جمود فکری و تفسیرات دلبخواهی

کورش مدرسی سه پاراگراف از قطعنامه حزب حکمتیست در سال 88 با عنوان ” آنچه باید آموخت” را باز نشر داد تا دیدگاهش نسبت ب جنبش جاری و وظیفه خط رسمیها را بیان کند و گوشزدی هم به خط رسمیها کند که از” خط رسمی” منحرف نشوید و یا اینکه اگر منحرف شده اید برگردید.

در مقابل نقد سلیمان قاسمیانی و من از این خط و نگاه، خالد حاج محمدی به دفاع از نظرات لیدر “تئوریک” خط رسمی برخاست و ادعا کرده است که سلیمان قاسمیانی و من نظرات کورش مدرسی را تحریف کرده ایم و ما فکر میکنیم بدون سازماندهی و حزب میتوان بر جمهوری اسلامی پیروز شد. و بر سر این ادعایش صفحه ها سیاه کرد.

“به خیابان آمدن کافی نیست، طغیان بی برنامه جوابگو نیست. باید سازمان داشت. باید سیاست داشت. باید متحد بود. و باید این جنگ را مانند یک جنگ واقعی به پیروزی رساند. حمله سرخپوستی به صف دشمن، هرچند که قهرمانانه هم باشد، در قرن بیست و یک و در مقابل دشمنی مانند جمهوری اسلامی شکست خواهد خورد و در نهایت، قهرمانی همه کسانی که در این جنگ شرکت کرده اند تنها به ابزار معامله و سازش بخشهای مختلف بورژوازی بدل خواهد شد.”از قطعنامه ” آنچه باید آموخت” در سال 88

اینها حرفهای سال 88 و اکنون کورش مدرسی است. همه میدانند موضع حزب حکمتیست در مقابل جنبش توده ای سال 88 چه بود. آنها همه آن تحرکات را به نام موسوی و کروبی ریخته بودند و ادعا میکردند این جنبش در همان محدوده باقی میماند. وقتی بعد از چند روز شعار مرگ بر خامنه ای و ” حمله سرخپوستی” به نیروهای رژیم را دیدند. باز هم نوشتند و گفتند که توده ها الت دست اصلاح طلبانند و اصلا ترکیب توده های شرکت کننده در اعتراضات طوری است که آنها خواهان رژیم اسلامیند. برخی از کادرهای آنها هم بر اساس همین تئوریها نوشتند و گفتند که اصلا این درگیریها، درگیری دو دسته از نیروهای لمپن و اسلامی مثل هم است و ما باید همینطور در باره آنها حرف بزنیم. و تئوری آوردند که اگر مردم کردستان در اعتراضات شرکت نمیکنند، علت آن آگاهی مردم از ماهیت دو جناح است. آنقدر به تئوری و تبلیغات دوخردادی ایمان آورده بودند که حتی نمیتوانستند تصور کنند که خوب اگر مردمی متوهم به رژیم در تهران دارند به شیوه ” سرخپوستی” به رژیم حمله میکنند، آمدن مردمی دیگر بدون توهم میتواند ورق را برگرداند. و یا آمدن کارگران میتواند مسئله را عوض کند. “حکمتیستها” که تئوری بهمن شفیق را از بر کرده بودند میگفتند نه، نه این جنبش اصلاحات و جناحی است و هیچ واقعه ای هم نمیتواند مسئله را عوض کند و جنبش رادیکال وارد میدان شود. در مقابل آن موضع عجیب و غریب من در آن زمان برایشان نوشتم که ما موضعمان حتی در مقابل شورش کردستان عراق در سال 91 که در زیر بمباران آمریکا و با اتوریته تقریبا بلامنازع ناسیونالیستهای کرد شروع شد و پا گرفت اینگونه نبود. بلکه بر شرکت فعال و سازماندهی مردم و کارگران و مبارزه با اتوریته و تاکتیکهای سیاسی ناسیونالیستها استوار بود.

جنبشی که در آبان 98 به میدان آمد دیگر جایی برای قطعنامه ” آنچه باید آموخت” باقی نگذاشته است. کسی که میخواهد از سازماندهی مردم و پرچمدار شدنشان شروع کند، ابتدا به خود جنبش میپردازد و در پی آن کمونیستها، کارگران و سازمانهای کمونیستی را فرامیخواند تا این موقعیت خطیر را از دست ندهند و با شرکت فعال در جنبش، دست به سازماندهی مردم در اشکال مختلف بزنند.

حالا کسی آمد و حرفهای سال 88 خود را تکرار میکند که این حمله ” سرخپوستی” کاری از پیش نمیبرد و کمونیستها هم نمیتوانند در جنبشی که بی سازمان آغاز شده است تاثیری بگذارند، باید چه گفت. ظاهرا خود خط رسمیها میبایست پاسخ طرف را میدادند،.اما همانطور که انسان خدا را آفرید و در مقابل آن سجده زد، اینها هم لیدر آفریدند و به او سجده میکنند. این آفریدن ساختگی لیدر کبیرها و فضا سازی حول آنها و سجده به آنها را از نزدیک شاهد بوده ام. سربرآوردن حمید تقوایی و کورش مدرسی به عنوان لیدر کبیرها از آن پدیده هایی است که انسان معمولی از درکش عاجز است.

حکمتیستهای خط رسمی هوادار کورش مدرسی که دارند حرفهایی 180 درجه مخالف کورش مدرسی میزنند و عمل میکند، به یکباره برگشتند و برای رهبرشان به خاطر حرفهای سه من یک غاز و هپروتی دست میزنند و از آن دفاع میکنند. آدم میماند این دیگر چه پدیده ای است.

رفیقمان سلیمان قاسمیانی در نقدی به این دیدگاه نوشت توده ها نیازی به نصیجتهای شما ندارند. من هم ضمن نقد آن نوشتم زمانی که کارگران و توده های مردم به نبرد با رژیم برمیخیزند، کار عنصر کمونیست شرکت فعال در آن و سازماندهی آن است. مردم در عمل تجربه کسب میکنند و سازمان مییابند. مردمی که شکست میخورند میفهمند که باید متحدتر و با نقشه تر پیش بروند. و مسلما این کار سازمانهای کمونیستی است که این درسها را به گفتمان عمومی تبدیل کنند. مردم به طور “خودبخودی” و در اثر تجربه عملی راه درازی را در سیر پیشروی خود در مبارزه با رژیم اسلامی طی کرده اند. قیامها و شورشهای ” سرخپوستی” دیگری هم در راه است. کسی که بیرون ایستاده است و با نخوت تمام میگوید اینها چاره نیست، از درک ابتدایی ترین مسئله جامعه عاجز است.

مسئله بر سر این است که در جنبش جاری آغاز شده چه باید کرد؟ مینویسد در این جنبش آغاز شده کمونیست نمیتواند کاری کند و بی اثر است. هیچ کمونیست و کارگری نمیتواند به این حرفهای مفت و ارزان گوش دهد و از کنارش رد شود. کمونیست حتی اگر هیچ کاری نکرده باشد و همین الان با جنبش توده ای روبرو شود، خود را برای دخالتگری در آن آماده میکند. در زمانهایی که جنبش توده ای مانند جنبش 98 به میدان میایند، گاها یک نیروی کوچک، یک حزب کوچک کمونیستی اگر درست عمل کند، میتواند تاثیرگذاری عمیق به جا بگذارد و حتی رهبری جنبش را در دست بگیرد. مسئله پرچم و سازمان بطور کلی مطرح نیست. مسئله این است که اگر اعتصاب و یا شورش و قیامی در گرفت، عنصر کمونیست چه میگوید و چکار میکند. چگونه در بطن آن اعتصاب، تظاهرات و شورش و قیام، مردم را سازمان میدهد. نیروی کمونیستی که از قبل در روزهای غیرمتلاتم جمع آوری شد، سازمانهای که ساخته شد، حالا باید به جان سازماندهی برای شورش و قیام بخورد. حتی یک حزب کوچک در چنین شرائطی میتواند به نیروی بزرگی تبدیل شود. شاید حرفهای کورش مدرسی بدرد یک فرمانده ارتش برای نبرد در جنگ بخورد، اما بدرد مبارزه جاری جامعه، مبارزه اعتصابی و قیام و…نمیخورد.

کورش مدرسی بدون اینکه حتی یک کلمه در باره خود جنبش آغاز شده حرف بزند، با نخوت تمام، شروع به حرفهای سه من یک غاز معمول خود کرده است که بله برای پیروزی بر جمهوری اسلامی باید سازمان داشت، باید پرچم داشت….!! میگوید شرکت در این جنبش آغاز شده بیثمر است چون حمله سرخپوستی شکست میخورد و مینویسد: ” و گفتیم کمونیسم و طبقه کارگرِ بی سازمان، کمونیست و کارگری که از سر ناچاری خود را مجبور به شرکت در “جنبش مردم” بیابد، در نهایت رد چندانی از خود باقی نمیگذارد”

لطفا خالد حاج محمدی این جمله را با توجه به شورش مردم در ایران و عراق و شیلی و….تفسیر کند. سوال این است آیا کمونیستها و کارگران مجبورند و باید در جنبشهای آغاز شده شرکت کنند و یا اینکه از سر ناچاری شرکت میکنند و اثری هم از خود به جا نمیگذارند؟ و صد البته هر آدم عاقلی از این حرفها به این نتیجه میرسد که خوب وقتی کاری اثری ندارد، نباید از سر ناچاری هم شرکت دارد. این نتیجه هر آدمی است که عقل و هوشش را از دست نداده است.

یک کمونیست، یک جمع و سازمان کمونیستی، یک انسان مبارزی که میخواهد کاری صورت دهد، از اعتصاب آغاز شده، از قیام آغاز شده حرف میزند، نقاط ضعف و قوت آن را میگوید، از چگونگی سازماندهی آن و وظیفه کمونیستها میگوید و روشن میکند صف ارایی کمونیستها باید چگونه باشد.

در ایران جنبش عظیم مردم به جنگ سختی با رژیم رفته است. کورش مدرسی این حمله مردم به رژیم را قیام سرخپوستی مینامد که راه به جایی نمیبرد. خوب اگر مردم این حمله ” سرخپوستی را نکنند، چه کنند؟ ارتش شما از راه میرسد و نجاتشان میدهد؟ مردم مجبور به مبارزه اند. حتی پس از اینکه کمونیستها توانسته اند کارگران و مردم را دارای پرچم و سازمان کنند، باز هم با این نوع اعتصابات و قیامهای بدون پرچم و بدون سازمان روبرو میشوند و خود را در آن میابند. جامعه بسیار بزرگتر و چند وجهی تر از بزرگترین سازمانهای توده ای است. با دیدگاه کورش مدرسی مردم لبنان و عراق و ایران نباید به جنگ رژیم بروند، بلکه باید ابتدا سازمان یابند و بعد به جنگ دولتها بروند! این تصور ارتشی واقعا مریخی و مسخره است.

کمونیستها و مسئله سرنگونی رژیم اسلامی

در ضمن سرنگونی جمهوری اسلامی میتواند با اعتصابات، تظاهراتها و شورشهایی نظیر همین قیام جاری آبان ماه مردم صورت عملی به خود بیابد. میتواند این اعتصابات و شورشها و قیامها منجر به جابجایی رژیم اسلامی با یک رژیم بورژوازی دیگری شود. با وضعیت کارگر و کمونیسم در دنیای امروز با احتمال زیاد ( و متاسفانه باید بگویم به یقین) چنین میشود. مسئله این است ما کمونیستها از امروز تا آن زمان چقدر در این مبارزات به جمع آوری نیرو میپردازیم، چقدر مردم را متحد و متشکل میکنیم، تا بتوانیم به عمر دولتهای متزلزل فردا پایان دهیم و کارگر را به پیروزی برسانیم. و مسئله فقط شکست و پیروزی نیست. برای کمونیستها کسب بهترین شرائط برای متحد و متشکل کردن مردم به همان اندازه پیروزی مهم است و اصلا راه پیروزی از این مسیر میگذرد. اگر رژیم حاکم با قدرت توده کارگر و مردم سرنگون شود، هر رژیم بورژوایی دیگری جای آن را بگیرد تا سالها با پس لرزه های این سرنگونی و تلاش برای تثبیت خود مواجه است. کمونیستها هم تلاش خواهند کرد تا از این موقعیت بیشترین بهره برداری را کنند. این تقریبا قانون همه انقلابهای پیروز و شکست خورده تاکنون بوده است.

یا مردم متشکل به رهبری کمونیستها میروند و رژیم را سرنگون میکنند و یا اینکه مردم شکست میخورند و “در نهایت، قهرمانی همه کسانی که در این جنگ شرکت کرده اند تنها به ابزار معامله و سازش بخشهای مختلف بورژوازی بدل خواهد شد.” همان تزهای دوخردادی بهمن شفیق بوده است که هرگونه تحرک مردم را خدمت به این و آن جناح و در چهارچوب رژیم میانگاشت. باور کنید این تزها به این شکل زمخت حتی به خرج رضا مقدم و ایرج آذرین هم نمیرفت، بلکه صاحبش تنها بهمن شفیق بوده است که کورش مدرسی با یک تاخیر چند ساله به آن پیوست.

در این سه پاراگراف گفته شده است، بدون اعتصاب کارگران نفت و مراکز کلیدی نمیتوان بر جمهوری اسلامی پیروز شد!! مگر شورش و قیام آغاز شده نمیتواند از راههای دیگری به عمر رژیم خاتمه دهد و حتی پیروزی کارگری را تضمین کند؟ چرا یک حزب کمونیستی نمیتواند با شرکت در یک جنبش و قیام اغاز شده و یا سازماندهی قیامی در بیشتر از 200 شهر قدرت را بدست گیرد و یا حتی بخشا بدست گیرد. چه کسی گفته است پیروزی بر جمهوری اسلامی و حتی پیروزی یک انقلاب کارگری حتما باید با اعتصابات کارگری در کارخانه ها صورت گیرد. مسلما اعتصابات سراسری کارگری بسیار با اهمیت است و باید برای آن تلاش کرد. اما اعتصاب سراسری هم دست ما نیست. اتفاقا اعتصاب سراسری در کشوری با این سرکوب عریان میتواند در ادامه قیامهایی نظیر قیام جاری صورت عملی به خود بگیرد. اگر شورش و یا قیام اخیر مردم چند روز ادامه پیدا میکرد، شاید اعتصاب کارگری سراسری کارگری هم از راه میرسید. اساسا اعتصابات سیاسی در رژیمهای مستبد و خونریز و سرکوبگر از چنین مجراهایی میگذرند. یعنی از مجرای ضربه زدنهای جنبش توده ای و تحمیل عقب نشینی بر رژیم. تازه یک عنصر کمونیست یک حزب کمونیستی هیچ راهی را به روی خود نمیبندد. اعتصاب کارگری بسیار با اهمیت و مهم است. اما کمیته های نظامی برای قیام و سرنگونی از آن هم مهمتر است. در نهایت قیام مسلحانه 21 و 22 بهمن به رژیم سلطنتی پایان داد. یک حزب کوچک در آن روزها میتوانست به یک نیروی قدرتمند تبدیل شود. حزب سیاسی کمونیستی با نفوذ، با نفوذ در میان کارگران و مردم، میتواند با شرکت فعال در یک قیام خودبخودی قدرتمند شود، قدرت دوگانه ایجاد کند و یا تمام قدرت را کسب کند. بعد از آن همه صغرا و کبرا خواندن در باره حزب و قدرت سیاسی، دو باره عده ای رفتند مثل روشنفکرانی که تازه تلاش میکنند با کارگر ” پیوند” برقرار کنند، با آوردن نام کارگر سلام و صلوات میفرستید. و میگویید بدون آمدن طبقه کارگرمتشکل نمیتوان پیروز شد!

سرنگونی جمهوری اسلامی دشوار است. سرنگونی جمهوری اسلامی سرنگونی بن علی و پینوشه و حسنی مبارک و….. نیست. این دشواری و حتی خطراتی که در کمین جامعه است، خطر فروپاشی جامعه در اثر سرکوبهای رژیم و تبعات آن نقش سازماندهی و نقش طبقه کارگر را برجسته تر میسازد. اما سازماندهی مردم در طی همین مبارزات و تحرکات جاری صورت میگیرد. قیام سازماندهی شده طبقه کارگر مانند انقلاب اکتبر با طی همه این اعتصابات و مبارزات و قیامهای شکست خورده بدست میاید. و این را من در نوشته قبلیم با فاکتی از لنین بیشتر توضیح دادم. مردم در پراتیک عملی میاموزند و صد البته گفتن ندارد که این آموزش مردم در عمل برای کمونیستی مانند لنین آموزشی با حضور کمونیستها و بدست آنهاست. این را نوشتم تا خالد حاج محمدی ده صفحه دیگر سیاه نکند که بله محمود قزوینی گفت توده ها خودشان آموزش میبیند.

دوستان، رفقا، اگر شما کمونیست و حزب کمونیستی هستید، خوب این بهترین موقعیت برای دخالت است، برای سازماندهی است، برای سازماندهی یک قیام و انقلاب پیروزمند است. مینشینید و آیه هایی برای سازماندهی میخوانید و دور خود فوت میکنید و مردم را سرزنش میکنید که شما بدون سازماندهی پیروز نمیشوید! آخر این چه کاری است؟ من با کورش مدرسی کار ندارم. اگر حرفهای او بر خالد حاج محمدی تاثیری نداشت من به آن نمیپرداختم و واقعا ارزش پرداختن هم نداشت. اما متاسفانه باید بگویم در طول سالها من شکل گیری بیخود و بیجای برخی از اتوریته های سیاسی و نفوذ آنها را تجربه کرده و باعث تاسف و حیرت من هم شده است. از جمله این اتوریته ها کورش مدرسی و حمید تقوایی هستند.

جای تاسف است که خالد حاج محمدی به جای نگاه خونسرد به واقعیتها و حقیقتها و حرفهایی که زده میشود چشم بسته به حمایت از حرفهای کورش مدرسی میپردازد. البته این رفیق ما قبلا هم چشم بسته از رضا رخشان حمایت میکرد و سیاه رو سفید نوشت که برای پاسخ به منتقدین رضا رخشان نیازی به استدلال و خواندن حرفهای آنان ندارد.

پاسخم به حرفهای برافروخته خالد حاج محمدی این است که از جمود فکری دست بردارید. خود را به مفسر حرفهای صد من یک غاز فرد دیگری تنزل ندهید. بگذار خودش بیاید حرفهایش را تفسیر کند. مانند مفسر قرآن و انجیل به تفسیر نپردازید. دیدگاه این سه پاراگراف به مفسر احتیاج ندارد.

تصور ارتشی از جامعه و مبارزه طبقاتی

هر کسی که چشمش را رابطه مرید و مرادی کور نکرده باشد، از نوشته کورش مدرسی این را میفهمد: از آنجا که مردم بدون سازمان و پرچم شکست میخورند، پس نباید به میدان جنگ بروند. بلکه اول باید سازمان بیابند، بعد جنگ را آغاز کنند.

اما این تصور ارتشی از مبارزه طبقاتی در جامعه است. مبارزه مردم در سطح وسیعی در اشکال مختلف از اعتصاب تا شورش و قیام، مبارزاتی گاها و در بسیاری از موارد آمیخته به توهم به این و آن جناح بورژوازی در جامعه جریان دارد. کار عنصر و سازمان کمونیستی این است که این مبارزه را به زیر نفوذ خود در آورد و دارای پرچم و سازمان کند. من نوشتم نفوذ کمونیستها از آسمان نمیاید از همین اعتصابات و مبارزات جاری میاید. در ضمن هیچ حزب کمونیستی در هیچ برهه تاریخی نتوانسته و در آینده هم نخواهد توانست همه مبارزات و اعتصابات و قیامها را به زیر نفوذ خود درآورد. جامعه ارتش نیست و نظام ارتشی ندارد که همه نبردها حساب شده باشد. این دیدگاه کج و کوله و جامد کورش مدرسی که متاسفانه مورد پذیرش خالد حاج محمدی و بسیاری از رفقا در حزب حکمتیست خط رسمی قرار میگیرد جدید نیست. بارها اینها را شنیده ام و میدانم طرف چه میگوید. باز هم متاسفانه باید بگویم شکل گیری فکری بخش زیادی از رفقا در کردستان از مبارزه مسلحانه در کردستان آغاز شده است. شکل گیری فکری و تجربه دوران جوانی بسیار مهم است. در مبارزه نظامی باید نقشه و برنامه دقیق و حساب شده از پیش داشت. ذره ای اهمال در کار به مرگ و نیستی کامل میانجامد و نباید هم به هیچ وجه و یا دستکم به هیچ وجه دست به ریسک زد. اما در جامعه و مبارزه اجتماعی اینطور نیست. بارها این دیدگاه نشات گرفته از شرائط مبارزه نظامی را در حرفهای کورش و رفقای دیگر دیده ام. در دیدگاه آنها جامعه مانند ارتش و نیروی نظامی فعل و انفعال میکند. مبارزه مردم شبیه یک دسته نظامی است. باید نقشه دقیق و حساب شده از پیش داشت وگرنه نباید نبرد کرد.

حتی در سازماندهی نظامی هم همین دیدگاه را دارند و همه چیز را وارونه میبینند. به جای حرکت از کمیته های مخفی نظامی بسیار محدود در کردستان، بیکباره سراغ گارد آزادی رفته بودند که بقولشان میخواست سازمان نظامی در محیط کار و زندگی مردم در کردستان و سراسر ایران باشد، آن هم در شرائط 20 سال پیش ایران! واقعا آدم باید حس و درکی از شرائط عادی زندگی مردم و خفقان نداشته باشد تا چنین طرحهایی در ذهنش فوران کند.

اینها در خیالات خود جامعه را پادگان انگاشته اند که زمانی نیروهای زبده از پادگان بیرون میایند و با سلاحهایشان به جنگ دشمن میروند و کلک دشمن را میکنند. و تا آن زمان، تا زمان جنگ قطعی وظیفه افسران و فرماندهان فراهم کردن امکانات لجستیکی و آموزش میباشد. این یکنوع خاص ” تفکر” و “تئوری” است. اگر کسی جامعه را دقیقا همانند ارتشی تصور کند که ابزارهای مبارزه طبقاتی، ابزارهای مبارزه کارگران و مردم با دولت در آن همانند نیروها و سلاحهای ارتش از قبل تامین میشود و سپس سر وقت و حساب شده و دقیق به جنگ با دشمن میروند، طرف اگر از کره مریخ نیامده باشد، حتما از مشتری آمده است. اعتصاب، اعتراض و قیام و شورش جزء فنومنهای جامعه سرمایه داری است. قیام پیروزمند سازماندهی شده یکبار اتفاق میافتاد. اما اعتصابات و قیامها و شورشهای “بدون سازمان” جزء داده های اجتماع است و “کمونیستها خود را در آن میابند.”

محمود قزوینی 24 نوامبر 2019

سه پاراگراف باز نشر شده از قطعنامه سال 88 حزب حکمتیست با عنوان ” آنچه باید آموخت” توسط کورش مدرسی

برای پیروزی بر جمهوری اسلامی باید پرچم، سازمان و قدرت پیروزی را داشت: به خیابان آمدن کافی نیست، طغیان بی برنامه جوابگو نیست. باید سازمان داشت. باید سیاست داشت. باید متحد بود. و باید این جنگ را مانند یک جنگ واقعی به پیروزی رساند. برای پیروز شدن باید قدرت پیروزی را داشت. برای پیروز شدن باید قدرتمندترین نیروی جامعه ایران یعنی طبقه کارگر را به میدان کشید. و گفتیم کمونیسم و طبقه کارگرِ بی سازمان، کمونیست و کارگری که از سر ناچاری خود را مجبور به شرکت در “جنبش مردم” بیابد، در نهایت رد چندانی از خود باقی نمیگذارد

به خیابان آمدن کافی نیست، طغیان بی برنامه جوابگو نیست. باید سازمان داشت. باید سیاست داشت. باید متحد بود. و باید این جنگ را مانند یک جنگ واقعی به پیروزی رساند. حمله سرخپوستی به صف دشمن، هرچند که قهرمانانه هم باشد، در قرن بیست و یک و در مقابل دشمنی مانند جمهوری اسلامی شکست خواهد خورد و در نهایت، قهرمانی همه کسانی که در این جنگ شرکت کرده اند تنها به ابزار معامله و سازش بخشهای مختلف بورژوازی بدل خواهد شد.

برای پیروز شدن باید قدرت پیروزی را داشت. برای پیروز شدن باید معنی سرنگونی انقلابی و تفاوت آن با انواع دیگر سرنگونی را دانست. و برای سرنگونی باید سازمان و رهبری داشت. برای پیروزی باید قدرتمندترین نیروی جامعه ایران یعنی طبقه کارگر را به میدان کشید. لحظه ای که کارگران برق و نفت و گاز دست از کار بکشند، ماشین و موتور بسیج و سپاه حرکت نخواهد کرد؛ سیستم، در آستانه سقوط قرار میگیرد. کسی که این حقیقت را از چشم جامعه مخفی میکند ناتوان از سرنگونی جمهوری اسلامی است.