انترناسیونالیسم کمونیستی قربانی ناسیونالیسم ضد رژیمی

(در مذمت ” دیپلماسی کمونیستی” و در دفاع از تاریخ کمونیسم)

ناسیونالیسم و “لابی گری کمونیستی”

سیاست ناسیونالیستی، سیاستی که منافع طبقه کارگر جهانی، منفعت حال و آینده این طبقه و رفاه و آزادی ” دیگران” برایش بی مفهوم است، میتواند منفعت فوری و آینده بورژوازی را در زرورق منفعت طبقه کارگر و منفعت مردم یک کشور خاص بپیچد. سوسیالیستی که مدعی است سرنگونی جمهوری اسلامی آن منفعتی است که میتوان برای آن در هر دولت و سازمان و مرکز و باند و مافیای حکومتی، نهادها و شخصیتهای جنگ طلب و فاشیست را زدو از آنها پشتیبانی خواست تا ” سرنگونی” کذائی صورت عملی به خود گیرد،پوپولیسم ناسیونالیستی است با پوشش سوسیالیستی.

کسی که میگوید با پمپئو، نتانیاهو، ترامپ، بوش، ریگان، تاچر، بولسونارو،  دوترته و…. میتوان مناسبات سیاسی برای سرنگونی جمهوری اسلامی برقرار کرد و از کمک سیاسی و پشتیبانی آنها بهره مند شد ، حتما منفعتی را جستجو میکند که عاری از منغعتی است که طبقه کارگر و مردم ستم دیده در ایران و همه این کشورها جستجو میکنند. این عنصر و یا حزب مربوطه باید کسی باشد که نمیخواهد و نمیتواند چشم در چشم مردم فلسطین، چشم در چشم مردم کارگر و زحمتکش آمریکا و فیلیپین و برزیل، چشم در چشم کمونیستها و آزادیخواهان دنیا بدوزد و این سیاستها را پیاده کند. باید از آنها روبرگرداند. اگر میشد با موسولینیها و فرانکوها  و….برای امری نزدیک شد و از آنها یاری سیاسی طلبید، حتما از ترامپ و پمپئو و دوترته و….هم میشود.

راستش این سیاست که ما برای سرنگونی جمهوری اسلامی با هر دولتی میتوانیم وارد رابطه سیاسی و “دیپلماتیک” شویم فورمول همه ناسیونالیستهای دنیاست. حتما عرفات هم در سال 57 با همین استدلال به سراغ خمینی برای دریافت کمک آمد و جلوی چشم کارگران و مردم آزادیخواه خمینی را بغل کرد و بوسید و بر رژیم اسلامی مهر تایید گذاشت. ناسیونالیستهای کرد در این کار خبره اند. آنها هم میگویند “مگر شما میخواهید رژیم ایران و ترکیه را سرنگون کنید، چکار دارید که طرف فاشیست است”. حرفی که حمید تقوایی برای توضیح  سیاست” دیپلماسی کمونیستی” اش تکرار میکند.

 از آنجا که حزب حمید تقوایی تلاشهای خود برای رابطه سیاسی و جلب حمایت سیاسی از دولتهای غربی و حتی جناحهای فاشیست و جنگ طلب آن را زیر نام ” دیپلماسی کمونیستی” تئوریزه کرده است و مدعی شده است این تلاشها با تاریخ کمونیسم جهانی و کمونیسم معاصر ایران همخوانی دارد، خود را ملزم میبینم تا با این شامورتی بازی که زیر نام کمونیسم و کمونیسم کارگری میشود دست و پنجه نرم کنم.

در هیچ گوشه ای از تاریخ کمونیسم، تاریخ کمونیسم کارگران ، رابطه سیاسی با دولتها، رابطه سیاسی سمپاتیک یا غیر سمپاتیکی وجود نداشته است. من از تاریخ کمونیسم کارگری صحبت میکنم. از تاریخ احزاب کارگری کمونیستی در اروپا و آمریکا، از تاریخ حزب لنین و احزاب و سازمانهایی که با نقشه و زیر رهبری منصور حکمت در ایران و عراق سازماندهی شده بودند، صحبت میکنم، نه از جریاناتی که به نام کمونیسم در طول تاریخ اظهار وجود کردند و اهداف و سیاستهای کوتاه و بلند مدت این و آن جنبش بورژوازی را پیش برده اند. مسلما حزب توده و حزب رنجبران و… در ” دیپلماسی کمونیستی” استاد بوده اند و دیدیم سرنوشتشان به کجا کشید.

تاریخ کمونیسم با انترناسیونالیسم و تلاش برای ایجاد همبستگی جهانی کارگران، تلاش برای ایجاد انترناسیونال کمونیستی درهم تنیده شده است. این تاریخ از سازمانهای اولیه کمونیستی در اروپا، از اتحادیه کمونیستها، از مانیفست کمونیست تا انترناسیونال اول و دوم و سوم و سپس تلاشهای موفقیت آمیز و غیر موفقیت آمیز دیگر برای ایجاد همبستگی جهانی کارگران و  ایجاد انترناسیولیسم کمونیستی رقم خورده است. در وظایف هیچ سازمان و حزب کمونیستی در جهان، رابطه سیاسی با دولتها نگنجیده و مورد بحث قرار نگرفته است. در آثار مارکس و انگلس، در آثار لنین، در آثار ترتسکی، در آثار منصور حکمت، در آثار ببل، در آثار گرامشی، در آثار رزالوگزانبورگ، در آثار بوخارین……اثری از چنین وظیفه ای یافت نمیشود.

حتی یک جمله و یک خط تئوری و سیاست در باره رابطه سیاسی با دولتها در تاریخ کمونیسم نمیتوان یافت. یک نشان مهم و یک وجه ثابت جریان کمونیسم کارگری در ایران،  تلاش برای ایجاد جریان کمونیسم کارگری در کشورهای دیگر و نزدیکی با جریانات کارگری و کمونیستی رادیکال و مارکسیستی در آن کشورها همراه با نقد سیاستها و دیدگاههای آنها بوده است. دامن زدن به همبستگی جهانی کارگران هم یک وجه دائمی فعالیت جریان ما بوده است. تنها چنین وجهی از سیاست کمونیستی قادر بوده است که به نفوذ تقریبا قابل توجه کمونیسم کارگری در کشور عراق بیانجامد و در افغانستان نیز گروهها و شخصیتهای چپ به کمونیسم کارگری احساس سمپاتی کنند و یا به آن بپیوندند.  و در سطح کشورهای اروپایی هم اینجا و آنجا کادرهای مارکسیستی به این ورژن از کمونیسم، کمونیسم کارگری علاقه نشان دهند و با آن احساس سمپاتی کنند.

“دیپلماسی کمونیستی”  که تعریف لابی گری و رابطه سیاسی با دولتهاست از اختراعات حمید تقوایی در ادامه تئوریهایی مانند حکومت انسانی و انقلاب انسانی است. تئوری ” دیپلماسی کمونیستی” قرار است سیاستها و فعالیتهای حزب کمونیست کارگری را در نزدیکی سیاسی و پراتیکی با دولتها و ارتجاعی ترین نیروها در جهان توجیه کند. “دیپلماسی کمونیستی” ادامه سیاستها و تئوریهای تقوایی در تاکتیک و استراتژی است. اگر قرار است کسی با ” انقلاب انسانی” به ” حکومت انسانی” دست بیابد، باید هم ضمن روان شدن بدنبال تحرکاتی نظیر هخا، پژاک، قومگراهای آذری و دنباله روی از “کنشگرانی” که با از قبر در آوردن هویتهای مرده ای نظیر عشایر بختیاری و بهبهانی، به آن جان میبخشند و به جنبشش در میاورند….، “دولتهای ارتجاعی جهان” را هم با خود داشته باشد. کسی از جنبش ارتجاعی اوکرائین برای سهم خواهی از روسیه دفاع میکند، حتما فاشیست آنجا  هم” قهرمان آزادی” قابل احترام میشود که باید با او در یک صف ایستاد و بشقاب دست گرفت.

“دیپلماسی کمونیستی” برای حزب حمید تقوایی جدید نیست. این تئوری سالهاست که در ظرف اکس مسلمپراتیک شده است و جریانات راسیست و فاشیست دور آن حلقه زده اند. حالا حمید تقوایی میخواهد تمام حزبش را بر این پراتیک استوار کند. البته موجودیت اکس مسلمانان تنها در فیل هوا کردن مدیایی آن بوده است و برد ” دیپلماسی کمونیستی” حمید تقوایی که قرار است با ” رابطه فعال با دولتها” اجرا شود، بیشتر از برد تیر و کمان کودکان و برد مدیایی اکس مسلماناننیست. اگر مجاهد با دعوت و شرکت مقامات و عناصر سوپر دست راستی دولتها در مراسمهایش ذوق زده میشود، دیپلماتهای اکس مسلمان حمید تقوایی با شرکت در مراسمهای ارتجاعی باندها و دستجات راست و با سلام و علیک با عناصر دست چندم از دولت ترامپ و نتانیاهو هیجان زده میشوند. حزب کمونیست کارگری اگر این تئوری و این روش را ادامه دهد میتواند به طور واقعی جا پای مجاهدین بگذارد. فردا با همین تاکتیک میتوانند مانند مجاهدین با جریان راسیستی-فاشیستی 5 ستاره ایتالیا هم باب مراوده و رابطه سیاسی باز کنند و اعلام کنند این کارشان هم در جهت سرنگونی رژیم اسلامی و ایزوله کردن آن است. کمپین اکس مسلمان این حزب و لیدر آن خانم احدی تاکنون راه قابل ملاحظه ای را در این جهت پیموده است.

حزب کمونیست کارگری هر چه هست، هر ماهیتی دارد، کمونیست هست یا نه، کمونیست کارگری هست یا نه، با نفوذ هست یا کم نفوذ، باید در این مشی ترمز کند. این حزب با این مشی حتی نمیتواند به عنوان یک حزب چپگرا و در جبهه چپ جامعه خیری به رفرم و رهایی از این و یا آن ستم در جامعه بورژوایی برساند.

پوپولیسم ناسیونالیستی این حزب میتواند در جناح چپ جامعه بماند و نقش بازی کند و حتی میتواند نقش مثبتی بازی کند. اما تحرکات اخیر این حزب، بخصوص محفل اکس مسلمان آن و توجیه تئوریک آن توسط لیدر این حزب حمید تقوایی دارد پوپولیسم این حزب را پشت جریانات راست میاندازد.

کمونیستها سیاست لابی گری در میان دولتها و در لای درز مرتجعترین لایه های بورژوازی ندارند. لابی گری و ” دیپلماسی کمونیستی” خود تماما پراتیکی ارتجاعی و در خدمت ارتجاع است.

باید این نکته را هم ذکر کنم تا راه سوء تعبیر و عوامفریبی “لابی گرهای کمونیست” را ببندم. استفاده از روزنامه ها، اهرم پارلمانها، محافل حقوق بشری، حقوق کودک و فعالیتهایی از این جنس و حتی فشار غیر مستقیم از این طریق به دولتها  لابی گری تلقی نمیشود، بلکه فعالیت و اعتراض معمولی و روتین شهروندان همه جوامع است. و طبیعا هر حزب و گروهی تلاش میکند تا از این اهرمها استفاده کند.

 ” دیپلماسی کمونیستی” و قهرمانان روزنامه بیلد!

 خط مشی لابی گری و آن هم لابی گری نزد هارترین و جنگ طلب ترین محافل و جناحهای بورژوازی در غرب با توجیه تئوریک ملاقات خانم مسیح علینژاد با پمپئو توسط حمید تقوایی و شرکت خانم مینا احدی در مراسم روزنامه بیلد که حاشیه های آن بیشتر از خود متن شرکت او در این کنفرانس حائز اهمیت است، اوج تازه ای گرفته است. حمید تقوایی ادعا کرده است که ما میرویم در خوکدانی هم حرفمان را میزنیم. این حرف ساده و بدیهی کمونیستهاست. اما کسی که میرود در خوکدانی با خوکها اخوت میگیرد با کسی که میرود حرفش را میزند و بر علیه خوکهاست، دو نفر متفاوت و متضاد یکدیگر هستند و دو عمل متضاد صورت میدهند.  همچنین حمید تقوایی احتیاج به پوپولیستهای عصر یخبندان، پوپولیسم ضد آمریکایی گری چپهای پرت و سنتی  دارد تا اعمال راست و پوپولیستی خود را توجیه کند. میگوید ” چپهای سنتی” گفتگو و مصاحبه با “وی او ا”، با “من و تو”، با بی بی سی و ….اخ میدانند و در رد آنها در باره فوائد استفاده از این مطبوعات داد سخن میدهد. اما او خوب میداند که نقد کمونیستی به او این نیست و چنین حرفهایی تنها برای توجیه اعمال راست و ارتجاعی ” دیپلماسی کمونیستی” بیان میشود. اگر شما جایگاه شایسته ای داشته اید، سوال این نبود که چرا از این مطبوعات استفاده میکنید، بلکه سوال این میشد که چرا از این مطبوعات استفاده نمیکنید؟ چرا برای استفاده از آنها برنامه و نقشه ای ندارید؟ چرا تاکنون چند تا ژورنالیست چپ را در این مراکز وارد نکرده اید؟ ژورنالیست چپی که حزبیت و یا حتی رادیکالیسم خود را به درجه ای پنهان کند تا کار خود را در آنجاها انجام دهد. پس بحث بر سر استفاده از مطبوعات بورزوازی نیست.

اما یک چیز دیگر هم در اینجا مورد تحریف قرار گرفته است. لنین از پارلمان به عنوان خوکدانی اسم برده است، نه شرکت در مراسمیک محفل دست راستی و ضد کمونیست. منظور لنین حتی رفتن و ملاقات کردن با این و یا عنصر پارلمانی نبود، بلکه شرکت در مبارزه انتخاباتی و ورود به شورای شهر و یا پارلمان و هر خوکدانی دیگری نظیر آنها بوده است. آخر این کجا و آن کجا.  پارلمان و شورای شهر در شرائط آزادی سیاسی کجا و انجمن دست راستی و ضد کمونیستی روزنامه بیلد کجا؟ هدف در آنجا نه ” لابی گری” بلکه آگاهگری توده ها در سطح وسیع و نزدیک کردن و متشکل کردن آنها در حزب کمونیستی بوده است، اما هدف در اینجا از دایره اهداف روزنامه بیلد فراتر نمیرود. فقط انسانی حقیر، گروهی حقیر میتواند با عکسی در چنین روزنامه و یا چندین روزنامه با عنوان ” قهرمان” هیجان زده شود و نفهمد چه دارد میگذرد. ملاقات و شرکت در انجمنهای دست راستی و فاشیستی، انجمن جاسوسی، انجمن توطئه گری باندها و….خوکدانی که لنین از آن نامبرده، نیست. این خوکدانی دربسته خوکهاست و تنها بدرد آنها میخورد تا در آن بلولند. لنین و کمونیستها نمیتوانستند قهرمان آن پارلمانها و شورای شهر( به تعریف لنین خوکدانیها) شوند اما اکس مسلم ما قهرمان یک باند خوکدانی دربسته و ضد کمونیست شده است و به آن هم افتخار میکند.

جالب است که “قهرمان” اکس مسلم ما خود را با بقیه “قهرمانان” مرتجع از یک جنس میداند و از همه آنها به عنوان فعالین حقوق انسانی یاد میکند که برای احترام به خود و آنها آنجا تشریف برده بود. و مهمانان آن خوکدانی هم از” قهرمانانش” قهرمانتر بودند، قهرمانانی نظیر خوان گوایدو رئیس جمهور خود خوانده و یا ترامپ خوانده ونزوئلا و قهرمانانی نظیر سفیر اسرائیل و آمریکا و میلیادر روسی و…

برخلاف تحریف حمید تقوایی ” قهرمانش” از نظر خودش وارد خوکدانی نشده بود، بلکه وارد جایگاه مهم و متعلق به خود شده بود که اتفاقا برایش هیجان آور هم بوده است. از شرکت خانم احدی در آن مجلس هیجان آور من همان زمان یک عکس ( مطلب) گرفتم. این عکس را به همراه عکس سفرای اسرائیل و آمریکا و خوان گایدو و میلیادر روسی به گردن مینا احدی و حمید تقوایی آویزان میکنیم. پاراگرافهای کوتاه زیر از عکس من ( مطلب من) از مینا احدی از آن خوکدانی است:

“روزنامه شاخص دست راستی و ضد کمونیستی، روزنامه بیلد جلسه ای را با شرکت مقامات دولتی و سفرا و عناصر دست راستی و ارتجاعی سازمان داد. از ایران مینا احدی از سازمان اکس مسلمان به همراه عناصر جنبشهای دست راستی مورد حمایت غرب در اوکرائین، چین، هنگ کنگ و سوریه به آنجا دعوت شد و شرکت کرد و از شرکت خود در این مجمع به هیجان آمد و هیجان خود را در یک گزارش با عنوان ” هفته پر هیجان و شب ادای احترام به فعالین حقوق انسانی در برنامه Bild100″ ارائه کرد.

همین یک جمله ” شب ادای احترام به فعالین حقوق انسانی” عمق ماهیت فعالیتهای ارتجاعی مینا احدی را روی تشت میاندازد و توجیه اینکه او برای بیان حقایق آنجا رفته بود را غیرممکن میسازد. او در این یک جمله همه آن 5 قهرمان کذایی و مافیای سرمایه دار روسی و چینی و جنبشهای ارتجاعی دیگر را فعالین حقوق انسانی مینامد و در همان مراسم از همه آنها تجلیل به عمل میاورد. جالب است حمید تقوایی هم بعدا در مصاحبه تلویزیونش وقتی مستقیما از او در باره سرمایه دار مافیای روس و دیگر مرتجعین سوال میشود، باز هم از آنها به عنوان فعالین حقوق بشری یاد میکند و دفاع میکند.

مراسم و مجمع روزنامه بیلد، مراسم تجلیل از عناصر لیبرال مدافع حقوق کودک و زن و آزادیهای سیاسی و محیط زیست و… در اینجا و آنجا نبوده است که معمولا توسط محافل حقوق بشری در کشورهای اروپایی تشکیل میشود، این مراسم ادبی و فرهنگی نبوده ، مراسم علمی نبوده، بلکه این مراسم تجلیل از عناصر اپوزیسیونهای دست راستی طرفدار غرب در کشورهایی است که زیر نفوذ غرب نیستند. از ثروتمندترین مرد و میلیادر روس آقای Khodorkovsky  که مانند همه سرمایه داران محترم، فعالیت “حقوق بشریش” چیزی جز کلاهبرداری خصوصی و دولتی بخصوص کلاهبرداری و تخصص در نپرداختن مالیات به دولت چیز دیگری نیست تا اپوزیسیون سوری مدافع غرب که یکپایش در داعش است و پای دیگرش در ژنرالهای گذشته ارتش اسد که در جنایتکاری هیچ دست کمی از اسد ندارند. اینها قهرمانان این مجمع و مراسم بوده اند.  تنها معیار و نشان این مراسم و عناصر شرکت کننده آن تعلق به اپوزیسیون دست راستی در کشورهایی است که با غرب نیستند. نه جنبش دست راستی اوکرائین، نه جنبش سر به آمریکای هنگ کنک و نه جک و جانورهایی که در سوریه با غرب بده و بستان میکنند و نه اپوزیسیون چینی و روسی مورد حمایت غرب نشانی از ترقی خواهی و آزادیخواهی دارند. مدعوین هم همینطور.

حداقل 5 “قهرمان” روزنامه بیلد هیچ نشانی از فعالیت حقوق بشری مرسوم در غرب مانند حقوق زنان و کودک و محیط زیست و فعالیت برای انتخابات آزاد و…. را ندارند و روزنامه بیلد هم جزء محافل حقوق بشری لیبرال مرسوم در کشورهای اروپایی نبوده و نیست، بلکه بنا بر اطلاعات در ویکی پدیا این یک روزنامه شاخص کنسرواتیو و ضد کمونیستی است. روزنامه بیلد در انتخاب خانم احدی از ایران هم اشتباهی نکرده است. فعالیتهای اکس مسلمانی او و مشی او منطبق بر سیاستهای این روزنامه است. خود این مراسم و شرکت مینا احدی در آن و هیجان زده گی او از اینکه در کنار دست راستی ترین شخصیتها و نیروها و جنبشها در جهان قرار گرفته است، گویای انتخاب درست روزنامه بیلد است. “

خانم احدی در گزارشش با سمپاتی تمام از هر 5 قهرمان روزنامه بیلد حرف میزند و حمید تقوایی هم اقدام مینا احدی را جزء کار موفق ” دیپلماسی کمونیستی” مینامد. قهرمان روزنامه بیلد با سفیر آمریکا و اسرائیل و با همه مرتجعین راست افراطی درجه اول عکسهای شش در چهار با خنده های از بناگوش در رفته و هیجان زده میاندازد. بعدا در توجیه این عملکرد خود میگویند رفتیم آنجا حرفمان را زدیم. مثل اینکه آنجا جلسه بحث و پارلمان بود. ادا و اطوار احدی و عکس انداختنش با مرتجعین تنها برای اعلام وفاداری و هم صف بودن با این مرتجعین بوده است. چنانکه مینا احدی به عنوان هم صف  و همرزم با قهرمانان مرتجع روزنامه بیلد از کشورهای دیگر ظاهر شد و به این همرزمی و انتخاب روزنامه بیلد افتخار هم کرده است.

عکس یادگاری گرفتن با سفرای آمریکا و اسرائیل، دو دولتی که همین حالا دارند ستم و نسل کشی مردم فلسطین را تشدید میکنند و اقدامات بی سابقه ای را در دستور گذاشته اند، در جلسه کذائی ” قهرمانان آزادی” بیلد هیچ توجیهی ندارد. حتی بنابر سیاست خود این حزب که میگوید ما با همه دولتهای جهان از فاشیست و غیرفاشیست میتوانیم وارد ” دیپلماسی” شویم جور در نمیاید. در آن جلسه کذائی اکس مسلمان ما فقط فرصت عکس گرفتن و سلام و علیک داشته است و نه دیپلماسی کذایی و  چیز دیگر. این عکسهای تهوع آور برای مینا احدی، هیجان زدگی و توهم مطرح شدن و کسی بودن را دارد و برای حمید تقوایی توهم پراتیک تکیه به دول و محافل مرتجع غربی برای مطرح شدن و سری میان سرها در آوردن.

معمولا دیپلماتهای بورژوا حتی در مقام دولت و روابط دولتی سعی دارند تا با دولتی که دوست تلقی نمیشود، با سردی برخورد کنند و این سردی روابط را در عکس و فیلم و دست دادن سرد هم بیان کنند. اما اکس مسلمان ما چنان عکس خندان و مشمئز کننده ای با سفیر اسرائیل و آمریکا انداخته است که انگار دارد با رفیق و بستگان خود عکس میاندازد. خوب است حککا کلاسی جهت ادای دیپلمات در آوردن را به کادرها و اعضای خود بیاموزد تا حداقل ظاهر را حفظ کنند .

حمید تقوایی برای توجیه این خط مشی خود به لنین و تاریخ حزب کمونیست ایران در دهه 60 شمسی و حزب کمونیست کارگری ایران، در زمان غیبت کبرایش متوسل میشود.

همه این موارد بر علیه خط مشی حمید تقوایی و تئوری بی پایه و ارتجاعی او به نام “دیپلماسی کمونیستی” گواهی میدهند.

لنین و استفاده از امکان عبور از خاک آلمان در 1917

حمید تقوایی و حککا گرایش و سمپاتی سیاسی خود به دولتهای غربی را زیر عنوان استفاده از شکاف میان دولتهای غربی و جمهوری اسلامی توجیه میکنند.

حمید تقوایی ملاقات مسیح علینژاد با پمپئو و ملاقاتهای سخنگوی حزبش و رهبر فرقه اکس مسلمان را با مرتجعترین و دست راستی ترین و جنایتکارترین نیروها  و نشان دادن سمپاتی خود به این نیروها و عکسهای شش در چهار ملیح و خندان انداختن با سفرای اسرائیل و آمریکا را مسئله عادی و معمولی دانسته و برای توجیه این اعمال و سمپاتی سیاسی شان به جبهه دولتهای غربی، به مسئله عبور لنین و سوسیال دموکراتهای روس از خاک آلمان برای رسیدن به روسیه در آوریل 1917، پس از انقلاب فوریه روسیه، و مسئله دریافت کمک فنی و تدارکاتی کومه له و حزب کمونیست ایران از رژیم عراق در دهه شصت شمسی چنگ میاندازد. او و کادرهای رهبری و اعضاء حزب کمونیست کارگری عبور لنین از خاک آلمان را مانند تبلیغات بورژواها و مرتجعین برای بدنام کردن لنین و انقلاب اکتبر مرموز و معامله گرانه جلوه میدهند و از “قطاردربسته” حرف میزنند.

چه ملاقات مسیح علینژاد و یا هر شخصیت و حزب دیگری با پمپئو و ترامپ  و چه هیجان زدگی سخنگوی حککا و اکس مسلمان از این ملاقاتها  و در پوست خود از شادی نگنجیدن به خاطر ” قهرمان آزادی”  شدن به همراه دیگر قهرمانان باندهای مافیایی از اکرائین و روسیه و ….. توسط روزنامه بیلت ، از نظر حمید تقوایی و حککا مشکل نیست و با عبور لنین از خاک آلمان مقایسه میشود. حمید تقوایی حتی هیچ مرز و محدودیتی بر این اصول ” دیپلماسی” قائل نیست. تنها مرز و محدویت نبودن در کمپ جمهوری اسلامی و دولتهای اسلامی است. حمید تقوایی و حککا حتی به اندازه نیروها و دولتهای بورژوازی  لیبرال در جنگ با نازیسم و فاشیسم در اروپا اصول و پرنسیپ ندارند. با شروع و ادامه جنگ جهانی دوم، دولتهای لیبرال بورژوازی و جنبشهای لیبرالی و سوسیال دموکرات در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا در نهایت همگی در مقابل فاشیسم و نازیسم ایستادند. اما حمید تقوایی و حککا میگویند برای سرنگونی رژیم حاضرند با هر نیرویی ساخت و پاخت کنند. برایشان لیبرال و فاشیسم فرقی ندارد. با دولت اسرائیل و نتانیاهو و با دولت آمریکا و پمپئو و ترامپ و هر فاشیست دیگری میتوانند، رابطه سیاسی باز کنند. مجاهد البته زودتر از حمید تقوایی و مینا احدی این فعالیت مشمئز کننده را به تولید انبوه و عالی رسانده است و حمید تقوایی و مینا احدی تازه آغاز راهی هستند که آنها پیموده اند.

   من در اینجا کرونولوژی عبور لنین و سوسیال دموکراتهای روسیه برای عبور از خاک آلمان و رسیدن به روسیه را مینویسم تا ببینیم چقدر به خنده ها و هیجانهای خانم احدی  و ” دیپلماسی کمونیستی” حمید تقوایی ربط پیدا میکند.

همانطوری که در بالا توضیح دادم در تاریخ احزاب کمونیستی و کارگری رابطه سیاسی با دولتها وجود نداشته است. اگر در جایی از تاریخ کمونیستی، آنهم بسیار به ندرت که باید با ذره بین دیده شود، به رابطه با یک دولت مشخص در یک لحظه مشخص برمیخوریم، مسئله تنها و تنها بر سر یک رابطه کوتاه و گذرا و استفاده از یک امکان فنی و مادی مشخص میبوده است. برای استفاده از آن امکانات هم گاها احتیاجی به دیدار و ملاقات با نمایندگان بلند پایه دولتی که حمل بر رابطه سیاسی شود نبوده است.

در سابقه لنین و بلشویکها و دیگر احزاب کمونیستی رابطه با دولت آلمان و هیچ دولتی وجود نداشته است. برعکس لنین و ترتسکی قبلا با شروع جنگ جهانی اول در باره استفاده از امکانات قیصر آلمان به دیگر گروهها و شخصیتهای سوسیال دموکرات روسیه هشدار داده بودند. آنها رابطه سیاسی و دیپلماتیک ( به اصطلاح دیپلماسی کمونیستی) با دولتها را ناقض اصول و پرنسیب خود میدانستند. استفاده از خاک آلمان برای عبور و رسیدن به روسیه، احتیاج به هیچ رابطه ای از طرف حزب بلشویک با دولت آلمان نبوده است. اگر هم برای مسئله عبور از خاک آلمان و استفاده از ترانسپورت آلمان مجبور به مذاکره با دولت آلمان میشدند، این تنها یک رابطه فنی گذرا و لحظه ای بود و نه یک رابطه سیاسی.

عبور لنین و بلشویکها و همچنین منشویکها و بوندیستها و…. از خاک آلمان، حتی به مذاکره با یک پاسگاه پلیس نیانجامید. لنین شرح ماوقع عبور از خاک آلمان را روز بعد از رسیدنش به روسیه یعنی 4 آوریل 1917 در گزارشی با عنوان ” چگونه به مقصد رسیدیم” با دقت به کمیته اجرایی شورای پتروگراد ارائه کرد. در این لینک گزارش را مطالعه کنید

مسئله این بود که بعد از اینکه دولتهای بریتانیا و فرانسه از سفر مهاجران انترناسیونالیست به روسیه جلوگیری به عمل آورند، نقشه ای توسط مارتف ( مارتف منشویک بود و در زمان جنگ موضع بینابینی داشت) ارائه شد که برای رسیدن به روسیه از خاک المان استفاده کنند و دولت روسیه در ازای آن اسرا و محبوسین آلمانی و اتریشی زمان جنگ را آزاد کند. تعدادی تلگرام به این منظور برای دولت موقت به روسیه فرستاده شد و سوسیالیستهای سوئیسی گامهایی برای به اجرا در آوردن این نقشه برداشتند. بعد از دو هفته  انتظار جهت پاسخ از دولت موقت روسیه و بی پاسخ ماندن تلگرافها ، آنها مجبور شدند، خودشان دست به کار شوند. لنین مینویسد:

” کلِ کار و بار توسط فریتز پلاتن Fritz Platten، یک سوسیالیست انترناسیونالیست سوئیسی، انجام شد. او توافقنامه‌ای که بدقت جمله‌بندی شده بود را با سفیر آلمان در سوئیس منعقد کرد. متن این توافقنامه بعداً منتشر خواهد شد. نکات اصلی آن اینها هستند: ۱) همۀ مهاجران، بدون در نظر گرفتن عقایدشان دربارۀ جنگ، اجازۀ عبور خواهند یافت. ۲) واگن قطاری که مهاجران در آن سفر خواهند کرد از امتیازات مصونیّت قانونی{*} برخوردار خواهد بود؛ هیچ کس بدون اجازۀ پلاتن حق ورود به واگن را نخواهد داشت؛ گذرنامه‌ها یا چمدانها کنترل نخواهند شد. ۳) مسافران موافقت می‌کنند که در روسیه برای این تبلیغ کنند که مهاجرانی که اجازۀ عبور گرفته‌اند با تعداد متناظری از زندانیان اتریشی-آلمانی معاوضه شوند.” (چطور به مقصد رسیدیم از لنین 4 آوریل 1917)

……………تمام مذاکرات با شرکت و توافق کامل با تعدادی از سوسیالیستهای انترناسیونالیست خارجی انجام شدند. پروتکُلِ سفر به امضای دو سوسیالیست فرانسوی، لوریو Loriot و گیلبو Guilbeaux، و یک سوسیالیست از گروه لیبکنخت (هارتشتاین)، سوسیالیست سوئیسی پلاتن، سوسیال-دمکرات لهستانی برونسکی Broński، نمایندگان سوسیال-دمکرات سوئدی لیندهاگن Lindhagen، کارله‌سون Carleson، استروم Ström، توره نرمَن Ture Nerman و دیگران رسیده بود. (همانجا)

این بود ” رابطه” لنین و بلشویکها با دولت آلمان که حتی برای استفاده عبور از آلمان با یک مامور پاسگاه پلیس هم مذاکره نکرده بودند. اما حمید تقوایی که میخواهد مشی خود را به لنین و بلشویکها تسری دهد، رندانه از قطار دربسته حرف میزند. کم مانده از “طلاهای المان” به لنین هم حرف بزند. اما لنین و بلشویکها  قبل از قدرت گیری نه تنها به هیچ وجه وارد معامله سیاسی با هیچ دولتی نشدند، حتی در یک معامله برای عبور چند مهاجر از خاک آلمان، همه پرنسیپها را حفظ کردند و معامله بیشتر به معاوضه گروگانها شبیه بود تا دریافت یک کمک بی قید و شرط. “در ازای عبور از خاک المان، محبوسین المانی و اتریشی در روسیه آزاد شوند.” فقط انسانهایی میتوانند عبور لنین و سوسیال دموکراتهای روسی از مرز آلمان را با ملاقات احدی و چهره خندان و شادش از ملاقاتها با مرتجعین و نمایندگان دولتهای راست افراطی و اشغالگر و تعریف و تمجیدش از مرتجعین ” قهرمان آزادی” و دیگر شخصیتهای مرتجع را با هم مقایسه کنند و شباهتهایی میان آن بیابند که یا پوپولیسمشان دارد آنها را وارد دره خطرناکی میکند و یا اینکه از درک ساده ترین مسائل عاجزند.  با “دیپلماسی کمونیستی” میخواهند شیادانه از افترایی که بورژوازی به لنین زده و همچنان مشغول پر و بال دادن و اضافه کردن شاخ و برگ به آن هستند، برای فعالیت مخرب و ارتجاعی امروز خود بهره برداری کنند. تنها ” درافزوده” حمید تقوایی و مینا احدی به اتهامات و افتراعات بورژوازی به لنین و بلشویکها این است که همه چیز باید علنی باشد. “علنیت” در معامله و آنهم معامله سیاسی که هیچ مرز و حدی نمیشناسد. اگر تنها علنیت مسئله بود که مشکلی با مجاهد و باندهای سلطنت طلب نیست. آنها هم روابطشان با دولتهایی از عرابستان تا آمریکا علنی است و به آن هم مینازند.

 رابطه کومه له با عراق

حمید تقوایی برای توجیه سیاسی رابطه سیاسی سخنگوی خود و اپوزیسیون راست با محافل و دولتهای غربی به رابطه کومه له و حکا با عراق توسل میجوید.

مانند نمونه عبور لنین و سوسیال دموکراتهای روسیه از خاک آلمان، رابطه کومه له با رژیم عراق در زمان صدام حسین هم نمیتواند به کمک تئوری و تاکتیک حمید تقوایی بیاید. حمید تقوایی و حزبش صحبت از یک رابطه سیاسی و دیپلماتیک میکنند، در حالی که رابطه کومه له با عراق تنها و تنها به گرفتن یک کمک بی قید و شرط محدود  بود و هیچ رابطه سیاسی و دیپلماتیکی میان کومه له و رژیم عراق وجود نداشت. کلمه رابطه “دیپلماتیک” تئوری ناسیونالیستهای کومه له مانند ایلخانی زاده از آن رابطه بوده است. اگر ایلخانی زاده به هر حال از رابطه به قول خودش دیپلماتیک با عراق همان رابطه گرفتن کمک مالی و پزشکی را مد نظر داشته است، حمید تقوایی از آن رابطه سیاسی بیرون میکشد و به تئوری و پراتیک ارتجاعی ” دیپلماسی کمونیستی” خود میچسباند.

رابطه مالی و فنی کومه له با عراق هیچگاه به رابطه سیاسی و ملاقات سیاسی با جنایتکاران رژیم صدام منجر نشد و هیچ شباهتی به رابطه ای که حمید تقوایی به آنها اشاره میکند و هیچ سنخیتی با بگو و بخند و قهرمان آزادی شدن به همراه مافیای نفتی روسیه و فاشیستهای اوکرائین و…نزد مرتجع ترین محافل در آلمان و اعلام سمپاتی و حمایت از آنها نداشته است. تازه آن رابطه هم با آن تبینی که ناسیونالیستهای کومه له مانند ایلخانی زاده از آن به دست میدادند و در را چهارطاق برای ” دریافت کمک بی قید و شرط” باز میگذاشتند مورد نقد جریان کمونیستی در حزب کمونیست ایران بوده و بر سرش جنجال زیادی شد، تا جایی که ناسیونالیستها مدعی بودند که منصور حکمت و کمونیسم کارگری میخواهند رابطه کومه له با عراق را خراب کنند. رابطه کومه له با عراق با تببین ناسیونالیستهای آن زمان و حمید تقوایی امروز مورد نقد کمونیستها بوده است. اما انصافا تبیین ناسیونالیستهای کرد در کومه له از رابطه با عراق از تبیین حمید تقوایی از رابطه با دولتها و “دیپلماسی کمونیستی” او بهتر و قابل هضم تر بود.

به نقد منصور حکمت به فورمول ناسیونالیستها برای رابطه با عراق توجه کنیم:

” هجوم رژيم عراق به کردستان بعد از جنگ خليج و آوارگى ميليونى مردم کردستان:

اين بنظر من ميخ آخرى بود که به تابوت “رابطه با عراق” کوبيده شد. براى سازمانى که داعيه تعلق به حق طلبى مردم کردستان را داشت، براى سازمانى که در يک گوشه ديگر منطقه پرچم رفع ستم ملى را بلند کرده بود، نظاره گر خاموش چنين جناياتى ماندن نميتوانست بيش از اين توجيه پذير بماند.
با فرمول سطحى آقاى ايلخانى زاده (“راديو و اردوگاه در ازاء تبليغات کمتر”) حتى ٥ دقيقه از اين تاريخ را نميشود توضيح داد و هيچکس هم در رهبرى آن حزب هرگز چنين تبيين بى محتوايى از مساله بدست نداد. واقعيت اينست که “ديپلوماسى” منطقه اى کومه له در طول قريب يک دهه تا مقطع جدايى ما با يک تناقض رو به تعميق روبرو بود. در حالى که دخالت مستقيم و همبستگى علنى با طبقه کارگر و کمونيسم در عراق و کل کردستان روز به روز به يک وظيفه مبرم تر تبديل ميشد، اوضاع مادى و استقرارى تشکيلات، آن را برعکس هرچه بيشتر زير منگنه دولت عراق و جريانات ارتجاعى قرار ميداد و آزادى عمل آن را هرچه بيشتر کاهش ميداد. تضاد ميان “روابط ديپلوماتيک” هر روز مقيد کننده تر از يک سو، و وظايف سياسى رو به گسترش و نياز روزافزون تشکيلات به دخالتگرى از سوى ديگر، هردم برجسته تر ميشد. روندى که با سياست دريافت کمک تسليحاتى بى قيد و شرط براى نبرد با رژيم اسلامى آغاز شده بود، مرحله به مرحله، به پذيرش قيود و شروط هرچه بيشتر براى حفظ امنيت خود منجر شده بود. اين وضعيت قابل ادامه نبود و ادامه هم نيافت. جدايى چپ و راست اين بن بست را شکست.

فرمول آقاى ايلخانى زاده تبيين ما در رهبرى آن حزب نبود. هيچکس در آن رهبرى اينقدر ساده انديش يا خودفريب نبود. فاکتور اصلى در محاسبات ما از مدتها پيشتر، از مقطعى که اردوگاههاى ما ديگر به پشت خط جبهه عراق در جنگ با ايران منتقل شد، در درجه اول خنثى کردن توطئه هاى رژيم عراق و همه جريانات و نيروهاى ارتجاعى و اجتناب از درگيرى با آنها بود، تا زمانى که تلاش کمونيستهاى کومه له براى يک سازمانيابى نوين بر يک مبناى سياسى متفاوت حول سازمانهاى حزبى و کارگرى در شهرها، به ثمر برسد و ضربه پذيرى افراد و امکانات تشکيلاتى در خاک عراق رفع بشود. هرگز در آن حزب ما اين تماسها و مناسبات و مانورها و باج دادن ها را نشان قدرت و علامت “وزنه سياسى” خود و مايه مباهات نديديم. بلکه نشان ضعف و محدوديت خود، گواه عدم اتکاء کافى مان به نيروى مادى و واقعى حزب در شهرهاى کردستان و سنگين بودن پشت جبهه اردوگاهى مان ميديديم. برخلاف تبيين آقاى ايلخانى زاده، آن حزب در اين مناسبات جا خوش نکرده بود، بلکه در تلاش دائمى براى خلاصى از آن بود. صحبت من البته از رهبرى و خط مشى حاکم حزب در آن دوره است، نه جناح راست که هرگز تا مقطع جدايى نفوذ قابل اعتنايى در بالاى آن حزب نداشت. پيچيدگى ها و تضادهاى رابطه با عراق يک مشغله مهم و هميشگى رهبرى آن تشکيلات و موضوع زنده و دائما مورد بحث بود. فرمول جناح راست و تلقى آن از ماهيت کومه له و اساس مناسباتش دقيقا همين بود که آقاى ايلخانى زاده امروز بيان ميکند. اين فرمول آن تاريخ و آن اصول را نمايندگى نميکند………” (دیپلماسی یا انتخاب سیاسی، کومه له در شکافهای منطقه ای- از منصور حکمت)

اما فورمول حمید تقوایی بدتر از فورمول ایلخانی زاده حتی نمیتواند یک ثانیه آن روابط را توضیح دهد. از رابطه مالی و تدارکاتی کومه له با عراق یک عکس با وزیر و وزرا، شهردار و بخشدار و دهدار عراق که شائبه نزدیکی سیاسی ایجاد کند وجود ندارد. آن رابطه معامله ای بود که همه پرنسیپهای آن حفظ شده بود. اگر در آن زمان علیزاده و مهتدی یک عکس با فلان دهدار عراق داشتند ما امروز نمیتوانستیم با سربلند از آن رابطه دفاع کنیم. با این همه ازهجوم عراق به مردم کردستان و قتل عام مردم و آوارگی آنها به عنوان میخ آخری بر تابوت روابط با عراق نام برده میشود. حالا این وسط طرف زمانی که اسرائیل دارد کاملا فلسطین را از روی نقشه حذف میکند و کشتار و آوارگی مردم فلسطین تشدید میشود و آمریکا در تایید سیاستهای اسرائیل سفارت خود را به اورشلیم تغییر داده است، بدون ذره ای شرم با سفیر اسرائیل و آمریکا عکس مودت و دوستی میاندازد.

رابطه کومه له با عراق محدود به رابطه با اداره و عناصر اداری آن ارگان از دولت عراق بوده است که مربوط به مراوده لجستیکی با احزاب ایرانی بوده است و هیچگونه رابطه سیاسی در بین نبود.

میبینیم که حتی مساله گرفتن کمک محدود مالی و تسلیحاتی بی قید و شرط  بدون هیچ حد و مرز و هیچ قیدی از جانب کمونیستها نبوده است. با همه اینکه کمک مالی و تسلیحاتی محدود رژیم عراق به کومه له بدون قید و شرط بوده است و هیچ گونه شائبه ای مبنی بر حمایت سیاسی رژیم عراق از کومه له را ایجاد نمیکرد، با این همه برای کمونیستها، سنگین شدن خودبخودی وزن قید و شرطهای نانوشته موجب این میشده تا فکری به حال بیرون زدن از آن وضعیت کنند.

حالا حمید تقوایی نه بدنبال رابطه مالی و تسلیحاتی، بلکه مستقیما بدنبال حمایت سیاسی از دولتهای امپریالیستی و محافل مرتجع برای به قول خودش جنبش سرنگونی و حزب کمونیست کارگری است، میخواهد از آن تاریخ برای خود حکم تایید بگیرد.

تا آنجا که به گرفتن کمک مالی و تسلیحاتی بی قید و شرط برمیگردد هم کمونیستها گارد باز در مقابل آن ندارند. از جمله در مورد خود عراق، سیاست کمونیستی مبنی بر سبک کردن دریافت این کمک و خلاصی از آن بوده است. فورمول ایلخانی زاده و ناسیونالیستها در آن زمان و فورمول حمید تقوایی مبنی بر اینکه “لنین هم با آلمان وارد معامله شد” و “ما هم با عراق وارد معامله شدیم”،  پس دیدار و بگو و بخند، بشکن زدن و هیجان زده شدن نزد ترامپ و پمپئو و سفیر اسرائیل و آمریکا و دیگر نمایندگان دولتهای جنایتکار مشکلی نیست، هیچ سنخیتی با آن سیاست کمونیستی ندارد.

حزب کمونیست کارگری ایران بعد از تشکیل در سال 1991 به قطع کامل رابطه با عراق پرداخت و هرگونه رابطه با دولت عراق را به خاطر اینکه مسئله عراق به یک مسئله جهانی تبدیل شده بود و هر حزب و جریان سیاسی میبایست بدون هیچ قید و شرطی  در باره آن اظهار نظر و تحلیل کند و به تبلیغات دست بزند، نادرست میدانست.

پرسش و پاسخ با منصور حکمت در یک جلسه حزبی

در سال 2000 در یک جلسه حزبی که به مسئله مالی اختصاص داشت و زمانی که فشار مالی به حزب زیاد بود، من این سوال را در مقابل رفیق منصور حکمت طرح کردم که چرا ما نمیتوانیم مانند همه گروههای اپوزیسیون دیگر ایران از دولت عراق کمک مالی دریافت کنیم؟ چه پرنسیپی ما را از این عمل منع میکند؟ منصور حکمت دو دلیل را برای این منظور بیان کرد. ابتدا گفت این درست است که اگر ما از دولت عراق تقاضای کمک مالی کنیم، بدون قید و شرط آن را دریافت خواهیم کرد. اما ما نمیتوانیم این کار را بکنیم. اول از همه به خاطر اینکه ما در آن کشور حزب و نیرویی برای سرنگونی رژیم صدام حسین هستیم. دوم اینکه مسئله عراق مسئله جهانی است و ما باید بدون هیچ قید و شرط و بدون ایجاد شائبه ای در باره آن اظهار نظر کنیم. گرفتن کمک مالی بدون قید و شرط، به هر حال قید و شرطهایی را میاورد. در ضمن حزب نمیتواند هم یک نیرو برای سرنگونی یک رژیم باشد و هم از آن طرف مناسباتی با آن رژیم داشته باشد. این با پرنسیپ ما جور در نمیاید. به شوخی و طنز گفت رفیق محمود را به رفیق ریبوار احمد معرفی کنیم تا جوابش ( جوابش را طوری ادا کرد که حاکی از زننده بودن طرح مسئله بود)  را بگیرد.

در مقابل من این مسئله را طرح کردم که این شرائط برای لنین و سوسیال دموکراتهای روس برای عبور از خاک آلمان هم وجود داشته است. آنجا هم حزب خواهر حزب بلشویک در المان فعالیت داشت. در پاسخ گفت اگر حضور لنین در داخل قطار و در همان ایستگاه راه آهن چند روز بیشتر طول میکشید داد روزالوکزامبورگ و کارل لیبکنخت در میامد که بابا دارید چکار میکنید.

این پاسخ یک کمونیست در مقابل شرائط سخت اقتصادی یک حزب برای فعالیتهای روزمره بوده است. حالا آقایان و خانمها رابطه سیاسی و تداعی شدن سیاسی با مرتجع ترین نیروهای جهان حاضر که دارند دنیا را به توبره میشکند، ترامبها و پمپئوها را مشکلی نمیدانند. لازم نیست آدم کمونیست باشد تا به عواقب چنین مسائلی برای کارگر و جنبش آزادیخواهی در دنیا فکر کند، کافی است کمی جوهر چپگرایی رفرمیستی داشت تا عمق این کثافات را دید.

اگر در سال 1990 دیگر خواهان پایان دادن به هرگونه مناسبات گذشته با دولت عراق، به خاطر منطقه ای و جهانی شدن مسئله عراق شده بودیم، مسئله آمریکا و اسرائیل همیشه مسئله جهانی و منطقه ای بوده است و هیچگاه در مخیله کمونیستهای آن حزب جایی برای دریافت کمک مالی، چه برسد به رابطه سیاسی وجود نداشته است. منصور حکمت در توضیح قطع رابطه با عراق توسط حزب کمونیست کارگری مسئله عراق را با اسرائیل و یوگسلاوی و….مقایسه میکند تا بگوید با عراق نباید رابطه برقرار کرد.

” …..جنگ خليج توجه افکار عمومى را متوجه رژيم عراق و اوضاع جامعه عراق کرد. جايگاه رژيم عراق در تبليغات و ادبيات سياسى يک جريان حاضر در منطقه ديگر نميتوانست نظير گذشته بماند. تا پيش از جنگ خليج اظهار نظر درباره ماهيت رژيم عراق لزوما در دستور سازمانهاى غير عراقى نبود. اما پس از آن مساله عراق و رژيم صدام حسين، درست مانند اوضاع فلسطين، اسرائيل، سومالى، يوگسلاوى و غيره به يک مساله بين المللى تبديل شد که هر سازمان جدى سياسى ميبايست درباره آن موضع بگيرد. رابطه با عراق (در واقع ضربه پذيرى در برابر اقدامات انتقام جويانه عراق) سکوتى را به کومه له و حزب کمونيست ايران تحميل ميکرد که از نظر سياسى ديگر قابل ادامه نبود…”  ( “دیپلماسی” یا انتخاب سیاسی، کومه له جدید در شکافهای منطقه ای- از منصور حکمت)

حالا سخنگوی حزب کمونیست کارگری با خنده هایی تا بناگوش در رفته با نمایندگان دولتهای آمریکا و اسرائیل عکس یادگاری میاندازد و لیدر آن حزب  از مناسبات سیاسی با آنها داد سخن میدهد. میگویند این “دیپلماسی کمونیستی” به کار سرنگونی رژیم اسلامی میرود. مردم فلسطین و کارگران و کمونیستهای جهان حق دارند در مقابل چنین کسانی بایستند و بگویند امر سرنگونی شما به ما مربوط نیست. شما دارید امر خودتان را به امر کارگران و مردم جهان ترجیح میدهید و امر سرنگونیتان را بر ضد منافع مردم دیگر و برای منفعت ملیتان پیش میبرید.  دارید با جنایتکارانی که دارند دنیا را به آتش میکشند تانگو میرقصید. پس به رقص تانگویتان با پمپئو و ترامپ و نتانیاهو و سفیرش و با میلیاردر روسی و قهرمانان دیگر نظیر آنها ادامه دهید. ما شما را در صف خود نمیبینیم. به کارگران و کمونیستهای ایران  نیز هشدار میدهیم تا از شما دوری کنند.

آفریقای جنوبیزه کردن رژیم اسلامی در ایران!

حزب کمونیست کارگری مدعی است که سیاست ” دیپلماسی کمونیستی” آنها شبیه سیاست ANC آفریقای جنوبی است که با ایزوله کردن رژیم آپارتاید توانست به آن پایان دهد. هیچ وجه این ادعا با واقعیت اتفاق افتاده خوانایی ندارد. اولا اگر تغییر رژیم در آفریقای جنوبی ذره ای با طرح و نقشه دولتهای غربی در تناقض قرار میگرفت، دولتهای غربی به سیاست تضعیف و تحریم سیاسی و اقتصادی رژیم آپارتاید روی نمی آوردند. اگر در راس ANC یک نیروی چپگرا قرار داشت، برخورد دولتهای غربی با ANC آن برخوردی نبود که دیدیم. چنانچه به طور مرتب به مندلا فشار میاوردند تا کمونیسم و حزب کمونیست آفریقای جنوبی را محکوم کند. بر اساس خاطرات مندلا در کتاب ” راه آزادی” طلب محکوم کردن کمونیسم ازطرفاو حتی در آخرین مراحل برداشتن آپارتاید وجود داشته است. مندلا به خاطر روابط مناسب و سازنده ای که حزب کمونیست آفریقای جنوبی با او برقرار کرده بود و بخصوص تاثیرات حزب کمونیست بر او از این کار خودداری کرد. حالا اگر به جای نسلون مندلا، کمونیستها در راس ANC بودند و یا خودشان مستقیما توسط حزب کمونیستی، حالا با هر ورژنی از کمونیسم، میخواستند به آپارتاید خاتمه دهند، معلوم بود آمریکا و غرب نه تنها کمکی نمیکردند، بلکه آن را محکوم میکردند. حالا چگونه یک حزب کمونیستی میخواهد سیاست ANC و ” آفریقای جنوبیزه کردن ایران را” اجرا کند؟ این شیادی سیاسی است یا خامی سیاسی؟

  دوما برقراری رژیم آپارتاید از همان ابتدا مورد مخالفت بخش قابل ملاحظه ای از بورژوازی غرب و دولتهای غربی بوده است و رژیم آپارتاید علارغم مخالفت آنها ایجاد شده بود و با حاکم شدن حزب ناسیونالیستی نزدیک به نازیسم آلمان در دهه 30 قرن بیستم و زمان جنگ جهانی دوم آپارتاید تشدید شد. یعنی مخالفت با رژیم آپارتاید حتی در فرهنگ بخشی وسیعی از محافل بورژوازی لیبرال غرب وجود داشت. چنین وضعیتی در رابطه با حکومت اسلامی در ایران صادق نیست. حکومت اسلامی در ایران نه به خاطر حاکمیت قوانین اسلامی، بلکه به خاطر مقابله با آمریکا و غرب مورد بی مهری غرب قرار دارد. وگرنه قوانین اسلامی میتواند مانند عربستان و کویت و بسیاری از کشورهای دیگر اجرا شود و حکومتهای دوست بلامنازع غرب هم باشند. کشورهای غربی آفریقای جنوبی را بخش انتگره شده ای از نظام جهانی در غرب تلقی میکردند و طبیعی بود که خواهان برچیدن آپارتاید در آنجا باشند، اما خاورمیانه در چشم غرب و دولتهای غربی منطقه ” اسلامی” است که باید هم با دولت و فرهنگ اسلامی بسازند و زندگی کنند. کافی است جمهوری اسلامی به سهم خواهی منطقه ای پایان دهد و در تقسیم قدرت منطقه ای آنطور که غرب میخواهد شرکت کند، از نظر غرب و آمریکا پرونده رژیم اسلامی در ایران بسته میشود. غرب و نظم حاکم جهانی خواهان برچیده شدن رژیمهای اسلامی در منطقه خاورمیانه نیستند. رژیمهای اسلامی اگر با نظم مورد علاقه آنها راه بیاید، جواز آپارتاید که سهل است، جواز برده داری کامل را هم در جیب دارند.

سوما ANC فشارش را به دولتهای غربی اساسا از طریق اتحادیه های کارگری و احزاب چپ پیش برده است. در همه کشورهای اروپایی دفاتر ANC در لوکالهای اتحادیه های کارگری و مورد حمایت مستقیم معنوی و مالی این اتحادیه ها و احزاب چپ قرار داشت. در جناح چپ احزاب سوسیال دموکرات و حزب کارگر انگلیس و….نیروی فعال و قویی در حمایت از ANC وجود داشت که بر کل بورژوازی غرب تاثیر میگذاشت.

نه ایران و جمهوری اسلامی در دنیای امروز وضعیت آفریقای جنوبی را نزد دول غرب داد و نه حزب کمونیست کارگری جایگاه ANC را. حتی اگر یک حزب کمونیستی قدرتمند در ایران داشتیم و تمام دنیا میتوانست آن را بدون تلسکوپ  مشاهده کند، آن حزب به دلائلی که شرح دادم نمیتواند جایگاه ANC را نزد بورژوازی غرب پیدا کند.

حزب کمونیست کارگری ایران با تکیه بر مرتجع ترین محافل دست راستی در غرب و فعالیت اکس مسلمانی، در صورت شناخته شدن در کشورهای مختلف، مورد نفرت جناح چپ و سازمانهای اتحادیه کارگری قرار میگیرد. نزد احزاب، محافل چپ و اتحادیه کارگری که حمایت از مردم فلسطین را بخشی از فعالیت دائمی خود تلقی میکنند و بطور دائمی جوانان و مردم را برای دیدار از مردم فلسطین و درد و رنج آنها به آنجا گسل میکنند، چهره اکس مسلمانی که با سفیر اسرائیل عکس میگیرد و از آن سرمست شده و میخندد، مورد نفرت است. برای آنها چهره اکس مسلمانی که با نمایندگان دولت آمریکا و در آرزوی دیدار با ترامپ و پمپئو میسوزد نفرت انگیز است.

در پایان باید این نکته را هم تاکید کنم که دولت جمهوری اسلامی و دولت آمریکا دارای رابطه دیپلماتیک نیستند و برعکس دارای رابطه خصمانه اند و ایران از نظر اقتصادی مورد تحریم شدید آمریکا قرار دارد. از این نظر هم لابی گری برای دیدار با پمپئو و ترامپ نمیتواند برای ” آفریقای جنوبیزه کردن ایران”  تعبیر شود، بلکه بیشتر همراهی با جناحهای تندرو در آمریکا برای فشار بیشتر اقتصادی و سیاسی عمل میکند. بهانه حقوق بشر را هم نمیخواهد حمید تقوایی و احدیبه پمپئو یادآور شوند. آنها خود بیشتر از اینها به آن توجه دارند و در کنار دیگر فشارهای سیاسی و اقتصادی به اهمیت و اهرم حقوق بشر هم توجه دارند. اما مردم ایران و جهان عقل و شعور دارند و از حقوق بشری که پمپئو از آن دفاع کند روگردان میشوند و از دنبالچه هایی که برای چنین حقوق بشری نزد پمپئو و مرکل میدوند بحق متنفر میشوند. اگر هم مردم ریاکاری فاشیسم پمپئو را بپذیرند و به آن تن در دهند، وظیفه کمونیستها و آزادیخواهان است تا این چهره ها را رسوا کنند.

این نفرت بحق وجود دارد و آن را از جمله میشود در تجمع دانشجویان دانشگاه تهران بر علیه حجاب اجباری هم دید. نفرتی که اگر دانشجویان شعار درست انتخاب میکردند یعنی مشخصا دیدار پمپئو با علینژاد را نشانه میگرفتند، میتوانست بسیار به جا خرج شود و دامن حامیان آن در حککا را نیز میگرفت. در آن صورت شعار آنها نه بر علیه شخصیت و یا اپوزیسون راست به طور کلی، بلکه بر علیه بند و بست آن شخصیت و یا حزب اپوزیسون با رژیم داخلی و یا خارجی معنا مییافت. من در نقدی که به دانشجویان در آن زمان نوشتم میبایست به جای نقد “شعار بر علیه اپوزیسون” به منظور آنها توجه میکردم و نقدم و پیشنهادم را برای تصحیح شعار آنها مینوشتم.

قطعنامه پلنوم دهم حککا در باره “اصول رابطه با دولتها”

حمید تقوایی تلاش دارد تا با رجوع به قطعنامه پلنوم دهم حزب کمونیست کارگری ایران با عنوان ” اصول رابطه با دولتها” به توجیه رابطه سیاسی و حتی تعلق خاطر خود به کمپ کشورهای غربی و توجیه رابطه با جناحهای تند دست راستی این کمپ بپردازد. حمید تقوایی و حزب کمونیست کارگری مدعیند که اجازه رابطه سیاسی و دیپلماتیکشان، اجازه برقراری مناسبات سیاسی با دولتها، آنهم دست راستی ترین دولتهای جهان را قطعنامه ” اصول رابطه با دولتها” به آنها تفویض کرده است. اینجا هم حمید تقوایی همان تبلیغات و اتهامات جمهوری اسلامی و دشمنان حککا قدیمی و منصور حکمت را مبنی بر بی اصول بودن این حزب در رابطه با دولتها و مناسبات این حزب با آمریکا و اسرائیل را تکرار میکند. قطعنامه “اصول رابطه با دولتها” نمیتوانست از ممنوع بودن رابطه با دولتها حرف بزند. برای هر حزب سیاسی و جنبش قویی پیش میاید که در لحظه هایی خاصی در مبارزه خود از امکان فنی و تدارکاتی این و یا آن دولت بهره ببرد. چنین رابطه ای نه یک رابطه سیاسی و ” دیپلماتیک”، بلکه رابطه فنی و تدارکاتی، رابطه ای برای دریافت کمکهای مالی و تسلیحاتی است که قطعنامه ” اصول رابطه با دولتها” تلاش کرده است تا چنین رابطه ای در صورت پیش آمدن دارای نظم و نسخ باشد. در مقابل احزاب و جریاناتی از چپ تا راست در ایران که از زمان رژیم سلطنتی تاکنون دارای روابط غیرشفاف با رژیمهای منطقه بوده و هستند، حککا با این قطعنامه در سال 2000 تلاش کرد تا رابطه احتمالی اینده خود را نظم و نسخ دهد.  علنیت و شفافیت و در تضاد قرار نگرفتن این رابطه با منافع پرولتاریای کشور مورد رابطه و جهان تمام آن چیزی است که این قطعنامه بیان میکند.

با اینکه حمید تقوایی در آن زمان در حزب هیچ نقشی نداشته است و در هیچ فونکسیون حزبی فعالیت نمیکرد و ریاست دفتر سیاسی او فقط یک امر نمایشی غیر جدی بود، اما با این همه خوب میداند که حزب در آن زمان در فعالیتهای خود هیچگاه به این قطعنامه رجوع نکرده است و این قطعنامه ای برای تنظیم فعالیتهای سیاسی با دولتها نبوده است. اگر در آن زمان  تصور میشد که از این قطعنامه میتوان چنین برداشتهایی شود و صحبت از رابطه سیاسی و دیپلماتیک و ترجیح تنظیم رابطه سیاسی با یک کمپ امپریالیستی در مقابل کمپ دیگر شود، یا چفت و بست قطعنامه محکمتر میشد و یا اصلا از خیرش میگذشتند.

حزب کمونیست کارگری ایران در آن زمان از اصول سفت و سختی پیروی میکرد. اگر این حزب قرار بود مشکلات روزمره مالی و تدارکاتی پیش پای خود را حل کند، به راحتی میتوانست به رژیم عراق رجوع کند و مانند بسیاری از گروههای اپوزیسیون کوچک و بزرگ دیگر ایران، از کمکهای مالی عراق بهره مند شود. علنیت و شفافیت را هم رعایت کند و کمک را هم بدون قید و شرط دریافت کند. کمونیسم کارگری حتی قبل از اینکه جایگاه عراق در ذهنیت مردم جهان به یک مسئله جهانی روز تبدیل شود، خواهان رابطه ( نه البته رابطه سیاسی مورد نظر حمید تقوایی) محدودتری با عراق بود. اما حککا به دو دلیل که در بخش رابطه با عراق توضیح داده ام از این کار خودداری کرده است. اصول این حزب به او اجازه نمیداد تا از کمک مادی بی قید و شرط همراه با علنیت و شفافیت برخوردار شود. کسانی مانند ایرج آذین و رضا مقدم که دارای ذره ای شرافت سیاسی نیستند در آن زمان از بند مجاز بودن مناسبات با دولتها شروع به پروکاسیون و تکرار حرفهای جمهوری اسلامی به حککا کرده بودند که بله این مجاز بودن در قطعنامه، یعنی کمک گرفتن از اسرائیل و آمریکا. آنها البته خوب میدانستند که حککا برای دریافت کمک مالی نیازی به رابطه ای غیر ممکن، رابطه با اسرائیل و آمریکا نداشته است. بلکه دولت عراق دم دستش بود. تنها پرنسیپ این حزب اجازه چنین کاری را نمیداد. حالا کسی پیدا شده است که مدعی است این قطعنامه و کلمه مجاز بودن در آن، جواز رابطه سیاسی و دیپلماتیک با هر دولت و نیروی دست راستی را صادر میکند و حزب کارگری در ایران باید بدون در نظر گرفتن منافع کارگران کشورهای دیگر و جهان دست به رابطه سیاسی فعال با آنها بزند.

رابطه با سازمانها و محافل حقوق بشری، نمایندگان احزاب چپ در پارلمانها، احزاب چپ و اتحادیه های کارگری، مطبوعات مینسترم  و…

تا آنجایی که به فعالیت سیاسی برای: 1- آگاهی افکار عمومی مردم کشورهای مختلف از وضعیت مردم ایران و جلب پشتیبانی از کارگران و مردم ایران  2 – فشار مستقیم بر خود رژیم از طریق دولتهای غربی، برمیگردد،تنها یک اهرم برای کمونیستها میتواند جایز باشد. ایستادن در کنار اتحادیه های کارگری و جناح چپ این جوامع. شما نمیتوانید با فاشیستی مانند ترامپ و پمپئو و یا محافل دست راستی و دست راستی افراطی در این جوامع همراه شوید و آنوقت انتظار داشته باشید که کارگران و مردم آزادیخواه این کشورها شما را از آن خود بدانند.

برای کمونیستها فعالیت برای فشار به دولتها تنها و تنها از کانال نهادها و اهرمهایی که در بالا نام بردم ممکن میگردد. این فعالیتها هم یک بخش فرعی و کوچک از فعالیت اساسی یک حزب سیاسی جدی در ایران است. حزب سیاسی که بدلیل نداشتن نفوذ اندک در ایران میخواهد با چنین فعالیتهایی خود را مطرح کند راه به جایی نمیبرد.

حمید تقوایی با قاطی کردن این نوع فعالیتها با فعالیتهای لابی گری اکس مسلمان و لابی و سخنگوی حزبش تماما مغللطه کاری میکند. او سخنرانی در سازمان ملل ، که البته به هیچ کمونیستی تا زمانی که به ریاست دولتی نرسیده باشد چنین اجازه ای داده نمیشود، را با ملاقات با پمپئو و عکس خندان شش در چهار گرفتن با سفیر اسرائیل و آمریکا مقایسه میکند. دختر نوجوان سوئدی فعال محیط زیست “گرته” اجازه یافت از تریبون سازمان ملل به سازمان ملل و روسای دولتها و اهداف سود طلبانه آنها بتازد. این با حرکت مینا احدی که سرمایه دار مافیای روس برایش قهرمان آزادی است و با سفیر اسرائیل و آمریکا و مفافیای روسی و… عکس مودت و دوستی میاندازد و به آن افتخار میکند چه قرابتی دارد؟ کسی به سخنرانی مسیح علینژاد و شیرین عبادی و ….در پارلمان اروپا در باره نقض حقوق بشر و حقوق زن ایرادی نگرفته است. اما همه میدانند ملاقات مسیح علینژاد و مینا احدی با پمپئو یا ترامپ  از جنس دیگریست. ( دومی البته فقط طعم شیرین سلام و علیک با سفرای آنها را میچشد و در آن اغراق میکند) و ربطی به مسئله مردم ایران و حقوق بشر ندارد. چنین فعالیتهایی در بهترین حالت، اگر سیاست آمریکا مبنی بر تغییر رژیم باشد، تقویت جریان طرفدارغرب در اپوزیسیون ایران است. در چنین صورتی وضعیت حزب کمونیست کارگری ایران در میان اپوزیسیون راست پروغرب شبیه پرچمهای فدایی مهدی سامی در تظاهراتهای مجاهدین خواهد بود.

 حزب کمونیست کارگری نه تنها از اینجا از جناح چپ شروع نمیکند، بلکه میگوید چپ و راست و دولت و اپوزیسیون در اروپا و آمریکا همه باید دست به دست هم دهند تا حکومت اسلامی در ایران سرنگون شود. چنین سیاستی تنها در خدمت آلترناتیو راست پروغرب است.

” دیپلماتهای” ناشی حزب کمونیست کارگری در زمینه فعالیت حقوق بشری هم نمیدانند چه را کجا بگویند و از کی چه درخواستی کنند. برایشان درخواست و اعتراض درست از قوه قضائیه و دولت آلمان و مرکل مبنی بر اینکه شاهرودی در آلمان چکار میکند با نامه به مرکل برای حمایت از کارگران و آزادی اسماعیل بخشی یکی است و یک مفهوم دارد. کسی هم آنجا نیست به آنها بگوید اولین کار حقوق بشریتان بجا بود و دومی مسخره آمیز و توهم آلود. اولی به رابطه دولتی و تعقیب یک جانی تحت تعقیب بین المللی برمیگردد و دومی به رابطه دولت و سرمایه داران با کارگران.

نتیجه گیری

مناسبات با دولتها به عنوان یک اصل نزد کمونیستها مذموم است. اما در سیاست روزمره و در مقاطعی پیش میاید که کمونیستها اجبارا و برای تامین امکانات مادی از تضادهای درون دولتها بنفع خود بهره ببرند. در این موردها که معمولا در فعالیتهای کمونیستها نادر است، اصل اساسی در نظر گرفتن منافع جهانی طبقه کارگر و کشور مربوطه ای است که کمونیستهای یک کشور در لحظه ای گذرا از فعالیت خود ممکن است وارد مناسبات با آن شوند. این مناسبات که اساسا  و صد در صد غیر سیاسی است، اگر میتواند به شائبه رابطه سیاسی دامن بزند باید مورد تجدید نظر قرار گیرد.  اگر رابطه لحظه ای و گذرای مادی و امکاناتی یک سازمان کارگری کمونیستی از دولت دیگر شائبه نزدیکی سیاسی کمونیستها را به دولتی را ایجاد میکند، کمونیستها باید از خیر آن  امکانات بگذرند. در این موارد حتی لحظاتی در مبارزه سیاسی و نظامی پیش میاید که یک نیرو میتواند بهره مناسبی از تضادهای روی هم انباشته دولتها با یکدیگر ببرد. به نظر من نمونه استفاده نیروهای کوبانی از امکانات مادی و تسلیحاتی آمریکا، تازه ترین نمونه و استفاده از یک موقعیت خاص است. اگر ناسیونالیستهای PYD امید و افق خود را به این کمکها نمیبستند، بلکه از این کمکها برای سازمان دادن مقاومت خود بهره میبردند، از آن میتوان استفاده درست از تضادها در یک موقعیت جنگی نام برد. اما موقعیت جنگی مثل موقعیت پ ی د، شبیه موقعیت کومه له در جنگ با رژیم جمهوری اسلامی در دهه شصست و یا  موقعیت گروههای پارتیزانی در جنگ جهانی دوم بر علیه نازیسم و فاشیسم و…..موقعیت خاصی است. رابطه  میان نیروهای کوبانی با آمریکا، کومه له با عراق در دهه شصت، یا نیروهای پارتیزانی ضد نازیسم و فاشیسم با دولتهای لیبرال در جنگ جهانی دوم ، رابطه حول همان مسائل جنگ بوده است و نه رابطه سیاسی و سرنگونی کذایی مورد نظر حمید تقوایی.  رابطه “دیپلماتیک” آنها فقط و فقط حول دریافت کمک مادی بود و نه چیز دیگر.

رابطه سیاسی با دولتها آنهم دست راستی ترین دولتها و محافل، متعلق به جنبش و سازمانهایی است که به جنبش دست راستی تعلق دارند. حزب کمونیست کارگری ایران اگر میخواهد حتی به عنوان یک سازمان چپگرای معمولی موجودیت داشته باشد، نمیتواند با دست راستی ترین دولتها و محافل در غرب رابطه باز کند و سخنگوی این حزب در میان آنها بلولد  و از آن به هیجان آید.

محمود قزوینی

19 اکتبر 2019