فرصت طلبی چپ ملیگرا به بهانه درگذشت رئیس دانا

درگذشت رئیس دانا فرصتی را برای چپ ملیگرا فراهم آورد تا جبران مافات کنند، تا درد شکستهای فکری و سیاسی خود را در جامعه التیام دهند، تا مرگ رئیس دانا را به یک سکوی پرش برای جنبش خود تبدیل کنند.

 پس از درگذشت آقای رئیس دانا درست نبود که مطلبی در له یا علیه او بنویسم. در این سالها افراد و شخصیتهای زیادی نظیر آقای  رئیس دانا در داخل و خارج فوت کرده اند که من هیچ گونه نزدیکی و خویشاوندی سیاسی و جنبشی و مبارزاتی با آنها نداشته ام و برای احترام به خانواده سوگوار، دوستان و نزدیکانش بهترین کار سکوت بوده است و این در مورد درگذشت آقای رئیس دانا هم صادق است. اما مسائلی که در پایین توضیح میدهم باعث میشود تا در این مورد چیزی بنویسم.

 بمناسبت مرگ انسانی نظیر رئیس دانا تسلیت گفتن شخصی در فضای خصوصی و یا نوشتن خاطره ای خوب از او توسط آشنایان و دوستان و نزدیکانش که مخالف سیاسی او بودند، طبیعی است. اینها با تجلیل از شخص و خط مشی سیاسی او جداست، روابط انسانی انسانها با یکدیگر است.  از دست دادن دوست و فامیل و آشنا همیشه با درد همراه است. برای دوست و فامیل مجاهد، دوست و فامیل اکثریتی و توده ای و دوست و فامیل ملیگرا مسلما انسان ناراحت و سوگوار میشود و تسلیت شخصی در فضای خصوصی میگوید. درگذشت رئیس دانا برای دوستان و آشنایان نزدیکش حتما همینطور است .

جنبش او، جنبش ملیون مسلما تلاش کرده و میکند تا از او قهرمان و انسان نمونه بسازد و حقشان است چنین کنند. اما مشکل از آنجا است که کسانی به نام چپ و کمونیست و کارگر دارند از یک شخصیت ملیگرا یک ملیگرای چپ، یک شخصیت چپ و کمونیست و مارکسیست میسازند و جلوی جامعه میگذارند. مارکسیستی که مورد پسند روزنامه های رژیم و بی بی سی و جبهه ملیگرایی از جبهه ملی تا جمهوریخواهان رنگارنگ و حزب توده و…است. فرصتی گیر آورده اند تا در مقابل کمونیسم و کارگر یک ورژن ملیگرایی از ” مارکسیسم” را عرضه کنند و باد بزنند. برای همین خودم را مجبور میبینم در مقابل این لاپوشانی حقیقت و فضای ایجاد شده بایستم و حرفهایم را بزنم.

با درگذشت رئیس دانا، جنبش ملی – اسلامی با فورس تمام مشغول پروردن و بزرگ کردن او به عنوان یک ایکون ” چپ” شده است و میخواهند به جوان و کارگر کمونیست بگویند سوسیالیسم را از رئیس دانا بیاموزند. از ” اقتصاددان مارکسیست” و کسی که ” نیم قرن تلاش برای آزادی و برابری” کرده است و….

تلاش دارند تا سوسیالیسم دوباره به ریشه ملی اش برگردد. اقای رئیس دانا حتی سوسیالیسم ملی گرا هم نبود، بلکه یک ملی گرای تند با پوشش چپ، یک ملی گرایی چپ که با زبان جبهه ملی سخن میگفت، بود. میخواهند سوسیالیسم ایران دوباره به جناح چپ جبهه ملی ایران و به حزب توده و…برگردد، میخواهند عقربه ساعت سوسیالیسم ایران را به سالهای پیش از انقلاب 57 برگردانند که از جبهه ملی، طالقانی، سحابی، رئیس دانا تا حزب توده و فدایی و مجاهد و نهضت آزادی و کانونهای نویسندگان و شاعران و ….دست در دست هم کمک کردند تا مبارزات کارگران و مردم به زیر پرچم جنبش اسلامی کشیده شود و ملاخور شود. میخواهند یک ” مصدقی چپ”، آیکون ” سوسیالیسم ایران” ، آیکون جوانان و کارگرانی شود که دنبال راه رهایی میگردند. در مقابل تجلیل و به عرش اعلاء رساندن رئیس دانا، اگر کسی کوچکترین اشاره ای به حقیقت سیاسی میکند که آقای رئیس دانا آن را نمایندگی میکرده است، با زبان زمخت و گاها مستهجن پاسخ میدهند.

تفاوت درگذشت یک کاندید رد صلاحیت شده لیست ملی- مذهبیها و یک کمونیست و انسان مبارز و مخالف رژیم

اگر شما کمونیست و یا نه فقط کمونیست بلکه انسان آزادیخواه مخالف رژیم باشید، اگر از زندان، اعدام، ترور، از مقاومت در مقابل حمله نظامی رژیم به کردستان، از ترورها درخارج از کشور و…. جان سالم بدر برده باشید و از بخت بد به علت بیماری و تصادف و…فوت کنید، در گوشه روزنامه کیهان برایت مینویسند ” جاسوس اسرائیل و آمریکا، فعال و رهبر حزب رقاصه ها و …”.همچنین ساواما و سپاه  چهارچشمی هر کارگر و سوسیالیست و حتی خانواده و بستگان و آشنایان تو را میپایند تا اینکه در باره ات حرفی زده نشود، کسی سوگواری نکند و برای کسانی که گرامیت میدارند، سرنوشتی در انتظار است که 40 سال است جمهوری است با کمونیستها و مخالفینش میکند. برای کمونیستی مانند منصور حکمت اینطور مینویسند، برای انسان مبارز و چپگرایی چون تراب حق شناس اگر چیزی نوشتند حتما در همین مایه هاست، شاهرخ زمانی را در زندان به مرگ دچار کردند و سپس مراسم سوگواری خانواده و یاران او هم به سختی برگزار شد، اکبر محمدی و دهها نفر دیگر در خارج و داخل هم همینطور. فریدون فرخزاد را کارد آجین کردند و در کیهان همان چیزهایی که همیشه از مغز این جانیان و چاقوکشان تراوش میکند را برایش ردیف کردند.

این وضعیت تقریبا بطور مساوی برای همه مردمی که بدنبال نابودی رژیم سیاه جمهوری اسلامی و یا فقط خواهان حق و حقوق اولیه خود هستند، وجود دارد. مادران و پدران خانواده های اعدامی، مادر قائدیها و…. در صورت درگذشت، باید در سکوت به خاک سپرده شوند. عباس عبدی، مسعود بهنود، فرخ نگهدار، شرق و حجاریان و راه توده و… برایشان مرثیه نمیخوانند و شعر نمی سرایند. نیروهای رژیم خانواده ندا اقا سلطان و پویا بختیاری و همه جان باختگان اعتراضات این سالها را لحظه ای آرام نمیگذارند. مخالف رژیم از چپ تا راست ریختن خونشان حلال است.

اما اگر ملیگرای هوادار مصدق باشید، اگر با دوخرداد و محفل سحابی باشید، اگر ” مارکسیست” هوادار مصدق با سمپاتی به حزب توده باشید، اگر کاندید رد صلاحیت شده مجلس اسلامی باشید، یعنی اگر آقای رئیس دانا باشید، اگر کسی باشید که پرونده روشنی در  مقابله با کمونیستها داشته باشید و مانند کیهان آنها را جاسوس اسرائیل و آمریکا نامیده باشید، همه مطبوعات رژیم در وصف تو، در باره شجاعت تو، در باره دانش و تحصیلات تو، در باره اخلاقیات انسانی تو و… مینویسند. شرق، ایلنا، ایسنا، اطلاعات، جمهوری اسلامی، تسنیم، تابناک، عصر ایران، فرارو، انتخاب، اعتماد و راه توده…..به شما تسلیت میگویند و با مقاله های طویل در باره تاریخچه مبارزات ملی، وطنپرستانه، عدالتخواهانه و اصلا سوسیالیستی و مارکسیستی شما مینویسند و ارج و احترام میگذارند. شرق برایت در مقاله طویلی مینویسد ” نیم قرن تلاش برای آزادی و برابری”، عصر ایران از مجاهدین انقلاب اسلامی، از دست اندکاران سازمان دادن گورهای دسته جمعی دهه 60 و سرکوبهای آن دوره، با همان طویلی شرق مقاله مینویسد و تیتر میزند ” اقتصاددان فرودستان” و در زیر تیتر مقاله مینویسد: ” فریبرز برغم آنکه روشنفکر تمام عیار بود، خصوصیات قابل تحسینی داشت و آن به دور بودنش از آنچه میتوان مناسک خودنمایه روشنفکری دانست”، ایلنا در وصف تلاش تو جهت دفاع از حق و حقوق کارگران و فرودستان مینویسد، ایسنا هم همینطور، روزنامه دیگر رژیم “سلام نو” با مقاله مفصلتری از تو و کمونیست و مارکسیست تو تجلیل میکند و مینویسد، ” مردی که درد انسان داشت”. عباس عبدی در ستایش شما مطلب مینویسد، بی بی سی در وصف تو برنامه مفصل کار شده ای با عنوان ” فیلسوف توده ها” پخش میکند تا همه را شیر فهم کند که آنها عاشق این نوع “عدالتخواهی” و “مارکسیسم” خاص هستند که عباس عبدی، مسعود بهنود و فرخ نگهدار و….مهر تایید بر آن کوبیده اند، تا کمونیسم ایران دوباره به کمونیسم عدالتخواه مصدقی برگردد.

اینکه این مطبوعات دستور العملی از اطاقهای فکر رژیم گرفته باشند تا در مقابل سوسیالیسم کارگران یک سوسیالیسم خاص، سوسیالیسم مصدقی و ملیگرا را باد بزنند و جلوی کارگر و جوان کمونیست بگیرند و یا اینکه واقعا این ارکستر منظم خودبخودی و بنابر اهداف جنبشی عمل میکند، تغییری در نفس مسئله ایجاد نمیکند.

طیف ملی مذهبیها هم دهها و صدها مقاله در وصف تو و مبارزات و اخلاقیات بی نظیر تو مینویسند. همه از خاطرات مبارزاتی مشترکشان با شما تعریف میکنند. مبارزات ملی گرایانه  از مصدق و جبهه ملی تا کاندید شدن برای مجلس ششم در لیست ملی- مذهبیها و کنفرانس برلین و… داستانهایی است که در وصف تو نقل میکنند و مثل نقل و نبات پخش میکنند. جبهه ملی برایت سنگ تمام میگذارد و دهها مقاله در تجلیل تو مینویسند:

بخشی از اطلاعیه  سامان ششم جبهه ملی: “ایشان از شخصیت های نزدیک به جبهه ملی ایران و برای دهها سال در تماس و هم اندیشی نزدیک و دوستی با اعضای جبهه ملی ایران مانند دکتر پرویز ورجاوند، دکتر هرمیداس باوند، دکتر حسن امین، دکتر علی رشیدی و مهندس کورش زعیم بود و آخرین دیدار با او هنگام سخنرانی در نشست سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران (سامان ششم) بود که از استقبال حاضران و پرسشهای روشنگرانه و پاسخهای نوگرایانه ای برخوردار بود.”

  یکی از ملی – مذهبیها از همکاری و مشاوره اقتصادی تو در دولت اصلاحات و رد صلاحیت شدن تو توسط شورای نگهبان داد سخن میدهد:

“من رئیس دانا را از حدود سه دهه پیش می شناختم. اما با او در جریان انتخابات مجلس ششم در سال ۷۸ آشنا شدم. در آن زمان قرار شد طیف ملی – مذهبی به طور مستقل در انتخابات شرکت کند. ستاد انتخابات در تهران و در برخی شهرها تشکیل شد. در نهایت قرار شد که فهرست کامل سی نفره برای تهران تنظیم شود. تلاش شد که در این لیست در حد امکان چهره های مختلف ولو نمادین حضور داشته باشند. رئیس دانا از جریان چپ ملی برگزیده شد. البته او از گذشته نیز با مهندس سحابی در برخی برنامه ریزی های اقتصادی همکاری داشته است. در جمع ما بیش از همه سحابی با او سابقه و همکاری داشت. البته بیفزایم که در نهایت لیست ما در تهران جز چهار نفر از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شدند و طبیعی بود که رئیس دانا هم یکی از آنان باشد.
اندکی بعد با رئیس دانا برای حضور در کنفرانسی در آلمان همسفر شدیم. من و سحابی. داستان آن سفر را، که بعدها با عنوان «کنفرانس برلین» شهره آفاق شد و پیامدهای آن برای مهمانان هفده نفره آن از ایران، همه احتمالا به یاد دارند. از قضا بیستمین سالگرد آن در اوایل فروردین (آوریل) نزدیک است….” از حسن یوسفی اشکوری

دیگری از فعالیت سترگ شما در جبهه ” سوسیال دموکراسی ایران” در جهت مشاوره به دولت اصلاحات و پروژه های کمک به ” طبقات فرودست”  مینویسد:

“برای سال ۷۸ به مناسبت انتخابات مجلس ششم، مهندس سحابی از رئیس‌دانا دعوت کرد که در ائتلاف انتخاباتی وی حضور داشته باشد و ایشان نیز پس از مشورت با دوستان و همفکران خود پذیرفتند و در لیست ۳۰ نفره‌ی تهران که توسط مهندس سحابی و دوستان‌شان تهیه‌شده بود قرار گرفت. لیستی که اعضای آن، غیر از یکی دو نفر، از سد شورای نگهبان عبور نکردند و رد صلاحیت شدند. ……….آقای رئیس‌دانا چند پژوهش مشترک نیز در حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی با مهندس سحابی انجام داده‌اند. …………. در دولت خاتمی از سحابی می‌خواهند که بخش توزیع و بازتوزیع طرح را برای سازمان تأمین اجتماعی بازنویسی و جهت اجرا آماده کنند. یکی از کسانی که توسط مهندس سحابی دعوت به حضور در این پروژه می‌شوند، رئیس‌دانا است که با دیگر متخصصین ازجمله آقای شبیری‌نژاد و هدی صابر در مرکز پژوهش‌های تأمین اجتماعی به فعالیت می‌پردازند. فعالیت‌های آن‌ها اما محدود به این پروژه نمی‌شود و به‌منظور رفاه حال طبقات فرودست جامعه، ازجمله کارگران و زحمتکشان، پژوهش‌های ارزنده‌ای انجام و طرح‌های مترقی‌ای را پیشنهاد و عملیاتی می‌کنند.این‌ها نمونه‌ای از حضور فعال رئیس‌دانا در جبهه‌ی سوسیال‌دموکراسی ایران است. جبهه‌ای که از مصدق تا امروز در تلاش بوده تا شرایط ارتقای کیفی و کمی زیست انسان ایرانی را مهیا نماید و از هر فرصتی برای این تلاش استفاده کرده است. رئیس‌دانا نیز به‌عنوان یک کنش‌گر رادیکال باورمند به سوسیالیسم و ساعی در بهبود شرایط زیست طبقات فرودست و زحمتکشان این کشور، از فرصت‌های موجود برای ائتلاف با جبهه سوسیال‌دموکراسی استفاده کرده تا بتواند در جهت باورها و آرمان‌های خویش بکوشد و نقش و تعهد خویش را ایفا کند”( نصرالله لنشی از سایت خبری و تحلیلی زیتون)

 یکی دیگر از هم مسلکان و هم جنبشی هایت از تو و رشادتهایت برای حفظ تمامیت ارضی و درنیاوردن پوتینها تا سرکوب کامل ” تجزیه طلبهای ” کردستان تجلیل میکند و بخصوص اینکه شما همیشه در استدلال کردن و قانع کردن متبحر هستید داد سخن میدهد.

“شرح آن جلسه و سخنرانی را در کتاب «از برلین تا اوین» آورده ام و نیازی به تکرار و بازگویی آن نیست و فقط در ارتباط با زنده یاد رئیس دانا بگویم که در آن دیدار و در آن سخنرانی ارادت من به ایشان بیش از پیش شد. سه موضوع در آن سخنرانی بر ارادت من به ایشان افزود: استواری در وطن خواهی، عدالت طلبی و شفافیت و شجاعت در اظهار نظر.
در بخش پرسش و پاسخ سخنرانی، پرسش های پر شماری مطرح شد. …..او در باره قومیت ها صریحا هر نوع جداسری و استقلال خواهی و یا بنا به شهرت «تجزیه طلبی» را قاطعانه رد کرد و راه حل مشکلات و رفع انواع تبعیض ها از جمله تبعیضات قومی و مذهبی و جنسیتی را در تحقق دموکراسی و آزادی به معنای جامع و واقعی آن دانست. وی بر حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران اصرار ورزید. کسانی با او به مجادله برخاستند. اما او هیچ کوتاه نیامد و با صراحت مثال زدنی از مواضع خود دفاع کرد و از قضا هرچه چالش بیشتر می شد، بر صراحت و شفافیت او افزوده می شد. می دانیم که در خارج از کشور (آن هم در بیست سال قبل) مسئله قومیت ها بسیار حاد است و به ویژه مخالفت با تجزیه طلبی آن هم از سوی یک شخصیت رادیکال چپ می تواند فرد را در معرض انواع اتهامات قرار دهد.”( از حسن یوسفی اشکور)

یکی دیگر از هم مسلکانت در سایت ملی مذهبیهای زیتون تیتر میزند ” فریبرز رئیس دانا، چپ مصدقی” و ستایشنامه سیاسی و اخلاقی برایت مینویسد و هیچ چیز هم گویاتر از این تیتر در تعریف ماهیت جنبشی تو نیست. مصدقی هستی که ژست چپ میگیرید. برای همین از شرق تا تابناک برایت هورا میکشند. اگر خاتمی اجازه داشته باشد از تو ستایش میکند و اگر رفسنجانی زنده بود و میتوانست همین کار را میکرد و احتمالا به شرق دستور میداد تا یک شماره ویژه برایت در بیاورند.

این فقط روزنامه های رژیم و طیف ملی مذهبیها و شخصیتهای رژیم اسلامی نیستند که از شما تجلیل شایسته به عمل میاورند، جمهوریخواهان ملی، جمهوریخواهان سکولار، حزب چپ ایران، فدائیان اکثریت، راه توده، حزب توده، و……همه اینها دست و بال برایت میسوزانند. اینها هم مانند شرق و بی بی سی سنگ تمام  برایت میگذارند.

پس از اینها نوبت کسانی میرسد که به نام چپ و کمونیست و فعال کارگری، تلاشهای روزنامه شرق و بی بی سی و عباس عبدی و مسعود بهنود و فرخ نگهدار و راه توده و…. را تکمیل میکنند و با قالب چپ تلاش میکنند تا سوراخها را پر کنند تا ایکون جنبش ملی قالب و مورد قبول آن جوان کمونیست و کارگر در آید. تا به ملی گرایی رنگ سوسیالیسم زده شود و سوسیالیسم رنگ ملی گرایی گیرد، تا “سوسیالیسم” آنقدر بی بو و بی خاصیت شود که در طبق روزنامه شرق و ایلنا و رئیس دانا به جامعه عرضه شود. کمونیست و کارگر ایرانی در این 40 سال زیادی پیشروی کرده است باید برایش قبای دیگری، قبایی از همان نوع میزگردهای بهشتی و کیانوری و فرخ نگهدار دوخت. اگر کسی پیدا شد و گوشه ای از زندگی سیاسی آقای رئیس دانا را بالا زد و گفت طرف ربطی به جنبش کارگری و کمونیستی ندارد، او یک وطن پرست و مصدقی بوده است که ژست چپ میگرفت، با لعن و نفرین و توهین روبرو میشود و با هیاهو تلاش میکنند تا حقیقت آشکار نشود.

رئیس دانا حتی بنا به معیار معمولی و حزبی به جبهه ناسیونالیست تعلق داشت و نه ناسیونالیسم چپ. در نوشتار و گفتارهای قاسملو و طالبانی میتوانیم ” سوسیالیسم” چربتری از رئیس دانا بیابیم. مشکل این است که آنها به ناسیونالیسم کرد تعلق داشتند و آقای رئیس دانا به ناسیونالیسم ایرانی و مثل همه ناسیونالیستهای ایرانی یک رادیکال در مسئله تمامیت ارضی طلبی.

یکی نوشت رئیس دانا را باید در کلیتش دید و نه یک جانبه. درست است آدمها را باید در کلیتشان دید. کسی که به جنبش ملی گرایی تعلق دارد، شخصیت جنبش خود را در کلیتش میبیند، کمونیستها هم همینطور. رئیس دانا به جنبش ملی- اسلامی تعلق داشت، جنبه دیگرش ” عدالتخواهی” در چهارچوب ملی گرایی بود.

حمایت از رژیم و سیاستهای آن

آقای رئیس دانا با جنبش دوخرداد و در این جنبش گل کرد و شناخته شد. قبل از آن شخصیت ناشناخته ای در جنبش ملیگرایی بود.  پس از شکست آن جنبش مانند هر اصلاح طلب غیررژیمی از اصلاح طلبان فاصله گرفت. اگر رژیم جمهوری اسلامی از خصوصی سازی و سیاست نئولیبرالیسم دست برمیداشت و اقتصادش شبیه اقتصاد سوریه میشد، مشکل آقای رئیس دانا زودتر از دوخردایهای دیگر با رژیم حل میشد و احتمالا دست به ستایش نیز میزد. افق او یک ایران مستقل و قدرتمند و صنعتی بود که در توهم او نئولیبرالیسم اقتصادی نمیتوانست آن را تامین کند بلکه دولتی کردنهای وسیعتر این را تامین میکرد. او در دولتی شدن همچنین رعایت انصاف وعدالت برای کارگران را میدید.

در مصاحبه ای به تاریخ ایرانی در سال 1393، آقای رئیس دانا مواضع سالهای اوائل انقلاب خود را توضیح میدهد. او ضمن حمایت از موضع حزب توده در آن زمان و تعریف و تمجید از حزب توده، انتقادی هم به حزب توده وارد میکند که همانطور که همه دوستانش میگویند، بسیار “داهیانه” است. انتقاداتش این بود که حزب توده در ضمن میبایست به دولت “بازرگان محافظه کار” هم گوشه چشمی میداشت تا آخر مسئله دموکراسی هم که مهم است حل میشد.

 “بازرگان لیبرال نبود. او محافظه‌کار، راست‌گرا و ضد چپ بود…چپ‌ها درباره بازرگان خیلی تندروی کردند…خصلت آزادی‌خواهی نسبی در جناح بازرگان بیشتر از جناح‌های دیگر بود…ما بخاطر نگرانی از آمریکا نباید نهضت آزادی و بازرگان را فدا می‌کردیم…در میان جناح بازرگان، بنی‌صدر و اکثریت حاکمیت، دوری از بازرگان تصمیم نادرستی بود…حزب توده بر این اعتقاد بود که نباید کودتای ایالات متحده را شوخی انگاشت. ااستدلال حزب توده این بود که تنها خطری که در سال ۵۸ می‌توانست تهدیدی بزرگ برای جریان چپ باشد امکان کودتای ایالات متحده آمریکاست و حزب توده برای این اعتقاد بود که نباید کودتای ایالات متحده را شوخی انگاشت. خون در جوی‌ها راه می‌اندازند و به نظر من هم درست می‌گفتند. برای اینکه ما دیده بودیم سوهارتو در کودتا علیه سوکارنو بیش از یک میلیون کمونیست را قتل‌عام کرد و در جاکارتا دریای خون راه انداختند. ” (از سایت تاریخ ایرانی، گفتگو با رئیس دانا در باره شخصیت بازرگان، این سایت تاریخ رهبران و دست اندرکاران نظام جمهوری اسلامی را ثبت میکند)

این موضع، دیدگاه و کلامش در باره رژیم و جناحهایش و موضع جنایتکارانه حزب توده در سالهای اوائل انقلاب بود، آنهم در سال 93 شمسی. و همه سیاسیون از لحن و کلام کیهانی (کیهان شریعتمداری) آقای رئیس دانا وقتی که به کمونیستها میرسید خبر دارند و قابل ذکر نیست.

مشکل این حرفها و مواضع  آقای رئیس دانا نیست، مشکل این است که برخیها به نام چپ و کمونیست میخواهند از یک عنصر محفل سحابیها و کاندید رد صلاحیت شده مجلس  و یک هوادار رژیم بشر اسد و هوادار سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه و در سوریه  یک کمونیست و چپ به خلایق قالب کنند. میگویند او را همه جانبه ببینیم. ممنون از درسهایتان. با این حساب چرا فرخ نگهدار و حزب توده و محجوب و…..را همه جانبه نمیبینید. مگر حزب توده برای مقابله با قانون کار توکلی کم کار کرده است؟ مگر سندیکاهای زیر نفوذ حزب توده در اوائل انقلاب برای حق و حقوق اقتصادی کارگران در چهارچوب همان سیاستهای کلی دفاع از خط امام کم کار میکردند؟ مگر آنها زندان نرفتند و اعدام نشدند؟ مگر محجوب در مقابل قانون کار توکلی نایستاد؟ چرا آنها را همه جانبه نمیبینید؟

حمایت از سیاستهای منطقه ای رژیم

رئیس دانا بارها از رژیمو سیاستهایش حمایت کرد. از نظامیگری رژیم در سوریه و سرکوب جنبش مردم سوریه از همان آغاز حمایت نمود. در یک مصاحبه با اخبار روز در باره شورش آبان، بطور مفصل امیال خود را بیان کرد. حرفش این بود که شورش مردم  بر علیه سیاست نئولیبرالیسم رژیم است و باید در همین چهارچوب بماند و از سیاستهای رژیم در کمک به جریانات اسلامی و رژیم بشار اسد حمایت جانانه ای کرد.

“به هر روی باز تأکید می کنم که اسیر امکانات و فریبندگی انقلابی نماها، براندازان وابسته و تأثیر پذیرفته گان از مشی تروریستی و تجزیه طلبی و قدرت طلبی نشویم. باید شجاعت داشته باشیم که از حقیقت – و فقط حقیقت – دفاع کنیم. این یک نظر انقلابی و به طور خاص نظر لنین است که از حقیقت پشتیبانی کنیم حتا اگر به نفعمان نباشد، به زیانمان باشد و فرصت را به ظاهر از ما بگیرد. مثلاً برای تمرین ذهنی بد نیست که از خود بپرسیم آیا هر آنچه در سوریه می گذشت و می گذرد صرفاً باید بر مبنای دشمنی با دولت جمهوری اسلامی – و نه واقعیت ها – ارزیابی شود؟ آیا درست است که ما فقیریم چون پول‏های ما را می دهند به حماس و بشار، و نه به مفسدان و بهره کشان داخلی؟ آیا درست است که همه ی براندازان دوست همه ی مردم ایرانند. من به باور عامیانه تکیه نمی کنم و شجاعت گفتن حقیقت را نیز دارم هر چند متهم به “کوتاه آمدن” شوم. ( مصاحبه با اخبار روز 4 بهمن 98)

این مواضع آقای رئیس دانا در رابطه با سوریه و سیاستهای منطقه ای رژیم مستقیما دفاع از سیاستهای جناح خامنه ای و سپاه پاسداران است. حتی زیباکلام و بخشی از اصلاح طلبان چنین موضعی ندارند و کج دار و مریز خواهان پایان دادن به دخالتهای رژیم در منطقه هستند.

در رابطه با سوریه آقای رئیس دانا در یک بحث فیسبوکی مخالفین خود را شایسته شخصیت مورد علاقه اوائل انقلاب خود، آقای خلخالی دانستند و گفت انسانی مانند خلخالی لازم است تا پاسخ شایسته به این مخالفین بدهد.

نماینده رد صلاحیت شده طیف ملی – مذهبیها پس از ناامیدی از ورود به دستگاه حکومت اسلامی مانند بسیاری دیگر ” رادیکال” شد. در حالی که حتی مهره های اصلی رژیم از دایره رژیم حذف شده اند و ریزش در حکومت در طی سالها وسیع و وسیع تر شده بود، آقای رئیس دانا نمیتوانست چشم به کرسی مجلس و دفاع از ” فرودستان” در آنجا بدوزد. اما انصافا “رادیکالیزم” او در مقابل رژیم از “رادیکالیزم” شیرین عبادی و فاطمه حقیقت جو بسیار عقب تر بوده است. او هنوز دل در سیاستهای “ضد امپریالیستی” رژیم اسلامی داشت و از سرکوب خونین جنبش مردم سوریه که به فروپاشی جامعه و سربرآوردن جانوران داعش انجامید حمایت میکرد. حمایت از رژیم بشار اسد، حفظ تمامیت ارضی با کمک رژیم اسلامی ایران، سرکوب مردم کردستان ایران و سوریه و عراق گوشه هایی از ” آرمانخواهی” او را از پرده بیرون میاندازد. سیاستهای او به سردار سلیمانی در عراق و سوریه احتیاج داشته است و از این سرداران هم حمایت نمود و با همان ” شجاعت” بی نظیر اعلام کرد در صورت حمله یک کشور خارجی مانند زمان جنگ ایران و عراق به زیر فرماندهی همین سرداران میرود و از جمهوری اسلامی حمایت میکند.

اینها را برخیها ” زیکزاکهای سیاسی” او مینامند!

توجیهات و دفاعیات

کسانی هم در این جریان اشتباه کردند و امیدوارم اشتباه خود را تصحیح کنند. از رفقایی انتظار بیشتری میرفت. انتظار میرفت اسیر وضعیت اختناق در ایران نشوند و مسئله را آنطور که هست ببینند. وضعیت اختناق موجب میشود افراد و شخصیتها با خطوط حتی گاها متضاد فعالیتهایی را در ایران پیش ببرند و این کاملا درست است. مسلما این وضعیت رابطه عاطفی هم ایجاد میکند. اما باید هوشیار بود و اسیر این روابط نشد و جهت کلی حرکت و مسائل را دید و افق سیاسی را از دست نداد.  مثلا رفیقی در فیسبوک ( برای احترام فراوانی که نزد من دارد دوست ندارم نامش را بیاورم) تلاش کرده است تا برای تجلیل از آقای رئیس دانا، یک مثال در تاریخ کمونیسم پیدا کند. با رجوع به آن تاریخ  چپ مصدقی، سوسیالیسم مارکسی و کارگری میشود و توجیه میشود. چپ مصدقی  با سوسیالیسم لنین، مارکس، کائوتسکی و لوزالوگزامبورگ و ببل و… مقایسه شد و گفتند مناسبات میان آنها با مناسبات میان چپهای ایران فرق داشت و ما باید از آن مناسبات سرمشق بگیریم. چون کائوتسکی پس از مرگ لنین از لنین تجلیل کرد، پس باید از آقای رئیس دانا هم تجلیل کرد. اینجا فقط یک اشتباه “کوچک” صورت گرفته است، آنهم اینکه رفیق ما ملیگرایی را با سوسیالیسم، جنبش ملی را با جنبش سوسیالیستی و شخصیتهای این دو جنبش متضاد را یکی گرفته است. حتی کسی مانند کائوتسکی که در قعر ارتجاع دفاع از کشور خود، بورژوازی خودی، در جنگ جهانی اول سقوط کرد و این ارتجاع او در دشمنی با انقلاب اکتبر تکمیل شد و عمر انقلابیگری کمونیستی اش برای همیشه پایان یافت، بعید بود برای یک شخصیت کاملا و تاریخا ملیگرا پیام میفرستاد. بعید میدانم او برای کرنسکی پیام تجلیل آمیز میفرستاد.هر چند حتی کرسنکی قابل مقایسه با عناصر مستقیما ملی گرای جبهه ملی چی ما نبوده و وزن تاریخی سوسیالیسم دهقانیش قویتر از اینها بود. رفیق ما به جای سنت سوسیالیستها میبایست سراغ سنت سحابیها، جبهه ملی چیها، حزب توده و..میرفت و در باره روابط و سنتهایشان مثالی برمیگزید.

 آقای اکبر معصوم بیگی ضمن توهین شخصی به کسانی که مخالف نظرش هستند، از ترسو و بزدل بودن منتقدین رئیس دانا در برابر نیروهای امنیتی و از شهامت آقای رئیس دانا  داد سخن داد. این هم استدلالی است برای خود! آقای رئیس دانا اگر با شهامت بود، با شهامت جنبش خود بود، با شهامت جنبش مصدق و سحابی و خاتمی و… بود، اگر بزرگ بود، بزرگ آن جنبش بود. بزرگ صنف نویسنده های نظیر خودش بود. واقعا استدلال درخشان معصوم بیگی حرف ندارد. صدها و هزاران نفر پس از زندان و دربدری و سالها جنگیدن در کردستان که بسیاری از آنها زخمی و معلولند، بیکباره در مقابل شهامت آقای رئیس دانا جهت خواندن قطعنامه کانون نویسندگان در مقابل نیروهای امنیتی بزدل قلمداد میشوند.

اگر شهامت انسان تعیین درستی عمل و سیاست است، حزب الله، داعش، حماس، جهاد اسلامی، طالبان و…جنگجویان با شهامت کافی دارند.  ترورهای انتحاری عناصر رژیم توسط مجاهدین در اوائل دهه 60 از نظر شهامت بی نظیر بوده است، ترور نظامیان رژیم در اهواز توسط دو عنصر احتمالا مذهبی سلفی بقدری بی مهابا بود که شهامت در مقابلش تحقیر شد. فکر نمیکنم دراویش گنابادی تحور و بیباکی کمی در مبارزه نشان داده باشند. آقای معصوم بیگی خوب است برای دفاع از جنبش خود و شخصیتهایش دنبال استدلالات کمی قابل قبولتر بگردد.

 آقای گیلانی نژاد شاخه کارگری حزب رئیس دانا و سحابیها و فروهرها مدعی شد خارج نشینها نشسته اند پیاله مشروب بالا میزنند و به مبارزینی مثل رئیس دانا بد میگویند. از شاخه کارگری رئیس دانا و سحابی که بیخود از خانه کارگر استقلال صوری دارد بیشتر از این انتظار نمیرود.

اما از نقطه نظر انسانی حتما اگر تلاشها برای آیکون کردن آقای رئیس دانا صورت نمیگرفت، ما هم سکوت میکردیم و یا حتی میشد به خانواده و نزدیکانش تسلیت گفت. اما در این جوی که ساخته شده است، تسلیت ساده به خانواده و نزدیکانش به مجموعه ستایشهای نظیر ” فیلسوف توده ها” و ” اقتصاددان مارکسیست” نویسنده و…اضافه و به کمپین جنبش ملیون چپ کمک میشود . ما با چپ مصدقی توده ای هیچ احساس خویشاوندی سیاسی نداریم. سحابی و داریوش همایون و بسیاری از رهبران جبهه ملی هم در این سالها فوت کردند.

انتخاب کنید

اگر میخواهید پس از مرگتان همه یک جنبش، از روزنامه های رژیم تا عباس عبدی و حجاریان، از ملی مذهبیها و مصدقیها تا چپهای مصدقی از شما تعریف و تمجید کنند و فقط در گوشه روزنامه کیهان ننویسند که یک عنصر ضد انقلاب و وطن فروش و جاسوس به درک واصل شد و خانواده و رفقایت پس از مرگ در ایران زیر مهمیز سپاه و ساواما نباشند، اگر نمیخواهید خانواده شما در خاوران و ” لعنت آبادها” برایتان سوگواری کنند، اگر نمیخواهید به عنوان ” منافق” خانواده شما را اذیت و آزار کنند، اگر نمیخواهید مانند شاهرخ زمانی و پویا بختیاری و صدها و هزاران نفر دیگر خانواده و عزیزان شما از مراسم سوگواری شما هم محروم شوند و حتی گوشه زندان بیافتند، اگر نمیخواهید خانواده ها و عزیزان شما مانند مبارزین کمونیست “گردان شوان کومه له” و صدها مبارز کمونیست دیگر از سوگواری ساده محروم شوند و اصلا نتوانی مزارش را هم ببینی، به جنبش ملیگرایی، به جنبش آقای رئیس دانا بپیوندید. آنوقت از روزنامه های رژیم تا “چپ” از شما تجلیل به عمل میاورند. در همین روزنامه های امنیتی و جیره خوار رژیم از شما به عنوان ” فیلسوف توده ها” ، ” مبارز حقوق دردمندان و کارگران” به همراه  “نیم قرن تلاش برای آزادی و برابری” یاد میکنند.

محمود قزوینی

22-03-20 _ 03-01/1399