دو هدف بیانیه موسوی و طراز چند متد و تاکتیک در جنبش توده ای مردم

 هدف اول، مقابله با “سیلابهای تند که باعث طغیان شده است” –

 هدف دوم، برگردان جناحها و شخصیتهای وسط رزیم به موضع قبل از روز عاشورا –

 قرص آرامبخش لیبرالهای هراسان –

قیام عمومی در راه است –

 ملیون و لیبرالها و اکسیر سبزشان –

 چپهای امام زمانی –

 سوسیالیستها و طبقه کارگر –

 پله بعدی نبرد –

*****************

هدف اول، مقابله با “سیلابهای تند که باعث طغیان شده است”

موسوی بیانیه شماره ١٧ خود را در درجه اول برای مقابله با طغیان جنبش توده ای مردم و پایان دادن به آن نوشته است. او در وحشت از مبارزاتی که کل موجودیت جمهوری اسلامی را نشانه گرفته است، راه حل تسامع و اصلاحات را پیش پای رژیم و جناح مقابل خود گذاشته است. تاکنون تلاش موسوی تضعیف جناح مقابل و کنار زدن تندروهایش و قدرت گیری جناح خودش بوده است. این راه حل موسوی برای نجات سیاسی و فیزیکی خود و جناحش از حمله افراطیون طرفدار احمدی نژاد بوده است. برای این هدف موسوی اهرامی به جز تکیه به اعتراض مردم نداشت. علارغم تلاشهای تاکنونی و اطلاعیه هایش، مردم راه خود را رفتند و شعارهای تند سرنگونی طلبانه بالا گرفت و در روز عاشورا اعتراض مردم به یک حرکت قیام گونه تبدیل شد که دیگر بازی با آن برای کسی که بدنبال چیزی در جمهوری است، جایز نیست.  بازی با آتش شعله ور شده که به هر سو زبانه میکشد  و دارد تمامی جمهوری اسلامی را در بر میگیرد، خطرناکتر از هر بلایی ست که جناح موسوی میتواند آن را تحمل کند.

موسوی همچنین فهمید که با حرکت مردم در روز عاشورا، موقعیت مناسبی برای فشار به جناح مقابل برای گرفتن امتیازاتی فراهم شده است. همه فهمیدند که سرکوب کارآئی خود را از دست داده است و مردم آماده فداکاری تا پای جان هستند. پس چه راهی جز سازش برای “نظام” باقی میماند. موسوی میداند که داد و فریادهای دیوانه وار جناح افراطی در آن سو پس از روز عاشورا حبابی زودگذر بیش نیست.

از نظر موسوی در شرائط کنونی فقط کافی است تا جناح خامنه ای به بخشی از نسخه او عمل کند تا مشکل حل شود. در این بیانیه او حتی از سهم خواهی در قدرت و مسئله تقلب در انتخابات گذشته است تا نظامشان و عقلای نظام راه حلی برای بیرون رفت از بحران کنونی که همانا تسخیر صحنه سیاسی ایران توسط توده های انقلابی مردم است، پیدا کنند. او در وحشت از وضعیت کنونی نوشته است: : ” اما من برآنم که راه حل مشکلات پیش آمده و بحران موجود چنین است؛ وضعیت کشور امروز چون رودخانه خروشان و عظیمی است که سیلابهای تند و حوادث گوناگون باعث طغیان و گل آلود شدن آن شده است . راه آرام کردن این رودخانه بزرگ و روشن ساختن و زلال کردن آب آن در یک اقدام سریع و عاجل امکان پذیر نیست…” و در ادامه با اعلام پنج خواست گنگ و ناروشن، از نظامشان خواسته است تا با اجرای حتی بخشی از آن به حل بحران کمک کنند. این بیانیه که بطور روشنی خطاب به خامنه ای نوشته شده است، کلید حل بحران در درون جناحهای حکومتی را هم به او سپرده است. موسوی با دیدن خطر طغیان مردم از همه چیز چشم پوشیده و گفته است: “به نظر بنده حتی یک جوی کوچک زلال در این بین می تواند مغتنم باشد . ضرورتی ندارد همه بندها با هم شروع شود . مشاهده عزم در این راه بروشنی افق کمک خواهد کرد…”

صف طرفداران موسوی در داخل و خارج رژیم از این طرح به عنوان برون رفت از وضعیت کنونی استقبال کرده اند. یک  همکار پیشین  موسوی در ستاد انتخاباتی اش گفت: «اگر مسئولان فرصت را از دست دهند، دشواری‌های سهمگین آینده بر عهده‌ی آنان خواهد بود و مهر حسرت و تباهی از این فرصت‌سوزی تا ابد بر پیشانی‌شان حک خواهد شد». محسن رضائی برای رهبر نامه نوشت تا با توجه به این عقب نشینی راه چاره ای برای سازش پیدا کند.

پس از حرکت مردم در روز عاشورا دیگر بر همه روشن شده بود که جنبش مردم در کجا قرار دارد. وحشت نه تنها موسوی و خاتمی و کروبی بلکه بسیاری از لیبرالهای اسلامی و سکولار خارج از رژیم را نیز فرا گرفته است. همه یکصدا اعلام میکنند که جنبش سبزشان قرار نبود به این سمت برود و به تقدیم طرح و لایحه برای پیگیری از رادیکالیسم جنبش پرداخته اند. حالا موسوی با طرح خود دلهره و وحشت را از دل همه آنها برای چند روزی هم شده بیرون کشیده است. همه نفس راحتی میکشند و  برای به سر عقل آمدن خامنه ای دعا میخوانند  و خود را مهیا میکنند تا بتوانند این طرح به ثمر برسد. امید دارند دوباره دوران اصلاحات شروع شود.

روشن است این طرح ذره ای نمیتواند “طغیان” اغاز شده را بخواباند و راه را برای اصلاحاتی که موسوی ارائه میکند باز کند. این اصلاحات حتی نمیتواند نیروی وفادار به نظام که پشت موسوی است را قانع و به خط کند، چه رسد به مردمی که در روزهای ١٣ آبان و ١۶ آذر و بخصوص عاشورا علنا و بطور روشنی اعلام کرده اند به چیزی کمتر از سرنگونی جمهوری اسلامی قانع نمیشوند و برایش حاضرند فداکاریهای عظیمی کنند.

  کلید حل بحران کنونی نه بدست موسوی است و نه بدست خامنه ای. کلید حل این بحران بدست مردم معترضی است که در چندین تجمع میلیونی و دهها تجمع بزرگ و کوچک خود در عرض این ۶ ماه آن را بیان داشته اند. و به بهترین و روشن ترین وجهی در روزهای ١۶ آذر و عاشورا بیان شده است. پاسخ این بحران بدست این جنبش در روز ١٣ آبان و ١۶ اذر و عاشورا و…داده شده است. پاسخ این بحران رفتن جمهوری اسلامی و پیروزی جنبش اعتراضی جاری است. موسوی میتواند برای سهمی از منفعت و دلسوزی برای نظامش، با اعلام گنگ چند خواست ابتدائی مردم، خود را نزد خامنه ای و نظام مشکل گشای بحران جا بزند، اما اگر خامنه ای به این پیشنهادها وقعی بگذارد، مردم برای آن پشیزی قائل نیستند. مردم پاسخ این بحران را با شعارها و تجمعاتشان داده اند، آنهم جمع کردن بساط کل رژیم اسلامی و قوانین آن و دار و دسته های شکنجه و چاقو کش و ترور و سرکوب و ….است. پاسخ بحران جمهوری اسلامی در روز عاشورا به طرز بسیار روشن و شفافی داده شده است که همه جهان آن را شنیده و دیده اند. این پاسخ در شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای و مرگ بر جمهوری اسلامی و پایین کشیدن شمایلهای خامنه ای و دیگر سران جمهوری اسلامی و گوشمالی دادن نیروهای سرکوبگر آن و…بیان شده است جناح مقابل هم پیام را در یافته است و اعلام کرده است که معترضین روز عاشورا توسط مارکسیستها و مجاهدین رهبری میشده اند. رژیم به سیم آخر زده است و دارد خود را به در ودیوار میکوبد. و با دستگیری هزاران نفر و تهدید به اعدام آنها به مقابله با آن برخاسته است. راه حل موسوی نمیتواند دو طرف اصلی این نبرد را آرامتر سازد. مردم هدفشان را انتخاب کرده اند. شاید در اوائل چنین سازشی میتوانست به طور موقت برای چند هفته ای مردم را گیج کند، اما امروز دیگر بسیار دیر شده است. بیانیه موسوی در هیچ طرف این دعوا پذیرش ندارد. بیانیه مردم قبل از بیانیه موسوی در روز عاشورا صادر شده است.

هدف دوم، برگردان جناحها و شخصیتهای وسط رزیم به موضع قبل از روز عاشورا

هدف دوم موسوی از انتشار این بیانیه این است که جناحهای وسط رژیم را که پس از خیزش قیام گونه مردم در روز عاشورا در وحشت از وضعیت پیش آمده به پشت خامنه ای و احمدی نژاد رفته اند را به موضع وسط و آشتی جویانه برگرداند. توجه داشته باشیم که وجود این جناح یک نقطه امید موسوی و جناحش برای سازش و بند و بست است. بیانیه موسوی در این مورد موفق بوده است. محسن رضائی نامه ای بر رهبری برای وحدت نوشته است و روزنامه جمهوری اسلامی بیانیه موسوی را در روزنامه خود با تیتر سبز رنگ درج کرده است. لاریجانی در سخنانی دوباره به موضع گذشته اش برگشته است. اینها همه گویای این است که بیانیه موسوی دراین هدف موفق بوده است. مسلما فشار این جناحهای میانی بر خامنه ای موثر است و شانس موسوی را برای سازش زیاد میکند. جناح تندرو طرفدار دولت و خامنه ای دارد این تاثیر این بیانیه را با داد و جنجال خنثی میکند. بالاخره یک شانس برای موسوی باز است و آنهم اینکه جناح در قدرت در وحشت از قیامهای پی در پی مردم و سرنگونیش تن به عقب نشینی ها یی بدهد. این شانس کوچک است و داشت کاملا بسته میشد. بیانیه موسوی این شانس را برای جناح او باز کرده است. اما باز شدن این شانس به معنای تحقق آن نیست. جنبش توده ای مردم  برای سرنگونی و جناح حاکم که اداره کننده تمامی دستگاه حکومتی است، وارد نبردهای تند و تعیین کننده با یکدیگر هستند. نبردهای تندتر و سهمگینتری در راه است.

جناح افراطی طرفدار احمدی نژاد و سرداران سپاه این بیانیه را به جام زهر پذیرش پایان جنگ ایران و عراق تشبیه کرده اند که به خمینی خورانده شد. عقب نشینی خامنه ای در این دوره به معنای شروع تضعیف قدرت جناح راست افراطی نظامیان سپاه پاسداران در حکومت میباشد و این به معنای تنزل قدرت خامنه ای و  قدرت گیری جناحهای دیگر است. برای همین پذیرش حتی تلویحی این بیانیه برای خامنه ای و جناح احمدی نژاد بسیار دشوار است. چیزی که نوشیدن این جام زهر را برای خامنه ای ممکن میکند، همانا خطر دوباره روزهایی مانند ١٣ آبان و عاشورا است.

بالاخره اینکه چنین عقب نشینیهایی برای پیدا کردن یک راه حل برای نجات نظام بعید نیست. اما جمهوری اسلامی در وضعیتی نیست که چنین عقب نشینیهایی برای نجاتش کارساز باشد. بحران جمهوری اسلامی عمیق تر و پایه ای تر از بحرانهای اقتصادی و سیاسی معمولی حکومتهای متعارف در دوره های اقلابی و بحرانی است. این حکومت از هر نظر به بن بست رسیده است و حالا قدرت سرکوب وحکومت کردن بر مردم را نیز از دست داده است.

قرص آرامبخش برای لیبرالهای هراسان

بیانیه موسوی قرص آرامبخشی برای لیبرالهای هراسان از قیام و انقلاب مردم بوده است. خیزش قیام گونه مردم در روز عاشورا در تهران آنها را سراسیمه کرده است

ملیون و لیبرالها هراسان از اوضاع پیش آمده در چند ماه اخیر وبا  دیدن جنبش توده ای رادیکال که ارکان نظام را به لرزه در آورده است به دست و پا افتاده اند و دهها مقاله در باره  خطر رادیکالیسم و توحش و خشونت سیاه کرده اند. علی کشتگر نوشته است: “سیاست سرکوب و ارعاب شکست خورده‌است. شش ماه اعتراضات و پایداری حماسی مردم، خامنه‌ای و حکومت کودتا را از درون و بیرون منزوی‌تر کرده. ادامه خشونت و سرکوب اوضاع ایران را انفجارآمیز می‌کند و حل بحران را از دست حکومت و رهبران اصلاح‌طلب خارج می‌سازد. دراین صورت طبیعی است که در پائین گرایش‌های رادیکال میدان‌دار می‌شوند و در بالا نیز کنترل حاکمیت بیش از بیش در دست نظامیان قرار می‌گیرد. نتیجه‌ی چنین وضعی البته که وخامت بحران و فروپاشی جمهوری اسلامی است. شاید هنوز این فرصت باقی باشد که با دعوت رهبران شاخص جنبش سبز به میدان و ابطال انتخابات بحران مهار شود.”

عزت الله سحابی اعلام کرده است باید در مقابل خطر فروپاشی نظام ایستاد،  بهنود دچار دلهره شده است، مرتضی سیمیاری نوشته است: ” لذا باید حق داد که نگرانی ها نسبت به گسترده شدن رادیکالیسم در شکلی که در روز عاشورای حسینی شاهد بودیم جدی باشد”

.و بسیارشان نوشته اند و گفته اند “جنبش سبز باید بشدت از رادیکالیزه شدن شعارها پرهیز نماید.”

تلاش جنبش سبز که امروز خیل تمامی سیلستمداران و احزاب ملی و لیبرال را در میگیرد، برای اجتناب از رادیکال شدن جنبش از ابتدا وجود داشته است، اما امروز دیگر آنها در وضعیت دشواری گیر کرده اند. اینها یا مجبورند کمی راهشان را به طرف رادیکالیسم کج کنند تا بتوانند جنبش توده ای مردم را در جای دیگر مهار کنند، برخیها این راه را برگزیده اند و یا اینکه به راه بیانیه موسوی دلبسپارند.

هر کسی که نه فقط دستی در سیاست داشته باشد بلکه فقط جامعه ایران را بشناسد این مسئله ساده را میتوانست درک کند که حتی اگر مردم فقط برای شکست کودتای خامنه ای و احمدی نژاد بیرون آمده باشند، شکست کودتا به شکست خامنه ای و احمدی نژاد محدود نمیگردد، بلکه پس از شکست کودتا، جنبش مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی به راهش برای سرنگونی ادامه میداده است. این را علی کشتگر و خیل لیبرالهای اسلام زده ایران نمیتوانند درک کنند. کشتگر و خیل جنبش سبزشان شانس و فرصت کمی برای انتظارشان از بند و بست جناحهای حکومتی و پایان وضعیت کنونی دارند.

طرح موسوی شاید چند روز و یا یکی دو هفته اینها را آرام سازد اما سپس ” طغیان و سیلابهای تند” دوباره اینها را نگران خواهد ساخت و دلهره هایشان زیاد خواهد شد. این قرص آرامبخش تاثیر کوتاه مدتی دارد. بیماری هراس و دلهره لیبرالها دوباره عود خواهد کرد.

برخلاف دلهره های لیبرالهای ملی و اسلامی، دوره کنونی دوره رادیکالهاست. حتی در کمپ ارتجاع عناصری میتوانند میداندار شوند که حداقل خواهان رفتن جمهوری اسلامی میشوند، تا بتوانند با حداقل ضربات آینده پس از جمهوری اسلامی را برای نظام سرمایه داری سر و سامان دهند. هرچند برای آنها نیز سرنگونی جمهوری اسلامی با یک تحرک توده ای وسیع دردسر زاست. چون فردای پس از جمهوری اسلامی بسیار دشوار است که جلوی تبعات این تحرک توده ای را سد کرد. اتفاقا بهترین آبشن برای این لیبرالها عناصر و نیروهایی از درون نظامند که بخواهند به عمر این نظام پایان دهند است. چنین عناصر و نیروهایی در روزهای پرتلاطم قیام و انقلاب سر بر میاورند. یلتسین های ایرانی یک شانس و امکان برای این لیبرالهایی وحشت زده از جنبش مردمند که چشمانشان به رنگ عبای این و یا آن آیت الله و سخنان و حرکات مکلای حکومتی دوخته شده است.

قیام عمومی در راه است

پس از ١٣ ابان نشانه های رسیدن یک قیام عمومی در جنبش اعتراضی مردم آشکار شده بود. من پس از ١٣ آبان در مقاله ای نوشتم ١٣ ابان پیش درآمد یک قیام عمومی بود. اگر ١٣ ابان پیش درآمد یک قیام عمومی بود، روز عاشورا نشان داد که این قیام عمومی بزودی خواهد رسید.

در روز یکشنبه ۶ دی، روز عاشورا، جنبش توده ای ایران در یک نبرد سهمگین و قیام گونه با رژیم اسلامی همه مردم جهان را شگفت زده کرد و به تحسین از خود واداشت. فیلمها و عکسهایی که خود نبردکنندگان و مبارزان خیابانها از نبردهای خود از طریق اینترنت به دنیا ارسال داشته اند، بینندگان را از قهرمانیهای جنبش آزادی مردم ایران باز هم حیرت زده کرده است. ما همه کسانی که سبعیت و وحشیگری نیروهای سرکوبگر رژیم اسلامی را میشناسیم در توضیح قدرت شگفت انگیز نیروی مردم  در میمانیم. واقعا چگونه میشود سپاه  و بسیج و نیروهای  وحشی و هار و تعلیم دیده رژیم اسلامی را که با اسلحه و باتوم و ماشینهای مخصوص و…به مردم تیراندازی و حمله میکنند را با دستهای خالی و با سنگ و چوب به تسلیم واداشت، خلع سلاحشان کرد، لباس از تنشان در آورد، ماشینها و موتورهایشان را آتش زد، کتکشان زد و سپس در حالی که زار و التماس میکنند رهایشان کرد. جالب است که در مقابل سبعیت غیر انسانی و وحشیگرانه سرکوبگران، برخورد مردم با اینها متفاوت و همچنین حساب شده بوده است. هر کسی از خود خواهد پرسید این همه قهرمانیها و این همه فداکاری تا پای جان و این همه حسابگریهای دقیق تاکتیکی از کجا سرچشمه میگیرد؟  این قهرمانان از کجا آمده اند؟

تمام این قهرمانیها از آنجا سرچشمه میگیرد که شرکت کنندگان این جنبش عظیم میلیونی میدانند که برای اهدافی عظیم دارند تلاش میکنند و نقب میزنند. آنها برای کسب تمام آزادی به میدان آمده اند. این جنبش با تمام توان برای نابودی رژیم اسلامی به پا خواسته است. بیخود نیست که قهرمانان صف اول این جنبش میلیونی زنان هستند. روشن است که برای لغو آپارتاید جنسی و برابری زن و مرد که در سرلوحه این حرکت میلیونی برای نابودی رژیم اسلامی قرار دارد، زنانند که در صف مقدم جنبش و رهبر آن در خیابانها قرار میگیرند.

جنبش توده ای مردم در روز عاشورا یک خیز بزرگ دیگر به جلو برداشته است و باز هم بسیاری از فاکتورها را در صحنه سیاسی ایران به نفع مردم تغییر داده است و چشم انداز سرنگونی انقلابی رژیم را نزدیک تر ساخته است. جنبش توده ای مردم با نشان دادن قدرت و توانائی لایزال خود در روزهای ١٣ ابان و ١۶ اذر و حالا در روز عاشورا همه چیز را دگرگون ساخته است. صحنه های مبارزاتی روز عاشورا قدرت و برتری نیروی جنبش توده ای را در مقابل نیروهای سرکوبگر رژیم به صورت آشکاری به همه مردم و دولتهای جهان نشان داده است. روز ۶ و٧ دی تحلیلهای  اکثرروزنامه های جهان در باره ایران با تیترهایی مانند فروپاشی رژیم اسلامی، شکست حکومت دینی، طغیان در ایران، سرنگونی جمهوری اسلامی نزدیک است، انقلاب در ایران و ….بود. دولتهای کشورهای بزرگ  جهان امکان فروریزی سریع رژیم  را دیده اند و به تناسب آن به موضع گیری پرداخته اند. روسیه که در رقابت با غرب میخواست از اهرم جمهوری اسلامی بهره ببرد به تردید افتاده است وزبان انتقاد به حکومت گشوده است. چین هم دارد مردد میشود. آمریکا برای اولین بار صریحا از جنبش مردم حمایت کرد تا در شکل دادن آلترناتیو برای آینده پس از جمهوری اسلامی دخالت کند. اروپا هم بشدت جمهوری اسلامی را به خاطر سرکوب مردم محکوم کرد. همه این دولتها پس از روز عاشورا دیگر احتمال رفتن جمهوری اسلامی را قوی میدانند و زبان انتقادی تند گزیده اند.

رژیم با تمام توان به مقابله با این “معاندین” و مخالفین نظام که وزارات اطلاعات آن اعلام کرده است رهبری آن دست مارکسیستها و مجاهدین بوده است برخاسته است. زوزه میکشند، به خود میپیچند، خود را به در و دیوار میزنند تا وسائل لازم را برای جنگ با این چند میلیون معاند و ساختارشکن و برانداز فراهم سازند. دیگر صحبت از براندازی نرم نیست. از براندازان نرم میخواهند برای جلوگیری از خطر میلیونها معاند و مخالف کل نظام به آنها بپیوندند. وحدت طلبان داخل رژیم فعالتر شده اند و طرحهای گوناگون برای آشتی ارائه میکنند. جناح احمدی نژاد و خامنه ای در مانده از پیشروی اهداف خود و به سرانجام رساندن سرکوب و انجام کودتای تمام عیار، به رجزخوانی در باره دستگیری موسوی و کروبی و خاتمی ادامه میدهند، اما قدرت دست زدن به آن را ندارند. موسوی و کروبی و خاتمی ترجیح داده اند تا سکوت کنند. اینها کاملا مانده اند که چه بگویند و چه کنند. بهترین تاکتیک برای اینها هیچ نگفتن و هیچ کاری نکردن است. اگر بر علیه “معاندین” و ساختارشکنان چیزی بگویند، فردا با شعار سگ زرد برادر شغال است در خیابان روبرو میشوند و دیگر هیچ اهرم فشاری بر جناح خامنه ای ندارند تا اظهار وجود کنند و به مرده سیاسی تبدیل میشوند. اینها خوب میدانند که با از دست دادن این ساختارشکنان و “معاندین”، جایشان نزد قطب زاده و مهدی هاشمی و یا بنی صدر است. پس بهتر است دنبال فرصت بگردند تا مگر عقلای قومشان با دیدن خطر سرنگونی و “معاندین” در خیابانها، گروههای افراطی را در راست مهار کنند و سهم آنها در قدرت را به رسمیت بشناسند. اما این خواب و رویا شیرین هم شانس زیادی ندارد. خامنه ای میداند که با اولین عقب نشینی، ممکن است تا قعر چاه سقوط کند. نه فقط از طرف مردم بلکه حتی در جدال جناحها با یکدیگر. از بیانیه سازش موسوی کاری ساخته نیست.

در میان جنگ و دعواها و سازشهای جناحهای رژیم با یکدیگر جنبش اعتراضی مردم راه خود را میرود و با احتمال زیاد در اینده نه چندان دور شاهد قیام عمومی برای سرنگونی در ایران خواهیم بود. حتی در صورت سازش و بند و بست موقتی میان جناحهای رژیم، توده های بیشتری از مردم  به چپ میچرخند. روی آوری به چپ در جنبش جاری، در صورتی که سوسیالیستها شرائط انتخاب خود را از طرف توده های مردم را فراهم سازند در سطح میلیونی صورت میگیرد.

 پس از اولین تظاهراتها بزرگ در تهران من نوشتم جدالهای سهمگینتری در راهند. امروز باید گفت جدالهایی سهمگین تر ار روز عاشورا در راه است. با احتمال زیاد قیامهای عمومی سراسر ایران را فرا خواهد گرفت. این سازشها موقتی است . جدالهای تندتری در بالا در راه است. جمهوری اسلامی حتی در صورت شکست این خیزشها و قیامها نمیتواند به حکومتش ادامه دهد. جمهوری اسلامی رفتنی است.

ملیون و لیبرالها و اکسیر سبزشان

ملیون و لیبرالها از زمان به خیابان آمدن مردم یک ماده طلائی اختراع کرده اند که فکر میکنند هر چیزی را به آن بزنند در آن ذوب و حل میشود. این ماده یک پارچه سبز رنگ است. همه لیبرالها و ملیون خودشان را در سبز پیچانده اند. از همه بلندگوهایشان از بی بی سی تا سایتهای مختلفشان که به سبز آراسته شده است، اعلام کرده اند که ماده اختراعی شان میتواند مردمی که سی سال در انتظار به میدان آمدن و نابودی این رژیم بوده اند، را ذوب کند و به شکل خودش در آورد. فکر میکردند واقعا ماده اختراعی شان میتواند مردمی که ترس از مرگ را به دور افکنده اند و به خیابان آمده اند تا تکلیف این حکومت را روشن کنند را قانع کند که به این حکومت راضی شوند. فکر میکرده اند با گفتن و تبلیغات میتوانند واقعیتی که در جامعه در جریان است را عوض کنند. میتوانند مردمی را که در حالت غیر اعتراضی و زمانی که در خانه شان نشسته اند و یا در اتوبوس در حال رفت و آمدند و یا زمانی که سرکارند در آرزوی مرگ رژیم میسوزند را در روزی که به خیابان آمده اند تا اعتراض و آرزوی خود را بیان کنند بیکباره متحول کنند و با پاشیدن ماده شیمیائی سبز رنگشان آنها را به رنگ خود در آورند و اهداف خود را به آنها بقبولانند. گویا رنگ سبزشان میتوانسته است خود یک جنبش بسازد. اینها در عرض این چند ماه در باره راه عدم خشونت و راه مسالمت و دوری از انقلاب و رادیکالیسم نوشتند و گفتند، اما تاثیر آن بنا به اعتراف امروزشان از دایره خودشان تجاوز نکرده است. اینها با شکست استراتژی تاکتیکیشان که بر دوری و تبری جوئی و جلوگیری از رادیکالیسم استوار بود، دارند به گروههای تبلیغاتی صرف تبدیل میشوند. هر چقدر جنبش توده ای مردم توانست چهره رادیکال خود را نشان دهد، اینها به جریانات مهجورتر و فرقه ای شباهت پیدا میکنند. تازه بسیاری از صفوف اینها تشخیص داده اند که امروز بهتر است رادیکالتر جلوه کنند. وبه دفاع از سرنگونی جمهوری اسلامی  و تا حدی هم رادیکالیسم روی آورده اند.

اگر ملیون و لیبرالها در زمان دو خرداد یک زمینه مادی برای اظهار وجود جنبششان داشته اند، امروز این زمینه مادی برایشان وجود ندارد. وجود یک جناح حکومت در زمان دو خرداد که دم از اصلاحات و تغییر میزد، یک پایه مادی واقعی به جنبش ملی اسلامیها و کمپ ملیون و لیبرالها میداد. هر چند در همان زمان هم امیدوار کردن مردم به اصلاحات در رژیم دشواری بود که حل آن از دست هیچ مخترع زبردستی ساخته نبود. با این همه با داشتن قوه مجریه و قوه مقننه میشد مردمی را موقتا فریفت و گفت راه ما راه رسیدن به مطالباتتان از طریق کم دردسر تر است، که در این کار هم موفق نبودند. چون جمهوری اسلامی نمیتوانست چنین امکانی را فراهم سازد و جناح حاکم و زرنگ تر آن میدانست با ذره ای عقب نشینی و اصلاحات روزهای در انتظارش خواهد بود که امروز دارد تجربه میکنند.

اگر ملیون و لیبرالها میتوانستند در سالهایی که دو خرداد حاکم بود مردم را بفریبند و با توجه به سطح اعتراضات تبلیغ کنند که شعارها و اهداف ساختارشکنانه در حرکت مردم فرعی است، امروز دیگر که همه پرده ها بیرون افتاده است و جنبش مردم با شعارهای رادیکال در خیابانها نیروی سرکوبگر رژیم را به مصاف طلبیده است و گستردگی آن به یکی از بی نظیر ترین جنبشهای تاریخ ایران رسیده است، آچمز شده اند و صفوفشان دارد پاره پاره میشود. اینها در طول چند ماه سعی کردند ضمن اینکه خود را در یک جنبش به نام جنبش سبز متحد کنند، تلاش کرده اند که حرکت مردم را هم به این بنامند. نشانه آن هم وجود  رنگ سبزشان در اعتراضات بوده است.. اما همانطور که نمیشود ماهیت یک پدیده را با نامگذاری اشتباهی و یا انداختن یک رنگ تغییر داد، در این مورد هم نمیشود ماهیت حرکت اعتراضی مردم را با تبلیغات کر کننده و شانتاژ بازیهای معمول تغییر داد. لیبرالها و ملیون که در جستجوی یک جمهوری اسلامی اصلاح شده و یا تغییر تدریجی جمهوری اسلامیند، در روند آغاز شده در ایران در این دوره کمترین شانس را دارند. شکی نیست که اینها هر چه بیشتر رنگ عوض میکنند و رادیکالتر و سرنگونی خواه میشوند تا بتوانند در آینده سیاسی ایران جائی داشته باشند. اما این چیزی نیست که اینها بدنبالش باشند، بلکه وضعیت تحمیل شده به آنهاست.

در باره کلمه جنبش سبز اسلامی که فقط موسوی و دار و دسته اش برای نامیدن جنبش جاری مردم بکار میبرده اند، هیچ چیزی برای گفتن نمانده است. کاربرد کلمه جنبش اسلامی سبز دیگر یک شارلاتانیزم اسلامی بیش نبوده که از همان اول معلوم بوده برای چه اهدافی ساخته شده بود و کاملا توخالی بوده است. اگر لیبرالها و ملیون وجود پارچه سبز را نشانه ماهیت رفرمیستی و لیبرالی جنبش میدانند، موسوی چی ها هم با نشان دادن شعار الله اکبر آن را اسلامی اعلام میکنند. این دسته البته میتوانند وجود شعار الله اکبر در حرکت مردم سیرجان برای جلوگیری از اعدام و آتش زدن چوبهای دار اعدام را هم یک جنبش اسلامی بر علیه اعدام تعریف کنند!! برخی از افراد و گروههای مریخی که نام چپ را نیز یدک میکشند هم در این موضع ایستاده اند. یکی از اینها پس از خیزش مردم در روز عاشورا این حرکت را حرکت جریان اسلامی بر علیه رژیم نامید. چنین کسانی باید از طرف اطاق فکر جنبش سبز موسوی به خاطر این همه خدمات و تبلیغات مجانی تشویق نامه دریافت کنند.

چپهای امام زمانی

محافل و افراد معدودی در خارج از کشور یافت میشوند که دید امام زمانی در باره مبارزه دارند. استدلال این افراد این است که اگر مبارزه جاری مردم به تغییر رژیم سیاسی ختم شود و سرمایه داری سرجایش بماند، نباید جنبش جاری از جانب سوسیالیستها و کارگران مورد حمایت قرار گیرد. استدلال به ظاهر چپی است. اما این استدلال شبیه استدلال طرفدارن ظهور امام دوازدهم شیعیان است. این دسته افراد نمیتوانند تضعیف و نابودی یک رژیم دیکتاتوری و کسب آزادیهای سیاسی چه دستاوردهای گرانبهای برای طبقه کارگر و مردم دارد و نمیتوانند بفهمند که صرف نابودی رژیم اسلامی و یا حتی تحمیل اصلاحات به آن چقدر برای مردمی که دارند در آن جامعه زندگی خود را میگذرانند اهمیت دارد. چپهای امام زمانی میگویند، اگر سنگسار و حجاب و آپارتاید جنسی و قوانین اسلامی و شلاق و صدها و هزارها قسم دیگر تبعیض و مجازات و اذیت و آزار بر طبق قوانین اسلامی در ایران برچیده شود ارزشی ندارد، اگر بردگی سرمایه داری حفظ شود! روشن است که فلسفه مبارزه طبقه کارگر و مردم ربطی به فلسفه و دیدگاه اینها ندارد. مردم و طبقه کارگر ارزش تحمیل اصلاحات بر رژیم اسلامی و نابودی آن را خوب میدانند و برای آن میجنگند. حتی اگر بنا بر پیش بینی های قمر در عقربی این چپ مردم فقط به یک رزیمی مانند ترکیه و یا کمتر از آن دست پیدا کنند. برخلاف این دیدگاه، سوسیالیستها و کارگران برای نابودی فاشیسم و لغو اپارتاید و نابودی رزیم اسلامی و برچیدن یک رژیم دیکتاتوری به خودی خود ارزش بسیار گرانبهایی غائلند و در مبارزه عظیم برای چنین اهدافی  به حرفهای پرت لیبرالی که با نام کارگر متبرک میشوند وقعی نمیگذارند. چنین مبارزاتی به خودی خود به نفع کارگر و کمونیست است. اما حتی اگر به فرض محال کارگر و کمونیست را از این مسئله خط بزنیم، بازهم چنین مبارزات آزادیخواهانه عظیم برای زندگی و مبارزه و رفاه انسانها ارزش فوق العاده ای دارد. شکست فاشیسم و نازیسم حتی اگر فقط به دست امپریالیستهای جناح مقابل صورت میگرفت، ارزش بس عظیم جهانی و تاریخی داشته  است، امپریالیستهایی که نه تنها نظام سرمایه داری را مستحکم میکرده اند، بلکه به استثمار ملتهای دیگر نیز میپرداخته اند.

به جز این باید به اینها یادآور شد که سرنگونی رژیم بدست یک جنبش توده ای در ایران و یا تحت فشار آن، یک دوران جدیدی را در ایران باز میکند که دولت پس از جمهوری اسلامی نه تنها بی تبات است، بلکه همه مسائل جامعه از شکل دولت تا ساعت کار و تقسیم ثروت در جامعه و… مورد سوال است. کمونیستها و سوسیالیستهای کارگری از امروز برای کسب بیشترین دستاورد به نفع سوسیالیست و کارگر به طرف پیروزی جنبش جاری،  بدنبال کسب حداکثر آزادی و دموکراتیره کردن گسترده دولت آینده بر مبنایی که چیزی از بوروکراسی دولتی برای بورژوازی به جا نماند حرکت میکنند. آنها نه تنها برای تحمیل اصلاحات و نابودی جمهوری اسلامی ارزش زیادی قائلند، بلکه از هم اکنون بدنبال کسب اهداف حداکثر خود هستند و برای آن تلاش میکنند و به استخاره و پیش بینی در باره آینده این جنبش نمیپردازند. این را به چپهایی وامیگذارند که از لیبرالها لیبرال تر هستند. اینها به طور عملی دارند رژیم اسلامی را به هر تغییر و تحولی ترجیح میدهند.

استدلال دیگر این چپ  این است که یک جناح از رژیم بر جنبش جاری اتوریته دارد و برای همین این جنبش مترقی و انقلابی نیست و کمونیستها باید از آن دوری کنند. فرض کنیم همه این حرفها کاملا درست باشد. اما آیا برخورد کمونیستها به چنین پدیده ای چیست؟ به پدیده خمینی و جنبش اسلامی در انقلاب ۵٧ چه برخوردی کردیم؟ آیا انقلاب را اسلامی تعریف کردیم و از انقلاب دوری گزیدیم و یا انقلاب را ستایش کردیم و بر دوری مردم از خمینی و جنبش اسلامی تاکید کردیم و یا میبایست بکنیم؟ آیا با جنبش مردم پس از دو خرداد در سال ٧۶ که اتفاقا اتوریته جنبش دو خرداد بر آن بسیار قوی بود، چنین برخوردی کردیم؟ آیا در آنجا بر افشای دوخرداد و سازماندهی مبارزه مردم تاکید نکردیم؟  تلاش مضحکی به خرج داده میشود که جنبش جاری را با جنبش ١۵ خرداد خمینی مقایسه کنند. معلوم نیست اگر این جنبش ١۵ خرداد است، چرا حتی موسوی و خاتمی و کروبی مجبورند برنامه های رفرم برای ازادیهای سیاسی و اجتماعی ارائه کنند تا به آن نزدیک شوند و با آن مقابله کنند. خمینی در سال ۴٢ نه پرچمدار رفرم در حقوق و ازادیهای زن بلکه در مقابل “رفرم” شاه در قانون شورش راه انداخته بود. اگر خمینی پرچمدار رفرم برای حقوق زن در چهارچوب مشروطه شاهی بود، برخورد کمونیستها با آن جنبشی که پشت سر خمینی حرکت میکرد حتما متفاوت میشد. یعنی بر طرد خمینی و سازماندهی و کسب هژمونی بر جنبش استوار میشد.

جدا از این برخورد حق و باطلی این چپ به جنبش جاری مردم عجیبتر از همه چیز است. پدیده های عالم نزد این چپ به حق و باطل تقسیم میشود. شق سومی وجود ندارد. یا حرکت ارتجاعی است و ما از آن دوری میکنیم و یا حرکت آزادیخواهانه و کارگری است و ما از آن پشتیبانی میکنیم. شق سومی نزد این چپ وجود ندارد. روشن است چنین چپهایی از مارکسیسم و تجربیات تغییر و تحولات جهان بیگانه اند و به فرقه های بیماری در خارج کشور تبدیل شده اند. وگرنه هر مارکسیستی که از مارکس و ١٨ برومر و مبارزه طبقاتی در فرانسه و تجربه انقلابات ١٨۴٨ و انقلاب روسیه و اثار لنین و بخصوص بیماری کودکی و… او درسی اندوخته باشد، کسی که به تجربه انقلاب ۵٧ نگاهی انداخته باشد، به چنین تفکرات خشک و بیجان و نیمه مذهبی دچار نمیشد. در یک تجربه جهانی خیره شدن و آن را مورد الگو قرار دادن انسان را به چنین وضعیت مضحکی دچار میسازد. برخی از اینها سقوط شوروی که با حملات کر کننده غرب به سوسیالیسم همراه بوده را گواه میگیرند که جنبش اخیر هم نظیر آن است. اینها احتمالا پایین کشیدن مجسمه لنین که مظهر سوسیالیسم و عدالت بوده است را با پایین کشیدن عکس و شمایل خمینی و کتک زدن بسیج یکی میگیرند. وگرنه چه کسی میتواند به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و نه حتی به زیر کشیدن بلکه مبارزه بر علیه رژیم برای تحمیل اصلاحات را با جنبشهای طرفدار غرب در اروپای شرقی مقایسه کند.

بسیاری از این چپها ربطی به جنبشهای اجتماعی روز ندارند. مسلما برخی از اینها به دلیل سالها تبعید و شنا کردن در حوضچه کوچک فرقه شان، از دنیا و همه جا بریده اند و مشغول رتق و فتق امور فرقه شان هستند. اما برخی از آنها مسلما تحت تاثیر جنبشهای محلی و یا دیگر جنبشها هستند.

سوسیالیستها و طبقه کارگر

پیشروی جنبش توده ای مردم و ضرباتی که تا همین حالا بر ارکان نظام اسلامی وارد شده است، بهترین موقعیت را برای فعالیت سوسیالیستها و فعالین و رهبران طبقه کارگر فراهم ساخته است. رادیکالیسمی که تاکنون این جنبش توانسته در همین شرائط اختناق از خود بروز دهد، موقعیت استثنائی را برای سوسیالیستها فراهم ساخته است. همه جریانات دیگر از این رادیکالیسم و ادامه جنبش توده ای به وحشت افتاده اند. لیبرالها و ناسیونالیستهای ایرانی این روند را به ضرر خود میبینند و نمیخواهند جمهوری اسلامی با یک جنبش توده ای انقلابی سرنگون شود. این جنبش همانطور که تاکنون نشان داده است از درجه بالائی از سازمانیابی برخوردار است. محافل و کمیته های مختلفی به طور خودجوش بر پایه روابط خانوادگی و دوستی و فامیلی و شغلی و محله ای ایجاد شده است. اینها هیچکدام نام محفل و کمیته و… بر خود ندارند اما از سازماندهی نسبتا خوبی برخوردارند. هر کسی میتواند با دیدن قدرت بسیج کنندگی آنها و سازماندهی نبرد در خیابانها و فرستادن صدها عکس و یوتوپ از صحنه های مبارزه که جزء فعالیت مطبوعاتی این جنبش محسوب میشود، این را درک کند که این جنبش از درجه نسبتا خوبی از سازمانیابی برخوردار است. سوسیالیستها باید با نزدیک شدن به این محافل و کمیته ها و یا تشکیل آنها و ایجاد ارتباط محکمتر میان آنها، افق و سیاست روشنی را در باره وظائف جنبش آغاز شده پیش روی فعالین و رهبران این کمیته ها و محافل و از این طریق بر توده های وسیع مردم قرار دهند. در یکی از گزارشات از تهران آمده بود: تمام مردم محله ما بى‌اغراق بیرون ریخته بودند و فریاد اعتراض سر مى‌دادند. وقتى مى‌گویم تمام محله ما یعنى واقعا تمام محله ما از پیر جوان کودک زن و مرد و بچه. جنگ بود. تمام خانه‌ها از گاز اشک‌آور پرشده بودند. هر دقیقه گاز مى‌زدند ولى مردم فریاد سر مى‌دادند و این محله محله‌ى کوچکى بود. فکرش را بکن تقریبا تهران یکپارچه صدا بود….

روشن است چه وظیفه عظیمی در مقابل کمونیستها قرار دارد. این در حالی است که تشکلهای سوسیالیستی  و محافل موجود درگیر این حرکت بسیار معدودند. کمونیستها آمادگی ضعیفی برای شرکت و رهبری این جنبش دارند. اما سیاستهای درست  میتواند هسته ها و کمیته ها ی کوچک درگیر این مبارزات را به یک نیروی جدی تبدیل کند. مهمتر از همه ایجاد یک سازمان کمونیستی فراگیر کارگری است که بتواند به چتر عمومی جریان کمونیستی تبدیل شود.

در این دوره که اعتلای انقلابی سراسر جامعه را فراگرفته است و در خیابانها و همه جای جامعه نبرد جدی و تا حد مرگ میان مردم و رژیم در جریان است، از سازمانهای علنی و قانونی گذشته که سعی میکرده اند در چهارچوب امکانات علنی و قانونی گذشته کاری را پیش ببرند، کاری ساخته نیست. فعالیت در آن چهارچوبها در شرائط کنونی گاها مضر نیز است. چنین تشکلاتی یا باید خود را از هرگونه مبارزه کنونی دور نگه دارند و به اشکال مبارزه خود بچسبند تا تشکل خود را حفظ کنند، که این به ایزوله شدن کامل آنها منجر میشود و یا تشکل را وارد نبردی کنند که برایش نابود کننده است. فعالین سوسیالیست عضو تشکلهای مزبور که تاکنون به شکل قانونی و علنی موجودیت خود را حفظ کرده اند باید آرایشهای دیگری به خود بگیرند که با شرائط کنونی مبارزه همخوانی داشته باشد. مردم به تشکلاتی نیاز دارند که پاسخگوی نیازهای آنها در شرائط حال باشد. تشکیل کمیته ها و محافل  سوسیالیستی غیر علنی که به سازماندهی مبارزه کنونی مردم بپردازد با نیاز امروز انطباق دارد. سازماندهی توده ای مردم در تشکلهایشان از این تشکلها ساخته است. چه سازماندهی مبارزه کنونی جاری و چه سازماندهی توده ای طبقه کارگر در تشکلاتی مانند شورا و سندیکا و..

اگر نبود یک حزب سیاسی واقعی کمونیستی شرائط را برای ابرازوجود مستقل سوسیالیستی طبقه کارگر دشوار ساخته است، سازماندهی کمیته ها و هسته های مختلف سوسیالیستی و پیوند نزدیک میان آنها میتواند این مشکل را تخفیف دهد و کمونیسم  به عنوان یک جریان قوی در حرکت جاری سربلند کند.

برخی از سوسیالیستها میگویند بدون به میدان آمدن کارگر جمهوری اسلامی سرنگون نخواهد شد! این استدلالی است که بطور دائم از طرف بخشی از جریانات چپ تکرار میشود. میگویند جمهوری اسلامی فقط میتواند با آمدن طبقه کارگر به میدان سرنگون شود. شکی نیست به میدان آمدن حرکت اعتصابی طبقه کارگر و بخصوص اعتصاب سیاسی طبقه کارگر، سرنگونی جمهوری اسلامی را تسریع میسازد و وزن سوسیالیستها و جریانات رادیکال را در جنبش جاری افزایش میدهد، اما گفتن اینکه سرنگونی جمهوری اسلامی منوط به به میدان آمدن کارگر است، از بیخ و بن اشتباه است. در عرض همین ٣٠ سال اخیر دهها رژیم سیاسی در اروپای شرقی و آمریکای لاتین سرنگون شدند، بدون اینکه طبقه کارگر نقشی در این سرنگونیها بازی کرده باشد. سرنگونی رژیم اسلامی مانند تمام این رژیمها ممکن است و جنبش توده ای انقلابی که در میدان است، بخش زیادی از کارگران و خانواده های کارگری و زحمتکشی را با خود به همراه دارد. بخش اعظم دانشجویان دانشگاهها را امروز خانواده های کارگر و زحمتکش تشکیل میدهند. ترکیب این جنبش الیاژ بالائی از کارگر و زحمتکش را با خود دارد. برای همین سوسیالیستها میتوانند در همین مبارزه جاری به یک الترناتیو واقعی تبدیل شوند. کارگران فقط زمانی میتوانند با صف مستقل اعتصابی خود در شرائط دشوار اقتصادی امروز به میدان بیایند که چشم انداز سرنگونی بسیار نزدیک( یعنی حداکثر چند هفته و یکی دو ماه) را داشته باشند. وگرنه هیچ کارگری نمیتواند از اجاره خانه و معیشت روزمره و خرج تحصیل فرزندانش و پرداخت بدهیهایش و…. دست بکشد و به اعتصابی دست بزند که سرانجام آن روشن نیست. این اعتصاب بر سر دستمزد و یا فلان مسئله صنفی نیست، بلکه یک اعتصاب سیاسی است. کارگران باید در این اعتصاب نیز مانند مسئله مبارزه بر سر دستمزد و غیره چشم انداز بالائی از پیروزی را داشته باشند. هنوز رژیم آنقدر تضعیف نشده است که کارگران بتوانند دست به اعتصاب سیاسی کوتاه  چند روزه بزنند و فردا و یا پس فردا به سر کار برگردند. اعتصاب مانند تظاهرات نیست که فرد شرکت کننده اگر توانست از درگیریهای خیابانی و دستگیریها جان سالم به در ببرد، خانه و زندگی و شغلش سر جایش باشد. اعتصاب سیاسی به نیرو و قدرت بسیار عظیم تری نیاز دارد که هنوز شرائط آن فراهم نشده است.

حتما باید کارگران را دعوت کرد تا دست به اعتصاب عمومی در مقابل تعرض رژیم به مردم و کشتار آنها بزنند. اما نباید در شرائط کنونی به این انتظار نشست و گفت اگر کارگران نیایند رژیم سقوط نخواهد کرد.

موقعیت بسیار مناسبی برای سازماندهی طبقه کارگر در اشکال مختلف پیش آمده است و فعالین و رهبران کارگران باید در سطح وسیع کارگران را وارد تشکلهای توده ای مانند شورا و سندیکا کنند. این امکان به میدان آمدن طبقه کارگر را فراهم میسازد.

امروز مهمترین منفعت حال و آینده طبقه کارگر در نبردهای خیابانی که بر سر سرنگونی رژیم درگیر است بیان میشود. قشر پیشرو و سوسیالیست طبقه کارگر باید تمام و کمال خود را وقف پیروزی این نبرد کند. کمونیستها باید توجه داشته باشند که در بسیاری از انقلابات بزرگ کارگری و یا آزادیخواهانه جهان از جمله کمون پاریس، مبارزه طبقه کارگر شکل اعتصاب کارگری نیافت. ایران از این قاعده مستثنی نیست.

پله بعدی نبرد

وقتی مبارزات توده ای در این دوره آغاز شد، برخی از جریانات سوسیالیست تاکید داشتند که بدون به میدان آمدن حرکت اعتصابی طبقه کارگر، این جنبش نمیتواند ادامه یابد. تظاهراتهای توده ای کارش را کرده است و باید مبارزه در اشکال اعتصابی در آید تا بتواند جنبش به راهش ادامه دهد. تاکنون به تجربه دریافته ایم که چنین حکمی غلط بوده است. نه جنبش اعتصابی شکل گرفته است و نه جنبش اعتراضی در شکل تظاهرات کارآئی خود را از دست داده است. برعکس داریم میبینم شکل تظاهراتی مبارزه اشکال پیچیده ای از سازمانیابی و اظهار وجود به خود می گیرد که کسی نمیتوانست قبل از آن به آن فکر کند. این قانوان مبارزات و انقلابات توده ای است که همیشه اشکال نو و تازه ای از مبارزه را از خود بروز میدهد که هیچ پیشرو سیاسی قبلا به آن فکر نکرده است. کسی نباید در باره پله بعدی نبرد به حدس و گمان بپردازد. نشانه های احتمال یک و یا چند قیام عمومی هم اکنون بیشتر از هر راه دیگری وجود دارد. شرائط برای قیام عمومی مردم آماده است. اما  اینکه قیام عمومی چه اشکالی به خود میگیرد و غیره نباید به حدس و گمان پرداخت. آنچه مهم است جنبش توده ای مردم در جستجوی راه پایان دادن به جمهوری اسلامی است. سوسیالیستها باید آماده باشند تا در هر حالت بتوانند دخالت فعال در حرکتی که به وقوع میپیوندد داشته باشند. نباید به دنبال هیچ الگوئی در باره ادامه مبارزه بود. اگر موقع و امکانات اعتصاب عمومی فرا نرسیده باشد و یا توسط عناصر پیشرو و رهبر مبارزه فراهم نشده باشد، با فراخوانهای هیچ حزبی، حتی حزبی که در میان کارگران پیشرو صاحب نفوذ باشد، این عمل به وقوع نمیپیوندد. نشانه های امروز بیشتر حاکی از آن است که پله بعدی نبرد بیشتر به طرف یک قیام عمومی میرود تا یک حرکت اعتصابی. حرکت اعتصابی با احتمال زیاد با قیام عمومی توام خواهد شد.

سرنگونی جمهوری اسلامی با یک و یا چند قیام عمومی برای کارگران و مردم ایران و جهان دستاوردی به اندازه عظیم ترین انقلابات جهان بر جای میگذارد. این اتفاق چهره خاورمیانه و جهان را دگرگون خواهد ساخت. اگر سوسیالیستها بتوانند در این حرکت خود را به جلوی صحنه و رهبری حتی بخشی از مردم و کارگران بکشانند، سوسیالیسم و کارگر در خاورمیانه و جهان پیشروی بسیار بزرگی خواهد کرد و تاثیرات پایداری در حرکت سوسیالیستی طبقه کارگر در قرن ٢١ میگذارند.

ghazvini.m@gmail.com

نظرات مسدود است.