شعار بر علیه اپوزیسیون رژیم اسلامی اشتباه است

نامه به دانشجویان چپ دانشگاه تهران

با درودهای گرم به همه شما دانشجویانی که حرکت اعتراضی روز دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 را در اعتراض به حجاب اجباری ممکن کرده اید. با درود و خسته نباشید به همه فعالین و شرکت کنندگان این اعتراض. کسانی که در مقابل حمله اوباش بسیجی ایستاده اند و بدون هراس از اخراج از دانشگاه و زندان و شکنجه برای حق و مطالبه آزادیخواهانه خود و همه مردم ایران پای فشرده اند. شما با این اعتراض، مطالبه و خواست 80 میلیون مردم ایران را بلند کرده اید و در مقابل رژیمی که 40 سال است حجاب اجباری را با تیغ و درفش، زندان و گشتهای ارشاد، شکنجه و قتل و اعدام اجرا میکند ایستاده اید. شما میتوانید این شایستگی را کسب کنید تا مردم برای کسب این مطالبه به دور شما حلقه بزنند و به مرکزی برای اجرای مطالبه آزادیخواهانه لغو حجاب اجباری و مبارزه برای مطالبات دیگر تبدیل شوید. اگر مطالبه لغو حجاب اجباری و دیگر قوانین زن ستیزانه یک مرکز و یک جایگاه پیدا کند، دیگر زنان مجبور نیستند تا فقط با اقدامات فردی به سراغ مبارزه با دستگاه سرکوب بروند. دانشگاه میتواند چنان جایگاه شایسته ای در این مبارزه بیابد، که زنان و مردان دانشگاه را مرکز این مبارزه بیابند و با ابتکارات مختلف مبارزه فردی و جمعی در خیابان را به دانشگاه وصل کنند.

در تاریخ معاصر ایران چپ دارای هژمونی قویی در دانشگاه بوده است. رژیم اسلامی در سال 59 با حمله وحشیانه و با تبر و چاقو و گلوله و زندان و قتل دهها نفر و با بستن کامل دانشگاه برای مدتی و سپس تسویه استادان چپ و سکولار و اخراج وسیع دانشجویان، ظاهرا دانشگاه را از آن خود کرد. اما دوباره ورق برگشت. دانشگاه به مرکز مبارزه بر علیه حکومت اسلامی تبدیل شد. جنبش 18 تیر 78 آهنگ دوره جدید را نواخت. بعد از آن دوباره جریان چپ در دانشگاه سربرآورد و در دهه 80 شمسی با دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب به شکل نسبتا قویی خود را به جامعه معرفی کرد. امروز حضور چپ در دانشگاه، که تلاش میکند تا دانشگاه به مرکزی برای مبارزات کارگری و مردم تبدیل شود محسوس تر است. دانشگاه در تظاهراتهای دیماه سال 96 با شعار ” اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” ارزوی عمیق مردم و مبارزه شان بر علیه رژیم جمهوری اسلامی را به شکل دقیقی فورموله کرد و تعریف دقیقی از وضعیت مبارزه مردم بدست داد و در جریان اعتصاب هفت تپه و فولاد اهواز پرچم حمایت از کارگران را بلند کرد، دفاع از آزادی بیان در جامعه ایران در یک سطحی به دوش دانشگاه افتاده است و امروز پرچم مبارزه با حجاب اجباری را که خواست و مطالبه مهمی است و میلیونها زن و مرد سالهاست برای آن به طور فردی و جمعی جنگیده اند بلند کرده است و این میتواند بیش از پیش دانشگاه را به مرکزی برای مبارزه توده ای تبدیل کند.

هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد!

در جریان اعتراض اخیر بر علیه حجاب اجباری در دانشگاه تهران ما شاهد شعار و پلاکاردی بر علیه خانم مسیح علینژاد بوده ایم که برای من قابل درک و هضم نیست. شان نزول این شعار و پلاکارد چه بوده و از کجا آمده است؟ نمیدانم چند نفر موافق این اقدام بوده اند و چند نفر با این اقدام همراهی کرده اند، اما این اقدام غیراجتماعی  بوده است. شعار بر علیه هر نیروی اپوزیسیون در ایران در اعتراضات جاری در شرائط فعلی معنای خاصی خواهد داشت. مخالفت با نیروی خاص و یا آلترناتیو خاص، نمیتواند در شرائط امروز به شعار و مطالبه تبدیل شود. چون آن نیروهای مورد نظر نه صاحب اقتدار و دولتند و نه به لحظات قدرتگیری آنها به قدرت نزدیک شده اند. نقد و افشاگری از یک نیروی اپوزیسیون و تبلیغات بر علیه آن، نمیتواند به شعار و مطالبه ای تبدیل شود.

جنبش و حزبی که توانسته باشد با تلاشش، با سازماندهیش، با سازماندهی آلترناتیوش، با نقدش به احزاب و جنبشهای دیگر، با افشاگریش، با راه نشان دادنهایش، به جنبش اصلی در جامعه تبدیل شده باشد، حتما افق، شعارها و مطالبات مردم را هم شکل میدهد. اما مبارزه جاری مردم در مقابل حکومت اسلامی است، نه اپوزیسیون.

اگر امروز در خیابانهای تهران و در دانشگاه در متن این و یا آن تظاهرات اعتراضی، شعار بر علیه مجاهدین سرداده شود و مثلا بگویند ” منافق برو گمشو” و یا هر چیز دیگری، مردم ایران آن عناصر شعار دهنده را جزء عناصر رژیم میبینند و این مردم حق دارند اینطور ببینند. منطق قویی زیر این دیدگاه و گفتار مردم خوابیده است. این درست است که مجاهدین نیرویی ارتجاعی و اسلامی است و باید با آن مبارزه شود. اما نیرویی که دارای قدرت سیاسی نیست و تازه مورد سرکوب و زندان و اعدام قرار دارد، نباید پیکان مبارزه در بطن یک مبارزه اعتراض و مطالباتی به سمتش برگردد. مبارزه با مجاهد در سطح نقد و افشاگری و روشنگری است و نه شعار و مطالبه. مجاهد نقشی در برقراری حجاب اجباری نداشته است و ندارد. هر چند خودشان محجبه هستند و محجبه سیاسی هم هستند اما مبارزه و شعار مردم را به سمت مجاهد برگرداندن، فقط بیراهه رفتن نیست، بلکه عملی ارتجاعی و خدمت به قدرت حاکم است. خود رژیم برای چنین پیکان برگرداندن سرمایه و نیرو گذاشته و میگذارد.

اگر امروز در خیابانهای سنندج و مهاباد و مریوان در جریان یک حرکت اعتراضی توده ای، ما شاهد شعار بر علیه حزب دموکرات کردستان ایران باشیم، بی شک خواهیم گفت که این کار کار رژیم است. اگر شعار دهنده و بسیج کننده اش “چپ” باشد و مثلا زیر عنوان مبارزه با ناسیونالیسم ارتجاعی و…به این ورطه افتاده باشد، حتما مورد استقبال رژیم قرار خواهد گرفت. هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد.

در باره نیروهای ملی گرا و سلطنت طلب و شووینیست هم همین منطق حکم میکند. مخالفت و مبارزه یک جنبش، در اینجا جنبش سوسیالیستی، با یک آلترناتیو و نیروی خاص دیگر در اپوزیسیون نمیتواند به شعار مردم در یک حرکت اعتراضی تبدیل شود. دانشجویان میتوانند در باره آلترناتیوهای ارتجاعی راست، مذهبی، شووینیست و ناسیونالیست….، بطور جداگانه بنویسند، سخنرانی کنند، و با وسائل مختلف ذهنیت مردم را روشن کنند، اما در متن یک حرکت اعتراضی برای این و یا آن مطالبه، پیکان مبارزه را به سمت یک جنبش و یا نیرو در اپوزیسیون برگرداندن کاری است بیهوده  که تازه مورد استقبال رژیم هم قرار میگیرد. مردم از کسانی که میخواهند چنین کنند فاصله میگیرند و به آنها با شک و تردید مینگرند.

مبارزه با حجاب اجباری و شعار بر علیه یکی از فعالین آن

حجاب اجباری و دیگر قوانین اسلامی محصول حکومت اسلامی است و ماشین نظامی عظیمی برای اجرای آنها و سرکوب مردم معترض به کار گرفته میشود. در این میان در یک حرکت بر علیه حجاب اجباری ما شاهد شعار و پلاکارد بر علیه یکی از فعالین لغو حجاب اجباری میشویم! هیچ منطقی نمیتواند این تناقض را توضیح دهد.

پلاکارد و شعار بر علیه خانم علینژاد در حرکت اعتراضی دانشگاه عملی غیراجتماعی بوده است. این عمل آنهم در حرکت و آکسیون بر سر مسئله ای که خانم علینژاد هم یک پای قضیه آن است، یعنی مسئله لغو حجاب اجباری اشتباه اندراشتباه بوده است. چپ اگر میخواهد اجتماعی شود، باید اجتماعی عمل کند. در اعتراض بر سر حجاب اجباری در دانشگاه و یا هر جای دیگر، باید تلاش کرد تا همه مردمی که به حجاب اجباری اعتراض دارند در این اعتراض شرکت کنند. روز اعتراض، روز تجمع، روز مبارزه و تعیین تکلیف سیاسی با مخالف سیاسی و فکری نیست. رهبری مبارزه اجتماعی یعنی تلاش برای بسیج وسیعترین مردم. مردمی که ممکن است تحت تاثیر جریانات دیگری باشند. روز اعتراض به حجاب اجباری در دانشگاه، باید تلاش کرد تا بیشترین افراد در آن شرکت کنند. فکر کنم کسانی که در مسئله حجاب اجباری به خانم مسیح علینژاد تمایل داشته باشند و او را مظهر مبارزه با حجاب اجباری بدانند، کم نیستند. مثل مورد اعتصاب کارگری، اگر عنصر چپ و کمونیستی روز اعتصاب کارگری به جای متحد کردن و متحد داشتن کارگران شروع به تبلیغ ضد مذهبی و یا ضد ناسیونالیستی و تبلیغ بر علیه این و یا آن نیروی خاص بپردازد و این تبلیغ او موجب تفرقه میان کارگران شود، در واقع او به امر اعتصاب و پیروزی آن ناخواسته خیانت کرده است. در تظاهرات معلمان در برخی از شهرهای ایران از جمله مثلا یزد، بسیاری از معلمان چادری بودند و یا حجاب غلیظ اسلامی داشته اند، در اعتراضات کارگران هفت تپه و برخی اعتراضات کارگری دیگرنیز زنان شرکت کننده با پوشش مذهبی غلیظ کم نبودند. اگر کسی در تظاهرات معلمان و یا تظاهرات کارگران هفت تپه و … سوراخ دعا را گم کند و مشغول تبلیغ بر علیه حجاب و یا هر مسئله دیگری شود و با شعار “حجاب پرچم جنبش اسلامی است” به جنگ به حضور این “پرچم” در اعتراض کارگری ومردم برود، و شروع کند به تبلیغ بر علیه حجاب، در واقع طرف به اعتصاب معلمان و کارگران ضربه میزند. “هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد”

مسئله دیگری که در رابطه با خانم علینژاد اشتباه و عجیب به نظر میاید، برخورد با او به عنوان رهبر و فعال یک اپوزیسیون میباشد. اگر به فرض دانشجویان میخواستند بر علیه اپوزیسیون خاصی شعار دهند و پلاکارد بالا ببرند، که بنظر من همانطور که در بالا توضیح دادم اشتباه خطرناکی است، این فرد نمیتوانست خانم مسیح علینژاد باشد. خانم علینژاد فعال یک کمپین خاص اجتماعی بر سر حجاب اجباری است که تمایلاتی اخیرا به سمت آلترناتیو راست نشان داده است. او نه رهبر و نه شاخص جریان سیاسی خاصی است. او بیش از اینکه با گرایش سیاسیش معرفه باشد، با مبارزه بر سر حجاب اجباری معرفه شده است. این در مورد خانمها نسرین ستوده و نرگس محمدی هم صادق است. این عناصر بیشتر به عنوان مبارزین اجتماعی و مدنی، فعال حقوق کودک و… شناخته شده اند و فعالیت کرده اند، تا فعال سیاسی یک گرایش خاص در جامعه. نباید آنها را با سازگارا و نوری زاده و رضا پهلوی …یکی گرفت. تاکنون تمایلات سیاسی آنها در مبارزه روزمره آنها نقش بسیار فرعی داشته است. از این نقطه نظر هم دانشجو و یا دانشجویانی که پلاکارد بر علیه خانم مسیح علینژاد بالا بردند و یا شعار دادند دچار اشتباه شده اند. یعنی حتی اگر فرض را بر درست بودن دادن شعار بر علیه اپوزیسیون و عناصر زندانی و تبعیدی بدهیم، آنوقت دانشجوی ما میبایست کسی را پیدا کند که شاخص فکری و سیاسی یک آلترناتیو خاص در اپوزیسیون باشد و نه خانم علینژاد.

شعار بر علیه اپوزیسیون و عناصر تبعیدی و زندانی در یک حرکت اعتراضی از هر نظر مضر و از نظر اجتماعی و حتی عرف اخلاقی مذموم است. در حالی که رژیم برنامه های مختلفی را بر علیه خانم مسیح علینژاد ترتیب داده است و حتی از خانواده او بر علیه او بهره برداری میکند و وزرات اطلاعات گزارشات و مستندهای عجیب و غریب درباره او پخش میکند و علنا او را تهدید به ترور میکنند تا مرعوبش سازند، شعار دادن بر علیه او و بالا بردن پلاکارد بر علیه او در یک حرکت اعتراضی آنهم بر سر حجاب اجباری، به نظر رقص شتری میاید که تماما ارتجاعی و مطلوب رژیم است.

اگر دانشجویان کمونیست و چپ میخواهند مانند گذشته صحنه دانشگاه را از آن خود کنند و چپ به یک نیروی بلامنازعه در دانشگاه تبدیل شود و در جامعه هم نقش مهمی بازی کند، باید هشیارانه از سیاستهای اشتباه آمیز که چهره مخدوشی از آنها بدست میدهد اجتناب کنند.

محمود قزوینی

24 اردیبهشت 1398

Ghazvini.m@gmail.com