محمود قزوینی
سپتامبر 1997
انتشارات نسیم
راه کارگر یک گروه حاشیه ای از جریانات “چپ” رفرمیست است. آنجا که چپ است حاشیه ای و عقب مانده است و این قاعده و هویت این گروه است. اما آنجا که از حاشیه بیرون میاید و چهره اجتماعی میگیرد، دیگر چپ نیست، یک بورژوای مذهب زده و ناسیونالیست “جهان سومی” است. و مانند همه بورژواها هم از وظیفه خطیر خود در حفتظت از مذهب و عقب ماندگی آگاه است. برخورد با مذهب نقطه پیوند قاعده و استثناء در راه کارگر است. اینجاست که راه کارگر واحد میشود و تضاد میان قاعده و استثناء رفع میگردد.
رفرماتورهای مذهب زده راه کارگر مانند همه بورژواها، با گناه شمردن مبارزه ضد مذهبی، این وجه مبارزه حزب کمونیست کارگری را از گناهان کبیره میشمرند و مانند هر بورژوایی برای حفظ مذهب دل میسوزانند، به دروغ و شانتاژ بورژوازی در باره کمونیستها متوسل میشوند، افسانه ساخته و پرداخته بنگاههای تبلیغاتی غرب بر علیه بلوک شرق، در زمان جنگ سرد، مبنی بر ممنوعیت و سرکوب مذهب در این بلوک را لباس حقیقت میپوشانند، و شاید هم خود آن را حقیقت میپندارند، تا از این تبلیغات برای “دموکرات” نمایی خود بهره گیرند. من در این نوشته سعی میکنم نشان دهم چرا راه کارگر مانند همه بورزواها و دستجات مذهبی، حزب کمونیست کارگری را، که در برنامه خود آزادی مذهب و بی مذهبی و جدایی کامل مذهب از دولت را گنجانده است، متهم به سرکوب و ممنوعیت اعتقادات مذهبی میکند
* * *
در ایران حتی خود سردمداران جمهوری اسلامی نیز این را خوب میدانند که با مرگ جمهوری اسلامی، اسلام در معرض ضربات سخت و کوبنده ای قرار خواهد گرفت و به پستوی خانه ها رانده خواهد شد. جمهوری اسلامی طی حاکمیت منحوس خود، چهره ضد انسانی مذهب را به توده های وسیع مردم شناسانده است. کمونیستها که مبارز پیگیر مبارزه بر علیه مذهب و خرافاتند قطعا این فرصت را غنیمت خواهند شمرد و از آن به بهترین نحو در راه مبارزه بر علیه مذهب و روشنگری افکار عمومی مردم سود خواهند جست. و بیرون کشیدن و نجات مذهب، توسط بورژوازی” از زیر آوار حاکمیت اسلام در آینده را با دشواری روبرو خواهند ساخت. واقعیت این است که جمهوری اسلامی استفاده از سلاح مذهب برای تحمیق و سرکوب مردم را برای کل بورژوازی دشوار ساخته است. فریاد وااسلامای سردمداران رژیم اسلامی، در هر زمانی که خطر نابودی و اضمحلال را حس میکنند، در واقع خطاب به کل بورژوازی و جلب توجه آنها به این معضل است.
در ایران هر خواست ابتدایی مردم نه تنها با حاکمیت اسلامی، بلکه با خود مذهب رو در ور می شود. خواسته های مردم، از خصوصی ترین مسائل مانند طرز لباس پوشیدن تا حقوق و آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فردی، هر بار حاکمیت مذهبی و به ” لطف” همین حاکمیت مذهبی خود مذهب را به زیر سوال میکشد. ما، تا آنجا که به دولت مربوط است، خواستار آنیم که مذهب یک امر خصوصی اعلام شود. اما تا آنجا که به حزب ما مربوط میشود، نمیتوانیم مذهب را یک امر خصوصی بدانیم.
” تا آنجا که به حزب ما مربوط است، مذهب یک امر خصوصی نیست. حزب ما اجتماع مبارزین پیشرو و دارای آگاهی طبقاتی برای رهایی طبقه کارگر است. چنین اجتماعی نه میتواند و نه باید نسبت به فقدان آگاهی طبقاتی، رجهل و یا شریعت مخالف تکامل بشر در شکل اعتقادات مذهبی بی اعتناء باشد. ما خواهان انحلال رسمی کلیسائیم تا بتوانیم با غبار مذهبی با اسلحه خالص ایدنولوژیک از طریق مطبوعاتمان و به وسیله سخنانمان مبارزه کنیم. ولی ما اجتماع خود را دقیقا به خاطر چنین مبارزه ای علیه هرگونه حقه زدنهای مذهبی به کارگران بنا نمودیم. برای ما مبارزه ایدئولوژیک یک امر خصوصی نیست، بلکه امر تمام حزب، تمام پرولتاریا است” ( سوسیالیسم و مذهب، لنین)
مطبوعات حزب ما ( نشریه انترناسیونال) و تشکلها و مطبوعات نزدیک به حزب و مبلغین و مروجین حزب به خوبی وظیفه مبارزه با مذهب را پیش میبرند. نه تنها رژیم اسلامی، و دستجات مذهبی، بلکه اپوزیسیون ” چپی” که “سوسیالیسم را از حضرت علی آموخته است” هم زیر نقد کوبنده این مارکسیستهای خدانشناس قرار دارند. این دشمنان هر نوع مذهب و حقه زدنهای مذهبی کار را برای ” چپ” مذهب زده ای که از هم اکنون با توسل به آیه ” مشکل اسلام نیست” در فکر چاره جویی حفظ اسلام است، دشوار میسازند. این نوشته خواننده را با عمق مذهب زدگی یکی از گروههای ” چپ” هوادار فرهنگ ملی و مذهبی، راه کارگر، آشنا میسازد.
* * * *
راه کارگر و مذهب
اگر بگوییم راه کارگر به جای الغای مذهب، آزادی مذهب را هدف خود قرار داده است، کاملا درست نگفته ایم. راه کارگر هم مانند همه مارکسیستها آزادی مذهب را میخواهد( مارکسیستها در رابطه با دولت خواهان آزادی مذهب و بی مذهبی هستند)، اما برخلاف آنها نه برای این که انسان را از افیون مذهب آزاد سازد، بلکه برای حفظ قیود مذهبی در اشکال نرمتر و قابل تحمل تر. آزاد ی مذهب مطالبه حداکثر و هدف راه کارگر است. در یک برنامه کمونیستی، آزادی مذهب و بی مذهبی و جدایی کامل مذهب از دولت مطالبه میشود، اما با این همه حزب پرولتاریا حتی یک لحظه هم مبارزه علیه جهل و خرافه مذهبی را، مانند راه کارگر، به جبر زمان وانمیگذارد. آزادی مذهب یک مطالبه کمونیستها در رابطه با دولت است، ولی هدف آنها و کوشش آنها نابودی مذهب است. برای راه کارگر آزادی مذهب هدف نهایی است که آن هم با سیاسی کردن مذهب و حمایت از دستجات مذهبی باطل میشود. برای راه کارگر آزادی مذهب هدف است، زیرا فراتر رفتن از آن را گناه میداند، وسیله است چون آزادی مذهب را نه به عنوان هدفی در خود ، بلکه آنطور که خود میگوید برای ” تطبیق و تلطیف مذهب با شرائط امروز” میخواهد. را ه کارگر رهایی انسان از مذهب را نمیخواهد، بلکه انسان مذهبی را به حال خود رها میکند. اگر جهل و خرافه تا آنجا که مخل آرامش و امنیت مردم نیست،باید آزاد باشد، راه کارگر همین را میستاید و تلاش میکند تا همین را جاودان سازد. انسان مذهبی راه کارگر با مذهبش بشر را آزاد میسازد و آزادی بشر را در مذهب مستحیل میسازد. انسان مذهبی راه کارگر با رفرم در مذهبش به رهائی کامل میرسد.
اگر بگوییم راه کارگر مسلمان است، درست نگفته ایم. اما راه کارگر تاثیر گرفته از اسلام، هدفش را تاثیرگذاری مثبت در اسلام قرار داده است. شاید راه کارگر بر تاثیرات اسلام و اندیشه های اسلامی بر خودش آگاه نباشد، اما بر تلاش خود برای تاثیرگذاری بر اسلام آگاه است. به شعور راه کارگر نباید شک کرد، باید بر منافعی که این شعور و یا ادراک ناقص ” معلول” آن است انگشت تاکید گذاشت.
عواطف مذهبی راه کارگر او را به تقسیم جهان به شرق و غرب و به جهان اسلام و جهان مسیحیت نیز میکشاند. سراسر ادبیات راه کارگر پر است از عباراتی نظیر ” دنیای اسلام” ، “توده مردم مسلمان” دنیای مسیحیت و… راه کارگر عاطفه مذهبی خود را به همه انسانهای ساکن خاورمیانه تعمیم میدهد و میگوید:
….اما علارغم همه این مرزها چیزی اکثریت مردم این منطقه را به هم پیوند میدهد و آن احساس مسلمان بودن است و در مقابل مسلمانان، و مخصوصا در مقابل برتری و چیرگی غربیان….این احساس، همانطور که قبلا توضیح دادم در حالت داغ و تندش، بیش از هر چیز یک واکنش فرهنگی است، واکنش فرهنگی انسان جریحه دار و تحقیر شده تضاد مرکز- پیرامون سرمایه داری جهانی و نابرابریهای فزاینده و عریان تر شونده ناشی از آن بستر عمومی این جریحه دار شدگی و تحقیر شدگی را نشان میدهد.” ( راه کارگر شماره 120 / مقابله با اسلامگرایی، یک آزمون بزرگ از محمدرضا شالگونی)
براساس عاطفه مذهبی راه کارگر، جمهوری اسلامی و حماس و طالبان محصول این احساس مسلمان بودن در مقابل غیر مسلمانان و واکنش فرهنگی انسان جریحه دار شده و تحقیر شده تضاد مرکز- پیرامون سرمایه داری …..است. با این متدلوژی است که راه کارگر به تفسیر مسائل عصر حاضر میپردازد. او مسائل اقتصادی و سیاسی امروز، امپریالیسم و تحت سلطگی و کشمکشها و جنگها را بر اساس رابطه مذاهب با یکدیگر و نبرد خیالی میان مسیحیت و اسلام توضیح میدهد. راه کارگر مسائل جهان کنونی را بر مبنای پیروزی “امپراطوری مسیحی” بر ” امپراطوری اسلامی” تحلیل میکند.
……و اما در این سه قرن گذشته رابطه مسلمانان با اروپائیان کمتر نشده، بلکه بسیار گسترده تر شده ولی معنایی کاملا متفاوت با دوره هزار ساله پیشین پیدا کرده است. حریف پیروز، طرف شکست خورده را به حال خود رها نکرده، بر زمین اش انداخته و بر سینه اش نشسته است. در اواخر قرن هفدهم، سه امپراطوری مسلمان حاکم بر سرزمینهای مورد بحث ما ( عثمانیان، صفویان و مغولان هند) در مقایسه با قدرتهای اروپایی ظاهرا چیزی کم ندارند، اما سه یا چهار دهه بعد، وارفتگی، هر سه آنها را فرا گرفته است. در پایان قرن هجدهم، اروپائیان به نحو غیر قابل مقایسه از مسلمانان جلو افتاده اند و در آستانه تسلط کامل بر آنها هستند. در حقیقت از پایان قرن هجدهم یعنی از اشغال مصر توسط ناپلئون بناپارت( 1798 – 1801) به این سو دنیای اسلام در مقابل برتری غرب به زانو در آمده و مسلمانان به انحاء مختلف با سلطه امپراطوریهای غربی ( مخصوصا فرانسه و انگلیس و از نیمه قرن بیستم به بعد آمریکا) دست به گریبان بوده اند…در دنیای امروز بزرگترین مقاومت در مقابل فرهنگ جهانی غرب از طرف مسلمانان صورت میگیرد. برای اینکه معنای این رویارویی را بهتر بفهمیم، باید توجه داشته باشیم که فرهنگ اسلامی و فرهنگ اروپایی نه بیگانه ترین، بلکه احتمالا نزدیکترین فرهنگهای جهانند. اگر دقیق تر بگوییم، این رویارویی بر زمینه درگیری ناشی از نزدیکی شکل گرفته است، بر زمینه خصومت ناشی از همجواری و حتی رقابت ناشی از خویشاوندی.” ( مقابله با اسلامگرایی، یک آزمون بزرگ، راه کارگر شماره 128)
راه کارگر میخواهد نشان دهد که در تجدد طلبی اسلامی از شریعتی و آل احمد هم ” تجدد طلب ” تر است. آخر چه کسی به جز راه کارگر میتواند مدعی شود فرهنگ اسلامی و فرهنگ اروپایی نزدیکترین فرهنگهای جهانند؟ جهان نگری راه کارگر به شریعتی و راه کارگر بسیار نزدیک است. راه کارگر مانند آنها، تمامی تاریخ جوامع را بر اساس تفاوت و تضاد شرق و غرب و از آن محدودتر بر اساس تضادها و درگیریهای مذاهب و تغییر و تحولات درون مذاهب توضیح میدهد. اروپا مسیحی است و خاورمیانه اسلامی، توده مردم و فرهنگشان هم همینطور! فقط تفاوت در اینجاست که در غرب با جدایی دین از دولت ” مردم به جبر زمان عقاید مذهبی خود را اصلاح کردند” و جملگی مسیحی مدرن شدند و در کشورهای اسلامی هنوز توده های مسلمان” با مذهب غیر اصلاح شده خود روزگار میگذرانند. “دعوای مسلمان و مسیحی از زخمی است که مسلمانان در شکستشان از مسیحیان در جنگ چند قرن پیش بر دل دارند!”
“….در این جنگ و رویارویی هزار ساله غالبا مسلمانند که دست بالا را دارند و اروپای مسیحی را زیر فشار گذاشته اند، ولی سرانجام جنگ با عقب نشینی آنها پایان مییابد. پایانی که بمعنای آغاز زوال تمدن اسلامی و بزانو در آمدن آن در برابر تمدن اروپایی است. در هر حال حوادث بزرگ این رویارویی طولانی هنوز هم برای هر دو طرف انباشته از بار عاطفی است. بی تردید این بار عاطفی در ذهن مسلمانان بسیار قویتر است. آنها شکست خوردگانی هستند که هنوز قد راست نکردندو سیصد سال اخیر را با حرکت لاکپشتی جامعه پیشامدرن طی کردند. ” (همانجا)
از توضیح اسلامی هزار ساله تاریخ و تاریخ جنگها بگذریم و تنها به این اشاره کنیم که راه کارگر با بسط نظر خود باید شرح تمامی جنگها و رویاروئیهای تاریخی و از جمله دو جنگ جهانی عصر حاضر را از زاویه جدال مذاهب بنویسد. شرح و تفسیری از تاریخ که فقط از عهده تاریخ نگاران اسلامی ساخته است.
راه کارگر علم و هنر را هم اسلامی و مسیحی میکند و اندیشمند و هنرمن را هم در بین مسلمان و مسیحی تقسیم مینماید.
” ….البته این درگیری هزار ساله به معنای ارتباط نیز هست. مثلا بسیاری از آثار علمی و فلسفی مسلمانان به اروپای مسیحی راه پیدا میکند و حتی اروپای قرون وسطی با آثار علمی و فلسفی متفکران یونان باستان، از طریق ترجمه های عربی آنها آشنا میشوند. در واقع اقتدار غیر قابل چون و چرای فلسفه ارسطو در تفکر مدرسی اروپا از طریق تفسیرها ابن سینا و ابن ارشد شکل میگیرد.” (همانجا)
شالگونی مانند هر نویسنده متعهد و مکتبی اسلامی، برای اسلام اندیشمند و هنرمند دست و پا میکند. به آقای شالگونی باید گفت ابن سینا مانند هر اندیشمند دیگری نتیجه تلاش انسانها و پیشرفت جامعه بشری است و به بشریت تعلق دارد، نه به مذهب اسلام که جز جهل و خرافه نمیپروراند. حداقل دانش بطور کلی و دانش ابن سینا بطور خاص ربطی به اسلام و خرافه مذهبی ندارد. حتی حروف و کلماتی که آیه های قران توسط آنها بیان شده است، ربطی به اسلام ندارند. واقعا این تبلیغاتی که اشخاص متولد شده در سرزمینهایی که خلفای اسلام با زور شمشیر و ترساندن مردم از جهنم و خدا، به تحمیق و تاراج آنها میپرداختند را جزء تیول اسلام میداند، آزار دهنده است. این تقسیم بندی ارتجاعی و عوام فریبانه تا کجا قرار است ادامه یابد. ابن سینا، نیوتن، گالیله، داروین، مارکس و انیشتن و هزاران مخترع و کاشف دیگر با این تئوری به تمدن مسیحی و یا اسلامی تعلق میگیرند. جالب است که شالگونی در این تقسیم بندی کاذب و فوق ارتجاعی جانبدار نیز هست. مثلا وقتی که میخواهد از تبادل علمی و فرهنگی میان ” تمدن اسلامی” و تمدن مسیحی” مثالی بیاورد، فقط از تاثیرات علوم و فلسفه ” مسلمانان” بر اروپای مسیحی” سخن میراند و مانند هر نویسنده اسلامی به شکل اغراق آمیزی آن را بزرگ میکند. مسلما راه کارگر خود را در این تقسیم بندی در دنیای اسلام و مسلمانان میبیند و جانبدار است.
در دعوای شرق و غرب و اسلام و مسیحیت، راه کارگر دعوا را به مسئله نژادی هم میکشاند و بر سر تملک مسیحیت به نژاد غیراروپایی به جدال میپردازد. و تمامی فرهنگ مدرن و کنونی اروپا و غرب را محصول مذهب مسیحی و نژاد سامی میداند.
” ….آنهایی که ریشه فرهنگ مدرن را در منشاء یونانی-رومی یا آریائی اروپائی جستجو میکنند، فقط هذیان نمیگویند، نژاد پرستی عریانی را هم تبلیغ میکنند. فرهنگ اروپای معاصر فقط تبار آریائی یا تبار یونانی- رومی ندارد، تبار سامی هم دارد و ریشه های سامی آن اگر قویتر از ریشه های آریائیش نباشد، ضعیف تر از آنها نیستند. فراموش نباشد کرد که مسیحیت یک دین سامی است و نفوذ اندیشه مسیحی در فرهنگ معاصر اروپا بسیار نیرومند تر از آن است که آوازه گران برتری فرهنگ یونانی- رومی ادعا میکنند. درست است که بازگشت به میراث فرهنگی روم باستان و یونان در فراهم آوردن زمینه شکل گیری فرهنگ مدرن در اروپا نقش مهمی داشت، ولی با بازگشت آن اروپا فرهنگ مسیحی را کنار نگذاشت. ( همانجا)
این یک رونویسی از کتابهای شریعتی و آل احمد با قدری تغییرات ناهنجارتر از اصل است. توضیح شکل گیری فرهنگ مدرن و معاصر بر اساس مذهب مسیحیت و یا قبائل وحشی چندین هزار سال قبل، فقط نمیتواند از حماقت ناشی شده باشد. در دنیایی که شالگونی آن را به شرق و غرب و اسلام و مسیحیت تقسیم میکند، خودش نیز دریک طرف، در طرف شرق و مسلمانان قرار میگیرد و همین هم موجب بروز چنین افکار ناهنجار و کج و معوجی میشود. توضیح ژنتیکی تاریخ هم اینگونه قادر به دسته بندی ارثی فرهنگها و سهم وارثین از اجداد نیست.
مردم جهان بروند اسمان و بیایند زمین، باز هم صاحب فرهنگی هستند که از مذاهب خود به ارث برده اند. این فرهنگ مال خودشان است و کاریشان هم نمیشود کرد. اروپاییها مسیحی هستند و دیگران هم مذهب خود را دارند! انسانها بر این اساس هویتهای کاذب میابند و همه تغییر و تحولات جامعه بر این اساس قابل توضیح میشود. راه کارگر کار را به آنجا میکشاند که حتی به یکی از مادی ترین اعمال انسانی مانند ورزش هم هویت مذهبی میدهد. مثلا عباراتی مانند ” نوال المتوکل اولین زن مسلمان صاحب مدال طلا ” و ” آرزوی درخشش زنان ورزش دوست از کشورهای اسلامی و…در نظر بگیرید، آیا به یاد جمله معروف ” ورزش باید در خدمت اسلام باشد” نمیافتید. برای خمینی ورزش میبایست در خدمت اسلام باشد و برای راه کارگر هم ورزش آنهم در کل خاورمیانه ، در خدمت اسلام است. البته راه کارگر برخلاف خمینی بدون هیچ زحمتی ورزشکاران خاورمیانه ای را مسلمان و ورزش را اسلا می میکند. تولد نوال در مراکش کافی است تا او و ورزش را اسلامی کند و احتمالا عمل جنسی و زایش او هم سلامی قلمداد میشود.
راه کارگر نمیتواند پدیده ای را بدون هویت مذهبی بخشیدن به آن تحلیل و درک کند.به همین خاطر است که در باره رنسانس میگوید: “…..رنسانس بیش از آنکه جنبشی بر علیه مسیحیت یا حتی علیه کلیسا باشد، جنبشی در مسیحیت بود. در واقع کلیسیا به عنوان بزرگترین کانون فرهنگی و تنها نماد تمام اروپائی آن دوره مدتها بزرگترین حامی رنسانس بود.” (همانجا)
این فقط نوشتن افکار و آراء مردم بر اساس آنچه خود میگویند نیست، بیشتر از آن جعل تاریخ به نفع مذهب است. خوانندگان کشفیات راه کارگر لازم نیست زیاد زحمت بکشند، کافی است شش صفحه از کتاب نگاهی به تاریخ جهان نهرو در باره رنسانس را بخوانند تا از جعل تاریخ به نفع مذهب باخبر شوند. نهرو میگوید:
” ….در این دوران یعنی از قرن پانزدهم تا هفدهم علوم نیز تدریجا جلو آمدند و مقام و موقعیت شایسته خود را احراز کردند. علم ناچار بود که مبارزه دشوار و شدیدی را با کلیسا دنبال کند.”
اخر چرا باید آثار هنری نقاشان و آرشیتکتهای بزرگ را جنبش در مسیحیت نامید؟ چرا آثار هنری و کشفیات داوینچی و تلاش کوپرنیکوس ضد مذهب و کشف گردش زمین به دور خورشید او را که مستقیما گفته های خدا و پیامبرانش را لگدکوب میکند و به ریشخند میگیرد، و ستیز و نبرد کلیسا و مذهب با جوردانوبورنو و سوزاندن او در آتش و تهدید گالیله به مرگ به دلیل کشفیات و اندشه های علمی اش، جنبشی در مسیحیت نام میگیرد؟ حتی اگر رنسانس فقط و فقط یک جنبش هنری بوده باشد و این هنر هم فقط و فقط بر در و دیوار کلیسا نقش بسته باشد و زیبایی خود را با زیبا ساختن دیوارهای کلیسا تکامل داده باشد، باز هم میان مذهب مسیحی و جنبش هنری مزبور هیچ رابطه ای وجود ندارد. همانطور که اتومبیلی که کشیش و آخوند آن را میرانند ربطی به اسلام و مسیحیت پیدا نمیکند. کوپرنیکوس و گالیله که هیچ، رافائل هم به جنبش مسیحی تعلق نمیگیرد. در هیچ کتابی نمیتوان رنسانس را فقط به معنای جنبش هنری یافت و هیچ کتابی که نویسنده آن سکولار شریفی باشد که بقول دیتسگن از آن دسته از ” کاسه لیسان تحصیل کرده خرافات دینی” نباشد ( دیتسگن گفته است که پورفسورهای فلسفه در جامعه معاصر اکثرا کاسه لیسان تحصیل کرده خرافات دینی هستند)، یافت نمیشود که رنسانس را جنبشی مسیحی و در مسیحیت تعریف کرده باشد. اما شالگونی ادامه میدهد:
“….به علاوه در چهار پنج قرن گذشته نیز مسیحیت و کلیسا در گسترش فرهنگ اروپایی و جهانی شدن آن نقش بسیار مهمی داشته است.” ( اسلامگرایی یک آزمون بزرگ)
از نظر راه کارگر، فرهنگ اروپایی همان فرهنگ مدرن و پیشرفته است و این فرهنگ مدرن و دستاوردهای معاصر بشریت توسط کلیسا و مسیحیت جهانی شده است. این هم از آن قدرت معجزه ای است که خداوند به پیامبران و انسانهای پاک سرشتش اعطا کرده است. از نظر راه کارگر در تغییر و تحولات فرهنگی تاریخ جهان و بخصوص چهار پنج قرن اخیر، نه رشد علم و تکنولوزی و صنعت، نه تکامل علوم مختلفه، نه کشفیات عظیم دانشمندان علوم طبیعی و جامعه شناسی، از چگونگی بوجود آمدن جهان و کهکشانها، تا زمین و حیات و تئوری تکامل داروین تا تئوریهای اقتصادی و جامعه شناسانه و ادبیات روشنگرانه ضد مذهب و ضد مسیحیت قرن 18 اروپا، ونه انقلابات فرانسه و ایتالیا و المان و روسیه و ایران و چین….و نه مبارزات هر روزه کارگران و مردم جهان و نه انقلاب جنسی دهه 60 و 70 در غرب، نقشی نداشته اند، آنچه نقش عظیمی بازی کرد همان دین مسیحیت و اسلام است. مردم اروپا مسیحی هستند و همه پیشرفتهای آنها حرکتی در درون مسیحیت است! افکار مذهبی نزد شالگونی و راه کارگر آنقدر قوی است که همه رخدادهای جهان با آن توضیح داده میشود و ذهنیت مذهبی راه کارگر، برادری و دشمنی ساختگی بر اساس مذهب می آفریند.
” ….مسیحیان در هر کجای دنیا باشند ، از این طریق (منظور دین مسیحیت است) به نحوی خود را با اروپا مرتبط میبینند و بنا بر این فرهنگ اروپا را فرهنگ کفار و بددینان نمیدانند، اما مسلمانان و هندوان و بودائیان و…نه تنها چنین پیوندی با اروپائیان ندارند ، بلکهع نا هم کیشی در هر حال شکافی میان آنها بوجود میاورد.” (اسلامگرایی یک آزمون بزرگ از شالگونی از نشریه راه کارگر شماره 128)
و ادامه میدهد>
مثلا فرانسه و فیلیپین به دلائل متعدد، تشابه و ارتباط فعالی ندارند، اما یک فیلیپینی کاتولیک با همه بیگانگی اش با یک فرانسوی او را هم کیش خود میداند، ولی یک الجزاریری مسلمان چطور؟ ( همانجا)
راه کارگر کارگران را نیز به مسیحی و مسلمان تقسیم میکند و تفرقه و دشمنی میان آنها بر اساس مذهب را پر و بال میدهد:
“…خاورمیانه بزرگترین نیروی کار مهاجر غیر مسیحی در غرب را تولید میکند.” ( همانجا)
این هجویات البته از تفکر و احساسات مذهبی ریشه میگیرد. راه کارگر با این تئوریها یک قدم بلند در راه تئوری نژادی- مذهبی به جلو بر میدارد ” خوبیهای” دین مسیحی را به پای سامی ها مینویسد و خشونت و وحشیگری آن را به پای اروپائیان. ببینید:
“….این نفوذ عظیم ( منظور نفوذ مسیحیت است) همانطور که اشاره کردم غالبا با خشونت و وحشیگری همراه بوده است. البته آوازگران اصالت یونانی- رومی فرهنگ اروپایی، دوست دارند منشاء این خشونت و وحشیگری را در خصلت سامی مسیحیت جستجو کنند، اما این هم یکی از ریشخندهای تاریخ است که مسیحیت از پایین و با مسالمت و بقول نیچه به عنوان دین بردگان وارد اروپا شد، ولی سده ها بعد عمدتا از طریق خشونت و قلدری اروپائیان به مناطق دیگر جهان صادر شد. به هر حال مسیحیت اکنون بیشتر یک دین اروپایی است تا سامی.” ( همانجا)
اولا دادن خصلت قومی و نژادی به افکار و آراء و فرهنگ مردم واقعا خطرناک است و اگر مادیت یابد جامعه انسانی را در بربریتی ددمنشانه فرو میبرد و دوما کجای این مسئله ریشخند تاریخ است؟ برای راه کارگر مذاهب دارای خصلت قومی و نژادی هستند و نژادها هم دارای خوی و رفتا معین. گویا چیز بسیار متضادی اتفاق میافتد وقتی مسیحیت از دین “سامی” به “اروپایی” تغییر مییابد و این ریشخند تاریخ نام میگیرد.
زنان، مذهب و راه کارگر
لازم به گفتن نیست که یک رکن اصلی همه مذاهب و آموزشهای مذهبی انقیاد و تحقیر و آزار هر روزه زنان است. مذهب توجیه خشن ترین و زمخت ترین نابرابریها در جامعه بشری استکه بویژه در مورد زنان شکل توحش و بربریت به خود میگیرد. سخنان پیامبران و امامان همه مذاهب انباشته از پند و اندرزهای غیر انسانی علیه زنان و تحقیر آنان است. خدایان مذاهب، همه حقوق را چه در دنیای واقعی و چه در دنیای خیالی به مردها اختصاص داده اند و نه تنها اراده زنان بلکه هستی شان را نیز به اراده مردان گره زده اند. جایگاه زن در مذاهب، انعکاس آسمانی جایگاه زمینی زن در جوامع طبقاتی و پدرسالار گذشته است. که برای توجیه فرودستی زن در جامعه سرمایه داری نیز از آن استفاده میشود. اما ببینیم راه کارگر در این مورد چه میکند. راه کارگر در رابطه با زنان و مذهب اسلام به یاری مبلغان اسلامی شتافته و شعار ” مشکل اسلام نیست” را علم کرده است. سارا محمود نویسنده راه کارگر در مقاله ای با عنوان ” مشکل زنان در ایران ادغام دین و دولت است، نه اسلام” علیه حمله به اسلام به مجاهدت برخاسته و آن را خطای آشکار اعلام کرده است. راه کارگر خود را وارث فرهنگ ملی و مذهبی مردم میداند و در مقابل هر حمله به آن عکس العمل نشان میدهد:
“……مخالفت غرب با مذهب مردم این کشورها، مسئولیت گناه دیگری را متوجه غرب میکند، یعنی تحقیر و مبارزه با سنت و فرهنگ ملی( مشکل زنان در ایران ادغام دین و دولت است، نه اسلام- سارا محمود راه کارگر شماره 104)
نه اشتبه نمیکنیداین تیترمقاله ای از سروش و نهضت آزادی و مجاهد نیست، این تیتر مقاله ای از نشریه راه کارگر است که تلاش دارد اسلام را از زیر نقد کمونیستها و کارگران و مردم محروم بیرون بکشد. این دفاع از مذهب و اسلام توسط جریانی است که خود را “سوسیالیست” هم میداند.
آیا واقعا سلطه مذهب و فرهنگ مذهبی که از همان دوران خردسالی، کودکان را با خرافات و تحقیر نسبت به زنان پرورش میدهد مشکل زنان و زنان در ایران نیست؟ آیا تفکرات مذهبی که موجب جاهلانه ترین تعصبات و ستمها بر زنان میگردد، یا در دوام و بقای این گونه ستمها نقش بسیار برجسته ای ایفاء میکند، مشکل زنان در ایران نیست؟ فرض بگیریم جامعه موفق شد اصل جدای دین از دولت را به اجرا بگذارد، آیا کودکان و مردمی که شب و روز از منبر و مسجد با خرافات مذهبی و زن ستیزی آموزش مییابند، نباید مورد نتویر افکار قرار گیرند و کل آن تفکرات ضد زن و کل مذهب را به دور بیندازند. راه کارگر میگوید، نه. دست زدن به مذهب مردم، به فرهنگ ملی مردم از گناهان کبیره و نابخشودنی است. راه کارگر این را غلط میداند که فرهنگ ملی و مذهب و سنت یکی از موانع مهم و اساسی بر سر راه آزادی و رهایی انسان بطور کلی و زنان بطور اخص است. بر عکس دنبال جاپای ارزشهای انسانی و دموکراتیک در اسلام است.
“…..مسلم است که نه هواداری از هر ارزش اسلامی ضرورتا ارتجاعی است و نه مخالفت با هر ارزش غربی.” ( مقابله با اسلامگرایی، یک آزمون بزرگ- شالگونی- راه کارگر شماره 128)
راه کارگر میخواهد رهائی زنان را بوسیله خود مذهب مقدر کند و در این راه پیامبر اسلام هم به عنوان مردی روشنگر و طرفدار حقوق زن معرفی میشود:
“….از آن گذشته اگر پیامبر اسلام مرد روشنگری بود که در عصر جاهلیت و تاریکی و در میان اعراب بادیه نشین قوانینی آورد که به کمک آنها زن از موقعیت کثیف و مایه شرم به موقعیت موجودی کمتر از مرد ارتقاء یابد ، اینها روشنگری در دین را هم نمی پذیرند” ( گناه زن بودن در جمهوری اسلامی، سارا محمود، راه کارگر شماره 114)
با این حساب بر مومنین راه کارگری به پاس خدمات پیامبر، زیارت مکه و چند رکعت نماز واجب است. از تقسیم اسلامی تاریخ به جاهلیت و نور که به پیش و پس از ظهور محمد برمیگردد، بگذریم. واقعا مایه شرم است که راه کارگر به نام سوسیالیسم و گاها مارکس حرف میزند. محمد مرد روشنگری بود و موقعیت زن را ارتقاء داد! اولا قرآن و آثار اسلامی دیگر موقعیت زن را به اندازه کافی کثیف و مایه شرم تصویر کرده اند که جای هیچ گونه بحثی برای راه کارگر باقی نمیگذارد، دوما برخلاف آخوندهای محل و شریعتی و آل احمد و راه کارگر، مذهب اسلام توجیه وضعیت برده اور زنان در قبیله های موجود در شبه جزیره عربستان بوده است. و آیه های ” پیغمبر روشنگر” راه کارگر این وضعیت را ازلی و ابدی اعلام نمود و زن را در همان شبه جزیره و سپس در هر جا که حاکم شد، در موقعیتی پست تر از گذشته قرار داد. نمونه همین حجاب و ملزم کردن زنان به آن، اتفاقا بعد از عصر ” جاهلیت” آمده است. فقط در نهج البلاقه 32 خطبه در نکوهش زنان وجود دارد که تیتر این خطبه ها هم با همین عنوان مشخص شده است. خود محمد این ” پیغمبر روشنگر” راه کارگر در باره این ” ارتقاء” وضعیت زنان در قرآن میگوید:
“و در خانه هایتان بنشینید و آرام گیرید و مانند دوره جاهلیت پیشین آرایش و خودآرائی نکنید” ( سوره الاحزاب آیه 36)
از پاپ کاتولیک تر شدن به این میگویند. بنا بگفته قرآن زنان عصر جاهلیت از خانه ها بیرون میامدند و آرایش میکردند و این محمد پیغمبر راه کارگر است که آنها را با دستورات خداوند به خانه میفرستد. البته در تفکر جریاناتی مانند حزب توده و راه کارگر چنین فرمانی اساسا به معنای ضایع شدن حقوق زنان نیست. برای همین است که راه کارگر نسبت به مسئله حجاب بی تفاوت میشود و سکوت اختیار میکند. اگر قرار باشد زنان با توسل به اسلام و قرآن آزاد شوند، حجاب لازم و مفید هم خواهد بود. راه کارگر هم همین را میخواهد.
اما ببینیم از نظر راه کارگر زنان با چه وسائلی و چگونه برای دستیابی به حقوقشان و برای رهایی باید مبارزه کنند؟ در اینجا هم اسلام و رهبرا ن اسلامی مبارز حقوق زنان آماده و در خدمتند:
” ….هم اکنون بخش قابل توجه ای از جنبش واقعا موجود زنان در کشور ما، و در عین حال تنها بخشی که از طرف رژیم تحمل میشود ( حتما جمعیت اسلامی خانم اعظم طالقانی را میگویند) از طرف زنانی سازمان مییابد که دارای اعتقادات مذهبی هستند. آنها تفسیر خودشان را از اسلام دارند که با تفسیر رسمی و غالب متفاوت است. چنین تفسیرهایی خواه با تفسیر خواه با منابع اصلی قوانین اسلامی خوانائی داشته باشند یا نه( موضوعی که در اینجا مورد بحث ما نیست) به تقویت و گسترش جنبش زنان کمک میکنند و بنا بر این باید مورد استقبال قرار گیرند! نه فقط صرفا حالا و برای ایجاد امکانات علنی برای مبارزه، بلکه حتی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی نیز. ( زن و قدرت سیاسی در ایران، محمدرضا شالگونی، راه کارگر شماره 104)
درادامه آقای شالگونی خواهان اتحاد عمل و همکاری با سازمانهای زنان هم میشود:
“…..یک جریان مذهبی به این دلیل که اصول و الزامات دموکراسی (و از جمله حق مطلق مردم برای قانونگذاری) را میپذیرد میتوان یک جریان دموکرایتک دانست.” ( همانجا)
راه کارگر فکر میکند مردم تجربه هفده سال گذشته را فراموش کرده اند و پذیرش ” اصول و الزامات دموکراسی” توسط خمینی در پاریس از خاطره ها محو شده است. ایا دیگر شکی مانده است که راه کارگر چه میخواهد؟ آیا برای فعالین جنبش زنان تردیدی باقیست که راه کارگر کجا ایستاده است؟ از نظر راه کارگر فعالین و سازمانهای مبارز حقوق زن و مرد باید هم و غم خود را پشتیبانی از گروهها و سازمانها و انجمنهای اسلامی زنان قرار دهند. چرا؟ چون جنبش واقعا موجود زنان اینها هستند و تفسیر آنها از قرآن و حدیث در خدمت جنبش توده ای زنان است، چون سازمانهای اسلامی زنان با تبلیغ حجاب اسلامی و فرودستی زن و همکاری با اداره نهی از منکر “به تقویت و گسترش جنبش توده ای زنان خدمت میکنند.” البته اگر منظور از جنبش توده ای زنان تظاهرات زنان حزب الله در خیابانهای شهر باشد، این ترهات درست از آب در میاید و راه کارگر بخشا منظورش همین هم است.
” ……با این همه در هیچ یک از کشورهای اسلامی تاکنون هیچ جنبشی نتوانسته است به اندازه اسلامگرایی زنان را برای شرکت در تظاهرات سیاسی به خیابان بکشاند. اما حکم شریعت هر چه باشد، زنانی که برای تظاهرات سیاسی به خیابان میریزند، دیگر به آسانی در خانه زندانی نخواهند شد و درست همین زنان حکم شریعت را در باره زنان زیر سوال خواهند برد. کاری که در ایران هم اکنون هم اکنون آغاز شده است. (زن و قدرت سیاسی در ایران، شالگونی راه کارگر شماره 104)
این هم از خدمات بنیادگرایی اسلامی به زنان! خدمت مذهب به زنان و خدمت زنان به مذهب در نزد را ه کارگر یکی و دو تا نیست:
“…در طول دهه اخیر زنان نیز بخش بزرگی از اعتراضات و رفرم طلبی ها را علیه قدرت مطلقه مردسارانه، ساختار بوروکراتیک و جناحهای راست مذاهب گوناگون، مخصوصا مسیحیحت و اسلام را سازمان داده اند. مبارزه برای به زانو در آوردن دستگاه کلیسای انگلیس و پذیرش کشیش شدن زنان یکی از این موارد است….زنان تئولوگ مسیحی سالهاست با سازماندهی خود حول تفسیر مجدد از انجیل و مردمی کردن مذهب مسحیت از یکسو و شکستن سلسله مراتب قرون وسطایی کلیسای مسیحیت که به جز برخی شاخه های پروتستانی آن، زن را لایق کشیش شدن نمیداند، فعالیت میکنند.” ( جدایی دین از دولت و زنان، مریم مولودی، راه کارگر شماره 119)
این هم از فلسفه ازادی و حقوق زن نزد راه کارگر! اختناق و سرکوب در رزیم جمهوری اسلامی بی حد و اندازه است. این رژیم به احزاب و نیروهایی که دربست در خدمتش بوده اند و به هر سازش رقصیدند و تا پذیرش رتبه ستون پنجمی پیش رفتند و در قلع و غمع مخالفین آن کوتاهی نکردند هم رحم نکرد. و خوش خدمتی بیش از میزان آنها را با زندان و اعدام آنها جبران کرد.. اگر رژیم اسلامی میتوانست کمی نرمش به خرج دهد، معلوم نبود سرنوشت راه کارگر به کجا میانجامید؟ شاید اکنون در هیبت یک اپوزیسیون لیبرال- اسلامی در صندلی ردیف آخر مجلس اسلامی نشسته بود!
راه کارگر و جدایی دین از دولت
اگر بگوییم راه کارگر در مسئله جدائی دین از دولت هم پایش میلنگد، شاید خرده گرفته شود که این دیگر افراط و زیاده روی است. خواست جدایی دین از دولت یکی از خواسته اهی اولیه توده مردم است و گسترده گی بسیار زبادی برخوردار است. برای همین هم است که اپوزیسیون رژیم از سلطنت طلبان گرفته تا فراقه های مذهبی مانند مجاهد نیز در حرف آن را میپذیرند. اما صرف اعلام پذیرش جدائی دین از دولت از جانب هیچ نیرویی به معنی این نیست که این خواست جزء برنامه عملی و اصول پراتیکی آن جریان است.
با کمی تعمق در این مسئله که راه کارگر به نیروهای مذهبی از الهیات رهایبخش و دموکراتیک در ایران و خاورمیانه دل بسته است، درمییابیم که راه کارگر در این مورد هم چنادن جدی نیست. نیروها و جریاناتی که راه کارگر سنگ انها را به سینه میزند و آنها را موجب تقویت و گسترش جنبش توده ای میداند، جدا از ماهیت ارتجاعیشان، نیروهای سیاسی نیستند که فقط مذهب و تحمیق مذهبی را در خدمت اجرای برنامه سیاسی شان مفید میدانند، بلکه نیروهای هستند که سیاست را هم در خدمت مذهب و تحمیق مذهبی قرار داده اند. شکی نیست که تقویت این نیروها، موجب تقویت مذهب در جامعه میشود و با حاکمیتشان، نه با مذهب دولتی، که با دولت مذهبی طرف خواهیم شد.
راه کارگر از نیروهای مذهبی مورد حمایت خود میخواهد که جدایی دین از دولت را بپذیرند. شاید راه کارگر اگر راه کارگر از یک جریان سیاسی ارتجاعی چنین طلب میکرد، فقط توهم خود به ارتجاع را بروز میداد، اما چنین خواستی از جریانات مذهبی، عمق بیگانگی راه کارگر با ” جدایی دین از دولت و تبدیل مذهب به امر خصوصی را آشکار میکند. راه کارگر مطالبه جدایی دین از دولت را به لجن مذهب میکشد و آن را به سخره میگیرد. راه کارگر نمیخواهد این مسئله ساده را بفهمد یا خودش را به نفهمی میزند که هیچ حزب و گروه مذهبی نمیتواند مدعی ” جدایی دین از دولت شود. همین که حزبی سیاسی بر اصول مذهبی ساخته و پا میگیرد، خود گویای آن است که تبلیغات مذهبی و تلاش برای گسترش مذهب و قدرت گری آن هویت و ضرورت وجودی حزب مزبور را میسازد. این غیر قابل انتظار نیست که مثلا از احزاب لیبرال و محیط زیست خواسته شود که ” جدایی دین از دولت را در برنامه شان بگنجانند و به آن متهد بمانند، اما طلب جدایی دین از دولت از یک جریان مذهبی مانند این است که از یک حزب محیط زیست بخواهیم برنامه اش را در مورد محیط زیست کنار بگذارد. اگر یک گروه مذهبی به طور واقعی جدایی دین از دولت را بپذیرد باید ضرورت وجودی و هویت خودش را نفی کند. اگر راه کارگر هم یک دسته مذهبی بود که صادقانه تبلیغ میکرد که مذهب نباید با سیاست و دولت ادغام شود، ضررش کمتر از راه کارگر غیر مذهبی است که خواهان گسترش و تقویت نیروهای مذهبی در عرصه سیاست و دولت و اجرای نقش فعال آنها در جامعه است. شاید راه کارگربرای مثالش احزاب دموکرات مسیحی در کشورهای اروپایی را به ما نشان دهد، اما هر انسان ساده ای میداند که این احزاب، نه احزاب مذهبی، بلکه احزاب محافظه کار بورژوازی هستند و مذهب نقشی در هویت و تبلیغات آنها ندارد. البته در همه کشورهایی که آزادیهای سیاسی وجود دارد، احزاب مذهبی هم فعالیت میکنند و حتی وارد پارلمانها هم میشوند، اما تصور اینکه حزب مذهبی خودش در بنیانگزاری و سازماندهی جامعه و دولتی نقش بازی کند که اساس آن بر جدایی دین از دولت باشد، نه تنها فریب، بلکه مشاطه گری برای احزاب مذهبی ارتجاعی است.
“سکولاریسم” راه کارگر نه فقط به مذهب آغشته است، بلکه اساسا جنبشی درون مذهبی است:
“…..بتازگی بسیاری از زنان مسلمان خودمان نیز باب بحث در باره برابری زن و مرد و اعاده حقوق زن در اسلام و پاره ای اصلاحات در شریعت را باز کرده اند. اکثر این مباحث، البته به جدیت، پختگی و جسارت مباحث مرنیسی و یا رفعت حسن و یا هم انگیزه با رفرمیستهای طرفدار الهیات رهایبخش نیستند. البته میتوان با کوتاه بینی این مبارزات را دعواهای زرگری بین مذهبیون و در نتیجه فاقد دستاورد برای مبارزات توده مردم ارزیابی کرد. اما در آن صورت باید منکر جنبه های طبقاتی- جنسی مبارزاتی که برای اصلاح مذهب به نفع زندگی روزمره مردم در کل، تغییر موقعیت زنان و بالاخره نهادی شدن مراحل اولیه سکولاریسم صورت میگیرد، بود” (جدایی دین از دولت و زنان، مریم مولودی، راه کارگر شماره 119)
مذهب چه محصولات خوب و ارزشمندی به بشریت عرضه میکند! اما این کوتاه بینهای هوادار مارکس، و همه ماتریالیستها و آته ئیستها، همیشه در جدالی با مذهب هستند و نعمات خدا را نادیده میگیرند و کفر میگویند. اصلا میدانید مشکل چیست؟ مشکل این است که اینها، یعنی مارکس و همه ماتریالیستهای خدانشناس ” قران را نخوانده اند”. اگر خوانده بودند شاید متوجه “ارتقاء” و ” تغییر موقعیت زنان توسط پیغمبر اسلام، این مرد روشنگر” میشدند و با اصلاحاتی در شریعت اسلام، سکولاریسم را نهادی میکردند!
در زمینه ” جدائی دین از دولت موضع راه کارگر شبیه فرقه مجاهدین است. مجاهدین هم جدایی دین از دولت را البته در جمهوری اسلامی اش پیاده میکند. هر دوی آنها بدنبال تحقق “جدائی دین از دولت” در دستجات و احزاب مذهبی و دولت آنها هستند.
راه کارگر نه تنها حضور مذهب در جامعه را مشکل به حساب نمیاورد، بلکه اساسا آن را وسیله ای در جهت بهتر شدن زندگی مردم و ارتقاء حقوق زنان و غیر مذهبی کردن جامعه میداند. راه کارگر میخواهد با اصلاح مذهب، جامعه را به روایت خود غیرمذهبی کند!
مذهب انتقادی بر علیه نقد مذهب
” …وقتی هگلیهای جوان برای رهایی جامعه پرچم مبارزه با دین را برافراشتند، کارل مارکس این کار انها را بیهوده خواند و نوشت مذهب افیون توده هاست، به جای مبارزه با مذهب که معلول است، مارکس مبلغ مبارزه با علت بود( مشل زنان در ایران ادغام دین و دولت است، نه اسلام، سارا محمود راه کارگر شماره 104)
نخندید! راه کارگر و سارا محمود و شالگونی قصد شوخی ندارند، آنها دچار مشکل افیون هستند و حرفهای بیمعنی زیادی میزنند. برای معالجه آنه باید چاره ای اندیشید.
سیاست، راه کارگر، جمهوری اسلامی، دولت و…همه معلولند. آیا راه کارگر میپذیرد که با سیاست، جمهوری اسلامی، دولت و…کاری نداشته باشد؟ در این صورت تئوری راه کارگر فقط به نفی جنابش ختم میشود. همه معلولها در عالم هستی علتی دارند، با تئوری راه کارگر نمیتوان به هیج جیزی در عالم هستی دست یافت. برای مثال اگر به راه کارگر بگویید هوا سرد است ، حتما باید بگوید سرما معلول است و باید دنبال علت گشت و شما را به جای پاسخ مستقیم و سرراست در مقابل معلول سرما، یعنی پوشیدن لباس، به حرکتهای زمین و جریانهای هوا حواله میدهد. اگر راه کاریها بر مبنای این تئوری بدیع خود عمل کنند، عجیب نیست که در یک روز زمستانی و سرد در اثر سرما دچار ضایعه جبران ناپذیری شوند. به همین ترتیب است که مارکس راه کارگر هم مانند خود راه کارگر از عقل متعارف انسانی بی بهره میشود و میگوید، مذهب افیون توده هاست تا بعد بگوید با افیون نباید کاری داشت و با آن مبارزه کرد! آخر معلوم نیست اخر کسی که اساسا نمیخواهد با افیون و وسیله تخدیر مردم مبارزه کند، چرا به فکر مبارزه با علت آن میافتد. مگر اینکه مارکس نیز مانند راه کارگر گفته باشد مخدر افکار مردم ( مذهب و در اینجا مذهب اسلام) مشکل نیست! واقعیت این است که مارکس راه کارگر با مارکس ماتریالیست و دشمن مذهب از زمین تا آسمان متفاوت است. مارکس در دست راه کارگر به آل احمد شبیه میشود. کارل مارکس ماتریالیست و آته ئیست، نقد مذهب را نقد جهان مادی میدانست و میگفت نقد مذهب، در نطفه نقد آن ستم و استثمار و اسارت بشر است که مذهب هاله مقدس آن است. او مبارزه برای زدودن توهم مذهبی را همانا مبارزه بر علیه شرائطی که محتاج توهم است میدانست و مبارزه با افیون مذهبی را مبارزه برای خوشبختی بشر میانگاشت.
“…در گذشتن از مذهب به مثابه خوشبختی پندارگونه مردم، هر آینه ( پافشاری در) طلب خوشبختی واقعی آنهاست. طلب زدائیدن توهم از شرائط خوشبختی مردم، همانا طلب برانداختن شرائطی است که محتاج توهم است. بنابر این نقد مذهب، در نطفه نقد آن دره اشکی است که مذهب هاله مقدس آن است. ( مقدمه نقد فلسفه حق هگل، کارل مارکس)
و مارکس در نقد برنامه گوتا به تندی و به شدت به آیزناخیها که برنامه لاسالیها را پذیرفته بودند حمله کرد و نوشت.
و انگلس هم خواهان ترجمه و انتشار آثار ضد مذهبی روشنگران بورژوازی قرن 18 فرانسه در کشورهای دیگربود. آثاری که مبارزه با مذهب در آنها تابع مبارزه طبقاتی نبود، بلکه مبارزه صرف با مذهب و کلیسا و به ریشخند گرفتن و نقد اعتثادات مذهبی بود. سوسیالیستها از این فراتر میروند و این به معنای قرار دادن این مبارزه بر متن مبارزه طبقاتی است و نه کاستن . یا فراموش کردن آن و یا به شیوه حزب توده و راه کارگر در جلد مذهب فرو رفتن.
کارل مارکس کسی را به خاطر مبارزه با مذهب مورد انتقاد قرار نداد، بلکه مبارزه صرف مذهبی را ناکافی میدانست و برخلاف هگلیهای جوان رهایی بشر را در آن نمیدید. او و انگلس همیشه احزابی را که به شیوه اپورتونیستی به وضیفه مبارزه با مذهب عمل نمیکردند، مورد انتقاد کوبنده قرار میدادند. ” مذهب افیون توده هاست” نقد کوبنده و جانانه مذهب است. این گفته مارکس سنگ بنای فلسفه مارکسیسم در دشمنی با هر نوع مذهب و حقه زدنهای مذهبی است. یک مارکسیست مسلما ماتریالیست ، یعنی دشمن مذهب میباشد. افیون انتقادی راه کارگر ربطی به مارکس و مارکسیسم ندارد. آنها به شیوه دوستان سوسیالیست خود در آمریکای لاتین( همان کشیشان کاتولیک) ترمینیولوژی مارکسیستی را بکار میبندند و افیون انتقادی را با تفسیری دموکراتیک از آن بیرون میکشند.
ایا برخورد انگلس به آنارشیستها میتواند مورد سوء استفاده قرار گیرد؟ شاید راه کارگر امکان سوء استفاده امکان سوء استفاده از انتقاد انگلس به عده ای از نجات یافتگان کمون پاریس را در سر میپروراند. ، اما آیا روزنه ای هم برای منظورش مییابد.؟
زمانی که عده ای از نجات یافتگان کمون پاریس در اعلامیه ای آنارشیستی جنگ با مذهب را اعلام کردند ( که به مبارزه طبقاتی نامربوط بود و به شیوه تجردیدی و ایده الیستی مسئله را طرح میکرد) انگلس آنها را مورد انتقاد قرار داد. او به کسانی که تبلیغ نظرات آته ایستی را وظیفه مرکزی خود قرار میدادند و به جای متحد کردن و سازمان دادن کارگران، فقط به جنگ ماجراجویانه با مذهب میپرداختند و شعار “مرگ بر مذهب” و ” زنده باد آته ئیسم” را در سرلوحه برنامه شان میگذاشتند، مخالفت میورزید. اما ما امروز با چنین آنارشیسم ترقی خواهانه ای سر و کار نداریم. ما با ” سوسیالیستهای” منحطی سرو کار داریم که نه تنها مانند اپورتونیستهای دوران مارکس و انگلس با مذهب مبارزه نمیکنند، بلکه با وقاحت تمام در مقابل مبارزه ضد مذهبی مارکسیستها می ایستند. و نه تنها این، بلکه اعلام میکنند که مذهب مشکل نیست و از این بیشترآن را پالایش هم میدهند و کارگران را به شرکت در دسته های مذهبی فرا میخوانند.
ما مارکسیستها برای رهایی جامعه به آگاهی و سازماندهی کارگران و مردم میپردازیم و آگاهی به معنی مبارزه با مذهب هم هست. اتفاقا به دلیل ریشه دار بودن مذهب، مبارزه با آن بخش مهمی از مبارزه برای آگاهی و تنویر افکار کارگران و مردم را در بر میگیرد. مارکس میگفت مبارزه ضد مذهبی باید با جنبش مشخص طبقه پیوند برقرار کند و تابع آن باشد. تابع شدن به معنی فرعی شدن و یا از اهمیت کمتری برخوردار شدن نیست. لنین میگوید:
“….حزب پرولتاریا از دولت میخواهد که مذهب به مثابه امر خصوصی اعلام گردد. ولیکن حتی برای لحظه ای به مساله مبارزه علیه خرافات مذهبی و غیره بمثابه امر خصوصی نمی نگرد. فرصت طلبان آنچنان این مسئله را تحریف کرده اند که به ظاهر چنین نشان دهند که حزب سوسیال دموکرات به مذهب به مثابه امر خصوصی می نگرد.” سوسیالیسم و مذهب، لنین)
معلوم نیست چرا راه کارگر از مارکس و انگلس برای دفاع از مذهب کمک میگیرد. اگر کسی میگفت با مذهب نباید مبارزه کرد و یا نسبت به مبارزه با آن بی تفاوت بود، شاید میتوانست مثلا برنشتین را برای خو.د گواه گیرد، اما کسی که می گوید مذهب اصلا مشکلی نیست، دیگر باید تئوریسینهای موسسات شوروی و چین، احزابی مانند حزب توده و رنجبران، و احسان طبری و کیانوری را شاهد مدعا بیاورد.
کسی که با دموکراتیک و مترقی نامیدن مذهب و روشنگر و مترقی خطاب کردن پیامبران و رهبران مذهبی، تبلیغ مذهبی راه میاندازد، باید فاکتهایش برای اثبات و درستی این نظرات را هم از “اندیشمندان” و مبلغین مذهبی بگیرد.
راه کارگر مدافع رفرموساسیون مذهبی
راه کارگر از زبان نویسنده اش سارا محمود می گوید:
شر اصلی داشتن و یا نداشتن این یا آن مذهب نیست. شر اصلی ادغام دین و دولت بوده و هست. در حقیقت مردم اگر به خود واگذار شوند و اداره امور خود را تحت کنترل موسسات دموکراتیک به عهده بگیرند، به جبر زمان به تدریج پیش رفته ، نه تنها حساب جامعه را از عقاید شخصی جدا میکنند، بلکه حتی عقاید مذهبی خود را به تدریج اصلاح می نمایند و موسسات مذهبی را وامیدارند که به شرائط زمانه تن در دهند. …در جوامع مسلمان نیز تنها راه دفاع از حقوق زن در برابر تهاجم نیروهای بنیادگرا، دفاع از دموکراسی، جدایی کامل دین از دولت و احترام به آزادی عقیده و مذهب است” ( سارا محمود، راه کارگر شماره 104)
راه کارگر خواهان جدایی دین از دولت است تا بتدریج در مذهب رفرم و اصلاح صورت گیرد و مردم عقاید مذهبی خود را در دراز مدت اصلاح نمایند. بقول سارا محمود به جبر زمان موسسات مذهبی به شرائط زمانه تن در دهند. این حداکثر چیزی است که راه کارگر طلب میکند. اما کمونیستها دشمن هرگونه مذهبی هستند و برای زدودن خرافات مذهبی مبارزه میکنند، نه اصلاح افکار مذهبی. برای آنها یک وجه مهم مطالبه جدای دین از دولت پس راندن مذهب و امحای کامل آن است.
سارا محمود مدعی است که “حکومت پهلوی لائیک بوده و برای رضایت نسبی مردم به قوانین مذهبی مورد باور توده های تهیدست امتیاز بدهد” (همانجا) جالب است که حکومتی با مذهب رسمی شیعه و با میلیونها میلیون بودجه به تبلیغ مذهب میپرداخته است و کتابهای ضد مذهبی ممنوع و خوانندگان آن مورد سرکوب قرار میگرفتند، اما خانم سارا محمود مدعی است حکومت شاه منفعتی در تبلیغ مذهب نداشت، بلکه تبلیغ مذهب باجی بود که حکومت برای رضایت مردم میپرداخت.
راه کارگر با همین شیوه معتقد است که توه مردم در مقابل خواست آزادی زنان قرار دارد. آزادی زنان غربی است و توده مردم در مقابل آن قرار دارد.: ” …و ثانیا آمیزش اجتماعی زن و مرد در این جوامع معمولا یک پدیده غربی تلقی میشود( اسلامگرایی…..از شالگونی شماره 104 راه کارگر)
در همانجا مینویسد از آنجا که توده مردم مخالف غربند، با آمیزش اجتماعی زن و مرد مخالفت میورزند و تاکید هم میکند که اسلام مخالف اجتماعی زن و مرد نیست.
میبینید که راه کارگر یکی از علتهای حفظ و تداوم ستم بر زنان را غربی تلقی شدن آزادی زنان می نامد. تا در واقع نظرات خود را پای مردم بنویسد. راه کارگر مذهب زده نمیتواند جنبش توده ای آزادی زنان را ببیند. مردم تشنه آزادیهای سیاسی و اجتماعی هستند و فی الحال بخشی از این آزادیها در کشورهای پیشرفته صنعتی در غرب وجود دارد و این به نوبه خود موجب تاثیرات گسترده تر و عمیق تری در افکار مردم می شود. این بسیار مضحک است که تصور شود مردم با آزادیهای سیاسی و اجتماعی و آزادیهای فردی مخالفند، چون چنین آزادیهایی در بخش دیگری از جهان وجود دارد. با این وجود باید راه کارگر علت محروم بودن کارگران ایران از تشکلهای کارگری را هم به وجود این تشکلها در غرب و غربی تلقی شدن آزادی اعتصاب و تشکل بداند.
این دیگر دیدگاه یک پورفسور و مفسر علیل و کوته بین بورژواست که واژه مردم ، در ذهن او، معادل جهالت است. این گفته های وزرا و روسای ادارات حکومت شاه است که امروز “لیبرال” و “دموکرات” شده اند و توده های تهیدست و ” بی فرهنگ” را قابل “دموکراسی” و ” آزادی” و ” مدرنیسم” مشروطه خواهانه و شاهانه نمیدانند.
بنابر متدلوژی راه کارگر، مذهب ابزرا طبقات حاکمه برای تحمیق و تخدیر توده ها نیست، بلکه این توده ها هستند که طبقات حاکمه و دولتها را مجبور به بکارگیری مذهب میکنند. مارکسیسم مذهب را یک اسلحه موثر ستمگران و استثمارگران بر علیه استثمارشدگان میداند. مارکسیسم همواره به تمام مذاهب و کلیساهای مدرن و همه نوع سازمانهای مذهبی به مثابه ابزار بورژوازی ارتجاعی که قصدش دفاع از استثمار بوسیله تخدیر طبقه کارگر است می نگرد، اما سراسر نشریه راه کارگر را که ورق بزنید هیچ گاه برخوردی به مذهب نمیبینید. حتی در نوشته های این سازمان از بردن نام جمهوری اسلامی اجتناب میشود، و به جای آن مانند همه گروههای ملی و مذهبی، واژه های نظیر رژیم ولایت فقیه و امثالهم بکار برده میشود. اینها در نقد حکومت مذهبی مبلغ مذهب میشوند. بحث راه کارگر، بحثی بر سر شیوه مبارزه با مذهب نیست، بلکه برعکس بحثی بر سر به خدمت گرفتن و فعال کردن مذهب است. به هین خاطر هم است که راه کارگر از رهبران اسلامی و تفسیر بخصوصی از اسلام استقبال و حمایت میکند. به نظر آنها مشکل از اسلام نیست، بلکه از مجریان مسلمان است که اسلام را تلطیف نمیکنند و به الطاف حال در نمیاورند.
“……آنچه در غرب ابتدا جامعه را لااقل به طور نسبی از قید مذهب رهانید و بعد خود مذهب را تحت تاثیر قرار داد و قوانین آن را تلطیف کرد، گسترش اموکراسی و جدایی دین از دولت بود، جوامع اسلامی هرگز چنین فرصتی را پیدا نمیکردند. ( همانجا)
این اولا دروغی آشکار است. از نقطه نظر اجتماعی و فکری ” جدایی دین از دولت” محصول مرحله ای از پیشروی مبارزه اجتماعی بر علیه نظام فئودالی، سلطنت و کلیسا بوده است. آنچه در غرب اتفاق افتاد از جمله محصول مبارزه اندشمنادن خدانشناس قران هجدهم بر عله مذهب بوده است. کشفیات علمی در رشته کیهان شناسی، تئوریهای علمی داروین، کشف سلول و تئوریهای علمی فاست، نقس بسیار عظیمی در تنویر افکار مردم داشتند. جدایی دین از دولت بدون آن مبارزات اجتماعی و بدون آن مبارزات روشنگرانه ممکن نبود. بدون مبارزه با کلیسا و تمامی ایده های مذهبی و خرافات ضد علمی و ضد انسانی و توضیح پدیده ها بر اساس خرد، نمی شد دولت را از شر کلیسا و کشیش رهانید. بدون داروین، بدون ویهرر، بدون ژان ژاک روسو، بدون دیتسگن، و بدون مارکس و دهها و صدها نویسنده و مبارزه ضد مذهبی و بدون جنبشهای ضد مذهبی، خبری از ” جدایی درن از دولت نمیتوانست در میان باشد. بی خود نبود که در اثنای انقلاب فرانسه نثضت نیرومندی بر ضد مسیحیت رواج یافت و ستایش “خرد” پیشنهاد شد. و مراسمهای بسیار بزرگی برای بزرگداشت آزادی و خرد درپاریس و شهرهای دیگر برپا میشد. هیچ انقلاب آزادیخواهانه ای را نمی توان یافت که عنصر مبارزه با مذهب و دستگاه مذهب را با خود و در متن خود نداشته باشد. جدایی دین از دولت محصول انقلابات بزرگ و اصلاحات عمیق اجتماعی در عرصه مبارزه با مذهب بوده است . پس از انقلابات بزرگی مانند فرانسه و اصلاحات اجتماعی است که کلیسا دست به عقب نشینی زد و ” اصلاح” شد. آن هم برای حفظ موجودیت خود. این اصلاحات در مذهب که راه کارگر بدنبال آن میگردد، برای حفظ مذهب و ادامه نقش آن در تحمیق کارگران و مردم است. این نتیجه دین از دولت نیست، این یک عقب نشینی است که حتی میتواند زمانی دوباره نقش تعرضی نیز بیاید.
فیلسوفان و اندیشمندان ضد مذهب و علمی اندیش قرن هجده اروپا، نه، آخوندزاده هم نه، ای کاش به جای راه کارگر و آل احمد و مصدق، ما یک جواهر لعل نهرو داشتیم، که اندیشه های علمی را تبلیغ میکرد. جواهر لعل نهرویی که به جای صحبت کردن از ” پویایی اسلام” و تبدیل فناتیک مذهبی به مدرنیسم بگوید که “مذهب عملا مردم را بصورت حیوانات پست درآورده و به جای روشن بینی در مردم، اغلب آنها را در سیاهی نگهداشته است.” (نگاهی به تاریخ جهان، نهرو) نهرویی که نویسندگان رادیکال ضد مذهب را ستایش میکند و اگوست کنت را با پوزیتیویسمش در اصلاحات بسیار اساسی در مذهب مورد نقد قرار میدهد. کاش ما نهرویی را میداشتیم که به جای “گناه شمردن مبارزه ضد مذهبی” و آفرینش مارکسی که مخالف مبارزه با مذهب است، آنقدر دشمن مذهب بود( با اغماض از برخی لغزشهای او) که مارکس را به خاطر حمله اش به مذهب ستایش کند. هند، بورژوای جمهوریخواه ستایشگر مارکس و انقلاب اکتبر داشت و ما راه کارگر و مصدق را. بورژوازی ایران همیشه زیر شنل سلطنت و عبای آخوند سینه زده است.
مبارزه با مذهب و فرهنگ ملی از گناهان کبیره است!
راه کارگر به کشورهای غربی به خاطر در افتادن با دین اسلام سخت انتقاد می کند. راه کارگر باید افکارش را از آل احمد و شریعتی گرفته باشد تا ضدیت غرب با اسلام را اختراع کرده باشد. اتفاقا برخلاف ادعای راه کارگر بورژوازی و دولتهای غربی نیز به ضرورت استفاده از این آلت استثمار واقف و در همه حال به کار تحمیق مردم توسط مذهب حساسند و در این راه از هیچ کوششی فروگذاری نمیکنند.. بورژوازی امپریالیستی از آگاهی توده های کارگر و زحمتکش و بدور ریخته شدن خرافات ملی و مذهبی به همان اندازه بورژوازی کشورهای مونوپل وحشت زده و نگران است. دخالت مستقیم ازتجاع امپریالیستی برای حفظ و بقاء حکومتهای ارتجاعی در طول تاریخ معاصر جهان بر کمتر کسی پوشیده است. مذهب نه تنها به عنوان الت تحمیق زحمتکشان، بلکه به عنوان یک دستگاه دخالتهای ارتجاعی و سرکوبگرانه و در رقابیتهای میان کشورهای امپریالیستی مورد استفاده بورژوازی غرب بوده است. تقویت اسلام و به حکومت رساندن آن در مقابل انقلاب سال 57 مردم در ایران فقط یک نمونه است. البته کسانی که در دنیای مالیخویائی خود همه چیز را در سایه تضاد اسلام و مسیحیت میبینند و در ذهنیت مذهب زده شان مسیحیت و اسلام در ستیزی دائمی به سر میبرند و جاهن واقعی و مسائل دنیای معاصر را بر اساس همین ذهنیت بیمار توضیح میدهند، جز خزعبلات متحجرانه اسلامی چیزی ندارند که تحویل بدهند.
راه کارگر ضدیت با مذهب را گناه میشمرد و البته روشن است که این گناه نه متوجه دولتهای غربی، بلکه انسانهای مدرن، آته ئیست و مارکسیست در همه جا است:
“….چنانکه قبلا هم اشاره شد، گرایش عمده در غرب لبه تیز حمله را متوجه دین اسلام کرده است و بر عدم تناسب اسلام با دموکراسی انگشت میگذارد. این شیوه برخورد نیز علیرغم هدف خود به تقویت جنبشهای بنیادگرا در کشورهای اسلامی میانجامد. در چشم توده مردم این کشورها غرب مسئولیت دو گناه را بر دوش دارد. یکی تحمیل رزیمهای نامطلوب،(!) دوم تحمیل سیستم اقتصادی نامطلوب.( جل الخالق). مخالفت غرب با مذهب مردم این کشورها، مسئولیت گناه دیگری را متوجه غرب میکند، یعنی تحقیر و مبارزه با سنت و فرهنگ ملی. ” ( مشکل ادغام دین و دولت است، نه اسلام، سارا محمود، راه کارگر شماره 104) علامت تعجب و کلمه جل الخالق داخل پرانتز از من است.
این رفرماتور راه کارگری حتی گزندی کوچک به ساحت مقدس اسلام و قرآن را تاب نمی آورد و آن را گناه میشمارد. گویا در جایی در گوشه مجله ای در غرب از تموحش اسلامی حرفی زده شده است و موجب تحقیر و سرشکستگی این هوادار رفرماتور اسلامی ما و سنت و فرهنگ ملی او گشته است. این حقارت سبب شده است تا هورمونهای رفرماتور اسلام عزیز بیش از حد ترشح کنند، خونش به جوش بیاید و در مغزش این انتقاد ملایم مبنی بر ” عدم تناسب اسلام با دموکراسی” (و نه تضاد اسلام با دموکراسی) بیش از حد عظیم جلوه کند و رفرماتور تحقیر شده ما غرب را ببیند که لبه تیز شمشیرش را متوجه دین مبین اسلام کرده است.
ظاهرا رفرماتورها باید از تعصب مذهبی ملایم تری برخوردار باشند تا بتوانند با انتقاد از برخی قوانین و اصول مذهبی و تغییرات قابل ملاحظه ای در آن، کل مذهب را نجات دهند و امکان استفاده از آن را باز هم به عنوان آلت استفاده استثمارگران فراهم سازند. اما رفرماتورهایی چون سارا محمود گفتن ” عدم تناسب اسلام با دموکراسی” که برای بیان استراتژی بعضی از محافل حاکمه درغرب جهت عدم استفاده از نیروهای اسلامی تدوین شده است را نادرست میداند و طرفدار جناحی از هیات حاکمه درغرب است که بر تناسب اسلام با دموکراسی ( یعنی استفاده از استراتژی جنبش اسلامی) انگشت میگذارد. و هشدار میدهد که نباید بر آن انگشت گذارد، چون مذهب، سنت، فرهنگ ملی چیزهایی هستند که باید به آنها احترام گذاشت و ضدیت با آنها جزء گناهان کبیره است. آخر رفرماتورهای عزیز چطور است که از پیروزی یک ورزشکار خاورمیانه ای به وجد میایید و آن را با افتخار تمام به اسلام وصل میکنید و با تبختر زیاد از ” اولین زن مسلمان صاحب مدال طلا یاد میکنید، اما ” عدم تناسب اسلام با دموکراسی” را گناه میشمارید؟ یعنی مردم باید چشمشان را به روی همه واقعیت ببندند و مانند شما و همه قدرتهای غربی کشورها و جمعیتهای ساکن آنها تا ورزش و توسعه علمی و صنعتی در خاورمیانه و همه و هر چیز را اسلامی تعریف کنند و آنها را از تیول مطلقه اسلام بشمار بیاورند؟ و در مقابل واقعا از چیزی که از ثمرات مذهب است، یعنی توحش و بربریت غیرانسانی آن چشم بپوشند!
راه کارگر علت ارتکاب غرب به گناهان مورد نظر را در غریب، منزوی و بیگانه بودن فرهنگ اسلامی در غرب میداند:
“….در حقیقت فرهنگ کشورهای اسلامی برای غرب فرهنگی بیگانه و غریب و منزوی محسوب میشود. این مسئله البته به شیوه های مختلف در کشورهای اسلامی مورد اعتراض قرار میگرفت. در ایران مثلا آل احمد و کتاب غرب زدگی اش …..اگر روشنفکرانی چون آل احمد نمیتوانستند بد و خوب فرهنگ غربی را از هم جدا کرده و آن چه را که از غرب میامد را یکسره به عنوان غرب زدگی میکوبیدند، چگونه مردم که معمولا به ساده کردن قضایا تمایل دارند قادر خواهند بود جنبه های مثبت و منفی فرهنگ خودی و بیگانه را از هم جدا کنند؟ ( همانجا)
اشتباه نکنید این سخنرانی علی شریعتی در حسینیه ارشاد نیست. راه کارگر است که راه شریعتی را با انتقاد اسلامی او به جهان غرب ادامه میدهد. اسلام عزیز در غرب بیگانه و سرشکسته است و راه کارگر نهیب میزند که باید به دادش رسید.
هم چنین جوهر ناسیونالیستی راه کارگر از عیار بسیار بالایی برخوردار استکه میدم ساکن یک کشور را ” خودی” و بقیه مردم جهان را “بیگانه” نسبت به آنها فرض میگیرد. لازم نیست که انسان مارکسیست و کمونیست باشد تا دریابد که شعور انسانها در جامعه طبقاتی، طبقاتی است و شعور روشنفکر در درک ” بد” و “خوب” از جانبداری طبقاتی تبعیت میکند. شعور”روشنفکران” اسلامی مانند “آل احمد” و “شریعتی” در درک بد و خوب دنیا ناشی از جانبداری اسلامی و شعور مردم کارگر و زحمتکش نیز ناشی از درک منافع طبقاتی آنها است. از نظر راه کارگر از آنجا که آل احمد و شریعتی و خمینی و رفسنجانی و سروش ..نتوانستند خوب و بد را تشخیص دهند پس از کارگران و مردم زحمتکش دیگر انتظاری نیست! این هم درک خرده بورژوایی که در خیال خود بر فراز سر طبقات و جنبشها پرواز میکند و هیچکس جز او نمیتواند خوب و بد را از هم تشخیط دهد. راه کارگر نمیتواند این مسئله به غایت ساده را هضم کند که درک و تفسیر ” خوب” و ” بد” بر اساس منافع طبقاتی است. پدیده ای که برای راه کارگر، آل احمد و شریعتی خوب جلوه میکند، از نظر کمونیستها و کارگران و مردم زحمتکش آگاه “بد” و بر علیه منافعشان تفسیر میشود. مثلا در همین تفسیر ” خوب” و ” بد” از فرهنگ ” بیگانه” و ” خودی” توسط راه کارگر و آل احمد ، اساس چنین نگرشی را به جهان در تضاد با منافع خود میدانند. و آن را تلاش بورژوازی برای حقنه کردن فرهنگ ” خود” به کارگران و برای ایجاد تفرقه در میان کارگران جهان تفسیر میکنند. راه کارگر اما میگوید اگر تحمیق کنندگان و سرکوب کنندگان مردم قادر به درک درست ” خوب” و ” بد” نشدند، مردم کارگر و زحمتکش دیگر فاتحشان خوانده است.
کارگران آگاه برخلاف راه کارگر صاحب فرهنگ “خودی” نیستند. البته راه کارگر حق دارد که میگوید کارگران و مردم زحمتکش “قادر به جدا کردن جنبه های مثبت و منفی فرهنگ خودی و بیگانه نیستند.” آنها قادر به این نیستند چون فرهنگ و آگاهی حاکم، فرهنگ طبقه حاکمه است که مذهب و ناسیونالیسم دو پایه مهم آن هستند. حاکمیت آگاهی این دوپایه و وجود راه کارگر و شریعتی و آل احمد و سروش و…..مانع این است تا مردم مسائل ساده مردم به منافع طبقاتی خود را تشخیص دهند. برای مردم خوی و بیگانه معنی ندارد، اما برای راه کارگر چرا؟
خودی” و ” بیگانه” برای راه کارگر معنای عملی هر روزه وسیعی دارد. بیخود نیست رفتار راه کارگر با ” خودی” از هر قماشی که باشد نسبت به ” بیگانه” متفاوت است. مثلا با بستن هر روزنامه ارتجاعی از یک جناح رژیم توسط جناح دیگر و یا با خلع لباس شدن ملای فلان روستای آبادی، اطلاعیه اعتراضی راه کارگر به سرعت صادر میشود، اما در رابطه با سبعانه ترین ستمها بر کاگران مهاجر افغانستانی و کشتار و اخراج دسته جمعی آنها، صدائی از راه کارگر در نمی آید. اگر هم وجود کمونیستها و افشاگریهای آنها موجب شود تا راه کارگر از مطالبه اخراج کارگران مهاجر افغانستانی چشم بپوشد و دیگر اطلاعیه راسیستی صادر نکند، با سکوتش به رفتار گذشته خود با این ” بیگانگان” مهر تایید میزند.
راه کارگر در اعتراض آل احمد به غرب شریک استو از اینکه ” فرهنگ کشورهای اسلامی برای غرب فرهنگی منزوی است” ناراحت است. راه کارگر میخواهد برای این مشکل راه چاره ای بیندیشد و اسلام حقیقی “پیامبر اسلام این مرد روشنگر” را به غرب بشناساند. شاید برای رفع گناهان غرب به جز مراکز اسلامی در کشورهای غربی که با پولهای هنگفت دولت عربستان و ایران ….مشغول از انزوا درآوردن اسلام در غرب هستند و از دولتهای غربی نیز کمک مادی و معنوی دریافت میکنند، بد نباشد تا مفسیرین قرآن آموزش دیده در کلاسهای درس راه کارگر هم راهی این پیکار شوند.
راه کارگر و فناتیسم مذهبی ( فونتامانتالیسم)
موضع راه کارگر در رابطه با فونتامانتالیسم مذهبی بشدت نقصان دارد. آنها در فونتامانتالیسم مذهبی هم بدنبال پیشرفت حقوق زنان هستند. نه تنها مرد ایران و افغانستان …..که حکومت اسلامی و قوانین اسلام را تجربه کرده اند، بلکه مردم دیگر نقاط جهان هم که سرکوب و لت و پار شدن این مردم و پتانسیل بی حد و اندازه زن آزاری جریانات مذهبی در این کشورها را از صفحه تلویزیون خود دیده اند، جز انزجار و وحشت از اسلام چیزی در دل ندارند. براستی اگر مردم جهان از این موضع راه کارگر باخبر شوند، چه خواهند کرد؟ بی شک راه کارگر را نیز در مجموعه انزجار خود جای میدهند. قوانین اسلامی و کاربرد آن در افغانستان و ایران و مصر و لبنان و در کل خاورمیانه، زندگی را برای مردم این منطقه سیاه و غیرقابل تحمل کرده است. پیشروی ارتجاع و توحش مذهبی کل جامعه مدنی درمنطقه را در خطر فروپاشی قرار داده است. اما راه کارگر مدعی است که این فقط یک تفسیر از اسلام است که در مقابل امپریالیسم قد برآشفته است. مینویسند سرمایه عریان و منسجم به میدان آمده است اما ضد سرمایه به یک گوشه تاریک یعنی تفسیری از اسلام پناه برده است!
پدیده ها در دست راه کارگر به شکل مضحکی محتوی ارتجاعی میابند. مثلا سرمایه به میدان میاید و کار به فناتیک مذهبی ( اسلامگرایی) پناه میبرد! فکر میکنند که مبارزه کار و سرمایه داستان صحرای کربلا و جنگ احد است. اینها آدم را یاد روضه خوانیهای معممین و مبلغین اسلامی که از علم و تمدن فقط اسم داروین را با ، آنهم با تلفظ غلط یاد گرفته اند، و یا یاد روزه خوانی های “علمی” مسعود رجوی و مجاهدین در باب روز محشر و صحرای کربلا و عصای موسی میاندازد تا یک تحلیل سیاسی.
راه کارگر با دموکرایتک و آزادیخواه نامیدن اسلام و هم سنگ قرار دادن آن با پیشرفته ترین دستاوردهای علمی و فرهنگی و اجتماعی بشریت، وفاداری خود به مذهب به طور عموم و مذهب اسلام به طور اخص را بسیار عریان به نمایش کذاشته است:
گ…مسلم است که نه هواداری از هر ارزش اسلامی ضرورتا ارتجاعی و ضددموکراتیک است و نه مخالفت با هر ارزش غربی . اما مقوله ” اصالت” بسیار فراتر از این حرفها، دفاع از یک نظام ارزشی برتر از داوری عقل انسانی است. ( مقابله با اسلامگرایی راه کارگر شماره 118)
راه کارگر در اینجا حساب اسلام را از ” اصالت” (یعنی فوندامانتالیسم اسلامی) جدا میکند تا اسلام را به عنوان ارزشهای دموکراتیک از آن جدا کند و نجات دهد. اما راه کارگر به این هم بسنده نکرده است. او در ” اصالت” فناتیک مذهبی هم یک گرایش پویا میبیند و معتقد است که پویایی این جنبش موجب دگرگون شدن وضع زنان و دستیابی آنها به حقوقشان میشود:
“….تناقض میان دیروز و امروز در اسلامگرایی، به عبارت دیگر تناقض میان پویایی جنبش و سنگوارگی ایدئولوژی آن منشاء یک بحران هویت دائمی در صفوف اسلامگرایی است. ( اسلامگرایی یک آزمون بزرگ، شالگونی، راه کارگر شماره 119)
و در ادامه مطلب برای ” پویایی” اسلام و رهایی زنان از غل و زنجیرهای این جنبش “پویا” روزه خوانی میکند: ” در هیچیک از کشورهای منطقه خاورمیانه تاکنون هیچ جنبشی به اندازه اسلامگرایی نتوانسته است زنان را برای شرکت در تظاهراتهای سیاسی به خیابان بکشاند و آنها را از اسارت خانه رها سازد و به جنبش اجتماعی جلب کند. ( زنان و قدرت سیاسی در ایران، شالگونی، راه کارگر شماره 104)
و آقای شالگونی در فناتیسم اسلامی حضور جنبشهای طبقاتی مختلف را میبیند که با ” هشیاری ” خواهان دیدن این تفاوتها و دیدن تمایز آنهاست:
“…اسلامگرایی یک جنبش توده ای است و مانند هر جنبش توده ای، انبوه کسانی که به آن معنا میبخشند، قبل از هر چیز با منافع و انگیزه های مشخص دنیوی به حرکت در میایند. منافع و انگیزه های آنها نه تنها یکسان نیست، بلکه از جهاتی ناهمگن و حتی ناهمایند است. آنها به قشر و یا طبقه اجتماعی واحدی تعلق ندارند. ( اسلامگرایی یک آزمون بزرگ، راه کارگر شماره 119)
و بر مبنای همین “تحلیل طبقاتی” به شیوه شریعتی بنیادگرایی مذهبی در دست راه کارگر راهی پیشروی به سوی مدرنیسم است. فقط خدا میداند مدرنیسم و حقوق و آزادی زن نزد راه کارگر چه معنی میدهد!
“…در هر حال نباید فراموش کرد که اسلامگرایی در عین حال که بزرگترین جنبش گذشته گرا در تاریخ کشورهای اسلامی است، جسورانه ترین بدایع و بدعتها را نیز در تفکر دینی توده مسلمان دامن زده است. به این اعتبار اسلامگرایی فقط شورشی علیه مدرنیسم نیست، بلکه یکی از راههای پیشروی مدرنیسم هم هست. راهی متناقض و بشدت دردناک.” ( همانجا)
میدانیم که راه کارگر موافق راه “متناقض و دردناک” به سوی مدرنیسم و سوسیالیسم مورد نظر خود نیست. به عنوان یک هوادار رفرم در اسلام او خواهان حمایت از ” بدایع و بدعتهای” فناتیک مذهبی و خواهان رفرم و انطباق ایدئولوژی آن با “پویایی” جنبش آن است. سنگینی بار مذلت و بدبختی مردمی که اسیر هیولای حکومتها و گروهها و قوانین اسلامی شده اند از مردمی که بختک فاشیسم و نازیسم را تجربه کرده اند بیشتر است. اما راه کارگر این را جنبش توده ای بر علیه فقر و سرمایه و یکی از راههای پیشروی به سوی مدرنیسم میداند.
از نظر راه کارگر زورگویی جوامع “مرکز به پیرامون” و “بیرون آمدن سرمایه به شکل عریان در صحنه زورآزمائی” موجب اعتراض و واکنش توده های مردم شده است و فناتیک مذهبی و یا بقول راه کارگر اسلامگرایی تنها ایدئولوژی موجودی است که توده های مردم برای بیان اعتراض اشان آن را به خدمت گرفته اند.
” …محرومانی که شمارشان رو به فزونی است و از روند مدرن شدن متناقض این کشورها آسیب میبینند..این انبوه کنده شدگان از روستا و درماندگان در شهر …..فقط شاهدان نابرابریهای عمیق تر شونده اجتماعی و رویارویی عریان فقر و ثروت نیستند، بلکه با تمام هستی شان از آن رنج میبرند و تحقیر میشوند و از این طریق به ماده انفجاری جنبش اعتراضی علیه نظام اجتماعی حاکم تبدیل میشوند….و برای بیان اعتراض شان چاره ای ندارند جز اینکه به مصالح فکری دم دستشان مراجعه کنند…..برای آنها دم دست ترین مصالح فکری …در شرائطی که آزادی سیاسی اثری نیست، مصالح فکری سنتی مرتبط با مذهب است.( همانجا)
کجای مذهب به عنوان مصالح فکری دم دست جای آویزان شدن توده های مردم به آن برای بیان اعتراضشان را سبب میشود؟ واقعیت این است که بورژوازی به مدد دم و دستگاههای مذهبی و مباشرانی چون راه کارگر برای جلوگیری از طرح مطالبات رفاهی و آزادیخواهانه و برابری طلبانه مردم مذهب را به کار میگیرد و گسترش میدهد. توده های مردم به خودی خود برای طرح مطالباتشان به مذهب متوسل نمیشوند، بلکه بورژوازی با توسل به مذهب توده های مردم را تحمیق و مبارزات آنها را به انحراف میکشاند. خود مذهب چیزی برای بیان اعتراض توده های مردم و توسل به آن ندارد.
مذهب رهایبخش
راه کارگر مذهب را نه ابزار بورژوازی برای تحمیق طبقه کارگر و مردم زحمتکش، بلکه آن را دموکراتیک و رهائیبخش و حتی پاسخی به اوضاع موجود ( یعنی سوسیالیسم نوع راه کارگری) میداند.
برای راه کارگر ایدئولوزی ایدئولوژی است و کاربرد آن است که ماهیت ایدئولوژی را تعیین میکند. برای راه کارگر مذهب ماهیتا ارتجاعی، ضد علم و ضد تکامل نیست، بلکه کاربرد آن تعیین کننده است. مذهب برای آنها این قابلیت را دارد که با قدری اصلاح و رفرم، مدرن و سکولار بعضی زنان مسلمان شود:
” …منتهی نباید فراموش کنیم که همکاری و اتحاد عمل با این نیروهای مذهبی در صورتی میتواند مفید و موثر باشد که بر پایه پذیرش آزادیهای بنیادی و اصول حاکمیت مردم و نفی هر نوع دولت ایدئولوژیک باشد……( زن و قدرت سیاسی، شالگونی، راه کارگر شماره 104). در ادامه مطلب شالگونی توضیح میدهد در صورت پذیرش دموکراسی آنها یک جریان دموکراتیک محسوب میشوند.
با توجه وزن و سنگینی “دموکراسی” در افکار راه کارگر، میتوان فهمید که راه کارگر چه ارزش و جایگاهی برای نیروها و مبلغین مذهبی قائل است. اگر دموکراسی مورد انتقاد کمونیستی همان دموکراسی عرضه شده راه کارگر باشد، دیگر حرفهای راه کارگر تازگی ندارد. دموکراسی راه کارگر همان تحمیق مردم توسط مذهب است که در شکل عالی و پیشرفته و ظریفی در دموکراسیهای غربی اجرا میشود. اگر جنبش دموکراسی طی دوران مترقی و آزادیخواهانه خود قرن 18 و 19 بشریت را به جلو سوق داده است، دموکراسی راه کارگر هیچ وجه مترقی و آزادیخواهانه ای ندارد. این “دموکراسی اسلامی” است که توسط راه کارگر عرضه میشود.
“….بدیهی است که هر نوع رفرم، تغییر در ساختار روحانیت و دمکراتیزه کردن آن ضربه ای است به حاکمیت روحانیت و به نفع سکولاریسم، که نقش تعیین کننده را بر عهده دارند.” ( جدایی دین از دولت و زنان، مریم مولودی، راه کارگر شماره 119)
و او پس از روده درازی در باره مبارزه زنان برای حق کشیش شدن ادامه میدهد:
“…..مشابه چنین فعالیتهایی را میتوان در برخی از کشورهای اسلامی هر چند در مراحل اولیه خود مشاهده کرد. خواست اصلاحات مذهبی، بازنویسی تفاسیر، احادیث و قوانین شرعی را می توان در آثار بعضی زنان مسلمان، از جمله در نوشته های فاطمه مرینسی، فمینیست و جامعه شناس مراکشی و یا تئولوگ سرشناس پاکستانی، رفعت حسن مشاهده کرد. به تازگی بسیاری از زنان مسلمان خودمان نیز باب بحث در مورد برابری زن و مرد و اعاده حقوق زن در اسلام و پاره ای اصلاحات در شریعت را باز کرده اند ….البته میتوان با کوتاه بینی این مبارزات را دعواهای زرگری بین مذهبیون و در نتیجه فاقد دستاورد برای مبارزات توده های مردم ارزیابی کرد. اما در آن صورت باید منکر جنبه های طبقاتی – جنسی مبارزاتی که برای اصلاح مذهب به نفع زندگی روزمره در کل ، تغییر موقعیت زنان و بالاخره نهادی شدن اولیه سکولاریسم صورت میگیرد، بود.” ( مریم مولودی، همانجا)
البته به جز جمهوری اسلامی و مجاهدین خلق و و همه مبلغان دین مبین اسلام، همه ” کوته بینند” و قادر به درک جنبه های ” طبقاتی- جنسی! مبارزاتی که برای اصلاح مذهب به نفع زندگی روزمره مردم …….صورت میگیرد”، نیستند. نه تنها غیرمذهبی ها، بلکه کسانی که هنوز بطور کامل از افکار و خرافات مذهبی رها نشده اند و در عین حال مانند مانند طرفداران رفرماسیون مذهبی نظیر راه کارگر در مذهب غور نمیکنند و این افیون نقش چندانی در زندگی روزمره شان ندارد، ” کوتاه بینند” و در شناساندن مباحث ” زنان مسلمان خودماندر مورد برابری زن و مرد در اسلام و پاره ای اصلاحات در شریعت”، را تلاشی برای حفظ و ادامه وضعیت اسارت بار زنان می دانند.
گویا پیامبر اسلام محمد ” این مرد روشنگر” عصای موسی را به پاس زحمات راه کارگر و جهاد او در ” تطبیق و رفرم مذهب با شرائط زمان، به راه کارگر هدیه داده و این یکی هم با یک تکان آن دریاها را خشک میکند و کوهها را به هم میریزد:
” …البته آنچه که واتیکان را از رشد و محبوبیت طرفداران الهایات رهایبخش وحشت زده میساخت، تنها استفاده ترمینولوزیک مارکسیستی، یکی دانستن اهداف سوسیالیسم و ظهور عیسی مسیح و در نتیجه دنیوی کردن مسیحیت و براه انداختن شورشها و تهدید سرمایه نبود، بلکه خارج کردن کاتولیسیسم از چنگال رهبری مطلقه پاپ و ایادی وی نیز بود.( جدایی دین از دولت و زنان، مریم مولودی، راه کارگر شماره 109)
راه کارگر مارکسیسم و اهداف سوسیالیسم را به ابتذال و لجن ظهور عیسی مسیح هم آلوده میکند. ” سوسیالیسم راه کارگر به شدت مذهبی است. او به ” الهیات رهائیبخش” در آمریکای لاتین و ” اسلام رهائیبخش” در خاورمیانه دل بسته است و چنین وانمود میکند که اینان نه تنها ” جدایی دین از دولت” مورد نظر راه کارگر را اجرا میکنند، بلکه جامعه سرمایه داری را هم زیر سوال میبرند . پرچم ” سوسیالیسم” و ” جامعه برابر” را بر می افرازند.
” ..الهیات رهائیبخش، نه تلاش برای سود، بلکه تقسیم نان خود با دیگران را میستاید، زیرا امروزه در آمریکای لاتین سود و ثروت را فقط لاشخورهایی می توانند بدست آورند که از گوشت تن دیگران تغذیه میکنند…..الهیات رهایبخش نه رستگاری فردی بلکه رستگاری جمعی و رستگاری فرد همراه با دیگران را تبلیغ میکند….اگر پروتستانیسم فردگرایی را تقویت میکند، الهیات رهائیبخش روح جمعی را تبلیغ میکند…” ( مقابله با اسلامگرائی، آزمون بزرگ، راه کارگر شماره 128)
و یا در جایی دیگر مینویسد:
“…ضدیت با سلطه در الهیات رهائیبخش چنان پر رنگ است که عملا تاکید اصلی از خدای “پدر” به عیسی منتقل شده است که مظهر ” برادری” عمومی تلقی میشود” (همانجا)
این همان تئوری حزب توده مبنی بر ” یکی بودن اسلام خمینی با سوسیالیسم” است که مردم ایران مزه آن را خوب چشیده اند. از نظر راه کارگر فرض این است که این نیروها باید تکاتولیکها قویت شوند. راه کارگر لاش دارد تا با این نیروهای مذهبی که بقول راه کارگر خطاب به کارگران و دهقانان سخن میگویند و لنگه آنها را در همه جا یافت میشود، ” اتحاد چپ” تشکیل دهد.( راه کارگر در ایران گروه اسلامی آرمان مسضعفین را لنگه برادران آمریکای لاتینش یافته است)
چنین جریانات مذهبی که مانند خمینی و شریعتی خطاب به ” کارگران و دهقانان” سخن میگویند، چه پیش از قدرت گیری و چه پس از آن نقش مذهب را در جامعه و دولت تقویت میکنند تا بالاخره مذهب دولتی را با دولت مذهبی تکمیل سازند. راه کارگر با حمایت از اینها فقط قابلیت خود برای استقبال از حکومت مذهبی را برملا میسازد. البته حکومت مذهبی که ” تاکید را از پدر به عیسی” منقل ساخته باشد.! چه انقلابات و دگرگونیهای عمیقی!
راه کارگر بدین گونه تفرقه مذهبی میام کارگران را دامن میزند و با قائل شدن به کاتولیک و پروتستان و مسلمان و یهودی ، آنها را از یکدیگر دور و مقابل یکدیگر به صف میکند. برادران ” سوسیالیست” و “دموکراسی خواه”راه کارگر در آمریکای لاتین کشیشان کاتولیک و در ایران گروههایی مانند ارمان مستضعفین ( که راه کارگر میگوید جای مجاهدین به راست چرخیده را گرفته است) و مفسیرین ” دموکراسی خواه” قرآن و “سازمانهای اسلامی زنان که فقط بخشی از آنها توسط رژیم تحمل میشوند”، میباشند. راه کارگر گروه اسلامی آرمان مسضعفین را جزء گروههای ” سوسیالیست رادیکال” تقسیم بندی کرده است.
راه کارگر با تخصیص دو صفحه در تعریف و تمجید از گروه آرمان مستضعفین و دعا برای بهروزی و پیروزی آنها، روی حزب توده را در حمایت از اسلام انقلابی خمینی سفید کرده است.
کشفیات راه کارگر شگفت انگیز است. او مانند پیغمبر اسلام، “این مرد روشنگر” سحر و جادو میداند. بوسیله مذهب، سکولاریسم را در جامعه نهادینه میکند و به مسئله زنان هم توجه ویژه ای دارد. تا جایی که سوره ها و آیه های و احادیث زیادی در در ارتقای وضعیت زنان در قرآن و کتب دیگر اسلامی یافته است.
ما کمونیستها فلسفه ” جنبه های ” طبقاتی- جنسی” مبارزه برای اصلاح مذهب به نفع زندگی توده های مردم در کل و تغییر موقعیت زنان” را به شریعتی و سروش و راه کارگر وامی گذاریم. و فقط به این هشدار اکتفا میکنم که مارکسیستها قطعا با توسل گروههایی نظیر راه کارگر به دستجات و موسسات مذهبی، چه از نوع قدیمی و چه مدرنش، برای تخدیر توده مردم مبارزه بی امان را سازمان خواهند داد. آنها میگویند ما:
“….همواره به تمام مذاهب و کلیساهای مدرن و همه نوع سازمانهای مذهبی بمثابه ابزار بورژوازی ارتجاعی که قصدش دفاع از استثمار بوسیله تخدیر طبقه کارگر است می نگریم. ( روش حزب کارگران نسبت به مذهب، لنین)
موخره
عالی جنابان راه کارگر،
از آنجا که مردم ایران و برخی از کشورهای منطقه معنای رستگاری جمعی مورد اشاره شما را با گوشت و پوست خود تجربه کرده اند دیگر لزومی به این همه تبلیغ در باره ” پیکار در راه رستگاری جمعی براداران و خواهرانتان در آمریکای لاتین” نیست. حکومت و جامعه “رستگاری جمعی” در ایران و افغانستان به طور کامل پیاده شده است. شما فقط لطفی به حال براداران و خواهرنتان در آمریکال لاتین بکنید و به آنها خبر دهید که خیال نزدیکی به جامعه رستگاری در ایران و افغانستان را به سر راه ندهند. زیرا که بعید نیست مردم با مبلغین جامعه رستگاری برخوردی کنند که موجب نقض حقوق بشر شود. در ضمن از آنجا که در هر حکومت واقعا سکولار و آزاد، ذکر مذهب اشخاص در دفاتر و اسناد رسمی و شناسنامه های شهروندان ممنوع است و رسانه های عمومی هم اجازه پخش تفرقه و نفرت ملی و مذهبی ندارند، شما باید از هم اکنون فکری برای وظیفه تان در مبارزه برای ” جامعه رستگاری جمعی” کنید که قرار است گروههای اسلامی دیگری دو باره آن را برپا سازند.
توضیحات
- راه کارگر نمیتواند “چپ” و به روایت امروزش ” چپ رادیکال” قلمداد شود. واقعا جریانی که این شیوه برخوردش به مذهب و فناتیک مذهبی است و آن برخوردش به مهاجرین و پناهندگان افغانستانی در ایران، چه ربطی به “چپ رادیکال” دارد. راه کارگر در سالهای پس از انقلاب یک نیروی راست در میان جریانات چپ بود و به سختی خود را از حزب توده و اکثریت جدا میکرد. حتی به زحمت به حمایت آشکار و مستقیم از رژیم کشیده نشد. هر چند که با هر نوع عمده کردن مبارزه با رژیم مقابله میکرد و کارگران را به افزایش تولید و حمایت از جنگ فراخوان میداد:
“…حکومت اسلامی یک حکومت وابسته به امپریالیسم و دست نشانده آن نیست، بلکه حکومتی است مستقل…چرا ما این جنگ را یک جنگ تجاوزکارانه از طرف عراق میدانیم؟ دقیقا به این دلیل که جنگ عراق با حکومت اسلامی، بیش از آنکه با حکومت اسلامی باشد، با خلق ماست، زیرا اگر در نتیجه این جنگ و از طریق این جنگ، حکومت اسلامی سرنگون شود، ایران استقلال سیاسی خود را از دست خواهد داد……کمونیستها باید در صف مقدم مبارزه علیه تجاوز عراق و متحدان آن باشند….هر نوع عمده کردن مبارزه با ارتجاع داخلی در لحظه کنونی انحراف از الزامات مبارزه انقلابی است که در عمل به تضعیف مواضع مردم ما در برابر امپریالیسم منتهی میشود. ( برای دفاع از میهن، راه کارگر شماره 43)
سوسیالیسم راه کارگر از نوع رزیمهای گذشته یمن جنوبی و اریتره و شوروی و چین و…بوده است. بسیاری از رژیمهای کودتایی و نظامی که تنها وجه مشخصه شان از رژیمهای طرفدار غرب خرید تسلیحات از شوروی و بلوک شرق بوده است از طرف راه کارگر سوسیالیست و خلقی نامیده میشدند.
در کردستان هم راه کارگر چیزی جز مباشر حزب دموکرات در مقابل کمونیسم وکارگر نبوده است. در میان جریانات چپ رادیکال در سالهای پس از انقلاب کسی به فکر نزدیکی به راه کارگر نمیافتاد. چون میان آنها و راه کارگر در هیچ زمینه ای همفکری و مواضع همگون وجود نداشت. راه کارگر تغییری نکرده است فقط حالا پس از سقوط دیوار برلین مانند بسیاری از گروههای ناسیونال چپ هوادار شوروی فکر میکند که اگر در هر چیزی کمی آب دموکراسی غربی بریزد ، چهره اش متفاوت جلوه میکند.