تامل و جدل بر سر چند نکته

بخش اول

اعتصاب عمومی 21 شهریور کردستان ایران مانند هر واقعه مهم سیاسی جدلهای سیاسی و تئوریکی را میان کمونیستها برانگیخته است. رفیق ایرج فرزاد در چند نوشته به نقد باز کردن پای ناسیونالیستها به جریان اعتصاب عمومی پرداخته است. به نظر من این نقد و استدلالات پیرامون آن در تامل و تعمق کمونیستها نقش بازی میکند. چنین موضعی، ترمزی است بر روان شدن خودبخودی به دنبال واقعه. ترمزی است بر کسانی که واقعا میخواهند یک صف محکم کمونیستی داشته باشند، ترمزی میتواند باشد برای کسانی که مرز کمونیسم و ناسیونالیسم را در کردستان دارند به هم میریزند و ” قطب کمونیستی” را بر مبنای “چپی” سازمان میدهند که تاریخ کمونیسم در آن جامعه را به نفع ناسیونالیسم کرد و ناسیونالیسم چپ ایران زیر خاک میکنند.

  • من با این نقد و ایجاد هشیاری تا آنجایی که به همین باز کردن پای ناسیونالیستها به اعتصاب عمومی مربوط است موافقم. همچنین با نقد این تصور که سازماندهی اعتصابات و اعتراضات در کردستان سنتا کار کمونیستها بوده است، پس امروز نیز نفس اعتصاب و اعتراض توده ای به تقویت کمونیستها منجر میشود و نقد به ندیدن عوض شدن شرائط سیاسی و اجتماعی در دوران پس از دهه 90 میلادی و نفوذ ناسیونالیسم کرد توافق دارم.اما آنجایی که رفیق این نقد خود را تا آنجا کش میدهد که میگوید با ورود احزاب ناسیونالیستی به جریان اعتصاب،  کمونیستها میبایست پایشان را از اعتصاب عمومی بیرون میکشیدند و آن را تحریم میکردند موافقت ندارم. رفیق ایرج به محض مطلع شدن از حضور و همراهی ناسیونالیستها در اعتصاب که با پا در میانی کومه له صورت گرفته بود ، اعلام حمایت خود از اعتصاب را پس گرفت. رفیق به درست به ضربه ای که این نقش کومه له به جنبش عمومی و کمونیسم در کردستان زد پرداخت، اما از این فراتر رفت و به تاکتیک تحریم روی آورد.به نظر من تاکتیک تحریم در این مورد خاص غلط بوده است. کمونیستها در این مورد خاص میبایست همه این حرفهای رفیق ایرج را به فعالین کمونیست میزدند، هشیاری آنها را نسبت به ناسیونالیسم و مرکز همکاری احزاب قومی، نسبت به کومه له و ناسیونالیسم آن و نقش مخرب آن بالا میبردند و احزاب و فعالینی که مهر سکوت بر لب زدند و دنبال وقایع روانند را مورد نقد قرار میدادند، اما همزمان تاکتیک اعتصاب سراسری را پیش میبردند و محکم پشت فراخوان میایستادند. اگر فراخوانی با نام کمونیسم و چپ در کار نبود، من شاید میتوانستم با تاکتیک تحریم رفیق ایرج توافق داشته باشم. در چنین صورتی فراخوان به شرکت در اعتصاب عملی کاملا ارتجاعی بود و میبایست با آن مقابله شود. اما در آن صورت نیز هنوز نمیتوان حکم کلی تحریم را از قبل صادر کرد.

    رفیق ایرج برای اثبات درستی نظریه خود به وقایع تاریخی مختلف و تاکتیک کمونیستی در آن مقطعها رجوع کرده است. من به سراغ تک تک آنها از انقلاب روسیه تا انقلاب ایران و وقایع سال 91 کردستان عراق و…میروم و تاکتیک کمونیستی در هر مقطع را توضیح میدهم.

    بگذارید برای بررسی این مساله ابتدا به سراغ یک واقعه در تاریخ اخیر، دوران پس از سقوط دیوار برلین و حمله نظامی به عراق و در بطن آن شورش مردم عراق و کردستان عراق برویم. در مقطعی که شورش مردم در اثر حمله نظامی آمریکا و تضعیف سیطره نظامی حکومت بعث و با افق عمومی ناسیونالیسم کرد صورت گرفته بود. ببینیم تاکتیک درست، تاکتیک کمونیستی در آن مقطع چه بود؟

    تاکتیک کمونیستی حتی در آن مقطع تاکتیک تحریم نبود و نمیبایست باشد. حتی اگر یک گروه کوچک کمونیستی در آنجا حضور داشت، نمیتوانست تاکتیک تحریم اعتراضات را در پیش گیرد و کمونیسم در آن مقطع چنین کاری نکرد. اگر کمونیست و کارگر کردستان عراق فراخوان عدم شرکت در آن اعتراض و شورش را میداد که دیگر نمیتوانستیم از حضور کمونیسم در کردستان عراق در بطن شورش کردستان عراق صحبت کنیم.

    در سال 88 در نقد تاکتیک تحریم جنبش توده ای توسط برخی از کمونیستهای منزه طلب من خود را مجبور دیدم به بررسی تاکتیک کمونیستها در جنبش توده ای بپردازم. از آنجایی که یکی از منابع رجوع آن دسته از کمونیستها تاکتیک کمونیستها در کردستان عراق در سال 91 بوده است، من در مقاله ای نسبتا مفصل به بررسی آن واقعه و تاکتیک کمونیستی در آن پرداختم. بخشی از آن مقاله ام را در اینجا میاورم. طرفداران تحریم سال 88 فکر میکردند تاکتیک کمونیستی در کردستان نمونه ای است که به نفع آنها گواهی میدهد. من نشان دادم که قضیه برعکس است و نمونه کردستان عراق بر علیه تاکتیک آنها گواهی میدهد.

    شورش در عراق و کردستان عراق در سال 91 میلادی به هیچ وجه قابل مقایسه با اعتصاب عمومی 21 شهریور سال 97 شمسی  نیست. اگر ثابت شود که تاکتیک کمونیستها حتی زیر حمله نظامی آمریکا و شورش تحت افق ناسیونالیسم کرد، تاکتیک تحریم نبوده است، به طرق اولی تاکتیک در اعتصاب عمومی 21 شهریور نمیتواند چنین باشد.

    مطلب زیر بخشی از مقاله من با عنوان ”  بررسی تاکتیک تحریم جنبش توده ای ایران در پرتو رویدادهای کردستان عراق در سال ٩١ و چند رویداد دیگر” است که در آگوست 2010 نوشته شده است.

    این مطلب در بطن وقایع 88 و در مقابل یک خط مشی معین که امروز با خط رسمی شناخته میشود نوشته شده بود. خواننده و از جمله رفیق ایرج تنها باید به استدلال من در توضیح تاکتیک کمونیستی در یک واقعه معین توجه کنند، نه نقد مقاله به یک خط مشی معین.

    همینجا باید تاکید کنم دفاع من از شرکت فعال در اعتصاب سراسری 21 شهریور کردستان به معنای دفاع فعال از هر تحرکی نیست. اگر فردا بختیاریها به عنوان توهین به مقدسات خود اعتراض کنند و یا مردم تبریز توسط هویت طلبان مطالبه و شعار قومی سردهند، رضا پهلوی و فرشگرد فراخوان اعتصاب عمومی و قیام صادر کنند و موج ناسیونالیستی و قومی گری مردم و کارگران را دیوانه کند، من بی شک در کنار رفیق ایرج هستم.

    از خواننده میخواهم با حوصله مطلب زیر را مطالعه کند. بررسی و فوکوس روی چنین مقاطعی نکات درس آموز فراوانی برای کارگر و کمونیستی که بدنبال تعیین تاکتیک برای عبور کمونیسم از مقطع کنونی دارد، دارا میباشد.

    …… بخشی از مقاله ام با عنوان ” بررسی تاکتیک تحریم……….

    رویدادهای کردستان عراق در سال ٩١

    در سال ٩١ بعد از حمله نظامی اول آمریکا و متحدینش به عراق، مردم عراق در شهرهای مختلف سر به شورش بر علیه رژیم صدام حسین برداشتند. شورش در کردستان عراق و چگونگی برخورد به آن به یکی از منازعات حاد در حزب کمونیست ایران تبدیل شد. این درگیری به این خاطر بسیار حاد بود که گرایشهای درون حزب کمونیست ایران با جریانات هم عرض خود در عراق رابطه تنگاتنگی داشتند. ناسیونالیسم کرد در حزب کمونیست ایران به رهبری عبدالله مهتدی میخواست حزب کمونیست ایران را به پشت ناسیونالیسم کرد در عراق به رهبری بارزانی و طالبانی ببرد و حتی قطعنامه ای هم برای اعلام همبستگی با ناسیونالیسم کرد به حزب ارائه داده بود. در آن برهه ناسیونالیستهای کرد عراق مستقیما به دنبالچه سیاستهای نظامی آمریکا تبدیل شده بودند و دنبال نابودی جامعه عراق در عملیات طوفان صحرای آمریکا بودند تا خودشان پس از پیروزی نظامی آمریکا حاکم نظامی کردستان شوند. ناسیونالیستها تلاش کردند تا مردم را در باد حمله و پیروزی قریب الوقوع آمریکا به قیام نهایی مسلحانه بکشانند و سرنوشت آن مردم و قیامشان، پس از یک پیشروی سریع که همراه بمباران وسیع شهرهای عراق توسط آمریکا تامین شده بود شکست در قیام و سپس آوارگی دردناک بود. جناح کمونیستی در حزب کمونیست ایران ناسیونالیستهای کرد در عراق را به همراه آمریکا و رژیم صدام حسین مسئول این آوارگی و جنایت میدانسته است. شیوه برخورد به آن اعتراضات توده ای در کردستان عراق و قیام مسلحانه در آنجا و جنبش ناسیونالیستهای کرد که رهبری قیام را داشته است به مباحث زیادی در حزب کمونیست ایران در آن زمان دامن زد. جناح کمونیستی به رهبری منصور حکمت نه تنها مخالف  قطعنامه همبستگی و حمایت از ناسیونالیستهای کرد در کردستان عراق شده بود بلکه خواهان دمیدن حاد در مبارزه با ناسیونالیستهای کرد در عراق شده بود. آنها ناسیونالیسم کرد را همانند آمریکا و رژیم صدام حسین، مسبب شکست و آوارگی مردم کردستان عراق میدانستند.

    رهبری کمونیستی در حزب کمونیست ایران از کمونیست و کارگر عراقی میخواست در آن برهه و در زمین عراق که یک مسئله جهانی دارد رقم میخورد، باید بیش از هر وقت دیگر به تاثیرات جهانی این اتفاق و منافع و اهداف جهانی طبقه کارگر نگاه کند و منافع و تاکتیک خود را بر اساس آن تنظیم کند.

    جدا از این جدالها، جنبش کارگری و سوسیالیستی در کردستان عراق به همراه مبارزات توده ای در کردستان عراق به میدان آمد و افق و مطالبات و تشکلات خود را در دل آن مبارزات توده ای و در مقابل ناسیونالیسم کرد طرح کرد. هر چند جنبش کمونیستی در عراق موضع روشنی در مقابل نقش ناسیونالیسم کرد در آن جنبش توده ای و تاثیرات آن نداشت و بر سر سیاستها و تاکتیکها در سطح ماکرو با آن درگیر نشد و آن را نقد سیاسی و عملی نکرد، اما حضور آنها در آن مبارزات توده ای چشمگیر و تاثیرگذار بود. کسی در آنجا نگفت این قیام ارتجاعی است و نباید در آن شرکت جست و درجدالهای بعدی هم کسی چنین موضع منزه طلبانه ای را طرح نکرده است. اما طرفداران تاکتیک تحریم جنبش توده ای ادعا دارند که موضع منزه طلبانه امروزشان با موضع کمونیسم کارگری در سال ٩١ در عراق در تطابق است. من در این نوشته نشان میدهم که این ادعای آنها بی اساس است. حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که وقایع سیاسی در ایران عین وقایع سیاسی در عراق سال ٩١ میباشد، بازهم موضع طرفداران تحریم جنبش توده ای در ایران  با موضع کمونیستی هیچ همخوانی ندارد و اگر چنین موضعی آن زمان طرح میشد بشدت مورد نقد قرار میگرفت. کسی در کردستان عراق در سال ٩١مردم را به دوری از مبارزه و اعتصاب و قیام فرانخوانده بود.

    (خوانندگان علاقه مند برای مطالعه وقایع کردستان عراق درسال ٩١ میتوانند به سایت منصور حکمت http://hekmat.public-archive.net/ رجوع کنند و مباحثات رویدادهای خلیج را مطالعه کنند). هم چنین نوشته های ایرج آذرین بخصوص نوشته “نقش ناسیونالیسم درتراژدی کرد” او از جمله نوشته هایی است که به درک آن وقایع از منظر کارگر و سوسیالیسم کمک زیادی میکند.

    تاکتیک تحریم جنبش توده ای در ایران جاپایی در میان سوسیالیستها و طیف چپ ندارد. اما در خارج از کشور برخی از محافل کوچک چپ این تاکتیک را تبلیغ کرده و میکنند. در میان طرفداران این تاکتیک برخیها مانند بهمن شفیق از سال ٧٦ تاکنون دارای موضع ثابت تحریم جنبش توده ای بوده اند. حرفهای دوره جدید او بدون کوچکترین تغییر تکرار گفته های گذشته اش است و انصافا هم برای فکر و سیاستش زحمت کشیده، خوانده و نوشته و دعوا کرده است. او بطور مفصل در سال ٩٩ در مباحثاتی که به استعفاء او و جمعهای دیگری از حزب کمونیست کارگری ایران منجر شد نوشته بود شرکت در انتخابات و اعتراضات پس از آن که او آنها را پساانتخاباتی مینامید، محصول روش طبقه متوسط ایران برای رسیدن به مطالبتشان است. او در آن زمان مینوشت: ” … این “مردم” مدتهاست که تصمیم خود را گرفته اند، آنها زندگی در چهارچوب یک جمهوری اسلامی را که همین اندازه امکان مانور در اختیارشان قرار بدهد، صد بار به یک انقلاب دیگر ترجیح میدهند…” * یکی دیگر از هواداران تاکتیک تحریم جنبش توده ای ایران، حزب حکمتیست است که با یک فاصله ١٢ ساله و به صورت بسیار ابتدایی تمامی تزهای بهمن شفیق را در باره جنبش طبقه متوسط، بالاشهریها، این مردم سرنگونی نمیخواهند و… تکرار میکند. اینها با آگاهی از تضاد مواضعش با کل سیاستهای حزب کمونیست کارگری پس از انتخابات سال ٧٦ و جنب و جوشهای اعتراضی مردم در آن دوره، یکسره به سراغ کردستان عراق رفته اند و در آنجا به موضع کمونیستی به جنبش مردم کردستان در سال ٩١ آویزان شده اند و خط حکمتیسم خود را ارائه داده اند. متاسفانه همین مراجعه اشتباهشان به آن مباحثات نشان میدهد که بسیاریها که در آن مباحثات طرف خط کمونیستی را گرفته بودند، این خط و دیدگاه برایشان عاریه ای بوده است و نتوانستند آن را عمیقا درک و هضم کنند.

    مرور کلی  مباحثه 

    با یک مرور کلی بر مباحثات بحران خلیج و رویدادهای کردستان عراق خواننده متوجه خواهد شد که بحث تحریم جنبش توده ای در آنجا اصلا مطرح نبوده است. خط کمونیستی در کردستان عراق مخالف پشتیبانی کلی از جنبش به راه افتاده در آنجا بود. اما خواهان شرکت فعال در آن قیام و جنبش و تقویت جنبش سوسیالیستی و کارگری بوده است. خط کمونیستی نسبت به آن قیام و جنبش موضعی منزه طلبانه نداشته است.

    اتفاقا جناح کمونیستی به رهبری منصور حکمت در آن مبحث در مقابل این درک پوپولیستی ایستاده بود که گویا تحولات سیاسی و جنبشها در دنیا یا قیام عادلانه اصیل مردمی هستند که کمونیستها باید از آن پشتیبانی کنند و یا حرکت ارتجاعیند که باید افشاء و طرد شوند. عبدالله مهتدی برای پشتیبانی از جنبش ملی در کردستان عراق در سال ٩١ از این دیدگاه پوپولیستی بهره میجست و طرفداران تحریم جنبش توده ای در ایران، برای تحریم جنبش توده ای در ایران هم از این تئوری بهره میگیرد. تاکتیک عدم پشتیبانی از قیام برای سرنگونی و جنبش ملی در کردستان عراق، به معنی عدم شرکت در جنبش توده ای و قیام  در کردستان عراق نبوده است. اگر شرائط ایران و جنبش در ایران کاملا طبق الگوی آنچه در کردستان عراق اتفاق افتاده بود اتفاق افتاده باشد، باز هم دیدگاه طرفداران تحریم  کاملا اشتباه و  غیر مارکسیستی است که به اتخاذ سیاست لیبرالی منزه طلبانه در این مورد منجر شده است.

    جای خالی تاکتیک تحریم جنبش توده ای در کردستان عراق در سال ٩١

    همانطور که گفتم اگر کارگران و کمونیستهای عراقی در سال ٩١ در کردستان عراق از تاکتیک عدم شرکت در جنبش توده ای پیروی میکردند، دیگر درآن تحرک توده ای از جنبش کارگری و سوسیالیستی خبری نبود و ناسیونالیستها سیطره بلامنازعه و کاملی بر جنبش پیدا میکرده اند. بخصوص اگر هر روز یکی از کمونیستهای عراقی پیدا میشد و میگفت امروز وقت اعتراض و اعتصاب نیست، امروز نباید مسلح شد و جنگید، امروز نباید به مراکز رژیم حمله کرد و آنها را خلع سلاح کرد چون این جنبش ناسیونالیستی است و افق مردم رو به سوی آمریکاست و…در این صورت کمونیستها تماما ورق را به ناسیونالیستها میباختند و بعدا هم هیچ کمونیستی در کردستان عراق نمیتوانست سرش را بلند کند. در مباحثات حادی که بعد از شکست قیام در حزب کمونیست ایران درگیر شد،هم هیچ کسی چنین موضع گیری اتخاذ نکرد.

    با اینکه جنبش توده ای در کردستان عراق زیر رهبری جنبش ناسیونالیستی بود. با اینکه احزاب ناسیونالیستی مستقیما پرچم  حمله به عراق و نابودی آن را به دوش میکشدیند، با اینکه جنبش توده ای و جنبشهای سیاسی  نه در اثر فعل و انفعالات و متابولیسم داخلی جامعه، بلکه در باد یک حمله نظامی برق آسا توسط آمریکا و متحدینش و توسط جریانات ناسیونالیست کرد عراقی که در مردم امید به حمله نظامی آمریکا و نابودی عراق را کاشته بودند  پا گرفته بود، ما شاهد فراخوان به کمونیستها به عدم شرکت در اعتراضات و قیام نبوده ایم. در آنجا برخلاف ایران مردم و مطالبات و خواسته هایشان نه تنها طرح نشد و فشاری روی احزاب نبود ، بلکه این رهبران و احزاب ناسیونالیست بودند که مردم را برای گرفتن سهمشان به قیام کشانده بودند. پیشروی و پسروی آن مردم کاملا به سیاست آمریکا و پیشروی و پسروی احزاب ناسیونالیست بستگی داشت. مسلم است اگر مردم کردستان در یک شرائط معمولی و روی پای خودشان بر علیه رژیم صدام حسین دست به شورش میزدند، رابطه احزاب ناسیونالیست با این مردم علارغم نفوذ و سیطره شان دگرگونه بود. و جنبش توده ای مردم در وضعیت دیگری قرار میگرفت که احزاب ناسیونالیستی را مجبور میکرد ضمن رفتن به طرف بند و بستهایشان فشار مردم را بر خود داشته باشند. اما سال ٩١ اینطور نبود این فشار احزاب ناسیونالیست بر مردم بود که تراژدی کرد را ایجاد کرد. به هر حال من فرض را بر این میگذارم که شرائط امروز در ایران تقریبا دارای همان فاکتورهایی است که در عراق سال ٩١ و در زیر حمله آمریکا بوده است تا بتوانم ببینم ایا با این همه تاکتیک فراخوان به عدم شرکت توده ها توسط رهبری کمونیستی در حزب کمونیست ایران در کردستان عراق طرح شده بود یا نه؟

    یک نکته مهم در بررسی جدالهای سیاسی آن دوره و نوشته های منصور حکمت در سال ٩١ در کردستان عراق، علل و زمینه آن جدلها و نوشته هاست. بحث بر سر اتخاذ یک تاکتیک کمونیستی شفاف شروع نشد. مسئله این بود که در یک حزب کمونیستی عنصر ناسیونالیستی پیدا شد که خواهان ان شده بود که حزب کمونیست مربوطه نه تنها زعامت ناسیونالیسم بر جنبش توده ای مردم را بپذیرد، بلکه به آنها پیام همبستگی نیز بدهد. آن هم درست در شرائطی که این ناسیونالیسم  دنبالچه و نیروی امپریالیستها در یک جنگ ویرانگر امپریالیستی در منطقه بوده است. اگر چنین مطالبه و چنین موضع گیریی در حزب کمونیست ایران در آنموقع وجود خارجی نداشت نقد کمونیستی به این و یا آن موضعگیری غیر شفاف و یا انحرافی کمونیستها در عراق شکل و محتوی دیگری پیدا میکرد. تقریبا تمامی نوشته های منصور حکمت در آن مقطع در نقد این ناسیونالیسم نوشته شده است و در بسیاری از صفحات مجبور شده است بدیهیات کمونیستی در باره جنبش توده ای و قیام  مردمی  و… را توضیح دهد، تا بتواند مسئله را برای دیگران بشکافد.  نقد کمونیستی به برخورد کارگر و کمونیست در عراق در متن همین جزوات  به مقدار کمتری وجود دارد. اما در هیچ جایی شرکت آنها در جنبش توده ای مورد اعتراض و نقد قرار نگرفته است، بلکه در اعتراض به ادعاهای عبدالله مهتدی مبنی بر پیش گویی او در باره از سر گیری جنبش توده ای در عراق در اثر شکست ارتش عراق، منصور حکمت مینویسد این فرض همه بود که جنبش توده ای در آنجا سر بر میاورد، مسئله چگونگی برخورد به این جنبش توده ای است. در آنجا هم نه تنها صحبتی از شرکت و عدم شرکت در جنبش توده ای نیست، بلکه صحبت از آمادگی برای شرکت است و فقط این نگرانی وجود داشت که کادرهای پایین کومله زیادی در مسئله پیشروی کنند و به معذورات کومه له توجهی نکنند و رهبری کومه له زیادی محافظه کاری به خرج دهد. اما هیچکدام از این دو اتفاق نیافتاد و کومه له از آن حرکت سربلند بیرون آمد. یعنی حتی قبل از اینکه حرکتی در کردستان عراق شروع شود و چند و چون آن روشن شود، شرکت کمونیستها در آن حرکت فرض بوده است.

    اگر عبدالله مهتدی عنصر کمونیستی بود که هدفش طرد و نفی ناسیونالیستها بود و برای آن تلاش میکرد و قطعنامه میداد، دیگر همه چیز در بحث عوض میشد. نقد او مانند هر نقد دیگری بود که میشد به کمونیستهای عراقی در آن مقطع کرد و اصلا تمامی آن بحثها در باره تغییر فضای تبلیغات و قیام مردمی، قیام خاص، قیامهای ارتجاعی و …..شاید ضرورتی پیدا نمیکرد. منصور حکمت خود را مجبور میبیند که در مقابل درک پوپولیستی عبدالله مهتدی توضیح دهد که موضعگیری کمونیستی در مقابل وقایع کردستان عراق و یا هر جای دیگر بر این اساس قرار ندارد که آیا جنبش مورد اشاره یک جنبش و قیام عادلانه است و کمونیستها باید از آن پشتیبانی کنند و یا نه حرکتی ارتجاعی است که باید آن را افشاء  و تحریم کرد.  او مجبور میشود بپرسد، ایا حالت سومی وجود ندارد و میگوید برخورد کمونیستی اساسا اینطور صورت نمیگیرد و با تعجب میپرسد:  “ایا بعد از سالها گفتن و نوشتن در باره سیاست و انقلاب و جنبش به اینجا رسیده ایم؟ ١٨ برومر را نوشتند که ما این را بگوییم، در باره انقلاب ٥٧ ما اینطور حرف زدیم….سوقات ما بعد از ده سال مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری گفتن، ، برای کارگر و کمونیست عراقی در فهم جنبش و وضعیتش چنین احکامی است و…

    و همینها را امروز باید برای کسانی که با همان متد به سراغ جنبش توده ای در ایران میروند  گفت و نوشت و از آنها پرسید آیا ما به تحرکات توده ای در بطن انتخابات در دو خرداد ٧٦  و سر براوردن حرکتهای اعتراضی مردم پس از آن اینگونه برخورد کردیم؟  آیا گفتیم جنبش مردم به دلیل توهم به خاتمی و شرکت در انتخابات ارتجاعی است و نباید در آن شرکت جست و یا اینکه گفتیم انقلابی است و باید از آن حمایت نمود؟ آیا شرکت مردم در انتخابات سال ٧٦ را اینطور تحلیل کردیم، آیا از تحلیل جامعه ایران و اوضاع جمهوری اسلامی و سکولاریسم قوی در میان مردم ایران و مطالبات و روحیات مردم این را یاد گرفته ایم که بگوییم مردم با جنبش سبز اسلامی هستند و تازه آنجا که مردم فریاد میزنند و نشان میدهند که اینطور نیست بر سر این دگممان بایستیم، یا این و یا آن و سیاه و سفید کنیم؟ آیا حمله آمریکا به افغانستان و حمله احتمالی جمهوری اسلامی به افغانستان را اینطور بررسی کردیم و گفتیم ارتجاعی است پس باید محکوم کنیم و یا عادلانه است و باید از آن پشتیبانی کنیم؟ آیا اینگونه به دخاتگری مردم افغانستان در زیر حمله آمریکا برخورد کردیم؟  آیا جنبشها و انقلابات همه یا جنبش قومی و ١٥ خردادی هستند که باید طرد شوند و یا انقلابی و کارگری و آزادیخواهانه که باید پشتیبانی شوند. آیا قیام مردم کردستان در سال ٩١ قومی و ارتجاعی بود؟ انقلابی بود؟ کارگری بود؟ آیا تحلیل از یک حرکت توده ای الزاما احتیاج به این دارد که ما بدانیم مردم در فلان ساعت و فلان شهر چه شعاری داده اند؟ آیا با این بینش اصلا میشد ٢٠ سال پیش وقایع کردستان عراق در سال ٩١ را از اروپا تحلیل کرد و رهنمود تاکتیکی داد. ایا با این بینش میشود به سراغ انقلابات آزادیخواهانه و استقلال طلبانه قرن پیش رفت و از آنها آموخت، آیا میشود سراغ  انقلاب فرانسه، هند، پرتقال و ..و حتی انقلابات کارگری در روسیه رفت.

    منصور حکمت سپس در سطحی دیگر به بررسی مسئله میپردازد و مینویسد در کردستان عراق من از جنبش طبقاتی خودم  پشتیبانی میکنم. او نه کل آن جنبش را ارتجاعی میداند و نه خواهان عدم شرکت در آن میباشد. بلکه خواهان این است که جنبش کارگری و سوسیالیستی در آنجا سیطره ناسیونالیسم بر جنبش توده ای مردم را کنار بزند و تاکتیکها و سیاستها و افق چپ و ازادیخواهانه را بر آن استوار سازند.

    “…تحولات کردستان عراق حاکى از تحرک و فعل و انفعال جنبشهاى اجتماعى گوناگون بود که نميتوان همه آنها را زير تيتر کلى قيام مردمى جمع کرد و برخوردى عمومى به کليت آن کرد. در اين تحولات روندهاى پيشرو کارگرى و سوسياليستى را در کنار و در کشمکش با تحرکات عقب‌مانده و ارتجاعى طبقات دارا ميبينيم. عنصر انقلابى و ارتجاعى، حرکت کارگرى و بورژوايى، همراه هم به ميدان کشيده ميشوند. آنچه رخ ميدهد، در شعارها، در قيام، در شکست، در آوارگى، در ذهنيات و روانشناسى مردم، در سازمانيابى‌ها و تفرقه‌ها و غيره، حاصل تکامل و پيشرفت و پسرفت يک جنبش نيست. محصول کار و کشمکش جنبشهاى اجتماعى و طبقاتى متفاوت است. به اين ترتيب آيا من از اين قيام مردمى پشتيبانى ميکنم؟ در اين رويدادها من بطور مطلق فقط از جنبش طبقاتى خودم پشتيبانى ميکنم و در آنهم تنها بر اقدامات درست و روشن‌بينى‌هايش صحه ميگذارم. جدا کردن اين جنبش از تمامى تحرکات سياسى و نظامى غير‌از آن را هم شرط پشتيبانى واقعى از آن ميدانم.”

    کاش طرفداران تحریم جنبش توده ای در ایران حداقل میگفتند تحرکات یکسال گذسته حاصل فعل و انفعلات جنبشهای گوناگون است و ما از تکه جنبش خودمان که مثلا در فلان شعارها و حرکات و اعتراضات تبلور یافته است حمایت میکنیم. هر چند برخلاف عراق سال ٩١ جنبش توده ای در ایران چه در دوره دو خرداد و چه حالا در کل با تاسی از جنبش خاصی به تحرک در نیامده است، بلکه جنبشهای سیاسی مانند جنبش سوسیالیستی و جنبش لیبرالیستی و … پس از تحرک توده ای سعی کرده اند در آن دخالت کنند. جنبش توده ای در ایران از این نظر به انقلاب ٥٧ شبیه است و نه کردستان عراق در سال ٩١. با این همه الگوبرداری از همین گفته منصور حکمت در باره جنبش و قیام در کردستان عراق در سال ٩١ و کاربرد آن در ایران میتوانست افراطی گری بخشی از هواداران او یعنی حکمتیستها را تخفیف دهد و آنها حداقل از بخش غیر متوهم و ساختار شکن مردم و یا آنجا که دیگر مردم  آشکارا به همه نشان دادند که چه میخواهند و از طرف موسوی و کروبی هم کارت قرمز دریافت کرده  بودند حمایت کنند.

    اگر کارگر و سوسیالیست عراقی بر طبق الگوی طرفداران تحریم جنبش حرکت میکرد، میبایست به جای شرکت در شورش مردم کردستان و ایجاد صف سوسیالیستی و کارگری در آن، اعلام میکرد: مردم این جنبش جنبش ما نیست و ارتجاعی است و شما به خانه بروید، کارگران نباید این روزها دست به اعتصاب و مبارزه بزنند چون به جیب رهبران ناسیونالیست میرود و به کومله ایهایی هم که رفته بودند درانجا و در جنبش شرکت کرده بودند، اعلام میکردند برگردید بروید در اردوگاهتان، ما کارگران و کمونیستها نباید این روزها اعتصاب کنیم و دست به اسلحه ببریم و بجنگیم و از این قبیل درفشانیهای جالب که طرفداران تحریم فراوان در روی سایتهایشان در خارج کشورتولید کرده اند و میکنند. اما کارگر و کمونیست عراقی در آن زمان هنوز از این درفشانیها و بحثهای عجیب و غریب در باره جنبشها را از زبان طرفداران تحریم جنبش توده ای نشنیده بود. نتیجه چنین تاکتیکی در آنجا اندازه پیام همبستگی دادن به اتحادیه میهنی و بارزانی مضر بود. چون صحنه سیاسی را کاملا به آنها میسپرد و تازه اعلام میکرد مردم معترض تیول همیشگی آنهایند و کمونیستها هم نباید بیهوده تلاش کنند تا آنها را از آنها جدا کنند، بلکه باید بروند و در روزهای دیگری که این قیام و جنبش در جریان نیست، جنبش خودشان را بسازند!

    شاید طرفداران تحریم بگویند “پشتیبانی از جنبش طبقاتی خودم” یعنی تحریم جنبش توده ای و یعنی اینکه کمونیستها میبایست خارج از متن اعتراض و قیام عمومی مردم در کردستان، جنبش طبقاتی خودشان را بسازند. اما در ادامه توضیح میدهم که چنین برداشتی کاملا اشتباه است و صف بندیها هم خارج از متن عمومی مبارزه و اعترض عمومی مردم کردستان عراق صورت نگرفته است. کسی نمیتواند در یک جنبش توده ای برای خودش یک اردویی درست کند و بگوید این اردو هوادار سوسیالیسم و کارگر است و عده ای دیگر در جایی دیگر جمع شوند و بگویند ما هوادار ناسیونلیسم و کرد هستیم. بلکه همه این کشمکشها در یک متن عمومی بر سر سیاستها و تاکتیکها و افقها و تشکلها صورت میگیرد. این گفته عمومی در آن زمان که شوراها از دل قیام مردمی بیرون آمدند، کاملا روشن میکند که همه جدلها در یک متن عمومی اعتراض و قیام صورت گرفته است.

    تاکتیک کمونیستی در عراق  بر مبنای تحریم جنبش توده ای قرار نداشت. کمونیستها در عراق میبایست  با نقد ناسیونالیسم کرد و تلاش برای شکست دادن و از میدان به در کردن آن و همزمان با تقویت روحیه انترناسیونالیستی و محکومیت حمله به عراق،  در مبارزات مردم کردستان و در قیام مردم شرکت میکردند و سعی مینمودند تاکتیکها و افق سیاسی خود را بر مبارزات مردم استوار کنند که طرد ناسیونالیسم کرد و همبستگی با مردم عراق در آن موقعیت در راس آن وظیفه قرار داشته است. جنبش کارگران و توده های مردم کردستان عراق تنها وقتی میتوانست مستقل باشد که بر چشم انداز سیاسی متفاوتی متکی میشد و این فقط میتوانست با دخالتگری کارگران و سوسیالیستها در سیر وقایع از زمان طرح حمله آمریکا تا حمله آمریکا و سپس سربرآوردن شورش مردم و دخالت در آن صورت گیرد. مسئله بر سر حاکم کردن یک چشم انداز و افق سیاسی متفاوت بر جنبش توده ای بود و نه نفی آن.

    حالا در ایران که مبارزه توده ای مردم و درگیری نیروها نه مانند عراق که بر اساس یک حمله نظامی از خارج شکل گرفته بود، بلکه بر اساس متابولیسم داخلی جامعه و بر اساس جدال چندین ساله مردم با رژیم شکل گرفته است و حتی اختلافات جناحی از فشار نه مردم به رژیم اسلامی بالا گرفته است و خود این دوستان حکمتیست هم حداقل ٨- ٩ سالی با مردم همراهی کرده بودند،  دیگر استدلال پوپولیستی به شیوه عبدالله مهتدی بسیار دشوار شده است. در اینجا برخلاف تئوریهای من در آوردی، جنبش مردم نتیجه جنبشهای سیاسی دیگر مانند ناسیونالیسم و لیبرالیسم و از آن شورتر جنبش اسلامی نیست، بلکه این جنبشهای سیاسی هستند که بعد از تحرک توده ای مردم به تحرک در آمده اند و تلاش دارند بر آن تاثیر بگذارند. جنبش اسلامی در اینجا رو در روی این جنبشف در قدرت حکومتی دارد با جنبش توده ای میجنگد. اینجا دیگر کمونیستها نه فقط از جنبش طبقاتی خودشان، بلکه از جنبش توده ای در کل حمایت میکنند و برای پیروزی آن تلاش میکنند. در اینجا بخصوص در دوره جدید بن بست سیاسی و اختلافات درونی رژیم بیش از پیش به فشار اعتراضی و به مبارزات توده ای مردم گره خورده است و توده ها با شعارهای روشن به میدان آمده اند که خواست یک جمهوری سکولار و ازادیهای سیاسی بطور برجسته ای بر این مبارزه نقش بسته است. این جنبش نیرویش را از خواست وسیع نابودی دیکتاتوری و برقراری آزدی و نفی حکومت دینی و برقراری یک حکومت سکولار و آزاد در جامعه میگیرد که بسیار در جامعه ریشه دوانده است.  بطوری که موسوی و کروبی هم برای همراهی و از قافله عقب نماندن برخی از این مطالبات را در جریان انتخابات و پس از آن بیان کرده اند. جنبش طبقاتی”خودمان” جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر باید تلاش میکند تا در راس جنبش و قیام  قرار گیرد و آن را به پیروزی برساند.

    سوسیالیستها همه جا در مبارزه سیاسی برای رادیکالتر کردن جنبش و برای تغییر قشری از مردم و طبقات متوهم تر و سازشکارتر،  مردم و طبقه و قشر رادیکالتر و چپ تر را به میدان میاورند تا صحنه سیاسی را عوض کنند. اما برخی از طرفداران تحریم جنبش مانند حکمتیستها که بنا بر ادعایشان مردم ایران متوهم و دنبال موسوی بوده اند،  به مردم کردستان که از نظرشان تنها توده غیرجناحی در خطه ایران هستند فراخوان داده بودند بیرون نیاید تا دنبالچه جنبش سبز اسلامی و بقیه مردم شوند. جنگ بقیه مردم در خیابان با بسیج و سپاه، جنگ بسیج و سپاه با بسیج و سبز اسلامی با سیاه اسلامی سپاه قلمداد شد. شاید هم بقول ناسیولیستهای بلوچ که آنها هم از طرفداران تحریم جنبشند و ادعا دارند مردم بلوچستان در جنگ جناحی وارد نشده اند و نمیشوند، مبارزه مردم در خیابانهای تهران و شهرهای بزرگ جنگ شیعه با شیعه است.

    شیوه برخورد به جنبش توده ای حتی در کردستان عراق که سیاستها، افقها و تاکتیکهای ناسیونالیستی بر قیام عمومی مردم حاکم بوده است و حتی برخلاف ایران این جنبش ناسیونالیستی بوده که مردم را به جنبش و قیام کشانده بود، تاکتیک کمونیستی، تاکتیک عدم شرکت و فراخوان تحریم نبوده است. آن حرکت هم فاصله زیادی  با یک ١٥ خرداد خمینی، حرکت دالائی لاما و یا تحرکات قومی و مذهبی صرف داشت.

    برخورد کمونیستی به قیام  برای سرنگونی در کردستان عراق در سال ٩١

    تمامی برگ برنده طرفداران تحریم جنبش توده ای در ایران شاید این باشد که رهبری کمونیستی در حزب کمونیست ایران در رجوع به مبارزات مردم در کردستان عراق در سال ٩١ با قیام برای سرنگونی در آن مقطع مخالفت کرده بود. این اقدام که با توجه به توان مادی جنبش در آنجا صحیح بوده است مانند ” قیام ارتجاعی هم داریم” تئوریی برای ارتجاعی خواندن هر جنبش و مخالفت با هر جنبش و قیام در دست عده ای در آمده است. اینها به طور مکانیکی با رجوع به آن تاکتیک به این نتیجه میرسند که میشود نه تنها با قیام بلکه با هر نوع اعتراض و مبارزه مخالفت کرد و بر علیه آن جنگید. منصور حکمت در کردستان عراق قیام مسلحانه برای سرنگونی را در آن مقطع افق و تاکتیک جنبش ناسیونالیستی میدانست و تاکتیک کارگری و سوسیالیستی را در آن موقعیت شرکت در مبارزه توده ای مردم، تسلیح توده های مردم و سازماندهی آنها در تشکلهای توده ای و سازماندهی مقاومت برای کسب دستاورهای بدست آمده میدانست. او قیام برای سرنگونی را تاکتیک ناسیونالیستهایی میدانست که هیچ مطالبه و خواست ازدیخواهانه و رفرمیستی که ستم و مشقات مردم کرد را تخفیف دهد نیز نداشتند. احزاب ناسیونالیستی حتی مطالبه خودمختاری خود را به کناری نهاده بودند و به ارابه جنگی امپریالیستها پریده بودند تا فردا پس از پیروزی امپریالیستها در جنگ، آمریکا و متحدینش تکه ای به طرف آنها پرتاب کنند و اینها سهمشان را بگیرند. با این همه او مانند هر کمونیست دیگری ارزش قیام مردم را میدانست و مینوشت ” قیام مردمی قطعا ارزش خود را دارد. اما کارگر شرکت کننده در قیام از شوق و ذوق کسانی که بطور کلی قیام را تقدیس میکنند و تناقضات سیاسی و نظامی ناشی از خصلت فوق طبقاتی و ” مردمی” آن را نمیبینند و یا بر آن سرپوش میگذارند، زیان میبیند. قیام و خیزش مسلحانه در کردستان عراق کار طیفی از نیروهای اجتماعی و طبقاتی با منافع متفاوت و متضاد بود……”

    و سپس میافزاید: با این مقدمات روشن است که پاسخ من به سوال پشتیبانی و یا عدم پشتیبانی از قیام مسلحانه در کردستان عراق یک آری و یا نه ساده نیست. من ابراز وجود مسلح کارگر کرد در این دوره را درابعاد مشخصی درست و بجا میدانم، اما از قیام همگانی درابعادی که به خود گرفت و از جنبش تصرف شهرها و مناطق نفت خیز پشتیبانی نمیکنم….”

    او در ادامه توضیح میدهد که قیام همگانی در این ابعاد و بر مبنای افق کسب قدرت در باد آمریکا به کارگر و زحمتکش کرد تحمیل شد و توضیح میدهد چنین تاکتیکی مجبور بود به امتداد سیاست دخالتگرانه آمریکا وابسته شود و سطح رشد جنبش سوسیالیستی و جنبش مردم در کردستان عراق مقدماتی تر از آن بود که بر شیپور قیام مسلحانه نهایی بدمد.

    میبینیم که از نظر یک کمونیست، کارگر شرکت کننده در قیام کردستان عراق، ضمن آگاه بودن به ارزش آن قیام، نمیبایست به تقدیس آن میپرداخت و بر تناقضات سیاسی و نظامی ناشی از خصلت همگانی آن سرپوش میگذاشت. روشن است که صحبت از کارگر شرکت کننده در قیام است و نه صحبت از کارگر تحریم کننده قیام. آنهم قیامی که کمونیستها مخالف شکل مسلحانه نهایی  آن بوده اند. هر چند این مباحث ربطی به ایران ندارد و در ایران هیچ نیروی سوسیالیستی و هیچ نیروی سیاسی حتی در اوج قدرت نمایی مردم در مقابل رژیم، از قیام برای سرنگونی حرف نزد و همه میدانستند که جنبش هنوز باید پیشرویهایی زیادی کند، با احتمال زیاد کارگران با حرکت اعتصابی به میدان بیایند، تزلزل به میان نیروهای نظامی حکومت کشیده شود تا بشود از قیام برای سرنگونی حرف زد.

    میبینیم که منصور حکمت مخالف تاکتیک قیام مسلحانه نهایی در کردستان عراق همان قیام را دربست محصول جنبش ناسیونالیستی نمیدانست، بلکه کار طیفی از نیروهای اجتماعی و طبقاتی میدانست که به میدان آمده بودند.او نه تنها مخالف شرکت در قیام اغاز شده نبود بلکه خواهان آن بود که کمونیستها در آن قیام شرکت کنند و مردم را متشکل و مسلح کنند و فقط با قیام مسلحانه نهایی که هدفش سرنگونی فوری صدام حسین بود مخالف بود. آن هم به این دلیل روشن که جنبش اعتراضی در کردستان و جنبش سوسیالیستی در آنجا آنقدر پیشروی نکرده بود که در شیپور قیام مسلحانه نهایی بدمد. او یکبار دیگر در سال ٢٠٠١ در یک پرسش و پاسخ پالتاکی تاکتیک کمونیستی مربوط به سال ٩١ را دقیق تر توضیح میدهد. او در ١٢ دسامبر ٢٠٠١ در گفتگوی پالتاکی میگوید: ” تببین من این نیست که جنگ آمریکا با عراق باعث میشود که مردم عراق خود را از شر حکومت صدام حسین خلاص کنند، اگر چه در ده سال پیش و چه امروز تصورمان این بود که در صورت حمله نظامی آمریکا به عراق، مردم عراق قادر میشدند که حکومت فاشیستی صدام حسیین را براندازند و یک حکومت آزادتری برقرار کنند، موضع ما در آن روزها موضع دیگری میشد. من برای حقوق بین الملل و این مرزها تقدسی قائل نیستم، هیچکس دیگر قائل نیست. همه مرزها در نوردیده شده است. هر کسی بتواند حکومت صدام حسین را بیندازد و حکومتی سر کار بیاورد که مردم بتوانند حرفشان را بزنند، بدون اینکه خطر شلیک تیر در مغزشان آنها را تهدید کند، باید دستش را فشرد. اما چنین نیرویی وجود ندارد و دول غربی هم در چنین جنگی چنین هدفی را دنبال نمیکنند و آن موقع هم در جنگ اول با عراق چنین هدفی را تعقیب نکردند….” منصور حکمت در ادامه پاسخش تاکید میکند که “کار سرنگونی رژیم صدام حسین باید از متابولیسم سیاسی داخلی عراق سرچشمه بگیرد، هر نیرویی هم به تسریع این متابولیسم کمک کند خوب کمک کند. این متد را مقایسه کنیم با متد طرفداران تحریم در بازی الا کلنگی جنبشها و غیره تا ببینیم چه از آب در میاید.

    بحث منصور حکمت دربرخورد به مبارزات توده ای مردم کردستان عراق در سال ٩١ چند سال نوری با مواضع طرفداران تحریم جنبش در ایران فاصله دارد. اگر رهبری کمونیستی در سال ٩١ در وقایع کردستان عراق احزاب ناسیونالیستی کرد را با یونیتا و دیگر جنبشهای ارتجاعی مقایسه کرده بود و این را یک اتهام به خود میدانست که انها جنبش مردم کردستان عراق را با کنترا و یونیتا و ١٥ خرداد مقایسه کرده اند، هواداران تاکتیک تحریم جنبش توده ای در ایران و حزب حکمتیست یکسره جنبش مردم را یونیتا و کنترا و سبز و موسوی چی قلمداد میکنند و از آن بسیار هم خرسند و سرفراز هستند و کشف کرده اند که مردم برای ازادی و رفاه عضو طالبان و حزب الله هم میشوند! حتی این تئوریهای خود را به انقلاب ٥٧ هم تعمیم داده اند.

    مردم ایران  نه در موقعیت یک حمله خارجی قدرتمند، بلکه روی پای خودشان و با نیروی عظیم خود و با شعارهایی که در حد یک جنبش توده ای باید آن را شعارهای شفاف نامید به میدان آمده اند و اینها در نشریاتشان که چند خواننده نیز بیشتر ندارد این جنبش را جنبش اسلامی و جناحی نامیده اند و حتی قلم برداشتند و به نقد شعارهای سرنگونی طلبانه مردم مانند مرگ بر خامنه ای  و مرگ بر اصل ولایت فقیه و مرگ بر بسیجی و …. پرداخته اند  و اعضاء و رهبریشان نوشتند و گفتند که ندا اقا سلطان و همه مردم مدرن و ازادیخواه که صدای ازادی، آزادی و شعار”  شعار ملت ما، دین از سیاست جدا” و…  را در خیابانها فریاد زده اند و با بسیج و سپاه با دست خالی میجنگدیدند، مانند بسیج و سپاه نیروی ارتجاعی هستند و جنگشان به آزادیخواهی ربطی ندارد.

    تاکتیک ارتجاعی  تحریم جنبش توده ای حتی  در کردستان عراق در سال ٩١ جایی در میان مواضع و تاکتیکهای کمونیستها نداشت. آنچه باید طرفداران تحریم جنبش ایران از آن رویداد بیاموزند، دخالتگری کمونیستها در آن اعتراضات توده ای و قیام بوده است و نه تحریم جنبش توده ای و قیام.

    آشفتگی فکری یا گرایش سیاسی

    برخی از طرفداران خط تحریم جنبش توده ای در ایران در طول مبارزات عظیم توده ای یکسال گذشته به جای اینکه دهها مطلب منصور حکمت در برخورد به رویدادهای ایران را بلند کنند و به آن نگاه بیندازند، جزوه ای از منصور حکمت در باره رویدادهای کردستان عراق در سال ٩١ را بلند کرده اند و بدون توجه به تفاوتهای عمیق و فرسنگی  شرائطی که اعتراض مردم بر علیه جمهوری اسلامی در آن قرار دارد با شرائط کردستان عراق در سال ٩١، اعلام کرده اند کمونیستها باید به جنبش توده ای در ایران همان برخوردی را کنند که کمونیستها به رویدادهای کردستان عراق در سال ٩١ داشته اند و آن برخورد الگویی است که کمونیستها باید در همه جا آن را به کار ببندند. اینها اصلا متوجه نیستند که شیوه دخالت کمونیستها در جنبش توده ای در کردستان عراق در سال ٩١ با شیوه برخورد به انقلاب ٥٧ و شیوه برخورد به جنبش توده ای در ایران چه در دوره دو خرداد و چه هم اکنون تفاوتهای چشمگیری دارد که اگر کسی نتواند این تفاوتها را درک کند دچار آشفتگیها و افتادن به موضع گیریهای  میشود که این دوستان دچارش شده اند. با این همه تاکتیک تحریم جنبش توده ای آنقدر از همه جا و همه چیز پرت بوده است که چنین تاکتیکی حتی در کردستان عراق در سال ٩١ به عنوان یک موضعگیری ارتجاعی در مقابل جنبش توده ای قابل نقد و طرد بوده است. از آنجا که در کردستان عراق در سال ٩١ ما شاهد چنین موضع گیری نبوده ایم، نقد آن هم موجودیت پیدا نکرده است.

    اگر جنبش توده ای در سال ٩١ در کردستان عراق یک واقعه کوچک و پیوسته در زیر مجموعه حمله نظامی بود که داشت سرنوشت دنیا را رقم میزد، جنبش توده ای در ایران  به دلیل موقعیت و قدرت ویژه خود دنیا را تحت تاثیر خود را قرار داده است. در این مورد حکمتیستها میتوانند به یک نماینده مجلس عراق که از قضا آخوند هم است و خود را مخالف اسلام سیاسی و طرفدر جدایی دین از دولت معرفی میکند رجوع کنند تا برای آنها توضیح دهد که تاثیرات عظیم جنبش ایران در ضربه زدن و تضعیف اسلام سیاسی چه شیعه و چه سنی آن در عراق و منطقه و جهان چه بوده است، بروند از مدونا و یو ٢ بپرسند تا برایشان توضیح دهند که چرا باید از این جنبش حمایت کرد. از قیام رانیه در کردستان عراق در سال ٩١ کمتر کسی در دنیا با خبر شده بود، اما تمام مردم دنیا مبارزه مردم ایران برای سرنگونی رژیم را دیده اند و همه به وجد آمده اند واعلام همبستگی کرده اند و ندا آقا سلطان مشهورترین نام این جنبش است که هر رهگذری در اروپا و آفریقا و آمریکا او را میشناسد. قیام رانیه را ما میبایست به دنیا بشناسانیم، اما تظاهراتهای یکساله اخیر در ایران جزء نادر جنبشهایی است که همه مردم جهان از کارگر تا خواننده و دانشجو و فیلسوف و چپ و سوسیالیست از هر رقمی با آن اعلام سمپاتی و حمایت کرده اند.

    اگر رهبری کمونیستی حزب کمونیست ایران به عنوان یک حزب غیر عراقی، اهمیت قیام در کردستان عراق را محلی میدید و برایش قطعنامه صادر نکرد، در عوض کسانی در ایران پیدا شده اند که بر علیه جنبش توده ای مردم قطعنامه صادر کرده اند.

    حزب کمونیست ایران در آن موقع به خاطر قیام مردم کردستان قطعنامه و بیانیه نداد، چون آن قیام در مقابل جنگ عراق واقعه کوچکی بوده است و به عنوان یک حزب غیر عراقی نمیتوانست به مسئله ای بپردازد که اهمیت جهانی نداشته است. اما هیچ کسی اهمیت آن قیام و آن مبارزه را برای کمونیست عراقی نادیده نمیگرفت. از جمله مثلا گفته میشد: ” مبارزات توده ای در کردستان عراق چیزی است که حزب ما باید خبرش را به دنیا بدهد. آوارگی مردم کرد چیزی است که باید حزب در موردش قطعنامه بدهد و نظرش را بگوید. مبارزات توده ای در کردستان عراق با همه اهمیتش برای مردم عراق و کمونیستی که در میان این مردم کار میکند، رویدادی به اهمیت آنچه قبل و بعد از آن صورت گرفت نیست و با اصرار رفیق هم به چنین چیزی تبدیل نمیشود.” ( فقط دو گام به پس از منصور حکمت)

    پس مبارزات توده ای مردم کردستان با همه اهمیتش برای مردم کردستان و کمونیستها در آنجا، با توجه به تحولات جهانی روز آن اهمیت را برای یک حزب غیر عراقی و افکار جهانی نداشت  که یک حزب ایرانی برایش قطعنامه صادر کند، اما مسلما باید خبرش را به دنیا میداد و یا برایش کتاب ” انقلابی که در سکوت غرق شد” نوشته میشد. اما حالا کسانی که ادعا دارند باید از آن برخورد کمونیستی در سال ٩١ درس گرفت، نه تنها از اهمیت جنبشی که هزاران برابر از جنبش مردم در کردستان با اهمیت تر است صحبت نمیکنند، بلکه حتی حاضر نشدند اخبار مبارزات مردم سراسر ایران منهای کردستان را در سایتهایشان درج کنند و خبرش را حداقل به خودشان بدهند. آنهم در کشوری که ادعا دارند حزب طبقه کارگر آن کشور هستند! ایا این عمل عبدالله مهتدی در قالب دیگری نیست؟ آیا این اشفتگی فکری است یا گرایش سیاسی؟ !

    ……………………….”

    اگر کمونیسم در کردستان عراق در سال 91 میلادی نمیتوانست و نمیبایست به تاکتیک تحریم توسل جوید، در اعتصاب عمومی سال 97 شمسی در ایران که حتی مساله قیام و قدرت سیاسی و به این معنا شکست و پیروزی قطعی در کار نبوده است، مسلما نمیبایست به چنین تاکتیکی توسل جست.

    ادامه دارد 

محمود قزوینی

11-10-2018