در باره مباحثات حول شورا

در باره مباحثات حول شورا ، از مباحث درونی در حزب کمونیست کارگری ایران

به حميد عزيز، من اين نوشته را دوهفته پيش و درست بعد از دريافت داشتن مطالب دور اول نوشتم. لطف کنيد و اين را به دست رفقا برسانيد.

قربان شما محمود

در باره مباحثات حول قرار در باره شورا

من از مباحثات شفاهى که در دفتر سياسى صورت گرفته است، خبر ندارم و در باره استدلالهاى مخالف و موافقى که در آنجا شده است نميتوانم زياد حرف بزنم. مبناى حرف من خود قطعنامه و نوشته هاى رفقا حميد، مصطفى، حمه سور و رحمان ميباشد.

من با قرار در باره شورا به اين شکل و با اين استدلالهايى که تاکنون در ضرورت تصويب آن صورت گرفته است، مخالفم.

سوالى که در مقابل ما قرار ميگيرد اين است که ضرورت تصويب چنين قرارى چيست؟ آيا اين قرار براى تبليغ ايده شورا است يا براى سازماندهى شورايى مردم. قرارى که به دفتر سياسى از طرف رفيق حميد ارائه شده است. با عنوان « قرار در مورد تبليغ شوراها» ارائه شده است. و متن قرار هم چيزى بيشتر از تبليغ شوراها به ما نميگويد. با اينکه در بند ١ در باره تبديل شدن سازماندهى توده اى به امر عاجل و روز صحبت ميشود، در بند دو صحبت از سازماندهى توده اى مردم در شوراها نميشود، بلکه صحبت از دادن تصوير و افق روشن از نظام و آلترناتيو حکومتى ما يعنى جمهورى سوسياليستى ميشود که در محدوده تبليغ ميگنجد و نه سازماندهى توده اى

.

در بخش «ازاينرو» نيز علارغم اينکه از تلاش براى تشکيل شورا صحبت ميشود، بيشتر به طرح و تبليغ آن تکيه دارد تا سازماندهى فورى توده ها در شوراها.

يکى از اشکالات اين قرار اين است که آدم نميداند با يک قرار براى تبليغ بيشتر ايده شورا روبرو هستيم و يا يک قرار براى سازماندهى توده اى مردم .در شوراها. به نظر من وزن اساسى اين قرار و پيام آن بر وجه تبليغى آن استوار است و بحث سازماندهى توده اى مردم در شوراها در آن غايب است. اگر قرار بود قرارى در باره سازماندهى عاجل مردم در شوراها داده شود ميباست پيام قرار يعنى «سازماندهى» در تيتر و در بند بند آن ميآمد. در حالى که در اين مورد خود تيتر قرار بيشتر گوياى اين است که اين قرار قرارى براى تبليغ ايده شوراست و نه سازماندهى توده اى مردم.

در اين بخش من سعى ميکنم توضيح دهم که چرا صادر کردن قرار در هر دو مورد اشتباه است.

اگر قرار براى تبليغ گسترده تر ايده شورا در مطبوعات حزبى است. ابتدا ميبايست پيشنهاد دهنده کاستيها و ناکافى بودن ها در اين مورد را نشان دهد و يا علت جهشى لازم در تبليغ براى شورا را روشن کند. به نظر من حتى اگر کمبودى در تبليغ شورا در مطبوعات حزبى به چشم ميخورد به قرارى در اين مورد احتياج نداريم. آنقدر ايده شورا و مجمع عمومى در اين حزب ريشه دوانده است که اگر رفيقى بتواند کمبودى را در اين مورد نشان دهد، انرژى زيادى را براى جبران آن کمبود فراهم ميکند. اين مسلم است که هر چقدر توده هاى وسيعترى پا به ميدان مبارزه ميگذارند، هر چقدر تظاهراتها و اعتراضات گسترده ترى بر عليه رژيم صورت ميگيرد، ما بايد شورا را گسترده تر تبليغ کنيم و به مردم بگوييم که چگونه بايد شوراى خود را تشکيل دهند و « تصوير و افق روشنى از نظام آلترناتيو حکومتى ما يعنى جمهورى سوسياليستى» به جامعه بدهيم. به نظر من ميشود شعار زنده باد شوراها را در زير نشريه مان و در پلاکارهايى که به تظاهرات ميبريم همراه با زنده باد جمهورى سوسياليستى بنويسيم.به هر اين کارى است که امروز ميشود و اگر کمبودهايى وجود دارد بايد جبران شود اما به قرارى احتياج ندارد.

و اما قرار در باره سازماندهى توده اى مردم در شوراها. توجه داشته باشيد که در اين مورد بحث بر سر تبليغ سازماندهى مردم در شوراها نيست، بلکه بحث بر سر خود سازماندهى مردم و فراخوان براى تشکيل فورى شوراهاى مردم است. رفقايى که ميخواهند از قرارى در باره سازماندهى فورى مردم در شوراها و فراخوان مردم به آن دفاع کنند نبايد استدلال کنند که طرح شعار شورا پاسخ ما به اپوزيسيون راست در رابطه با پارلمان و مردمسالارى است، نبايد استدلال کنند که شعار شورا بطور منحصر به فرد ما را مطرح ميکند، نبايد استدلال کنند که در باره نوع دولت به مردم ايده و خط مشى ميدهد. اينها همه هنوز در محدوده تبليغ شورا ميگنجد. رفقاى طرفدار قرار بايد استدلال کنند که چرا امروز سازماندهى مردم در شوراها مسئله اکتوئل روز است و بايد اينکار را کرد و شدنى است. اگر رفيقى بتواند بطور عينى چنين چيزى را نشان دهد ديگر بحثى بر سر اينکه حزب بايد قدرت سياسى را کسب کند يا شورا بحث زائدى خواهد بود و من نميدانم اساسا چنين بحثى شده است يا نه. بحثهاى رفقا رحمان و حمه سور در رد قرار بر مسئله زمان و شرائط استوار است و نه دو قطبى حزب و شورا و اينکه کداميک بايد قدرت را کسب کند.

و اما آيا شرائط بر سازماندهى توده اى مردم در شوراها حکم ميدهد و ما ميتوانيم فورى دست به اين کار بزنيم؟ به نظر من نه. شرائط امروز هنوز براى سازماندهى توده اى مردم در محلات در شوراها و مجمع عمومى ها فراهم نشده است. شوراهاى محلات در زمانى ميتوانند بوجود بيايند که دستگاه دولتى قديم يا آنقدر ضعيف شده باشد که ديگر کنترلش نه در آن تک محله بلکه در کل کشور ضربات جدى خورده باشد. بايد امکان پديد آمدن قدرت ديگرى در کنار قدرت قديم فراهم شده باشد و يا دستگاه دولتى قديم واژگون شده باشد و دستگاه جديدى جايگزين آن نشده است و يا در حال جايگزينى ميباشد. تشکيل مجمع عمومى و شوراى محله اظهار وجود قدرت ديگر است و اين سازمان صنفى کارخانه و يا يک بخش صنعتى نيست.

تنها استدلالى که رفيق حميد در باره فراهم آمدن شرائط براى سازماندهى شورا آورده است مسئله مقايسه شعار کنترل محلات با شوراهاست که به نظر من مقايسه درستى نيست. کنترل محلات بدست «بچه هاى محل» به محافل متکى است. کنترل محلات در تبليغات ما بيشتر بر يکنوع نافرمانى مدنى مردم در محله متکى است. مانند اينکه مردم محله با دورانداختن حجاب، در محله قانون حجاب اجبارى را زير پا ميگذارند و اجازه نميدهند که گروههاى امر به معروف و نهى از منکر در آنجا جولان دهند و کارى کنند و يا صداى موزيک را در محله زياد ميکنند و جشن و پايکوبى راه ميادندازند و غيره. اين نوع کنترل محله به مجمع عمومى و شورا احتياجى ندارد. خوبى کنترل محله در اين است که تصميم رسمى وجود ندارد و رژيم در مقابل يک نافرمانى توده اى غير قابل کنترل و فوق سلبى قرار دارد. در حالى که شورا و مجمع عمومى ضمن اينکه به درجه بالاترى از توازن قوا و پيشروى مردم نيازمندند، از درجه بيشترى از اثبات در کارشان برخوردارند. مجمع عمومى و شورا بايد در محله به معضلات عديده ديگر مردم نيز توجه کنند و مانند يک اداره و مرجع رجوع براى مردم باشد. وگرنه معنى خود را از دست ميدهد. کار کنترل محلات يکمقدار شبيه کار کميته هاى قيام است. کميته قيام کار سازماندهى قيام کنندگان و ضربه به سازمان نظامى رژيم و نابودى آن را هدف خود قرار داده است. کارى به کار اينکه اين مردم قيام کننده روزانه چگونه زندگى خود ميگذرانند و حقوقشان چقدر است و خانه دارند و يا نه و.. ندارد. مجمع عمومى و شورا مطالباتى را بايد در دستورشان بگذارند و نمايندگانى براى پيگيرى مطالبات انتخاب کنند و تا زمانى که دستگاه دولتى است بايد مطالبه را در مقابل آن دستگاه دولتى طرح کنند و يا خود آنقدر قدرتمند باشند که مطالبه خود را به اجرا بگذارند. اما کنترل محلات مطالبه اى ندارد. مطالبه آنها نافرمانى کردن و اجازه ندادن به دستگاه حاکم براى برقرارى نظم خود در محله است. اما مجمع عمومى و شورا يک نظم جديد در مقابل نظم قديم است. کنترل محلات و کميته قيام فوق العاده سلبى اند و کارى به سازماندهى زندگى روزانه مردم ندارد، اما شورا بدون توجه به مطالبات پايه اى تر و سازماندهى زندگى روزانه مردم معنى خود را از دست ميدهد. شورا نميتواند مانند يک کميته قيام و يا يک محفل و يا کميته از جوانان محل عمل کند.

برخى ها از شعارها ممکن است امروز زود باشند و پس فردا دير. ما بايد با واقع بينى شعارها و فراخوان ها را به موقع طرح کنيم. طرح زودرس يک شعار، کمترين ضررش اين است که با صرف نيرو و انرژى زياد، چيزى دستگيرمان نميشود و در چشم مردم هم مانند يک عده آدمهاى مکتبى جلوه ميکنيم که شعارها و رسم و رسوم خودمان را داريم. شعارهاى روز و عملى نميتواند بر اساس اعتقاد مکتبى تعيين گردند، بلکه بايد به موضوع روز تبديل شده باشند و يا بتوان آن را به سرعت به موضوع روز تبديل کرد. ما نميتوانيم «مردم در شوراها متشکل شويد» را به شعار محوريمان تبديل کنيم، در حالى که اشکال ديگر سازماندهى در دستور روز مردم قرار ميگيرد. ما شوراها را تبليغ ميکنيم اما فراخوان روزمره خود را بر اين اساس نميگذاريم. ممکن است مردم به جاى شورا، دست به تشکيل کميته ها و جمعيت هاى مختلف بزنند و اساسا پاى مجمع عمومى و شورا نروند. ما بايد آماده باشيم تا در رابطه با اشکال مختلف سازمانيابى توده اى مردم منعطف باشيم و هوشيارانه عمل کنيم. اگر انقلاب مردم از راه برسد، اتفاقا با احتمال زياد سرنگونى رژيم توسط يک قيام توده اى که توسط يک کميته رهبرى ميشود پيروز ميشود. انقلاب و قيام توده اى به شورا نياز ندارد. شورا ممکن است در دل قيام و يا پس از آن تشکيل شوند و بيشتر از همه به نقشه ما و تلاش ما بستگى دارد. بلشويسم بدون پرچم شورا نميتوانست به رهبر نقلاب روسيه تبديل شود. اما بلشويکها بدون بوجود آمدن شوراها، شوراها را به پرچم خود تبديل نميکردند. حتما اشکال ديگر تشکل موجود را براى سازماندهى توده اى انتخاب ميکردند و راه قدرت گيرى خود را از طريق ديگرى جستجو ميکردند. چنانکه از شوراها در دوره اى نا اميد ميشوند بيشتر به کميته هاى کارخانه روى ميآورند. و يا پيش از فوريه حرفى در باره شورا نميزدند. منظورم اين است که اساسا برنامه و شعارى براى سازماندهى توده اى به جز سازماندهى حزب بلشويک نداشتند. تفاوت ما اين است که ما اين را داريم ولى بايد به موقع و يا سر موقع دست بکار شويم.

شوراهاى محله و شهر در چه زمانى تشکيل ميشوند. به نظر من شوراهاى محله و شهر فقط در شرائط اعتلاى سياسى و يا در شرائطى که به هر صورت قدرت قديم در حال فروريختن است و قادر به سرکوب نيست شکل ميگيرد. در کشورهايى مانند ايران که اختناق شديد است عموما تشکيل شوراهاى قدرت پس از سرنگونى رژيم صورت ميگيرد. انقلاب ٥٧ اينطور به ما ميگويد. شوراهاى روسيه در ١٩١٧ اينگونه شکل گرفت. قطعنامه در باره استراژى ما در جنبش کردستان، اين را به ما ميگويد. شوراها در ١٩٠٥ يک استثنا هستند.

مطالعه قطعنامه در باره استراژى ما در کردستان جالب است. بدون اينکه به شبيه سازى شرائط در کردستان و بقيه نقاط ايران دچار شويم اين نکته در آن آموزنده است که در اين قطعنامه وظائف حزب در شرائط اعتلاى سياسى (به نظر من تا آنجا که به جنبش سرنگونى بر ميگردد ما در مرحله آستانه اعتلا هستيم و نه اعتلاء) اينگونه آمده است

١/ مضمحل کردن و تاراندن ارتش مرکزى توسط قيام شهرى و پيشروى نظامى نيروى مسلح حزبى و توده اى، تصرف شهرها

٢/ استقرار قدرت شورايى در مناطق و شهرها، جلوگيرى از جايگزينى ارگانهاى قدرت مرکزى با عوامل و نهادهاى ماوراى مردمى بورژوازى محلى

و بندهاى ٣و ٤ و ٥و ٦ و ٧به نظر من وظائف حزب در بقيه نقاط ايران هم همينطور است و اساسا انقلاب اينطور صورت ميگيرد. يعنى تازه پس از قيام توده اى و سرنگونى رژيم و يا در هنگام سرنگونى آن قدرت شورايى شکل ميگيرد. نميشود قبل از تصرف شهرها در کردستان شورا ساخت و نميشود قبل از مضمحل کردن ارتش و سپاه در تهران شورا ساخت. معمولا در زمان انقلابات در کشورهايى با رژيمهاى بشدت سرکوبگر، هنوز از تشکل هاى توده اى مربوط به قدرت خبرى نيست.

يک نکته در باره بحث شورا و مجمع عمومىبه نظر من اين بحث رفيق رحمان در باره اينکه اول بايد مجمع عمومى تشکيل شود و پس از آن شورا وگرنه شوراها نيابتى ميشوند، درست نيست. اينکه شوراها به مجمع عمومى تکيه دارند چيزى در باره خود چگونگى تشکيل شورا به ما نميگويد.شوراها ميتوانند در ابتدا بدون مجمع عمومى و از بالا تشکيل شوند و سپس به مجمع عمومى تکيه کنند. نمونه خود روسيه در انقلاب ١٩١٧ چنين بود. پس از سقوط تزار و همزمان با تشکيل دولت موقت، در سالن ديگرى در همان ساختمان کاخ تاوريد که محل نشست دوما بود چخيدزه و جمعى ديگر از کسانى که تازه از زندان آزاد شده بودند و تقريبا همگى منشويک و اس ار بودند کميته اجرايى موقت شوراى نمايندگان کارگران را تشکيل ميدهند و اعلام ميکنند که کارگران و مردم نمايندگانشان را براى نمايندگى شدن در شورا به آنجا بفرستند. (هر ١٠٠٠ نفر يک نماينده) بلشويکها نقشى در تشکيل شورا در ابتدا نداشتند اما بسرعت سعى کردند در آن جا باز کنند. منظورم اين است که ميشود شورا را بدون مجمع عمومى از بالا نيز ساخت. نبايد يک چيز دگم براى خودمان بسازيم و زمانى که بقيه مشغول دولت سازى و پارلمان سازى هستند ما مشغول تشکيل مجمع عمومى و پيوستن شوراها به يکديگر شويم و يا مشغول وسيعترين کردن پايه حزب براى قدرت گيرى در آينده شويم. ما بايد در چنان شرايطى به سرعت تشکيل شورا را اعلام کنيم و از مردم بخواهيم با تشکيل مجمع عمومى و انتخاب نمايندگانشان، نمايندگانشان را از محلات و کارخانه ها به شوراى مرکزى بفرستند. با توجه به اينکه رهبران حزبى ما چهره هاى شناخته شده اى در ايران هستند اين کار زياد مشکل به نظر نميايد. شايد در چنان شرائطى ما قدرت اول شويم و پارلمان و دولت سازها به اپوزيسيون شوراها تبديل شوند. يعنى شوراها قدرت اصلى شوند. ما بايد براى همه شرائط آماده باشيم. هم بايد آماده باشيم حزب قدرت را بگيرد، هم بايد شورا بسازيم و براى کسب قدرت توسط شورا تلاش کنيم و….

و در آخر يک نکته در باره نوشته رفيق مصطفى صابربه نظر من رفيق مصطفى طورى مينويسد که انگار يک عده در اين حزب طرفدار انقلاب و قدرتگيرى از پايين هستند و عده اى ديگر طرفدار کسب قدرت از بالا و پروسه بديع و عجيب. و حتى ميگويد «اگر پروسه از بالايى هست و من خبر ندارم خوب اين را روشن کنيم.» به نظر من اين ديگر صدايى از بيرون حزب است. به نظر من بهتر است رفيق مصطفى به جاى تند کردن بحثها بيشتر روى بحث تعمق کند.