جنبش توده ای مردم برای سرنگونی تعرض میکند
اعتراضات و تظاهرات مردم و وقایع این روزها، حلقه ای در مبارزه مردم برای نابودی جمهوری اسلامی است. آمدن میلیونی مردم به خیابان و درگیریهای خیابانی این روزها به ناگهان ایجاد نشده است، بلکه ادامه مبارزه ده دوارده سال گذشته مردم بر علیه رزیم و بر سر خود موجودیت نظام جمهوری اسلامی است.
مردمی که میخواهند جمهوری اسلامی نباشد، یک فرصت برای ابراز وجود گیر آورده اند و با نیرویی که همه را به بهت و حیرت واداشته است به میدان آمده اند. علت گستردگی و رسیدن مبارزه به مرحله داغ، وجود یک حرکت مبارزاتی نسبتا گسترده در طول سالهای گذشته بوده است. این اعتراضات در جریان انتخابات جمهوری اسلامی و پس از آن و بر سر درگیری جناحهای رژیم شکل نگرفته است، بلکه درگیریهای رژیم فرصتی را فراهم ساخت تا مردم که در چند سال گذشته نیرو و تجربه انداخته بودند در سطح میلیونی به میدان آیند. وسعت و تاثیرات این مبارزه فراتر از انتخابات و بر سر هست و نیست جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی تلاش کرده است تا به وسیله سرکوب مبارزه مردم که برای سرنگونی رژیم اغاز شده بود را به عقب نشینی وادارد. ظاهرا رژیم موفق شده بود، اما در واقع رژیم متوجه نبود که فقط فنری را جمع کرده است و این فنر ناگهان در رفت. خشم فرو خفته مردم منفجر شد. روشن است که هیچ جناحی از جمهوری اسلامی نفعی از این اعتراضات مردم عایدش نمیشود. توسل جناح خاتمی و موسوی و کروبی به مردم برای نجاتشان از تصفیه و جراحی حکومتی بوده است. نه مردم به آنها توهمی دارند و نه آنها به مردم. توهم بسیار سطحی در میان قشری از توده های بسیار جوان نسبت به موسوی و کروبی و… بسیار زودگذر است و در وقایع روزهای اینده زایل میشود. دو روز پس از التیماتوم خامنه ای، دیگر شعار مرگ بر خامنه ای یکی از شعارهای محوری تظاهراتهای توده ای مردم است و کسی به حرف خاتمی و موسوی و کروبی مبنی بر مبارزه مدنی و قانونی گوش نمیدهد. شعار مرگ بر خامنه ای شعار نابودی رژیم اسلامی است. جنبش توده ای مردم برای سرنگونی رژیم در حال پیشروی و تعرض است.
شکل گیری وقایع
در جریان انتخابات جناح احمدی نژاد با طرح تصفیه و جراحی حکومتی و برداشتن مزاحمان سر راهش در درون حکومت به میدان آمده بود. نقشه داشتند که که با حذف کامل جناح مقابل از حکومت به سرکوب گسترده مردم بپردازند و جمهوری اسلامی را برای یک دوره نجات دهند و فکری برای بن بست اقتصادی و سیاسی آن کنند. طرحی نظیر حذف جناح بنی صدر در سال ٦٠ و سرکوبیهای دهه ٦٠ سران جناح احمدی نژاد را قلقلک میداد و در چنین رویای دست به اقدام زدند. فکر کردند با افشای بخشی از چپاولها و دزدیهای جناح مقابل و زیر سوال بردن کاملشان، آنها را حقیر و خرد کرده و پس از انتخابات کاملا از جمهوری اسلامی تصفیه کنند. حتی فکر میکردند با چنین کمپینی میتوانند مردم را همراه خود کنند و جناح مقابل را از توسل به مردم باز دارند. جناح مقابل در وحشت از تصفیه که حتی عواقب زندان و دربدری را نیز برایش همراه داشته است به مردم متوسل شد. بخشی از مطالبات و خواسته های مردم را برداشت و مقاومتش را شروع کرد. مردم کاملا وقایع را خوب درک کردند. مردم دیده اند که با حذف کامل جناح خاتمی و موسوی و رفسنجانی، این امکان برای حکومت فراهم میشود تا به سرکوب گسترده آنها بپردازد و مبارزه با جمهوری اسلامی دشوارتر میشود. آنها این تجربه را داشتند که یک حکومت یکدست تر در عرض همین چند سال چقدر توانست در سرکوب موفق تر باشد. واقعه ای شبیه سال ٧٦ بوقوع پیوست. در سال ٧٦ مردم به خاتمی رای دادند تا به خامنه ای به عنوان سمبل حکومت بگویند نه و با نیرو دادن به یک جناح و افزوردن درگیریهای حکومتی، شرائط بهتری را برای مبارزه با جمهوری اسلامی و شرائط بهتری را برای زندگی روزمره شان در شرائط جمهوری اسلامی فراهم کردند. اینبار هم همین واقعه تکرار شد.
مردم با شرکت گسترده در انتخاباتی که رژیم برپاداشته بود و از آن طریق میخواست به اختلافات جناحی پایان دهد تا بتواند مانند سال ٦٠ به سرکوب گسترده بپردازد نقشه حکومت را باطل کردند. جناح احمدی نژاد فکر میکرد با افشاگری از چپاولگریها و دزدیهای جناح مقابل و آخوندها و نفرت مردم از آنها میتواند هدفش را عملی سازد. اما مردم دستشان را خواندند و جلوی حذف جناح مقابل را گرفتند و نگذاشتند حکومت یکدست شود. در سال ٧٦ پس از انتخابات دو خرداد مجلس، خامنه ای و جناحش تصمیم گرفت که پیروزی جناح مقابل در انتخابات را بپذیرد و به آن گردن بگذارد و از عواقب عدم پذیرش ترسیده بود. بخشی از جناح خامنه ای در سال ٧٦ هم مخالف گردن گذاردن به پیروزی جناح مقابل بود و خامنه ای در این مورد مردد بود. اما اینبار تصیم گرفتند که آن اشتباه گذشته را تکرار نکنند و برای خود دردسر طولانی مدت تر نسازند و نقشه اشان را عملی کنند. احمدی نژاد در رویای دهه ٦٠ و حذف بنی صدر به سر میبرد. روشن بود که خامنه ای در این نقشه با او همراه است و بخصوص اینکه شکست احمدی نژاد شکست رهبر به عنوان سمبل نظام اسلامی بوده است. اما امروز جناب رهبر و جناح احمدی نژاد با خود میگویند کاش مانند سال ٧٦ عمل میکردیم و به پیروزی جناح مقابل در انتخابات گردن میگذاشتیم. امروز معلوم شد همان تصمیم سال ٧٦ جناح خامنه ای عاقلانه تر برای نظام و جناحش بوده است.
احمدی نژاد اهل ریسک است و فکر میکند که همیشه با یک ریسک بزرگ میتواند به ثمرات بزرگی دست یابد. در آنچه که سیاست اتمی نظام نامیده میشود احمدی نژاد دست به ریسک زد و به دلیل اوضاع جهانی ثمراتی از این ریسک نصیب جمهوری اسلامی و جناحش شد. ثمربخشی این تاکتیک در برخی موارد احمدی نژاد را به این نتیجه رساند که در عرصه داخلی هم دست به یک ریسک بزرگ بزند. او خسته و ذله از مردم و جناحهای حکومتی و در اوهام دهه شصت دست به این ریسک زد. اما اینبار ریسک او و جناحش تمامی جمهوری اسلامی را در معرض نابودی و در لبه پرتگاه قرار داده است.
پس از ” انتخابات”
جنگ جناحها و متوسل شدن جناح موسوی و خاتمی و رفسنجانی به مردم یعنی ” معاندین و مخالفین نظام” توده های وسیع مردم را به خیابان کشاند. جناح موسوی و کروبی و…که تصفیه و دربدری و زندان و حتی ترور و حذف فیزیکی را در جلوی چشمش میدید هر روز مطالبات بیشتری از خواسته های مردم را در برنامه اش گنجاند تا مردم را با خود همراه کند. از تغییر قانون اساسی به نفع زنان و رفع تبعیض زنان تا لغو قانون چند همسری، آزادی زندانیان سیاسی، لغو شکنجه زندانیان، برقراری گسترده بیمه های اجتماعی، جمع کردن گشت های امر به معروف و نهی از منکر و……
اعلام این مطالبات مردم را در سطح گسترده ای به صحنه کشاند. پس از عدم گردن گذاری جناح خامنه ای و احمدی نژاد به پیروزی جناح مقابل روشن بود مردم ساکت نمیشینند. این را خامنه ای و احمدی نژاد هم میدانستند و برای همین بود که در سال ٧٦ به پیروزی جناح خاتمی و دو خرداد گردن گذاشتند. جناح موسوی و کروبی و خاتمی و….تصمیم گرفته اند مقاومت کنند و به حذف و تصفیه و دربدری و نابودی خود تن ندهند. مقاومت آنها در بالا شرائط به میدان آمدن توده های وسیعی را فراهم ساخت. توده هایی است که سالها مشغول مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی بوده اند، شرائط را مساعد تشخیص دادند و پا به میدان گذاشتند. بدیهی است وقتی بخشی از جناح حکومت که پلاتفرم خود را تغییر اوضاع و اصلاحات در حکومت اعلام کرده است وارد مبارزه خیابانی و توسل به مردم شود، توده های وسیع و میلیونی مردم وارد میدان میشوند و این جمهوری اسلامی را در وضعیت بسیارخطرناک و در لبه پرتگاه قرار داده است. با حضور این عناصر حکومتی در خیابان مردم احساس کرده اند که دشوار است تا بروی آنها شلیک شود و این یکی از عواملی بود که تظاهراتهای میلیونی شکل گرفت. تظاهرات میلیونی مردم همه چیز را عوض کرد. موسوی و کروبی و خاتمی و… نمیتوانستند مانند خاتمی در ١٨ تیر ٧٨ عمل کنند و برای سرکوب مردم و حفظ نظام با جناح راست متحد شوند. اینها میدانستند سازشی که منجر به پیروزی خامنه ای و احمدی نژاد شود، برایشان زندان و دربدری همراه خواهد داشت. برای همین مجبور به بودن در صف مردم هستند.
موسوی و کروبی رهبران جنبش اصلاحات حکومتی نیستند
موسوی و کروبی و….نه رهبران جنبش اصلاحات در حکومت اسلامی، بلکه رهبران فراری از تصفیه حکومتی هستند. اینها به معاندین و مخالفین نظام یعنی مردم روی آورده اند و عملا امروز پس از سخنرانی خامنه ای در نماز جمعه و تسلیم نشدنشان به تهدیدهای خامنه ای از دایره حکومت اسلامی بیرون افتاده و یا در حال بیرون افتادن هستند. کسی از بیرون حکومت اسلامی و در خیابان و با توسل به مردم نمیتواند اصلاحاتی در حکومت اسلامی صورت دهد. اگر اصلاحات خاتمی این شانس را داشته است که حداقل در ظاهر با نشان دادن توانش در دستگاه دولتی امکان اصلاحات را به مردم وعده دهد و توهم و امید ایجاد کند، موسوی و کروبی این شانس را هم ندارند. آنها وارد نبردی بی بازگشت شده اند. عواقب عقب نشینی و کرنشششان در مقابل جناح احمدی نژاد دربدری و زندان و فرار به خارج است و عواقب در خیابان ماندنشان به معنای همراه شدن با مبارزه ای است که به سرعت به طرف به زیر کشیدن جمهوری اسلامی میرود. با رودررو قرار گرفتن موسوی و کروبی با ولایت فقیه، در روزهای آینده شعار ” مرگ بر خامنه ای” ایران را پر خواهد کرد. شعار مرگ بر خامنه ای، شعار مرگ بر نظام جمهوری اسلامی است، همانطور که شعار مرگ بر شاه شعار مرگ حکومت سلطنتی بوده است. جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه و بدون خامنه ای در شرائط امروز یکروز هم دوام نمیآورد.
در سال ٧٦ بخشی از جمهوری اسلامی پرچم اصلاحات در حکومت اسلامی را بر افراشت تا اعتراض مردم به رژیم جمهوری اسلامی و مطالبات عمیق مردم که در چهارچوب رژیم نمیگنجیده است و مبارزه برای سرنگونی آن را محدود در چهارچوب نظام اسلامی کند و با عقب نشینی واصلاحاتی این را عملی سازد. این جنبش که با انتخابات دو خرداد شروع شده بود در دو جبهه در داخل میجنگید. یک جبهه با مردم و ” زیاده خواهی های” آنها و در جبهه دیگر با جناح راست که عقب نشینی و اصلاحات در حکومت را به نفع خود و نظام اسلامی نمیدید و آن را سرآغاز نابودی نظام میپنداشت. در آن دوران بسیاری از حرکتهای اعتراضی مردم به رژیم با استفاده از درگیریهای جناحی صورت میگرفته است و حتی آلوده به توهم به خاتمی بوده است. اما هر ناظر سیاسی کمی عمیق روند حرکت کلی جامعه را به طرف سرنگونی نظام اسلامی میدیده است. ١٨ تیر از اعتراض به بستن سلام، یک روزنامه دولتی دو خردادی شروع شد و درگیریهای دانشگاهها و خرم اباد و فریدون کنار و …عموما از درگیریهای جناحی اغاز و با دخالت وسیع اعتراضی مردم همراه میشده است. بسیاری از اعتراضات دانشجوئی زیر چتر تحکیم وحدت صورت میگرفته است، اما همه میدانستند که این چترها و این تکیه گاهها موقتی است و با پیشروی مبارزه مردم چترها و تکیه گاهها کنار زده میشوند. همین هم شد. اما قبل از اینکه جنبش مستقل مردم قدرت عرض اندام بگیرد، یکسره شدن قدرت در دست یک جناح، شرائط مبارزه برای جنبش مستقل مردم را دشوار ساخت و جنبش مردم کمی فروکش کرد. اما روشن بود که این اتش زیر خاکستر است و این آتش زیر خاکستر امروز شعله ور شد.
اما اینبار نه جنبشی برای اصلاحات حکومتی وجود دارد و نه عمق و وسعت مبارزه مردم راهی برای حتی یک عقب نشینی نیم بند باقی میگذارد. موسوی و کروبی رهبرانی برای اصلاح نظام اسلامی و یک حکومت اسلامی نوع دیگر نیستند. وقایع سیاسی این چند هفته اخیر از موسوی اصولگرا که اصلاح طلبان برای انتخاب او در شک و تردید بوده اند و از کروبی که حتی خاتمی را به دلیل تندروی فحش میداد ” انقلابیون” سازش ناپذیر ساخته است.
پیروزی موسوی و کروبی ممکن نیست
موسوی و کروبی که برای نجات خود و جناحها و افراد مورد تصفیه به مردم و مبارزه خیابانی روی آورده اند راهی جز همراهی با مردم در خیابان ندارند. اما پیروزی آنها در خیابان و با اعتراض مردم حتی اگر محدود به باطل شدن انتخابات و سقوط دولت احمدی نژاد شود، نظام جمهوری اسلامی را در وضعیت بسیار اشفته و شکست خورده ای قرار میدهد. سقوط دولت احمدی نژاد نه فقط با شکست و توسری خوردن ولایت فقیه، بلکه به نوعی به معنای سقوط ولایت فقیه است. و جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه مقتدر نمیتواند مدت کوتاهی دوام بیاورد. برای همین است که رهبر اعلام کرده است که یک جان ناقابل دارد و آماده است که آن را در راه نظام اسلامی بدهد و این به معنای ممکن نبودن پیروزی موسوی و کروبی است. موسوی و کروبی هم متعاقبا بعد از نعره رهبر در نماز جمعه اعلام کرده اند که صحنه را ترک نمیکنند و این اولین بار است که رهبرانی از جمهوری اسلامی بطور آشکار روبروی رهبر میایستند. اما پیروزی آنها بر رهبر ممکن نیست. پیروزی آنها بر رهبر به معنای سیر سریع سقوط جمهوری اسلامی است.
آنها هیچ الترناتیوی به جز تکیه به مبارزه مردم ندارند. اعلام مقاومتشان که با اعلامیه هایی مبنی بر دعوت به مبارزه مسالمت آمیز و مبارزه مدنی همراه است در هیچ جائی شنیده نمیشود. مردمی که در خیابانها درگیر نبردند و احمدی نژاد و خامنه ای و نیروهای سرکوبگر رژیم این دعوتها را جدی نمیگیرند و کار خودشان را میکنند.
کسانی که فکر میکنند که موسوی و کروبی میتوانند از پایین و با تکیه به مبارزه توده ای مردم و با تکیه به جامعه و مردم سکولار یک نهضت اسلامی برای یک حکومت اسلامی نوع دیگر راه بیندارند و یا راه انداخته اند در بهترین حالت از مبارزه و سیاست هیچ چیزی نفهمیدند. کسانی که نفس وجود چند شعار ارتجاعی زودگذر در یک حرکت را نشانه وجود نفوذ یک جنبش و در این مورد جنبش اسلامی میگیرند، کسانی که فکر میکنند جنبش سکولاریستی در ایران را میتوان با انداختن چند شعار ارتجاعی به نیروی جنبش سبز اسلامی تبدیل کرد و با نیرو و خمیرمایه سکولاریسم و مردمی که در مقابل حکومت اسلامی ایستاده اند، جنبش سبز اسلامی و حکومت اسلامی دیگر ساخت در فضا سیر و سیاحت میکنند.
حکومت اسلامی را نمیتوان با مبارزه توده ای از پایین در مقابل ستون اصلی نظام یعنی ولایت فقیه نجات داد.”جنبش سبز اسلامی” را نمیتوان در مقابل حکومت اسلامی و خامنه ای و احمدی نژاد به پیروزی برسانند.
“جنبش سبز اسلامی” ساخته و پرداخته اذهانی است که نمیتوانند ساده ترین مسائل سیاسی را درک و حلاجی کنند. پیروزی موسوی و کروبی ممکن نیست. آنها نه جنبشی دارند و نه پلاتفرمی، آنها فراریان از یک تصفیه حکومتی هستند که به مردم پناه آورده اند. اگر خامنه ای پیروزی آنها را بپذیرد، جمهوری اسلامی به سرعت سقوط میکند و خود اینها قادر به تشکیل یک کابینه نیستند.
با پیشروی و رادیکالتر شدن جنبش توده ای مردم، موسوی و کروبی و خاتمی به گوشه ای پرت میشوند و از همه چیز مرخص میگردند. هم از وحشت خامنه ای و احمدی نژاد و هم از وحشت مبارزه ” خشونت آمیز” مردم.
حکومت اسلامی یک راه دارد، سرکوب
برای حکومت اسلامی تنها یکراه باقی مانده است، راه سرکوب با تمام قدرت. همه با هم اتمام حجت کرده اند. اتمام حجتها تمام شد. رهبر اعلام کرده است که هر اعتراضی بشدت سرکوب میشود، موسوی و کروبی اعلام کرده اند که در صحنه میمانند و به اعتراضشان ادامه میدهند و مردم قبل از آنها اعلامیه جنگشان را در خیابانها پخش کرده بودند. معلوم شد کسی قصد عقب نشینی و کرنش ندارد. مبارزه آنچنان حاد و به مرحله تعیین کننده ای رسیده است که عقب نشینی هر کدام از این سه جناح به معنای شکست کاملش خواهد بود. تظاهراتها وسیع دیروز شنبه پس از سخنرانی خامنه ای و درگیری مردم با نیروهای رژیم و مهمتر از همه روحیه بالای مردم که آماده مبارزه و فداکاری هستند، این امید را زنده میکند که مبارزه توده ای مردم اینبار عقب نمیشیند. حتی ریختن خونها در خیابانهای تهران و شهرستانها و جان باختن دهها نفر نه تنها موجب ایجاد ترس در مردم نشده، بلکه بر خشم آنها افزوده است. دیروز در مقابل تعرض رژیم مردم و بخصوص جوانان نیز دست به تعرض به رژیم میزدند و با هر وسیله ای به نیروهای رژیم و گاها به پایگاههای نیروهای نظامی و بسیج حمله میکردند. با سنگ و چوب در مقابل شلیک گلوله هها مقاومت و گاها تعرض میکردند و صحنه هایی از اعجاب در مقاومت افریدند.
مسلما جمهوری اسلامی آماده است تا دست به کشتار وسیع مردم بزند. اما مقاومت مردم میتواند در نیروهای نظامی رژیم انشقاق ایجاد کند. در جریان درگیریهای دیروز مردم نیروهای نظامی را به عدم اطاعت و پیوستن به مردم دعوت میکردند و این سیاست مردم میتواند کارساز شود و در نیروهای نظامی انشقاق ایجاد کند. مقاومت موسوی و کروبی هم به این انشقاق در نیروهای نظامی کمک میکند.
جمهوری اسلامی تنها یکراه دارد و آن هم سرکوب خونین مبارزه توده ای وسیع مردم است. اما سرکوب آسان نیست و در شرائط فعلی موجب رادیکالتر شدن و تعرضی تر شدن مبارزه مردم شود. همین دو روز پس از التماتوم خامنه ای برای سرکوب، هم شعارها رادیکالتر شد و هم مردم تعرضی تر شدند. روزهای آینده روزهای سرنوشت سازی است. در خاطره مردم ایران انقلاب ٥٧ و تجربیان آن جای دارد. زمزمه اعتصاب عمومی در میان مردم یک تجربه درخشان از انقلاب ٥٧ است و با افزودن تاکتیک اعتصاب عمومی به تظاهرات توده ای، جنبش توده ای مردم به آخرین پله برای سرنگونی رژیم پای میگذارد. اگر اعتصاب عمومی شروع شود، جمهوری اسلامی دیگر نمیتواند دوام بیاورد و به سرعت به طرف سرنگونی میرود. یک رژیم مضمحل از اختلافات درونی در محاصره تظاهرات توده ای مردم، نمیتواند در مقابل اعتصاب عمومی مقاومت کند. اعتصاب عمومی پای جنبش طبقه کارگر و کارگر نفت را وارد مبارزه سیاسی بر سر هست و نیست رژیم میکند.
آغاز اعتصاب عمومی میتواند شروع یک انقلاب در ایران باشد. شکی نیست که پیروزی انقلاب در ایران که نمیتواند انقلابی به جز انقلاب کارگری باشد به قدرت و نفوذ جنبش کمونیستی طبقه کارگر گره خورده است. اما خود اعتصاب عمومی وزن جنبش سوسیالیستی را در جنبش جاری توده ای افزایش میدهد و آلترناتیو سوسیالیستی را به جلوی صحنه میراند.
سوسیالیستها باید با تمام توان در جنبش توده ای جاری شرکت کنند و تاکتیکها و ابتکاراتی برای پیشروی این جنبش پیش پای آن بگذارند. رهبری جنبش جاری برای سرنگونی را در دست بگیرند و احتمالات مختلف را بر سر راه بررسی کنند و برای آن آماده باشند.
روزهای اینده روزهای سرنوشت سازی است. اگر تعرض رژیم مانند این سه روز با تعرض مردم پاسخ گیرد و دامنه آن گسترش یابد، ما در استانه سرنگونی رژیم قرارمیگیریم. اعتصاب عمومی کارگران و مردم میتواند توازن قوا را در این جنگ کاملا و بطور برگشت ناپذیری به نفع مردم تغییر دهد. احتمال قیام مردم هم دور از انتظار نیست. علارغم سرکوب دهشت آور و جان باختن دهها و زخمی شدن هزاران و زندانی شدن چندین هزار نفر، روحیه مردم بالاست و به جای ترس خشم مردم دم به دم افزایش مییابد و این امکان قیام عمومی مردم را فراهم میسازد.
اگر رژیم موفق شود که با سرکوب گسترده و خونین و با کشتارها موقتا از این موج هم نجات یابد، موجهای گسترده تر توده ای پس از مدت کوتاهی سر بر میاورد و طومار رژیم را در هم میپیچد. رزیم اسلامی راهی برای خروج از بن بست سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و راهی برای فرار از چنگال اعتراض مردم ندارد.
٣١ خرداد ٨٨، ٢١ ژوئن