و… را توضیح دهد، تا بتواند مسئله را برای دیگران بشکافد. نقد کمونیستی به برخورد کارگر و کمونیست در عراق در متن همین جزوات به مقدار کمتری وجود دارد. اما در هیچ جایی شرکت آنها در جنبش توده ای مورد اعتراض و نقد قرار نگرفته است، بلکه در اعتراض به ادعاهای عبدالله مهتدی مبنی بر پیش گویی او در باره از سر گیری جنبش توده ای در عراق در اثر شکست ارتش عراق، منصور حکمت مینویسد این فرض همه بود که جنبش توده ای در آنجا سر بر میاورد، مسئله چگونگی برخورد به این جنبش توده ای است. در آنجا هم نه تنها صحبتی از شرکت و عدم شرکت در جنبش توده ای نیست، بلکه صحبت از آمادگی برای شرکت است و فقط این نگرانی وجود داشت که کادرهای پایین کومله زیادی در مسئله پیشروی کنند و به معذورات کومه له توجهی نکنند و رهبری کومه له زیادی محافظه کاری به خرج دهد. اما هیچکدام از این دو اتفاق نیافتاد و کومه له از آن حرکت سربلند بیرون آمد. یعنی حتی قبل از اینکه حرکتی در کردستان عراق شروع شود و چند و چون آن روشن شود، شرکت کمونیستها در آن حرکت فرض بوده است.
اگر عبدالله مهتدی عنصر کمونیستی بود که هدفش طرد و نفی ناسیونالیستها بود و برای آن تلاش میکرد و قطعنامه میداد، دیگر همه چیز در بحث عوض میشد. نقد او مانند هر نقد دیگری بود که میشد به کمونیستهای عراقی در آن مقطع کرد و اصلا تمامی آن بحثها در باره تغییر فضای تبلیغات و قیام مردمی، قیام خاص، قیامهای ارتجاعی و …..شاید ضرورتی پیدا نمیکرد. منصور حکمت خود را مجبور میبیند که در مقابل درک پوپولیستی عبدالله مهتدی توضیح دهد که موضعگیری کمونیستی در مقابل وقایع کردستان عراق و یا هر جای دیگر بر این اساس قرار ندارد که آیا جنبش مورد اشاره یک جنبش و قیام عادلانه است و کمونیستها باید از آن پشتیبانی کنند و یا نه حرکتی ارتجاعی است که باید آن را افشاء و تحریم کرد. او مجبور میشود بپرسد، ایا حالت سومی وجود ندارد و میگوید برخورد کمونیستی اساسا اینطور صورت نمیگیرد و با تعجب میپرسد ایا بعد از سالها گفتن و نوشتن در باره سیاست و انقلاب و جنبش به اینجا رسیده ایم؟ ١٨ برومر را نوشتند که ما این را بگوییم، در باره انقلاب ٥٧ ما اینطور حرف زدیم….سوقات ما بعد از ده سال مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری گفتن، ، برای کارگر و کمونیست عراقی در فهم جنبش و وضعیتش چنین احکامی است و…
و همینها را امروز باید برای کسانی که با همان متد به سراغ جنبش توده ای در ایران میروند گفت و نوشت و از آنها پرسید آیا ما به تحرکات توده ای در بطن انتخابات در دو خرداد ٧٦ و سر براوردن حرکتهای اعتراضی مردم پس از آن اینگونه برخورد کردیم؟ آیا گفتیم جنبش مردم به دلیل توهم به خاتمی و شرکت در انتخابات ارتجاعی است و نباید در آن شرکت جست و یا اینکه گفتیم انقلابی است و باید از آن حمایت نمود؟ آیا شرکت مردم در انتخابات سال ٧٦ را اینطور تحلیل کردیم، آیا از تحلیل جامعه ایران و اوضاع جمهوری اسلامی و سکولاریسم قوی در میان مردم ایران و مطالبات و روحیات مردم این را یاد گرفته ایم که بگوییم مردم با جنبش سبز اسلامی هستند و تازه آنجا که مردم فریاد میزنند و نشان میدهند که اینطور نیست بر سر این دگممان بایستیم، یا این و یا آن و سیاه و سفید کنیم؟ آیا حمله آمریکا به افغانستان و حمله احتمالی جمهوری اسلامی به افغانستان را اینطور بررسی کردیم و گفتیم ارتجاعی است پس باید محکوم کنیم و یا عادلانه است و باید از آن پشتیبانی کنیم؟ آیا اینگونه به دخاتگری مردم افغانستان در زیر حمله آمریکا برخورد کردیم؟ آیا جنبشها و انقلابات همه یا جنبش قومی و ١٥ خردادی هستند که باید طرد شوند و یا انقلابی و کارگری و آزادیخواهانه که باید پشتیبانی شوند. آیا قیام مردم کردستان در سال ٩١ قومی و ارتجاعی بود؟ انقلابی بود؟ کارگری بود؟ آیا تحلیل از یک حرکت توده ای الزاما احتیاج به این دارد که ما بدانیم مردم در فلان ساعت و فلان شهر چه شعاری داده اند؟ آیا با این بینش اصلا میشد ٢٠ سال پیش وقایع کردستان عراق در سال ٩١ را از اروپا تحلیل کرد و رهنمود تاکتیکی داد. ایا با این بینش میشود به سراغ انقلابات آزادیخواهانه و استقلال طلبانه قرن پیش رفت و از آنها آموخت، آیا میشود سراغ انقلاب فرانسه، هند، پرتقال و ..و حتی انقلابات کارگری در روسیه رفت.
منصور حکمت سپس در سطحی دیگر به بررسی مسئله میپردازد و مینویسد در کردستان عراق من از جنبش طبقاتی خودم پشتیبانی میکنم. او نه کل آن جنبش را ارتجاعی میداند و نه خواهان عدم شرکت در آن میباشد. بلکه خواهان این است که جنبش کارگری و سوسیالیستی در آنجا سیطره ناسیونالیسم بر جنبش توده ای مردم را کنار بزند و تاکتیکها و سیاستها و افق چپ و ازادیخواهانه را بر آن استوار سازند.
“…تحولات کردستان عراق حاکى از تحرک و فعل و انفعال جنبشهاى اجتماعى گوناگون بود که نميتوان همه آنها را زير تيتر کلى قيام مردمى جمع کرد و برخوردى عمومى به کليت آن کرد. در اين تحولات روندهاى پيشرو کارگرى و سوسياليستى را در کنار و در کشمکش با تحرکات عقبمانده و ارتجاعى طبقات دارا ميبينيم. عنصر انقلابى و ارتجاعى، حرکت کارگرى و بورژوايى، همراه هم به ميدان کشيده ميشوند. آنچه رخ ميدهد، در شعارها، در قيام، در شکست، در آوارگى، در ذهنيات و روانشناسى مردم، در سازمانيابىها و تفرقهها و غيره، حاصل تکامل و پيشرفت و پسرفت يک جنبش نيست. محصول کار و کشمکش جنبشهاى اجتماعى و طبقاتى متفاوت است. به اين ترتيب آيا من از اين قيام مردمى پشتيبانى ميکنم؟ در اين رويدادها من بطور مطلق فقط از جنبش طبقاتى خودم پشتيبانى ميکنم و در آنهم تنها بر اقدامات درست و روشنبينىهايش صحه ميگذارم. جدا کردن اين جنبش از تمامى تحرکات سياسى و نظامى غيراز آن را هم شرط پشتيبانى واقعى از آن ميدانم.”
کاش طرفداران تحریم جنبش توده ای در ایران حداقل میگفتند تحرکات یکسال گذسته حاصل فعل و انفعلات جنبشهای گوناگون است و ما از تکه جنبش خودمان که مثلا در فلان شعارها و حرکات و اعتراضات تبلور یافته است حمایت میکنیم. هر چند برخلاف عراق سال ٩١ جنبش توده ای در ایران چه در دوره دو خرداد و چه حالا در کل با تاسی از جنبش خاصی به تحرک در نیامده است، بلکه جنبشهای سیاسی مانند جنبش سوسیالیستی و جنبش لیبرالیستی و … پس از تحرک توده ای سعی کرده اند در آن دخالت کنند. جنبش توده ای در ایران از این نظر به انقلاب ٥٧ شبیه است و نه کردستان عراق در سال ٩١. با این همه الگوبرداری از همین گفته منصور حکمت در باره جنبش و قیام در کردستان عراق در سال ٩١ و کاربرد آن در ایران میتوانست افراطی گری بخشی از هواداران او یعنی حکمتیستها را تخفیف دهد و آنها حداقل از بخش غیر متوهم و ساختار شکن مردم و یا آنجا که دیگر مردم آشکارا به همه نشان دادند که چه میخواهند و از طرف موسوی و کروبی هم کارت قرمز دریافت کرده بودند حمایت کنند.
اگر کارگر و سوسیالیست عراقی بر طبق الگوی طرفداران تحریم جنبش حرکت میکرد، میبایست به جای شرکت در شورش مردم کردستان و ایجاد صف سوسیالیستی و کارگری در آن، اعلام میکرد: مردم این جنبش جنبش ما نیست و ارتجاعی است و شما به خانه بروید، کارگران نباید این روزها دست به اعتصاب و مبارزه بزنند چون به جیب رهبران ناسیونالیست میرود و به کومله ایهایی هم که رفته بودند درانجا و در جنبش شرکت کرده بودند، اعلام میکردند برگردید بروید در اردوگاهتان، ما کارگران و کمونیستها نباید این روزها اعتصاب کنیم و دست به اسلحه ببریم و بجنگیم و از این قبیل درفشانیهای جالب که طرفداران تحریم فراوان در روی سایتهایشان در خارج کشورتولید کرده اند و میکنند. اما کارگر و کمونیست عراقی در آن زمان هنوز از این درفشانیها و بحثهای عجیب و غریب در باره جنبشها را از زبان طرفداران تحریم جنبش توده ای نشنیده بود. نتیجه چنین تاکتیکی در آنجا اندازه پیام همبستگی دادن به اتحادیه میهنی و بارزانی مضر بود. چون صحنه سیاسی را کاملا به آنها میسپرد و تازه اعلام میکرد مردم معترض تیول همیشگی آنهایند و کمونیستها هم نباید بیهوده تلاش کنند تا آنها را از آنها جدا کنند، بلکه باید بروند و در روزهای دیگری که این قیام و جنبش در جریان نیست، جنبش خودشان را بسازند!
شاید طرفداران تحریم بگویند “پشتیبانی از جنبش طبقاتی خودم” یعنی تحریم جنبش توده ای و یعنی اینکه کمونیستها میبایست خارج از متن اعتراض و قیام عمومی مردم در کردستان، جنبش طبقاتی خودشان را بسازند. اما در ادامه توضیح میدهم که چنین برداشتی کاملا اشتباه است و صف بندیها هم خارج از متن عمومی مبارزه و اعترض عمومی مردم کردستان عراق صورت نگرفته است. کسی نمیتواند در یک جنبش توده ای برای خودش یک اردویی درست کند و بگوید این اردو هوادار سوسیالیسم و کارگر است و عده ای دیگر در جایی دیگر جمع شوند و بگویند ما هوادار ناسیونلیسم و کرد هستیم. بلکه همه این کشمکشها در یک متن عمومی بر سر سیاستها و تاکتیکها و افقها و تشکلها صورت میگیرد. این گفته عمومی در آن زمان که شوراها از دل قیام مردمی بیرون آمدند، کاملا روشن میکند که همه جدلها در یک متن عمومی اعتراض و قیام صورت گرفته است.
تاکتیک کمونیستی در عراق بر مبنای تحریم جنبش توده ای قرار نداشت. کمونیستها در عراق میبایست با نقد ناسیونالیسم کرد و تلاش برای شکست دادن و از میدان به در کردن آن و همزمان با تقویت روحیه انترناسیونالیستی و محکومیت حمله به عراق، در مبارزات مردم کردستان و در قیام مردم شرکت میکردند و سعی مینمودند تاکتیکها و افق سیاسی خود را بر مبارزات مردم استوار کنند که طرد ناسیونالیسم کرد و همبستگی با مردم عراق در آن موقعیت در راس آن وظیفه قرار داشته است. جنبش کارگران و توده های مردم کردستان عراق تنها وقتی میتوانست مستقل باشد که بر چشم انداز سیاسی متفاوتی متکی میشد و این فقط میتوانست با دخالتگری کارگران و سوسیالیستها در سیر وقایع از زمان طرح حمله آمریکا تا حمله آمریکا و سپس سربرآوردن شورش مردم و دخالت در آن صورت گیرد. مسئله بر سر حاکم کردن یک چشم انداز و افق سیاسی متفاوت بر جنبش توده ای بود و نه نفی آن.
حالا در ایران که مبارزه توده ای مردم و درگیری نیروها نه مانند عراق که بر اساس یک حمله نظامی از خارج شکل گرفته بود، بلکه بر اساس متابولیسم داخلی جامعه و بر اساس جدال چندین ساله مردم با رژیم شکل گرفته است و حتی اختلافات جناحی از فشار نه مردم به رژیم اسلامی بالا گرفته است و خود این دوستان حکمتیست هم حداقل ٨- ٩ سالی با مردم همراهی کرده بودند، دیگر استدلال پوپولیستی به شیوه عبدالله مهتدی بسیار دشوار شده است. در اینجا برخلاف تئوریهای من در آوردی، جنبش مردم نتیجه جنبشهای سیاسی دیگر مانند ناسیونالیسم و لیبرالیسم و از آن شورتر جنبش اسلامی نیست، بلکه این جنبشهای سیاسی هستند که بعد از تحرک توده ای مردم به تحرک در آمده اند و تلاش دارند بر آن تاثیر بگذارند. جنبش اسلامی در اینجا رو در روی این جنبشف در قدرت حکومتی دارد با جنبش توده ای میجنگد. اینجا دیگر کمونیستها نه فقط از جنبش طبقاتی خودشان، بلکه از جنبش توده ای در کل حمایت میکنند و برای پیروزی آن تلاش میکنند. در اینجا بخصوص در دوره جدید بن بست سیاسی و اختلافات درونی رژیم بیش از پیش به فشار اعتراضی و به مبارزات توده ای مردم گره خورده است و توده ها با شعارهای روشن به میدان آمده اند که خواست یک جمهوری سکولار و ازادیهای سیاسی بطور برجسته ای بر این مبارزه نقش بسته است. این جنبش نیرویش را از خواست وسیع نابودی دیکتاتوری و برقراری آزدی و نفی حکومت دینی و برقراری یک حکومت سکولار و آزاد در جامعه میگیرد که بسیار در جامعه ریشه دوانده است. بطوری که موسوی و کروبی هم برای همراهی و از قافله عقب نماندن برخی از این مطالبات را در جریان انتخابات و پس از آن بیان کرده اند. جنبش طبقاتی”خودمان” جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر باید تلاش میکند تا در راس جنبش و قیام قرار گیرد و آن را به پیروزی برساند.
سوسیالیستها همه جا در مبارزه سیاسی برای رادیکالتر کردن جنبش و برای تغییر قشری از مردم و طبقات متوهم تر و سازشکارتر، مردم و طبقه و قشر رادیکالتر و چپ تر را به میدان میاورند تا صحنه سیاسی را عوض کنند. اما برخی از طرفداران تحریم جنبش مانند حکمتیستها که بنا بر ادعایشان مردم ایران متوهم و دنبال موسوی بوده اند، به مردم کردستان که از نظرشان تنها توده غیرجناحی در خطه ایران هستند فراخوان داده بودند بیرون نیاید تا دنبالچه جنبش سبز اسلامی و بقیه مردم شوند. جنگ بقیه مردم در خیابان با بسیج و سپاه، جنگ بسیج و سپاه با بسیج و سبز اسلامی با سیاه اسلامی سپاه قلمداد شد. شاید هم بقول ناسیولیستهای بلوچ که آنها هم از طرفداران تحریم جنبشند و ادعا دارند مردم بلوچستان در جنگ جناحی وارد نشده اند و نمیشوند، مبارزه مردم در خیابانهای تهران و شهرهای بزرگ جنگ شیعه با شیعه است.
شیوه برخورد به جنبش توده ای حتی در کردستان عراق که سیاستها، افقها و تاکتیکهای ناسیونالیستی بر قیام عمومی مردم حاکم بوده است و حتی برخلاف ایران این جنبش ناسیونالیستی بوده که مردم را به جنبش و قیام کشانده بود، تاکتیک کمونیستی، تاکتیک عدم شرکت و فراخوان تحریم نبوده است. آن حرکت هم فاصله زیادی با یک ١٥ خرداد خمینی، حرکت دالائی لاما و یا تحرکات قومی و مذهبی صرف داشت.
برخورد کمونیستی به قیام برای سرنگونی در کردستان عراق در سال ٩١
تمامی برگ برنده طرفداران تحریم جنبش توده ای در ایران شاید این باشد که رهبری کمونیستی در حزب کمونیست ایران در رجوع به مبارزات مردم در کردستان عراق در سال ٩١ با قیام برای سرنگونی در آن مقطع مخالفت کرده بود. این اقدام که با توجه به توان مادی جنبش در آنجا صحیح بوده است مانند ” قیام ارتجاعی هم داریم” تئوریی برای ارتجاعی خواندن هر جنبش و مخالفت با هر جنبش و قیام در دست عده ای در آمده است. اینها به طور مکانیکی با رجوع به آن تاکتیک به این نتیجه میرسند که میشود نه تنها با قیام بلکه با هر نوع اعتراض و مبارزه مخالفت کرد و بر علیه آن جنگید. منصور حکمت در کردستان عراق قیام مسلحانه برای سرنگونی را در آن مقطع افق و تاکتیک جنبش ناسیونالیستی میدانست و تاکتیک کارگری و سوسیالیستی را در آن موقعیت شرکت در مبارزه توده ای مردم، تسلیح توده های مردم و سازماندهی آنها در تشکلهای توده ای و سازماندهی مقاومت برای کسب دستاورهای بدست آمده میدانست. او قیام برای سرنگونی را تاکتیک ناسیونالیستهایی میدانست که هیچ مطالبه و خواست ازدیخواهانه و رفرمیستی که ستم و مشقات مردم کرد را تخفیف دهد نیز نداشتند. احزاب ناسیونالیستی حتی مطالبه خودمختاری خود را به کناری نهاده بودند و به ارابه جنگی امپریالیستها پریده بودند تا فردا پس از پیروزی امپریالیستها در جنگ، آمریکا و متحدینش تکه ای به طرف آنها پرتاب کنند و اینها سهمشان را بگیرند. با این همه او مانند هر کمونیست دیگری ارزش قیام مردم را میدانست و مینوشت ” قیام مردمی قطعا ارزش خود را دارد. اما کارگر شرکت کننده در قیام از شوق و ذوق کسانی که بطور کلی قیام را تقدیس میکنند و تناقضات سیاسی و نظامی ناشی از خصلت فوق طبقاتی و ” مردمی” آن را نمیبینند و یا بر آن سرپوش میگذارند، زیان میبیند. قیام و خیزش مسلحانه در کردستان عراق کار طیفی از نیروهای اجتماعی و طبقاتی با منافع متفاوت و متضاد بود……”
و سپس میافزاید: با این مقدمات روشن است که پاسخ من به سوال پشتیبانی و یا عدم پشتیبانی از قیام مسلحانه در کردستان عراق یک آری و یا نه ساده نیست. من ابراز وجود مسلح کارگر کرد در این دوره را درابعاد مشخصی درست و بجا میدانم، اما از قیام همگانی درابعادی که به خود گرفت و از جنبش تصرف شهرها و مناطق نفت خیز پشتیبانی نمیکنم….”
او در ادامه توضیح میدهد که قیام همگانی در این ابعاد و بر مبنای افق کسب قدرت در باد آمریکا به کارگر و زحمتکش کرد تحمیل شد و توضیح میدهد چنین تاکتیکی مجبور بود به امتداد سیاست دخالتگرانه آمریکا وابسته شود و سطح رشد جنبش سوسیالیستی و جنبش مردم در کردستان عراق مقدماتی تر از آن بود که بر شیپور قیام مسلحانه نهایی بدمد.
میبینیم که از نظر یک کمونیست، کارگر شرکت کننده در قیام کردستان عراق، ضمن آگاه بودن به ارزش آن قیام، نمیبایست به تقدیس آن میپرداخت و بر تناقضات سیاسی و نظامی ناشی از خصلت همگانی آن سرپوش میگذاشت. روشن است که صحبت از کارگر شرکت کننده در قیام است و نه صحبت از کارگر تحریم کننده قیام. آنهم قیامی که کمونیستها مخالف شکل مسلحانه نهایی آن بوده اند. هر چند این مباحث ربطی به ایران ندارد و در ایران هیچ نیروی سوسیالیستی و هیچ نیروی سیاسی حتی در اوج قدرت نمایی مردم در مقابل رژیم، از قیام برای سرنگونی حرف نزد و همه میدانستند که جنبش هنوز باید پیشرویهایی زیادی کند، با احتمال زیاد کارگران با حرکت اعتصابی به میدان بیایند، تزلزل به میان نیروهای نظامی حکومت کشیده شود تا بشود از قیام برای سرنگونی حرف زد.
میبینیم که منصور حکمت مخالف تاکتیک قیام مسلحانه نهایی در کردستان عراق همان قیام را دربست محصول جنبش ناسیونالیستی نمیدانست، بلکه کار طیفی از نیروهای اجتماعی و طبقاتی میدانست که به میدان آمده بودند.او نه تنها مخالف شرکت در قیام اغاز شده نبود بلکه خواهان آن بود که کمونیستها در آن قیام شرکت کنند و مردم را متشکل و مسلح کنند و فقط با قیام مسلحانه نهایی که هدفش سرنگونی فوری صدام حسین بود مخالف بود. آن هم به این دلیل روشن که جنبش اعتراضی در کردستان و جنبش سوسیالیستی در آنجا آنقدر پیشروی نکرده بود که در شیپور قیام مسلحانه نهایی بدمد. او یکبار دیگر در سال ٢٠٠١ در یک پرسش و پاسخ پالتاکی تاکتیک کمونیستی مربوط به سال ٩١ را دقیق تر توضیح میدهد. او در ١٢ دسامبر ٢٠٠١ در گفتگوی پالتاکی میگوید: ” تببین من این نیست که جنگ آمریکا با عراق باعث میشود که مردم عراق خود را از شر حکومت صدام حسین خلاص کنند، اگر چه در ده سال پیش و چه امروز تصورمان این بود که در صورت حمله نظامی آمریکا به عراق، مردم عراق قادر میشدند که حکومت فاشیستی صدام حسیین را براندازند و یک حکومت آزادتری برقرار کنند، موضع ما در آن روزها موضع دیگری میشد. من برای حقوق بین الملل و این مرزها تقدسی قائل نیستم، هیچکس دیگر قائل نیست. همه مرزها در نوردیده شده است. هر کسی بتواند حکومت صدام حسین را بیندازد و حکومتی سر کار بیاورد که مردم بتوانند حرفشان را بزنند، بدون اینکه خطر شلیک تیر در مغزشان آنها را تهدید کند، باید دستش را فشرد. اما چنین نیرویی وجود ندارد و دول غربی هم در چنین جنگی چنین هدفی را دنبال نمیکنند و آن موقع هم در جنگ اول با عراق چنین هدفی را تعقیب نکردند….” منصور حکمت در ادامه پاسخش تاکید میکند که “کار سرنگونی رژیم صدام حسین باید از متابولیسم سیاسی داخلی عراق سرچشمه بگیرد، هر نیرویی هم به تسریع این متابولیسم کمک کند خوب کمک کند. این متد را مقایسه کنیم با متد طرفداران تحریم در بازی الا کلنگی جنبشها و غیره تا ببینیم چه از آب در میاید.
بحث منصور حکمت دربرخورد به مبارزات توده ای مردم کردستان عراق در سال ٩١ چند سال نوری با مواضع طرفداران تحریم جنبش در ایران فاصله دارد. اگر رهبری کمونیستی در سال ٩١ در وقایع کردستان عراق احزاب ناسیونالیستی کرد را با یونیتا و دیگر جنبشهای ارتجاعی مقایسه کرده بود و این را یک اتهام به خود میدانست که انها جنبش مردم کردستان عراق را با کنترا و یونیتا و ١٥ خرداد مقایسه کرده اند، هواداران تاکتیک تحریم جنبش توده ای در ایران و حزب حکمتیست یکسره جنبش مردم را یونیتا و کنترا و سبز و موسوی چی قلمداد میکنند و از آن بسیار هم خرسند و سرفراز هستند و کشف کرده اند که مردم برای ازادی و رفاه عضو طالبان و حزب الله هم میشوند! حتی این تئوریهای خود را به انقلاب ٥٧ هم تعمیم داده اند.
مردم ایران نه در موقعیت یک حمله خارجی قدرتمند، بلکه روی پای خودشان و با نیروی عظیم خود و با شعارهایی که در حد یک جنبش توده ای باید آن را شعارهای شفاف نامید به میدان آمده اند و اینها در نشریاتشان که چند خواننده نیز بیشتر ندارد این جنبش را جنبش اسلامی و جناحی نامیده اند و حتی قلم برداشتند و به نقد شعارهای سرنگونی طلبانه مردم مانند مرگ بر خامنه ای و مرگ بر اصل ولایت فقیه و مرگ بر بسیجی و …. پرداخته اند و اعضاء و رهبریشان نوشتند و گفتند که ندا اقا سلطان و همه مردم مدرن و ازادیخواه که صدای ازادی، آزادی و شعار” شعار ملت ما، دین از سیاست جدا” و… را در خیابانها فریاد زده اند و با بسیج و سپاه با دست خالی میجنگدیدند، مانند بسیج و سپاه نیروی ارتجاعی هستند و جنگشان به آزادیخواهی ربطی ندارد.
تاکتیک ارتجاعی تحریم جنبش توده ای حتی در کردستان عراق در سال ٩١ جایی در میان مواضع و تاکتیکهای کمونیستها نداشت. آنچه باید طرفداران تحریم جنبش ایران از آن رویداد بیاموزند، دخالتگری کمونیستها در آن اعتراضات توده ای و قیام بوده است و نه تحریم جنبش توده ای و قیام.
آشفتگی فکری یا گرایش سیاسی
برخی از طرفداران خط تحریم جنبش توده ای در ایران در طول مبارزات عظیم توده ای یکسال گذشته به جای اینکه دهها مطلب منصور حکمت در برخورد به رویدادهای ایران را بلند کنند و به آن نگاه بیندازند، جزوه ای از منصور حکمت در باره رویدادهای کردستان عراق در سال ٩١ را بلند کرده اند و بدون توجه به تفاوتهای عمیق و فرسنگی شرائطی که اعتراض مردم بر علیه جمهوری اسلامی در آن قرار دارد با شرائط کردستان عراق در سال ٩١، اعلام کرده اند کمونیستها باید به جنبش توده ای در ایران همان برخوردی را کنند که کمونیستها به رویدادهای کردستان عراق در سال ٩١ داشته اند و آن برخورد الگویی است که کمونیستها باید در همه جا آن را به کار ببندند. اینها اصلا متوجه نیستند که شیوه دخالت کمونیستها در جنبش توده ای در کردستان عراق در سال ٩١ با شیوه برخورد به انقلاب ٥٧ و شیوه برخورد به جنبش توده ای در ایران چه در دوره دو خرداد و چه هم اکنون تفاوتهای چشمگیری دارد که اگر کسی نتواند این تفاوتها را درک کند دچار آشفتگیها و افتادن به موضع گیریهای میشود که این دوستان دچارش شده اند. با این همه تاکتیک تحریم جنبش توده ای آنقدر از همه جا و همه چیز پرت بوده است که چنین تاکتیکی حتی در کردستان عراق در سال ٩١ به عنوان یک موضعگیری ارتجاعی در مقابل جنبش توده ای قابل نقد و طرد بوده است. از آنجا که در کردستان عراق در سال ٩١ ما شاهد چنین موضع گیری نبوده ایم، نقد آن هم موجودیت پیدا نکرده است.
اگر جنبش توده ای در سال ٩١ در کردستان عراق یک واقعه کوچک و پیوسته در زیر مجموعه حمله نظامی بود که داشت سرنوشت دنیا را رقم میزد، جنبش توده ای در ایران به دلیل موقعیت و قدرت ویژه خود دنیا را تحت تاثیر خود را قرار داده است. در این مورد حکمتیستها میتوانند به یک نماینده مجلس عراق که از قضا آخوند هم است و خود را مخالف اسلام سیاسی و طرفدر جدایی دین از دولت معرفی میکند رجوع کنند تا برای آنها توضیح دهد که تاثیرات عظیم جنبش ایران در ضربه زدن و تضعیف اسلام سیاسی چه شیعه و چه سنی آن در عراق و منطقه و جهان چه بوده است، بروند از مدونا و یو ٢ بپرسند تا برایشان توضیح دهند که چرا باید از این جنبش حمایت کرد. از قیام رانیه در کردستان عراق در سال ٩١ کمتر کسی در دنیا با خبر شده است، اما تمام مردم دنیا مبارزه مردم ایران برای سرنگونی رژیم را دیده اند و همه به وجد آمده اند واعلام همبستگی کرده اند و ندا آقا سلطان مشهورترین نام این جنبش است که هر رهگذری در اروپا و آفریقا و آمریکا او را میشناسد. قیام رانیه را ما میبایست به دنیا بشناسانیم، اما تظاهراتهای یکساله اخیر در ایران جزء نادر جنبشهایی است که همه مردم جهان از کارگر تا خواننده و دانشجو و فیلسوف و چپ و سوسیالیست از هر رقمی با آن اعلام سمپاتی و حمایت کرده اند.
اگر رهبری کمونیستی حزب کمونیست ایران به عنوان یک حزب غیر عراقی، اهمیت قیام در کردستان عراق را محلی میدید و برایش قطعنامه صادر نکرد، در عوض کسانی در ایران پیدا شده اند که بر علیه جنبش توده ای مردم قطعنامه صادر کرده اند.
حزب کمونیست ایران در آن موقع به خاطر قیام مردم کردستان قطعنامه و بیانیه نداد، چون آن قیام در مقابل جنگ عراق واقعه کوچکی بوده است و به عنوان یک حزب غیر عراقی نمیتوانست به مسئله ای بپردازد که اهمیت جهانی نداشته است. اما هیچ کسی اهمیت آن قیام و آن مبارزه را برای کمونیست عراقی نادیده نمیگرفت. از جمله مثلا گفته میشد: ” مبارزات توده ای در کردستان عراق چیزی است که حزب ما باید خبرش را به دنیا بدهد. آوارگی مردم کرد چیزی است که باید حزب در موردش قطعنامه بدهد و نظرش را بگوید. مبارزات توده ای در کردستان عراق با همه اهمیتش برای مردم عراق و کمونیستی که در میان این مردم کار میکند، رویدادی به اهمیت آنچه قبل و بعد از آن صورت گرفت نیست و با اصرار رفیق هم به چنین چیزی تبدیل نمیشود.” ( فقط دو گام به پس از منصور حکمت)
پس مبارزات توده ای مردم کردستان با همه اهمیتش برای مردم کردستان و کمونیستها در آنجا، با توجه به تحولات جهانی روز آن اهمیت را برای یک حزب غیر عراقی و افکار جهانی نداشت که یک حزب ایرانی برایش قطعنامه صادر کند، اما مسلما باید خبرش را به دنیا میداد و یا برایش کتاب ” انقلابی که در سکوت غرق شد” نوشته میشد. اما حالا کسانی که ادعا دارند باید از آن برخورد کمونیستی در سال ٩١ درس گرفت، نه تنها از اهمیت جنبشی که هزاران برابر از جنبش مردم در کردستان با اهمیت تر است صحبت نمیکنند، بلکه حتی حاضر نشدند اخبار مبارزات مردم سراسر ایران منهای کردستان را در سایتهایشان درج کنند و خبرش را حداقل به خودشان بدهند. آنهم در کشوری که ادعا دارند حزب طبقه کارگر آن کشور هستند! ایا این عمل عبدالله مهتدی در قالب دیگری نیست؟ آیا این اشفتگی فکری است یا گرایش سیاسی؟ !
عبدالله مهتدی در سال ٩١ از رهبری کمونیستی حزب کمونیست ایران میخواست که جنگ و تمامی مصائب بشری مربوط به آن را به دلیل آمدن مردم کردستان به میدان، فراموش کند، چون با به میدان آمدن مردم کردستان که او آن را فاز دوم مینامیده است، دیگر همه چیز تغییر کرده است و حزب کمونیست هم میبایست خودش را با آن وقف میداد و جنگ و مصائب آن را فراموش میکرد و به ناسیونالیستهای کرد که به ارتش آمریکا و جریانات ارتجاعی سراسری آویزان شده بودند پیام همبستگی و حمایت صادر میکرد. ولی در میان احزاب چپ رادیکال ایرانی حتی یک حزب پیدا نشده است که نظیر کارعبدالله مهتدی درعراق پرچم حمایت و همبستگی از موسوی و کروبی را بلند کند. اما اینها هر روز بصورت بچگانه ای حزبی مانند حزب کمونیست کارگری را که هر عیبی داشته باشد، انگ جناحی به آن نمیچسبد را به دلیل عدم تابعیت از تاکتیک ارتجاعی تحریم و شرکت در حرکتهای توده ای، جناحیو طرفدار سبزها قلمداد میکنند.
طرفداران تحریم جنبش توده ای تا جایی که پیکار قلمی در سایتها میکنند، پیکاری مربوط به محفل خودشان است و به کسی آسیبی نمیرسانند. اما برای مادی شدن تاکتیک مجبورند به دامن زدن به تفرقه میان مردم مناطق مختلف روی بیاورند و این خطرناک است و میتواند مادی شود. این آشفتگی فکری میتواند به یک گرایش سیاسی تبدیل میشود.
انقلاب کارگری و تاکتیتک تحریم جنبش توده ای
آشفتگی فکری گروه حکمتیست آنقدر شدید است که با شروع اعتراضات توده ای در خیابانهای ایران اینها به یاد این افتاده بودند که طرفدار انقلاب کارگری هستند و نباید دنبال جنبشهای دیگر راه بیافتند( آنها البته شرکت کردن در جنبش را دنباله روی آن جنبش میدانند). این دیگر پیشی گرفتن از همه گروههای لیبرال – مریخی ” طرفدار انقلاب سوسیالیستی” است. ٢-٣ سالی است که اوضاع سیاسی از طرف آنها به طرف سیر عادی و متعارف شدن اعلام شده است پس باید فعالیت منطبق بر آن اوضاع را هم پیدا کرد. پس زنده باد انقلاب سوسیالیستی که باید برایش کارهایی بدور از جنجال و بدور از جنبشهای غیرکارگری و سرنگونی خواهیها انجام داد. طرفداری از انقلاب کارگری با این متد، منطبق بر سیاست لیبرالی اتخاذ شده است.
اینها جزوه ای از منصور حکمت به نام “کارگران و انقلاب” را در دست گرفتند و اعلام کردند کارگران خواهان انقلاب کارگری هستند و بدنبال انقلابات غیر کارگری راه نمیافتند. آن جزوه که جدلی است با سوسیالیستهای غیر کارگری که بدنبال انقلاب غیر کارگری هستند، بر سر هدف کمونیستها و کارگران برای انقلاب کارگری میکوبد و هدف اثباتی کمونیستها را در مقابل هدف اثباتی سوسیالیستهای غیر کارگری برای انقلابات غیر کارگری قرار میدهد. حالا اینها تلاش دارند تا پاسخ شیوه برخورد و دخالت به یک جنبش توده ای را از این جزوه بیرون بکشند!!! کسانی که دنیای سیاسیشان روی این ساخته شده است که چه شعاری در این و آن تظاهرات بدهند و حتی تمامی یک جنبش عظیم توده ای را با این معیار میسنجند که فلان روز چه شعاری توسط مردم داده شده و یا نشده است و بر این اساس جنبشها را به ارتجاعی و انقلابی و پشتیبانی کردن و نکردن دسته بندی میکنند، باید هم به یک چنین سردرگمیهایی دچار شوند. هیچ مارکس و لنینی هم نمیتواند اینها را از این آشفتگی نجات دهد.. باورنکردنی است که یک مدعی مارکسیسم در مقابل سوال چگونگی برخورد به یک جنبش توده ای به برنامه اثباتی خود برای سوسیالیسم رجوع کند، و جزوه ” کارگران و انقلاب” را در دست بگیرد و مرتب با آن ورد بخواند و به اطراف فوت کند. در ادامه تکامل تئوریک و سیاسی این روند اینها به یک شعار با این عنوان هم دست یافتند که ” سرنگونی جمهوری اسلامی در گرو انقلاب کارگری است”. این ادعا شاید در دوره ثبات سیاسی نسبی در دوره جنگ سرد میتوانست در میان لیبرال چپها خریداری داشته باشد اما در دوره ما که شاهد فرو ریزی و سرنگونی دهها رژیم سیاسی با ثبات تر از رژیم جمهوری اسلامی در دنیا بوده ایم، ادعایی سبکسرانه میاید. البته اگر تعداد زیادی آدم یافت شوند که از هر منبری حرفهای این چنینی را در باره ترک خیابانها و دست نزدن به اعتصاب واعتراض تکرار کنند شاید دیگر شاهد فرو ریزیها و سرنگونی حکومتها در دنیا نباشیم. سیاست ارتجاعی آرزوها و انگیزه های ارتجاعی را نیز میافریند. جالب این است که رهبران و کادرهای حکمتیست کسانی هستند که در دوره ٨ ساله خاتمی و حتی مدتی پس از آن اگر کسی میگفت سرنگونی جمهوری اسلامی بدون دخالت کارگران نمیتواند صورت گیرد را نه تنها با ریشخند، بلکه با فحش جواب میدادند. حالا کشف عجیب بیسابقه ای پیدا کرده اند، که اصلا جمهوری اسلامی فقط با انقلاب کارگری سرنگون میشود. شعار ” سرنگونی جمهوری اسلامی در گرو انقلاب کارگری است” که برای مقابله با جنبش توده ای مردم اختراع شده است سیاست لیبرالیستی است که به توجیه مبارزه در چهارچوب رژیم میانجامد و تا اندازه ای هم انجامیده است. برای چنین تزهای نه تنها لیبرالها، بلکه رژیمهای سیاسی هم حاضرند سرمایه و نیرو خرج کنند. آنوقت سوسیالیستها به جای شرکت در قیامها و جنبشهای توده ای بدنبال یک جنبش شسته رفته و ” کارگری” خود میگردند و با گروههای چند نفره خود عالم میگذارند و عرصه سیاست و مبارزه واقعی را به جنبشهای بورژوازی وامیگذارند.
برای یک گروه تبعیدی خارج از کشور بسیار اهمیت دارد که وقتی اعضای گروهشان تظاهرات چند نفره میکنند، شعار استراتزیک و تاکتیکیشان و پلاکاردهایشان کاملا درست و دقیق همانند شعارهای زیر نشریه ارگان حزبیشان بیان شده باشد. وقتی چنین گروههایی که با این وضعیت خو گرفته اند با تظاهراتهای میلیونی مردم روبرو میشوند، یکسره میشکنند و سراسیمه میشوند. یکی در استراتژی خود آب میریزد و آن دیگری محکم به استراتژی خود در شکل همان بیان شعار تبلیغی و آکسیونی و همان تظاهرات چند نفره اش میچسبد و تماما به دنیای غیر مادی و روشنفکرانه خود کوچ میکند. این است سرنوشت “احزاب” و جریانات بی ربط به طبقه خاص در جامعه.
تاکتیک تحریم حرکتهای توده ای در حزب کمونیست کارگری کجا قرار داشت؟
تاکتیک تحریم جنبش توده ای در ایران و دادن عنوانهای جنبش پسا انتخاباتی و دوخردادی به اعتراضات مردمی پس از انتخابات سال ٧٦ نمیتوانست جایی در حزب کمونیست کارگری داشته باشد. هر چند مردم در آن زمان به دو خرداد و بخصوص به خاتمی متوهم بوده اند، اما روشن بود که مطالبات مردم در مقابل رژیم صحنه سیاسی را تغییر میدهد. در آن زمان اتفاقا کسانی مانند بهمن شفیق که جنبش اعتراضی مردم را جنبش طبقه متوسط مینامیده اند که دارند منافعشان را در جمهوری اسلامی جستجو میکنند و بدنبال جناح اصلاح طلب جمهوری اسلامی هستند، عنوان دو خردادی از حزب دریافت کردند. بخشی از طرفداران تحریم جنبش توده ای که خود را طرفدار سابق مشی گذشته حزب کمونیست کارگری ایران میدانند، وحشت دارند تا به موضع گیری گذشته حزب کمونیست کارگری ایران در برخورد به وقایع سیاسی ایران رجوع کنند. اینها میدانند که دارند خط به خط حرفهای بهمن شفیق را تکرار میکنند که در سال ٩٩ مفصل و به صورت تحلیلی و با همین مضمونی که امروز حکمتیستها ارائه میدهند ارائه شد. عجیب است که اینها میتوانند چندین سال بر اساس مواضع حککا صحبت از این کنند که مردم باید از زیر نفوذ ٢ خرداد بیرون بیایند و اپوزیسیون بیرون از رژیم را نگاه کنند و با این همه همین مردم را بدرست سرنگونی خواه بدانند، اما تظاهرات توده ای مردم با شعارهای روشن که یکسال تمام ادامه پیدا کرده است و بر سیر وقایع سیاسی حال و آینده تاثیر شگرفی گذاشته است را جناحی بنامند و همه متحدا و بدون هیچ درگیری این تناقض بزرگ را پشت سر بگذارند. این دیگر از فرقه دو نفره طوفان نیز بر نمیاید. چطور میتوان تجمعات مردم که با سفر خاتمی و دیگر اصلاح طلبان به مشهد و یزد و دیگر شهرها شکل میگرفت و معمولا به درگیری انصار حزب الله و بسیج با طرفداران خاتمی ومردم مبارز میانجامیده است را مبارزه ای برای سرنگونی دانست و مبارزه یکساله اخیر و مبارزه روز عاشورا که هیچ تک و تاکی از عاشورا و رژیم نمانده بود و شعارهای ساختارشکنانه و نابود کننده آن موجب برانگیختن همه لیبرالها و جناحهای رژیم بر علیه جنبش شده بود را جناحی و اسلامی نامید؟ چگونه میتوان شرکت در انتخابات رژیم را یک آکسیون توده ای بر علیه رژیم در سیر سرنگونی رژیم نامید و مردمی که با شعار مرگ با خامنه ای و سپاه و بسیج و شعارهای تند دیگر تمامی ارکان رژیم را به لرزه در آورده بودند را جناحی و پسا انتخاباتی نامید؟
اطلاعیه زیر یکی از نوشته ها و اطلاعیه های ” پساانتخاباتی” و ” دو خردادی” حزب کمونیست کارگری در سال ٧٩ یعنی ٣ سال پس از انتخابات خاتمی است که توسط منصور حکمت نوشته است
هزاران نفر از جوانان در مشهد علیه جمهوری اسلامی شعار دادند!
هزاران نفر از جوانان مشهد دراجتماعی که دیروز دوشنبه ١٦ خرداد، بمناسبت سفر خاتمی به مشهد بر پا شده بود، علیه حکومت اسلامی شعر دادند و انصار حزب الله را کتک زدند و تار و مار کردند. ” زنده باد آزادی” ، مرگ بر استبداد” ، ” درود بر ضد ولایت فقیه” و “توپ تانک بسیجی دیگر اثر ندارد” از جمله شعارهای تظاهر کنندگان بود.
………….
تظاهراتهای دانشجویان و جوانان در مشهد و چند روز قبل در تهران گوشه ای از موج اوجگیرنده مبارزه برای خلاصی از کل رژیم اسلامی است. هر اجتماعی و به هر بهانه ای تشکیل شود بلافاصله به اعتراض به کل رژیم کثیف اسلامی تبدیل میشود، جمهوری اسلامی راه فراری ندارد
……………
انترناسیونال هفتگی شماره ٦، ٢٠ خرداد ١٣٧٩
در آن زمان حکمتیستهای عضو حککا خواب بودند که اطلاعیه صادر کنند و مردم را فرابخوانند که روزهای دیگری به جز روز سفر خاتمی و اردوی تحکیم وحدت در خرم اباد و اعتراض به بستن سلام که منجر به ١٨ تیر شده بود را برای اعتراضات خود برگزینند و فراخوان تحریم تظاهراتها به مناسب سفرهای خاتمی و بستن روزنامه سلام و …صادر کنند. متاسفانه از آن سفرهای خاتمی و اردوی تحکیم وحدت و ….فیلمی نیست تا به این دوستان نشان دهیم که مردم چه شعارهای ارتجاعی دیگری مانند الله اکبر و نصرمن الله و فتح القریب و زنده باد خاتمی و سرود ای ایران و … سر میداده اند. برای کسی که ذره ای تعمیق کند روشن است که درگیری بر سر سفر خاتمی و غیره بدون شعار الله اکبر تصور کردنی نیست.
شهریور ٧٩، تازه زمانی است که منصور حکمت میگوید: “مرکز توجه مردم از دوم خرداد متوجه آن احزاب و جریاناتی میشود که بیرون حکومت و علیه حکومت فعالیت میکنند….، دوم خرداد سیکل خود را طی کرده است و….” که این روند را تا سال ٢٠٠١ همینطور توضیح میدهد
و اینها را نه به خاطر مبارزه مستقیم مردم، بلکه در اثر حکم حکومتی خامنه ای در مقابل لایحه مطبوعات مجلس دو خردادی میگفته است. و ٤ سال پس از انتخاب خاتمی و در درگیری در خرم آباد که درگیری تحکیم وحدت و مردم با انصار حزب الله و بسیجیها بوده است تازه صحبت از این میشود که ” خرم آباد سرنخی است از آنچه در راه است، دوره سرنگونی آغاز میشود”. جالب است اردوی تحکیم وحدت در خرم آباد سرنخی از دوره سرنگونی بود اما حرکت یکسال گذشته مردم چنین نبود. از این اطلاعیه ها و نوشته ها در نشریات حزب کمونیست کارگری همیشه بوده است و کسی هم نمیگفت اعتراض کردن در این روز حرام است و آن روز صواب. اگر امروز حزب کمونیستی به دلیل تجمع اعتراضی مردم به خاطر سفر موسوی و کروبی و خاتمی به شهری اطلاعیه دهد از نظر حکمتیستها نشانه پیروی از موسوی و کروبی است.
حکمتیستهای امروز زمانی که درسال ٢٠٠٢ کورش مدرسی را به رهبری حزب کمونیست کارگری رسانده بودند، آنقدر در دیدگاه خود افراطی بودند که فکر میکردند هر لحظه ممکن است حکومت سقوط کند و فقط آنها باید روز و ماه آن را تعیین کنند و کورش مدرسی میگفت حکومت افتاده است و کسی نیست آن را جمع کند که با یک طرح ائتلاف با دو خردادیهایی نظیر گنجی و حجاریان آمده بود تا باصطلاح خودش رژیم را به وسیله یک حزب ناشناخته در میان مردم ایران جمع کند. این زمانی بود که رژیم آنقدر قدرت داشت و جنبش اعتراضی آنقدر در ضعف بود که رژیم قادر بوده بدون درگیری تند با مردم از بحرانها عبور کند و ٣ سال قبل از آن توانسته بود ١٨ تیر را فقط با یک کشته پشت سر بگذارد.
موضع حکمتیستها هیچ قرابتی با موضع گیری حککا در گذشته ندارد. هیچ تحلیل سیاسی، هیچ تغییر اوضاع سیاسی نمیتواند موجب این شود که یکی بتواند شرکت در انتخابات رژیم را آکسیونی بر علیه رژیم و مبارزه مردم برای سرنگونی رژیم بداند، تجمعات مردم در سفر خاتمی و غیره که به درگیری با نیروهای رژیم کشیده میشده است را حرکتی سرنگونی خواهانه بداند، اما مبارزه مردم در خیابانها با شعارهای ساختارشکنانه و نابود کننده و میلیونی را جناحی بنامد. فقط کسانی که در خارج کشور عمرشان را در جلسه های سخنرانی پی در پی با عنوان کنگره و کنفرانس و …میگذرانند، میتوانند در فرقه خود آنقدر فرو روند که چنین تناقضاتی را با خود حمل کنند و با سخنرانیها مسحور شوند و به خود نیایند.
تقابل طرفداران تحریم جنبش توده ای با تاکتیک شرکت فعال در میتینگهای انتخاباتی
طرفداران تاکتیک تحریم جنبش توده ای، در جریان انتخابات رژیم هم تاکتیک تحریم انتخابات را به تاکتیک تحریم میتینگهای انتخاباتی تسری داده بودند.
قبل از انتخابات ریاست جمهوری دور دهم رژیم، تمامی جامعه به پا خواسته بود. مردم خودشان میتینگهای انتخاباتی رژیم را به آکسیون و گاها آکسیونهای میلیتانت بر علیه تبدیل کرده بودند و با استفاده از فرصت، مطالبات و خواستهای خود را طرح میکرده اند. سیاست گذشته حزب کمونیست کارگری در باره انتخابات رژیم، شرکت در میتینگهای انتخاباتی و تبدیل این میتینگها به آکسیون بر علیه رژیم، ارتبط وسیع با توده های مردم و سازماندهی آنها بوده است. من در زمان انتخابات در مقاله ای با عنوان ” جای پلاکاردها و شعارهای کارگران و سوسیالیستها در میتینگهای انتخاباتی خالی است” نوشته بودم فعالین کارگری و سوسیالیستها باید در میتینگهای انتخاباتی شرکت کنند و عکسهای اسانلو و دیگران و مطالبات خود را بالا ببرند و طرح کنند. متاسفانه کارگران و سوسیالیستها به صورت متشکل و در سطح قابل مشاهده از این فرصت استفاده نکرده اند و برای همین بعدها هم نتوانستند خود را در سطح جنبش طرح کنند.
چپها به طور خودبخودی سیاست تحریم آن میتینگها را در پیش گرفتند و یک امکان بزرگ برای تاثیر گذاری بر توده ها را از دست دادند. کروبی فهمیده بود که برای بالا بردن رایش و برای تغییر توازن قوا به نفع خود باید به ملاقات خانواده اسانلو بشتابد. اما سوسیالیستها و فعالین کارگری حتی عکسهای اسانلو و دیگر کارگران زندانی را منتشر نکردند و بدست مردم در آن میتینگهای انتخاباتی نرسانده اند تا فردا که جنبش عظیم مردم پا میگیرد این عکسها و مطالبات طرح شده دیگر در دست و دهان مردم باشد. البته فعالین کارگری و سوسیالیستها نوشته های محافل خارج کشور را در اینترنت مبنی بر عدم شرکت در میتینگهای انتخاباتی را ندیدند و نشنیدند، اما متاسفانه تاکتیک درست تحریم انتخابات را به تاکتیک تحریم میتینگهای انتخاباتی نیز تسری دادند! اما دانشجویان چپ بابل با طرح سوال از موسوی در باره اعدام های ٦٧ و جوانان تبریز در اعتراض میلیتانتشان به موسوی و اعتراض مردم در دهها میتینگ انتخاباتی دیگر پاسخ مردم به تاکتیک این فرقه ها بوده است. از جمله در همین آکسیونها بود که مردم به قدرت تاثیر گذاری و اتحاد خود بیشتر پی بردند و تا یکسال پس از انتخابات آن قدرت را به کار برده اند و رژیم را در آستانه سرنگونی قرار داده بودند. اما از نظر فرقه های منزه طلب مردم نمیبایست این میتینگها را به محل اعتراض و دهن کجی به جمهوری اسلامی تبدیل میکرده اند، بلکه میرفتند خانه مینشتند تا این عالمان دهر میرسیدند و به آنها خوراک آگاهی و تشکل میدادند تا بعدا آنهم با صف خالص کارگری به تحرک در بیایند. شاید در اثر آموزش زیادی کامپیوتر، اعضای این فرقه ها مردم را با کامپیوتر اشتباه گرفته باشند و انتظارات جنبشی با برنامه کامپیوتری داشته باشند.
تجربه انقلاب ٥٧ چه میگوید؟
انقلاب ٥٧ تاثیرات شگرفی در ایران گذاشته است و در باره درسهای آن خیلی کم گفته و نوشته شده است. در باره تاثیرات آن انقلاب بر جنبش توده ای اخیر همین بس که مردم در یکسال گذشته همه چیز را با انقلاب ٥٧ مقایسه میکرده اند و به آن شکل و شمایل انقلاب پنجاه و هفتی میداده اند تا از آن انقلاب و بخصوص حرکت سرنگون کننده آن نیرو بگیرند. حتی ریتم شعارهای خود را با ریتم شعارهای ٥٧ چفت میکرده اند تا در فضای انقلاب ٥٧ قرار گیرند و نیرومند شوند و از انقلاب گذشته نیرو بگیرند. این از نظر روحی و روانی برای جنبش توده ای بخصوص در ابتدای حرکت بسیار حیاتی است. در انقلاب کبیر فرانسه، انقلابیون فرانسه لباس رومیان قدیم را میپوشیدند و گفتار آنان را به کار میبردند و جمهوری رم باستان را سرمشق خود قرار میداده اند تا از گذشته نیرو بگیرند. مارکس گفته است انقلابات کارگری برخلاف انقلابات بورژوازی از آینده نیرو میگیرند. اما انقلاب ٥٧ برای جنبش توده ای کنونی و انقلاب آینده ایران، انقلابی در گذشته و اینده است. انقلاب عصر حاضر است. چنین انقلابت بزرگی سالها تاثیرات مثبت و منفی خود را بر جامعه میکوبند و چندین نسل پس از آن از آن درس و نیرو میگیرند. برای همین بود که مردم شرکت کننده در جنبش توده ای یکسال گذشته، خود را در فضای انقلاب ٥٧ قرار میداده اند، اشعارشان را با آن ریتمها تنظیم میکرده اند تا مانند ٥٧ نیروی و جاذبه دگرگون کننده و سرنگون کننده و مهیب بیاباند. حتی ورود برخی شعارهای ارتجاعی در اثر این فضا وارد تظاهراتها شد. آن شعارهای ارتجاعی البته بدون زمینه مادیشان یعنی بدون حضور جنبش اسلامی که صاحب آن شعارها در سال ٥٧ بوده است، اصلا آن بار واقعی اش را نداشت. حتی مدونا هم در آن سر دنیا و بدون ذره ای تحلیل مارکسیستی فهمیده بود که شعار الله اکبر در دهن ندا اقا سلطان ها و مردم سکولاری که در جنگ با نیروی الله اکبر هستند، هیچ قرابت و خویشاوندی با جنبش اسلامی ندارد.
این رابطه مردم با انقلاب ٥٧ است. اما طرفداران تحریم جنبش توده ای اعتقاد دارند که چپها در سال ٥٧ میبایست اعتراضات مردم را تحریم کنند. این را اینجا و آنجا بیان کرده اند، اما به دلیل وجود نسلی که در آن انقلاب شرکت داشته اند و مسائل آن را از نزدیک میشناسند از دادن حکم کلی در این مورد خودداری کرده اند. حکمتیستها که به دلیل شرائط خاصشان انقلاب ٥٧ را به طور محدود و در کردستان تجربه کرده اند و در مباحثات چپها در مورد مسائل انقلاب ٥٧ شرکت نداشته اند و متاسفانه رغبتی هم برای مطالعه آن تجربه ندارند، در باره انقلاب ٥٧ هم موضعی اتخاذ کرده اند که با موضع کنونی شان در باره جنبش توده ای انطاباق کامل دارد. آنها ادعا دارند تجربه انقلاب ٥٧ به آنها میگوید باید به تحریم اعتراضات مردم دست بزنند!! و کمونیستها میبایست انقلاب ٥٧ را تحریم میکرده اند. با این تئوریهایشان با ید هم اینطور بگویند. مگر نه اینکه در آن جنبش بیشترین توهم به خمینی وجود داشته است؟ مگر نه اینکه شعارهای ارتجاعی بیداد میکرده است؟ مگر نه اینکه جنبش اسلامی و خمینی به نیروی فائقه در آن جنبش تبدیل شده بود؟ پس چرا که نه. حتی برخیهایشان نوشته اند انقلاب بهمن یک تراژدی بوده است!
برخلاف این تحریم کنندگان جنبش توده ای ایران و انقلاب ٥٧، کمونیستها و فعالین کارگری در سال ٥٧ متوهم ترین و عقب مانده ترین توده های کارگر و مردم زحمتکش را به مبارزه جلب میکرده اند. مبارزه عظیم اعتصابی نفت و سراسر ایران با شرکت توده های عظیمی صورت گرفته بود که بشدت به خمینی متوهم بودند. برای ورود او به تهران همین توده های مردم و حتی پیشروان این توده ها به استقبالش رفته بودند و…کمونیستها و فعالین کارگری با همان توده های متوهم و در همان روزهای ” نحس” صف مستقل طبقه کارگر را با مبارزه و حرکت اعتصابی شان ایجاد کردند و سپس شوراها را بر پا داشتند. قیام تاریخی ٢٢ بهمن هم با شرکت همین توده های متوهم صورت گرفت. اما آن تظاهراتها، آن اعتصابات و قیام بهمن با همه شعارهای ارتجاعی و با همه ضعفها و اشتباهات مردم، انقلاب ٥٧ را ساخته است. قدرت گیری خمینی و جمهوری اسلامی نه از توهم مردم، بلکه نتیجه بند و بست اسلامیون با دولتهای بزرگ سرمایه داری بوده است که به توهم مردم متکی بوده است.
اگر تاکتیک تحریم جنبش توده ای در آن زمان به کار بسته میشد و هر روز یکی به خاطر خطر خمینی و استقرار حکومت اسلامی مردم را به تحریم اعتصابات و اعتراضات دعوت میکرد. پس از ٢٢ بهمن، جمهوری اسلامی یک نیروی بلامنازعه بود، از شوراهای کارگری و اعتصابات و قدرت کارگری خبری نبود. جمهوری اسلامی بدون دردسر تثبیت میشد. این نقطه قدرت چپ و پیشروان طبقه کارگر ایران در سال ٥٧ بود که به جای پخش اوراد روشنفکرانه، به سازماندهی عقب مانده ترین توده ها بر مبنای منافع مادیشان میپرداخته اند. توده هایی که علارغم توهماتشان به خمینی و جمهوری اسلامی به یک دردسر بزرگ برای جمهوری اسلامی تبدیل شده بودند و دیدیم که با آن همه توهمات، انقلاب در چه شعاع گسترده ای در ایران جا باز کرد. امروز نقطه قدرت آن کمونیسم و کارگر در انقلاب ٥٧ دارد مورد حمله روشنفکران و فرقه های بی بضاعت قرار میگیرد. آنچه چپ و سوسیالیست انقلاب ٥٧ کم داشت، تشکل سازمانی خودش، یعنی حزب خود و سیاستها و تاکتیکها و تبلیغاتی که بتواند اسلامیون را از سر مبارزات مردم منزوی و کنار بزند بود، نه دعوت مردم به تحریم و نه دوری گزیدن از مردم متوهم در مبارزه شان. چپ ٥٧ تقابل منافع جنبش مردم با خمینی را درک میکرد، اما تحریم کنندگان امروز قادر نیستند تا این تقابلات که یک مسئله بدیهی در همه جنبشها و تشکلهای توده ای است و در جنبش توده ای اخیر در ایران بسیار آشکار بوده است و حتی به تقابل علنی کشیده شده است، درک کنند.
تاکتیک منزه طلبی جاده صاف کن جریانات ارتجاعی و ضدانقلابی است. اینها روشنکران عالم ناسوتی و پشت ابرها هستند که باید با فریادهای “خر” نشوید توده ها را به راه راست هدایت کنند.
هر مارکسیستی خوب میداند و بخصوص با تجربه همین جنبش یک دهه اخیر در ایران میتواند به این جمع بندی برسد که جنبشهای توده ای و انقلابات بدون شرکت توده های وسیع کارگر و مردم، بدون شرکت توده هایی که دارای افکار ارتجاعی مذهبی و ناسیونالیستی هستند، بدون شرکت توده هایی که به جناح اصلاح طلب باور دارند، بدون توده هایی که به سلطنت و حتی هنوز هم به بخشهایی از روحانیت و نیروهای طبقات حاکم متوهمند و در مورد ایران بدون شرکت توده های متوهم به یاری آمریکا و غرب… وجود خارجی پیدا نمیکند. هیچ جنبش توده ای و هیچ انقلابی حتی خالص ترین انقلاب کارگری نمیتواند از این شرائط بگریزد. کار سوسیالیستها قرار گرفتن در راس مبارزات توده ها با همه این توهمات و عقب ماندگیشان و سازماندهی مبارزه آنهاست. سازماندهی نیروی پیشرو توده کارگر و مردم، با سازماندهی توده های وسیع مردم که در جنبشهای توده ای میلیونی شرکت میکنند دو مسئله از ریشه متفاوت میباشد. جنبش سوسیالیستی هر چقدر هم قوی شود و هر چقدر هم توانسته باشد توهمات توده ها را به این و آن جناح و فرد ریخته باشد، نمیتواند از این وضعیت بگریزد. چون جنبش توده ای بدون شرکت عقب مانده ترین توده های کارگر و توده های وسیع خرده بورژوا که با خود عقب مانده ترین توهمات را بدرون جنبش توده ای میاورند، جنبش توده ای نیست. قاطی کردن فعالیت برای جذب و متشکل کردن توده پیشرو کارگر و مردم، با دخالت در یک جنبش توده ای به نتایج مهلکی ختم میشود. حتی قشر پیشرو و معترض کارگران و توده مردم از این نوع توهمات بری نیستند. آنچه تعیین کننده است این است که پیشروان جنبش کارگری و سوسیالیستی بتوانند این مبارزات پراکنده و ناهماهنگ، رنگارنگ و در اولین نگاه بدون وحدت را متحد و هدایت نموده و در راس آن قرار گیرند و قدرت را بدست آورند. جنبشهای توده ای و انقلابات در میان حتی متشکل ترین کارگران و مردم دنیا، مانند یک جنبش پراکنده و ناهماهنگ و ظاهرا بدون وحدت ظاهر میشود. وظیفه سوسیالیستها و بخش پیشرو کارگران است که در راس این جنبشها و اعتراضات قرار گیرند و آنها را به سرانجام برسانند. تاریخ تاکنون راه دیگری را پیش پای سوسیالیستها نگذاشته است. بزرگترین جنبشها و انقلابات تاریخ معاصر، چه کارگری و چه غیر کارگری از همین مسیرهای پر پیچ و خم گذشته اند. قاعده چنین بوده است. ممکن است کسی بتواند استثنائی هم به ما نشان دهد. تصور انقلاب اجتماعی بدون شرکت توده های میلیونی که نسبت به سلطه سلطنت، مذهب، جناحهای حکومتی و ناسیونالیسم ناآگاهند، صرف نظر کردن از انقلاب است. برای همین برای منزه طلبان همیشه فاکت کافی برای رد و منکوب کردن جنبشهای توده ای و انقلابات به اندازه فراوان وجود دارد. انقلاب بزرگ آزادیخواهانه و استقلال طلبانه هند با رهبری مرتجعی به نام گاندی به پیروزی رسید و دستاوردهای بزرگی هم برای کارگر و مردم هند به همراه داشته است. یک حزب سوسیالیستی کارگری در آن انقلاب و سالهای پس از آن میتوانست با بهره گیری از آن دستاوردها، آنچنان قدرتمند شود که سوسیالیسم را در هند به قدرت برساند. همه جنبشها و انقلابات بزرگ دنیا از کارگری و غیر کارگری ازاین مسیرها عبور کرده اند.
طرفداران تحریم جنبش توده ای دارای یک تصور بسیار غلط دیگری نیز هستند و آن اینکه مرز و تفاوت جنبش توده ای کارگری و یا غیر کارگری را با جنبشهای سیاسی اثباتی مانند جنبش سوسیالیستی و لیبرالبیستی و ناسیونالیستی قاطی میکنند. برای همین تصوری از جنبش توده ای ندارند. میگویند قبل از این جنبش توده ای، فعالین کارگری و دانشجویان کمونیست در دانشگاهها فعال بوده اند، اما بعد از آن دیگر اینطور نیست. آنها نمیتوانند درک کنند که دارند از دو چیز متفاوت حرف میزنند. یک جنبش سیاسی محدود و اثباتی و یک جنبش توده ای. قراراست آن اولی در این دومی دخالت کند و افق و اهداف و تاکتیکهای خود را به این جنبش تسری دهد، نه اینکه این دومی شکل و شمایل همان اولی را داشته باشد. جنبش توده ای حتی در رادیکالترین شکل خود شباهتی به جنبش سوسیالیستی ندارد. جنبش توده ای اخیر به هر سوسیالیستی نشان داد که جنبش او علارغم آمادگی توده های مردم برای پذیرش افق و سیاستهاتها و تاکتیکهای او، چقدر ضعیف است. یک سوسیالیست با دیدن این واقعیت به خود میاید و تلاش خود برای دخالتگری در جنبش را صد چندان میکند و نه اینکه به این نتیجه برسد که جنبش را تحریم کند. جنبش سوسیالیستی توده ای نمیشود، مگر اینکه در یک جنبش توده ای، فرقی نمکند کارگری یا غیر کارگراش که بسیاررنگارنگ و پراکنده و ضعیف و دارای توهمات و اشتباهات فراوان است دخالت کند و افق و تاکتیک خود را بر جنبش عمومی استوار سازد. حتی در این صورت هم یک جنبش سوسیالیستی با نفوذ و توده ای، هنوز یک جنبش کوچک و محدود در قبال جنبش میلیونی توده ای است. حالا عده ای تقاضا دارند که جنبش توده ای تازه اغاز شده به شکل و شمایل الیت سیاسی پیشرو طبقه شبیه باشد، از توهمات و اشتباهات بری و شعارهای ارتجاعی در آن پیدا نشود.
اینها حتی فکر میکنند همیشه این جنبشهای سیاسی هستند که جنبش توده ای را خلق میکنند. اما تا آنجایی که به جنبشهای توده ای برمیگردد، در اکثر موارد جنبشهای سیاسی طبقات مختلف پس از تحرک توده ای به میدان میایند تا افق و رهبری جنبش توده ای را از آن خود کنند. در برخی ازموارد مانند نمونه کردستان عراق در سال ٩١ خود جنبشهای سیاسی سرمنشاء تحرک توده ای میشوند و تاکتیک و افق خود را بر جنبش توده ای استوار میکنند.
جنبش توده ای مردم معمولا و شاید میتوان گفت هیچگاه از مطالبه انقلاب و سرنگونی حرکت نمیکند. همیشه در زمان شکل گیری جنبشهای توده ای و انقلابات ابتدا مطالبات رفرمیستی طرح میشوند. جنبش توده ای حول همان مطالبات مطرح شده که گاها بسیار هم ناچیز و حتی در نگاه اول عجیب به نظر میاید و به زحمت میتوان نام مطالبه بر آن گذاشت شکل میگیرد و شروع به پیشروی میکند و در طی حرکت خود ابعاد دیگری پیدا میکند که حتی به انقلابات بزرگ ختم میشود. در همه انقلابات ابتدا رفرمیستها و لیبرالها در صف جلو و ظاهرا در رهبری قرار دارند، اما در ادامه طرد میشوند و جایشان را رادیکالها میگیرند. خواست آزادی انتخابات در شرائط جمهوری اسلامی برای لیبرالها یک هدف برای تعمیر رژیم و شرکت در حکومت است، اما برای توده های مردم این خواستی برای ازادی سیاسی است که به توهم آلوده است. اگر توده های مردم با همین توهم به جنبش برای آزادی انتخابات در جمهوری اسلامی برخیزند، جمهوری اسلامی را با خطر سرنگونی روبرو میسازند. مطالبه پوشش ازاد یک خواست است، کافی است جنبش توده ای بر سر آن به پا شود، در آن صورت حتی اگر هیچ شعاری بر علیه رژیم داده نشود، رژیم در معرض نابودی قرار میگیرد. خواست آزادی اجتماعات و ازادی تشکل و غیره هم همینطور. مردم میگویند ما حق اجتماع آزادی اجتماعات داریم واین را حتی به بندهای قانون اساسی متصل میکنند، کافی است حتی با کوشش لیبرالها و در متن جدالهای حکومتی مردم بر سر این حق اجتماع کنند، بر سر تقلب در انتخابات اجتماع کنند و جنبش توده ای شکل بگیرد، این جنبش رژیم را به چالش میکشد. ادامه این جنبش و رادیکالتر شدن آن و …به دخالت نیروهای سیاسی بستگی دارد. هر چند همیشه مانند نمونه ایران ماتریال زیادی در جامعه برای رادیکال شدن جنبش بدون دخالت متشکل چپها نیز وجود دارد. بقول لنین ” ممکن است آنچه شکاف ایجاد خواهد کرد و یخ را در هم خواهد شکست یک بحران پارلمانی باشد، ممکن است این کار را بحران دیگری انجام دهد ناشی از تضادهای علاج ناپذیر سردرگم مستعمراتی و امپریالیستی که بیش از پیش به نحوی دردناک روی هم انباشته و حادتر میگردند، ممکن است شق ثالثی پیش آید و غیره. سخن ما بر سر این نیست که چه مبارزه ای سرنوشت انقلاب پرولتاریای را در انگلستان تعیین خواهد کرد ( این مساله در هیچ یک از کمونیستها تولید شک و تردید نمیکند و برای همه ماها حل شده و به طور محکم هم حل شده است)، بلکه سخن بر سر آن موجبی است که توده های پرولتاری را ، که اکنون در خوابند بر خواهد انگیخت و به جنبش خواهد آورد و کاملا با انقلاب روبرو خواهد ساخت. فراموش نکنیم که مثلا در جمهوری فرانسه در اوضاع و احوالی که خواه از نظر بین المللی و خواه از نظر داخلی صد بار کمتر از امروز انقلابی بود، موجب ناگهانی و ناچیزی نظیر شیادی نابه کارانه محافل نظامی مرتجع ( قضیه دریفوس) که یکی از هزاران شیادی آنان بود، کافی بود برای آنکه مردم را کاملا با جنگ داخلی روبرو سازد” (لنین چپ روی کودکی
حالا در ایران در متن تضادهای فراوان انباشته شده مسئله ای مانند تقلب انتخاتی موجبی میشود که جنبش توده ای شکل بگیرد.
تمامی فعالیتهای کارگران وسوسیالیستها و همه تلاش برای جذب پیشروترین عناصر طبقه کارگر در طول سالهای زیاد اگر به این نتیجه منجر نشود که این عنصر پیشرو زمانی که جنبش توده ای کارگران و مردم ستمدیده میاید، با آن در آمیزد و تلاش نکند تا آن را متشکل و سازماندهی کند و در راس آن قرار گیرد، به فعالیتهای بی ثمری تبدیل میشود.
در این زمینه سوسیالیستها باید بیش از پیش به درسهای انقلاب سال ٥٧ و تجربیات تاریخی همه جنبشها و انقلابات بزرگ تاریخ رجوع کنند
تجربه جنبش توده ای در کردستان ایران
جنبش توده ای اعتراضی و مسلحانه در سالهای اول پس از انقلاب ٥٧ در کردستان ایران از نظر ظاهر اغشته به ناسیونالیسم و شعارها و اشعار ناسیونالیستی بوده و در شکل خود را در خودمختاری برای کردستان بیان کرده بود. در شهرهای کردستان مردم سرودهای ناسیونالیستی میخواندند و کومه له ایها به عنوان یک نیروی پیشرو وچپ در این فضا زندگی میکردند و به توهمات ناسیونالیستی آلوده بودند. نه آن روز و نه امروز کسی آن مبارزات عظیم توده ای و حرکت کومه له آن زمان را با توهمات ناسیونالیستی توده ها و پیشروان آنها قضاوت نمیکند، بلکه مارکسیستها آن حرکت را در یک متن و جهت کلی مبارزه نگاه میکنند و در باره آن قضاوت میکنند. مقاومت مسلحانه توده ای در کردستان ادامه انقلاب ایران نامیده شده است، نه به خاطر اینکه توهمات ناسیونالیستی در توده ها و حتی در میان پیشروان آن وجود نداشت، نه به خاطر شعار خودمختاری، بلکه به این دلیل که آن مقاومت در مجموع خواهان اجرای آن مطالباتی بود که مردم برای آن دست به انقلاب ضد سلطنتی زده بودند و هم چنین به رژیم ضربه کاری میزد و مانع استقرار آن میشد و ازادیها و تشکلهای توده ای مسلح و غیر مسلح را در کردستان تضمین میکرد.
اما حالا بعضی از شرکت کنندگان آن جنبش به دلیل زندگی در تبعید و دور شدن از زندگی واقعی به این ادعا رسیدند که چون مردم سراسر ایران دارای توهمات ارتجاعی هستند آنان به کردستان غیر متوهم تکیه میکنند و به آنها نیز فراخوان میدهند با بقیه مردم همبستگی نکنند و دست به مبارزه نزنند.
برخلاف توجیه طرفداران تحریم جنبش توده ای در ایران این اولین بار نیست که توده های مردم در کردستان با جنبش سراسری همراهی نمیکنند. حرکتهای توده ای در کردستان ایران در یک دهه اخیر فقط بر سر چند مسئله محلی شکل گرفته است. بار اول بر سر مسئله دستگیری اوجلان بود که توده های وسیع مردم به آن بهانه به تظاهرات بر علیه رژیم جمهوری اسلامی دست زدند. در سال ٨٤ بر سر قتل شوانه قادری و این دور آخر بر سر اعدامها در کردستان. علارغم تلاش فعالین سوسیالیست و کارگری در کردستان که در طول سالهای اخیر خارق العاده ای هم بوده است و صف کارگران سوسیالیست در آنجا بسیار زیاد است، جنبش توده ای مردم با ایشوهای سراسری شکل نگرفته است. البته اشتباه محض است اگر سوسیالیستی از این تحرکات این ایراد را بگیرد که مثلا چرا توده ها بر سر شلاق زدن فعالین کارگری سنندج و یا اعدام در اهواز و تهران و.. به میدان نیامده اند و به این دلائل این حرکات را محلی قلمداد کنند. هیچ کمونیستی نمیتواند از سر وابستگی و علائق منطقه ای مردم بپرد. کمونیستها حتما باید تلاش کنند که توده های مردم را به یک تحرک سراسری بکشانند، اما متاسفانه همه چیز به اراده کمونیستها مربوط نمیشود. توده های مردم در سطح وسیع به این مناسبتها در کردستان به میدان آمده اند و کمونیستها هم باید بتوانند همین تحرکات توده ای را به جایی برسانند و آنها را با جنبش سراسری پیوند بزنند. اعتصاب سراسری در کردستان ایران جلوه عظیم ترین همبستگی مردم کردستان با مردم سراسر ایران بوده است که توسط ناسیونالیستها به عنوان یک حرکت محلی و کردستانی تعریف میشود و همین گرایشات سیاسی یکی از موانع ادامه جنبش در کردستان و تحرک و همراهی کارگر و مردم کردستان زمانی که مردم سراسر ایران به تحرک در میایند است. کمونیست امروز هم مانند سال ٥٧ باید بتواند در راس جنبش توده ای مردم قرار گیرد. اما اگر فکر کند حالا که ناسیونالیسم را بهتر فهمیده است و میتواند با آن مقابله کند، به این بیماری دچار شود که بدنبال یک جنبش توده ای شفاف و بری از توهم و شعارها و ترانه های ناسیونالیستی و بهانه های محلی بگردد، همه چیز را به ناسیونالیسم کرد باخته است و بدتر از این کسانی هستند که از عدم تحرک و عدم همبستگی مردم یک منطقه با مردم سراسر ایران الگو میسازند و آن را تبلیغ میکنند. چنین تاکتیکی چه آگاهانه و چه ناآگاهانه اتخاذ شود تاکتیک ناسیونالیستی است. این نوع تاکتیک و تبلیغات میتواند حتی احساسات و انگیزه های ناسیونالیستی را هم در افراد بیدار کند. ناسیونالیسم همیشه در یک شکل بروز نمییابد.
مردم کردستان برخلاف تبلیغات طرفدارن تحریم جنبش سراسری مردم، با جنبش سراسری احساس سمپاتی عمیقی دارند. اما به دلائل گوناگون در چند سال اخیر تحرک در کردستان همراه و همزمان با تحرک سراسری نبوده است ایرادی به مردم کردستان نیست، اما نیروی سیاسی که عدم اتحاد و همبستگی میان مردم را در یک برهه مهم از مبارزه مردم تبلیغ و اژیتاسیون میکند، دارای ایراد جدی است.
تاکتیک تحریم جنبش توده ای برای هر فرد و دسته و محفل و فرقه در شرائط امروز ایران یک تاکتیک به غایت ارتجاعی است که آب به آسیاب رژیم میریزد. همانطور که در بالا نشان دادم این تاکتیک در میان مباحثات کمونیستی در کردستان عراق در سال ٩١ هم جایی نداشت و در انقلاب سال ٥٧ این تاکتیک یک سیاست روشن خمینی و اسلامیون بود تا با آن بتوانند جلوی شرکت و فعا لیت چپها را در هر تحرک توده ای ببندند. آنها حتی همانزمان با حمله به کمونیستها و فشار به آنها سعی داشتند کمونیستها را از اعتراضات خیابانی و هر اعتراض دیگری دور کنند و سیاست تحریم جنبش را به آنها تحمیل کنند. حالا کسانی پیدا شدند که در مقابل یک جنبش سکولار، با مطالبات روشن و ساختارشکنانه که فریاد میزد من رهبری چپ میخواهم، سیاست تحریم جنبش را در پیش گرفته اند. اتخاذ چنین تاکتیکی برای هر مدعی سوسیالیست مایه ننگ است.
دوران خیزشهای عظیم تر در راه است
٤ سال پیش، پس از اینکه جناح احمدی نژاد توانست با یکسره کردن قدرت در دست خود و راندن اصلاح طلبان از همه ارگانهای قدرت، تحرک اعتراضی آشکار مردم را نسبتا محدود کند، در مقاله ای با عنوان ” گامهایی به پس برای یک پرش بلند” نوشته بودم، اعتراضات مردم با سرکوب کنونی فشرده تر شده و مانند فنر در خواهد رفت. امروز با به میدان آمدن جنبش عظیم توده ای، این یک فرض مسلم برای همه است که اوضاع سیاسی نه به طرف آرامش، بلکه به طرف برخوردهای تندتر میان مردم و حکومت میرود.
مردم ایران رژیم جمهوری اسلامی را نمیخواهند و برای نابودی آن به پا خواسته اند. این کنه تمامی بحرانها و درگیریهای جناحی، سازشها و بند و بستها، شدت دادن به درگیریها در سیاست خارجی و سازش با آنها، اعلام مطالبات مردم توسط موسوی و کروبی و طرح مسائل ممنوعه از طرف آنها و…است. رژیم جمهوری اسلامی به میلیتاریسم تمام عیارش تکیه زده است تا این جنبش را شکست دهد. اما عمر جمهوری اسلامی به سر رسیده است و دیر یا زود این رژیم جایش را به یک رژیم سکولار میدهد. سوال این است که آیا جمهوری اسلامی به شیوه دموکراتیک و انقلابی برچیده خواهد شد و یا به شیوه ارتجاعی و از بالا. حتی اگر جنبش مردم نتواند جمهوری اسلامی را به شیوه انقلابی سرنگون کند. فشار مردم و تناقضات رژیم اسلامی با اقتصاد و سیاست و فرهنگ جامعه به بحرانها و درگیریها و تغییر و تحولاتی در رژیم دامن میزند که پایان این سیر تحولات از جمهوری اسلامی چیزی نمیماند. این راه دردناک و ارتجاعی است که در اثر عقب نشینی های گام گام رژیم در مقابل مردم و با تکیه زدن بیشتر عناصر و نیروهایی در درون رژیم به ناسیونالیسم زمینه آن ایجاد میشود، اگر رژیم به شیوه انقلابی توسط جنبش توده ای مردم سرنگون نشود، نیروهای از درون رژیم، از درون ارتش و نیروهای نظامی به این سمت روی میاورند که بالاخره این بحران حکومتی را یکجا پایان دهند. یک رژیم نمیتواند ٣٠ سال هر روز معضل حجاب و روزه خواری و موزیک و اعتراض شدید مردم به قوانین و کارکردش…داشته باشد و هنوز نه تنها ذره ای به طرف کاهش مشکل رفته باشد، بلکه در مقابل زیر سوال رفتن و به چالش کشیده شدن قوانین اسلامیش زانو زده باشد. کسانی مانند مشایی که به نظر من یک نیرو و طیف قویی در جمهوری اسلامی را تشکیل میدهند که امروز برای حل معضل حکومت دست به عقب نشینی در مقابل مردم میزنند و به ناسیونالیسم تکیه میکنند، خود بدون اینکه بدانند زمینه ساز سر برآوردن نیروهای تندتری میشوند که به عمر جمهوری اسلامی از طریق کودتاها و انتخاباتها پایان میدهند. روحانیون در برخورد به مشایی حق دارند که او را یک فتنه برای نظام میدانند.
اما شانس بورژوازی برای کنار زدن اسلامیت رژیم از بالا زیاد نیست. هم در درون رژیم مقاومت زیاد است و هم مردم در کمین رژیم نشته اند و منتظر فرصتند.
سرنگونی جمهوری اسلامی به شیوه انقلابی و با یک جنبش توده ای از کارگران و همه مردم ستمدیده، تاکتیک کارگران و سوسیالیستهایی است که در جستجوی برپایی سوسیالیسم در ایران هستند. حکومت اسلامی در ایران به حکومت ماندگار و متعارف کاپیتالیستی تبدیل نمیشود. جمهوری اسلامی رفتنی است. مسئله این است که نابودی جمهوری اسلامی چه اشکالی به خود میگیرد.
خط مشی منزه طلبانه تحریم جنبش توده ای در ایران باید توسط هر کارگر و سوسیالیست مبارز محکوم و طرد شود. دوره خیزشهای عظیم در راه است و کارگران و سوسیالیستها باید آماده دخالت در حرکت توده ای باشند.
_________________________________
*
بهمن شفیق در سال ٩٩ در جدلهای درونی حزب کمونیست کارگری ایران بر سر اوضاع سیاسی و اعتراضات مردم، شرکت مردم در انتخابات رژیم و اعتراضات پس از آن را پسا انتخاباتی و جنبش طبقه متوسط مینامیده است و میگفت این جنبش است که فضای سیاسی ایران را پر کرده است: ” ….امروز آنچه در صحنه اصلی تحولات سیاسی ایران حضور دارد و این فضا ئ صحنه را به خود اختصاص داده و رفیق نادر را هم به شدت متاثر کرده است جنبش طبقه متوسط در ایران است که از افقهای روشن فکری و سیاسی و تاکتیکهای روشنی هم تبعیت میکند. در ذهنیت رفیق مردم چیزی را میخواهند، جنبشهای اجتماعی اما چیز دیگری را میخواهند به آنها بدهند. مردم خواهاهن سرنگونی جمهوری اسلامیند، حکم رفتن رژیم را داده اند، این سازمانهای پرو رژیم هستند که میخواهند مردم را منحرف کنند……..رابطه مردم با جمهوری اسلامی در بیست سال حاکمیت رژیم دچار تغییرات جدی شده است. توضیح این تغییرات با فرمول جادویی مردم رژیم را نمیخواهند، تنها نشاندهده سهل انگاری غیر مسئولانه ای در قبال تحولات سیاسی است. ( فعلا از این مقوله عمومی مردم میگذرم، بعدا به این میپردازم که چطورواژه مردم جای طبقات را در تحلیلهای حزب گرفته است و به چه تغییرات در ادبیات و سیاستهای حزب منجر شده است.)….تاجایی که به شرکت مردم در انتخابات و حمایت آنان از خاتمی مربوط میشود، این شرکت کردن برخلاف ارزیابی سهل انگارانه حزب تنها یک تو دهنی به رژیم جمهوری اسلامی نبود. برای اولین بار بعد از ١٨ سال مردم به قواعد بازی رژیم تن داده بودند. ……در خود ایران از مدتها قبل از انتخاب خاتمی میشد شکل گیری همین مکانیسمها را در جامعه دید. قبلا نیز اشاره کردم که چگونه بورژوازی زیر چتر همان جمهوری اسلامی آرایش مناسب خود را به خود میداد….خاتمی خود محصول انعکاس چنین روندی در درون رژیم اسلامی است…” یک گام به پیش، چند گام به پس، بهمن شفیق
محمود قزوینی
٢٦ آگوست ٢٠١٠