زمانی در سال ۵۹ وقتی که خمینی از بیماری طب کرده بود، چریکهای فدایی برایش آرزوی سلامتی کردند. آن چریکها همان زمان در دل فدایی اکثریت بودند که چند ماه بعد ورقشان را رو کردند. توده ایها و طیفی از جریانات نزدیک به آنها همیشه برای خانواده ملی – اسلامی پیام تبریک و تسلیت صادر میکنند. وقتی ابراهیم یزدی فوت کرد، طیف چپ ملی گرا از حزبی و متشکل تا شاعر و نویسنده برایش پیام تسلیت صادر کردند. همینطور برای منتظری، سحابی و…
ما کمونیستها این اعمال تهوه آور را نگاه کرده و از کنارش گذشتیم. به جز این انتظار دیگری نداشته و نداریم. اینها به یک خانواده سیاسی به یک جنبش، به یک فرهنگ تعلق دارند و دارای اهداف واحدی هستند. در از دست دادن فعالین و رهبرانشان غمگین میشوند. در خوشی و غم یکدیگر شریکند.
هیچ چیز طبیعی تر از این نیست که ناسیونالیستهای کرد از چپ تا راست در مرگ طالبانی غمگین شوند، برایش پیام تسلیت صادر کنند و از او ستایش کنند. ناسیونالیسم کرد یکی از رهبران خود، یکی از دشمنان مردم و کمونیستها را از دست داد.
کارگر و زحمتکش آگاه به منافع خود از مرگ طالبانی، از مرگ دشمن خود غمگین نمیشود. همانطور که برای بازرگان، یزدی و طالقانی، رفسنجانی …..غمگین نشد.
در مرگ طالبانی ناسیونالیسم چپ یکبار دیگر عمق ناسیونالیسم خود را برای کارگر سوسیالیست متوهم به خود بالا زده است. کمیته مرکزی کومه له علیزاده در اطلاعیه ای، نه تنها به تسلیت ساده بسنده نکرده، بلکه به ستایش از رهبر ناسیونالیست کرد، این دشمن کارگران و مردم کردستان پرداخته و از جمله نوشته است:
“با غم و اندوهی سنگین، بعد از ظهر سه شنبه سوم اکتبر ٢٠١٧، “مام جلال طالبانی” دبیر اول اتحادیه میهنی کردستان و رئیس جمهور پیشین عراق، رهبر خستگی ناپذیر مبارزه حق طلبانه ملت کرد در کردستان عراق، دوست و پشتیبان دیرینه کومه له و جنبش انقلابی مردم کردستان ایران، بعد از پنج سال دست و پنجه نرم کردن….، در گذشت.”
“تمام زندگی مام جلال از همان اوان نوجوانی تا زمانی که جسم خسته اش دچار بیماری شد، و حتی تا زمانی که قلب پر احساسش از تپش افتاد، در خدمت به اهداف و آرمانهای مردم تحت ستم کردستان بود.”
“مام جلال دوست وفادار کومه له و جنبش انقلابی مردم کردستان ایران بود.” (کمیته مرکزی کومه له، سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، سوم اکتبر ٢٠١٧) {اصل اطلاعیه به زبان کردی است و مسئولیت ترجمه نقل قولهای بالا به زبان فارسی به عهده من است.} ترجمه فارسی از نوشته خالد حاج محمدی با عنوان ” مرگ جلال طالبانی و اسطوره سازی یارانش” برگرفته شده است.
همانطور که چپ ملی اسلامی برای منتظری و سحابی و یزدی و …پیام تسلیت میفرستد، چپ ناسیونالیست کرد هم در غم طالبانی ، در غم از دست دادن یارانش غمگین میشود، تسلیت میفرستد و از رهبرش ستایش میکند. اما ناسیونالیسم کرد فکر میکند خود و رهبرانش عزیز دردانه اند. در حالی که جایگاه و اعمال جلال طالبانی در مقابله و دشمنی با مردم عرب و کرد نه تنها هیچ دست کمی از منتظری و سحابی و یزدی ندارد، بلکه پرونده بسیار سنگین تری دارد. ستایشنامه کومه له برای طالبانی، ستایشنامه ای برای همه دشمنان مردم کارگر و زحمتکش است. نزد کارگر سوسیالیست این ستایشنامه ای نیز برای یزدی، موسوی، رفسنجانی و…است. دشمنان کارگران و مردم در همه جا یکیند.
در این میان متاسفانه رفیق فاتح شیخ از رهبری حزب حکمتیست هم پیام تسلیت برای طالبانی فرستاد و به جامعه اعلام کرد که غم از دست دادن مام جلال ناگورا است. پیام تسلیت برای رئیس جمهور سابق عراق، یکی از بازیگران فعال و همراهان سیاست آمریکا و غرب در جنگ خلیج اول و سپس حمله به عراق که به نابودی جامعه عراق ختم شده است، یکی از دشمنان مردم کرد و عرب، یکی از قاتلین کمونیستهای کارگری، تسلیت شخصی نیست ( بخصوص اینکه تسلیت نامه به جامعه اعلام شد). اگر تسلیتنامه رفیق فاتح شیخ را زیر عنوان رابطه شخصی بپذیریم، باید به عذر دختر خلخالی در دفاع از پدرش زیر عنوان عاطفه شخصی گردن بگذاریم. بالاخره همه انسانها در دنیا بستگان و رابطه شخصی دارند. آقای رفسنجانی هم خانواده و روابط شخصی داشت. فاتح شیخ به عنوان یکی از سیاسیون شناخته شده ایران، قبل و بعد از انقلاب، حتما با بسیاری از سیاستمداران حاکم و محکوم آشنایی و رفاقت داشته است. اما تاکنون ندیده ایم او برای کسی پیام تسلیت بفرستد.
فقدان مام جلال برای فاتح شیخ دردآور است، اما “احساس شخصی” فاتح شیخ با احساس جمعی مردم کارگر و زحمتکش از عراق تا ایران در تضاد قرار دارد. برای کمونیستهایی که به دست حزب مام جلال جانشان را از دست دادند، برای چپهایی که به دست او تحت تعقیب قرار گرفته و به قتل رسیدند، برای کارگر و کمونیستی که شاهد نقش او در یاری دادن به رژیم جمهوری اسلامی بوده ، برای کمونیستی که شاهد نقش او در ایجاد شکاف و نفرت پراکنی میان مردم عرب و کرد بوده است و برای کارگر و کمونیستی که خواهان پایان دادن به حاکمیت این دارو دسته نظامی بوده، احساس فاتح شیخ احساس شخصی نمینماید، بلکه تعلق جنبشی جلوه میکند. فکر میکنم همه ما انسانیم و کم و بیش جایگاه احساس دوستی و دشمنی را میفهمیم. اگر فاتح شیخ در احساس دوستی، شخصی فرا انسان هم باشد، تاریخ قدرت، فساد و جنایت طالبانی و رهبران ناسیونالیست کرد در عرض این ۳۰- ۴۰ سال همه آن احساس دوستی را زایل میساخت و به کینه تبدیل میکرد. اگر هم طالبانی، طالبانی ۳۰ سال پیش بود، فاتح شیخ میبایست تسلیت خصوصی خود را خصوصی برای خانواده اش ابراز میکرد، بخصوص که در مورد یک رهبر و شخصیت سیاسی است.
وقتی طالقانی در سال ۵۸ فوت کرد، سازمان پیکار پیام تسلیت کوتاه چند کلمه ای در گوشه نشریه درج کرده بود. بسیاری از اعضاء و هواداران پیکار در پخش نشریه مشکل پیدا کرده و با حذف و سیاه کردن آن چند خط و عکس طالقانی نشریه را پخش میکردند. طالقانی در آن زمان چهره محبوبی میان مردم بود و در همان آغاز جمهوری اسلامی با خمینی زاویه پیدا کرده بود. با این همه کمونیستها نمیتوانستند و نمیبایست تسلیت ساده به او را تحمل کنند. حتما برخی رهبران پیکار میتوانستند شخصا و به طور خصوصی تسلیت خود را به خانواده او ابراز کنند، اما جامعه نمیبایست شاهد تسلیت رهبران کمونیست به یک آخوند باشد.
کومه له جریان ناسیونالیستی است و آب از سرش گذشته و جز این انتظاری از آنها نیست، اما شخصا از فاتح شیخ انتظار چنین موضع گیری را نداشتم.
غم و اندوه ناسیونالیستهای کرد در مرگ طالبانی و فردا بارزانی را به خودشان واگذاریم. آنها رهبر و یک سرمایه سیاسی خود را از دست دادند.