آقاى محسن حکيمى در سخنرانى هايى در دانشگاه تهران و کرج و در گفتگوهايى در پالتاک طرحى با عنوان “تشکل کارگرى ضد سرمايه دارى” ارائه داد. برخى از نوشته ها و سخنرانيهاى او هم بر روى سايت هاى اينترنتى منعکس شد. او در اين سخنرانيها ظاهرا به نقد اتحاديه هاى کارگرى موجود ميپردازد. اما از نقد اتحاديه گرائى به نتيجه اى ميرسد که آدم آرزو ميکند کاش آقاى حکيمى سنديکاليست و اتحاديه گرا بود.
او در نقد اتحاديه ها مينويسد:
“… اين وضعيت اتحاديه ها حاصل دستکم يک قرن تلاش ضد کارگرى نظام سرمايه دارى و دولتهاى مدافع آن است. دستکم از اوايل قرن بيستم و به ويژه با انقلاب کارگرى اکتبر ١٩١٧ در روسيه استراژى بورژوازى براى جلوگيرى از راه و رسم هاى ضد سرمايه دارى و به ويژه سوسياليستى به درون طبقه کارگر بر اين استوار شد که از يکسو توده متشکل در تريديونيونها را به بند بکشد و از سوى ديگر و به تبع آن فعالان چپ و در راس آنان سوسياليست ها را در قالب احزاب و سازمانهاى سياسى بى پايه و بريده از توده کارگران به حاشيه براند …” (از .سخنرانى حکيمى به مناسبت اول ماه مه سال ٨٢ در کرج – ساير نقل قولها نيز از همين منبع است.)
و براى رفع نقيصه اى که به نظر او بورژوازى ايجاد کرد طرحى ارائه ميدهد و طرح خود را “تشکل کارگرى به مثابه جنبش اجتماعى طبقه کارگر عليه سرمايه دارى” مينامد. اين تشکل بنا بر نوشته حکيمى نه حزب است و نه اتحاديه، نه تشکل اقتصادى طبقه کارگر است و نه تشکل سياسى طبقه و ظاهرا هر دو. اما چگونه؟
حکيمى زياد اين طرف و آنطرف ميزند و به مارکس و لنين رجوع ميکند تا تشکل خود را بيان کند اما قادر به آن نيست. تشکل کارگرى ضد سرمايه دارى آقاى حکيمى بى معناست. من بعدا پايين تر به اين مستله ميپردازم که تشکل مورد نظر آقاى حکيمى يک تشکل فکرى است. او حتى آنجا که از جنبش ها حرف ميزند منظور او افکار است و تشکل کارگرى ضد سرمايه دارى او اتحاد دسته هاى فکرى و ايدئولوژيها و مذاهب مختلف است. او بدنبال بديلى براى اتحاديه نيست. بدنبال تشکل توده اى ديگر مانند شورا نيست. او “گرايشاتضد سرمايه دارى با هر مرام و مسلک” کشف کرده است که سوسياليسم يکى از آن مرام و مسلکهاست. منظور او از گرايش ضد سرمايه دارى، گرايش سوسياليستى درون جنبش کارگرى نيست، بلکه “گرايشاتى با مرام و مسلکهاى” مختلفند.
طرح حکيمى قدمى در جهت تشکل و اتحاد کارگران نيست
طرح آقاى حکيمى از متحد کردن کارگران عاجز است. سوسياليست و فعال کارگرى اى که درد او متحد و متشکل شدن کارگران است و هر تلاش و حرکتى براى متحد و متشکل کردن کارگران را ارج مينهد، نميتواند در طرح آقاى حکيمى قدمى براى اين منظور بيابد. آقاى حکيمى اگر نيت خيرى هم براى کار و فعاليتش داشته باشد، با اين طرح عجيب و غريب هم به کار خودش و هم به کار هر محفل و جمعى که اين طرح موضوع بحث آنها شده باشد ضرر زده است. نه طرح آقاى حکيمى و نه بحث در باره آن کمکى به متحد و متشکل شدن کارگران و يا برداشتن سد و مانعى از سر راه جنبش کارگرى نميکند. به اين دليل بحث در باره آن و نقد آن پيشبرنده نيست. نقد اتحاديه گرايى، رفرميسم و آنارشيسم در خود عنصر پيشرو و سازنده دارد. چون اين نقد به مبارزه و سنتى در جنبش کارگرى مربوط است. نقد چپ سنتى، نقد کارگر کارگرى مفيد به حال طبقه کارگر و فعالين آن ميباشد، چون در نقد سنتهايى است که بخشهايى از فعالين کارگرى در دوره اى به آن آلوده شدند و يا هنوز بخشا هستند. اما طرح “تشکل ضد سرمايه دارى” محسن حکيمى به هيچ سنتى در جنبش کارگرى و چپ متکى نيست. نقد طرح حکيمى، نقد يک ذهن مه آلود است که در فضاى ناسوت سير ميکند.
شايد اين سوال پيش بيايد اگر اينطور است چرا من به نقد آن مشغولم. واقعيت اين است که در شرايط اختناق گاها عبارت پردازى چپ، چشمها را بر روى واقعيت ميبندد. افراد ميتوانند در شرايط اختناق، با قدرى عبارت پردازى چپ، عقب مانده ترين و ذهنى ترين و غيرقابل مصرف ترين تبلورات ذهنى خود را به ديگران بفروشند. آقاى حکيمى با خزيدن به زير پرچم کارگر کارگرى و با عبارت پردازى به ظاهر چپ به ميدان آمده است. من ميخواهم اين را روشن سازم که تبلورات ذهنى آقاى حکيمى ربطى به مبارزه کارگرى ندارد. اگر از اين عبارت پردازيها پوشش چپ و شبه سوسياليستى آن برداشته شود کسى رغبت گوش دادن و خواندن آن را ندارد.
“تشکل کارگرى ضد سرمايه دارى” آقاى حکيمى چيست؟
بنابر طرح آقاى حکيمى که در سخنرانيهايش آمده است، اين تشکل براى فائق آمدن بر تضاد ميان تشکل صنفى توده کارگران يعنى اتحاديه ها در يکسو و چپ منزوى از کارگر از سوى ديگر عنوان شده است. اما آقاى حکيمى براى کارگران نه تشکل توده اى ديگر و نه تشکل حزبى ديگرى ارائه ميدهد. تشکل او اتحاد فکرى جمعى از انسانهايى است که از خواستهاى صنفى و سياسى کارگران حمايت ميکند. حکيمى در تعريف ويژگيهاى اين تشکل در بند ٨ مينويسد: “اين تشکل نه در مقابل بلکه به موازات تريديونيون ها تشکيل ميشود و کارگران تريديونيونها را (به ترتيب از چپ به راست) با مبارزه طولانى خود به تدريج به مبارزه با سرمايه دارى جذب ميکند.”
پس اين تشکل برخلاف ادعاى آقاى حکيمى نميخواهد آلترناتيوى ديگر در مقابل اتحاديه ها باشد، بلکه به موازات اتحاديه ها فعاليت ميکند. برخى ها متاسفانه حرفها و نوشته هاى گنگ آقاى حکيمى را در مخالفت با اتحاديه، دال بر شورايى بودن او گرفتند. اما آقاى حکيمى چنين ادعايى ندارد. تشکل او تشکل توده کارگران نيست. بلکه تشکل چپ هايى با ايده هاى مختلف هستند که از مطالبات صنفى و سياسى کارگران حمايت ميکنند. اينکه اعضاى اين تشکل خود کارگرند يا نه تغييرى در ماهيت تشکل آقاى حکيمى نميدهد. فقط بردن اين تشکل فکرى به زير پرچم کارگر کارگرى، بيشتر ماهيت ضد حزبى تشکل را برجسته ميسازد. همانطورى که آقاى حکيمى نوشته است اين تشکل موازى اتحاديه هاست ولى مخالف تشکل حزبى است. بقول خودش “بر حزب کمونيست مقدم است.”
اگر اتحاديه اى هدف خود را سوسياليسم قرار دهد از نظر حکيمى به يک مرام و مسلک محدود شده و آن اتحاديه نام ديگر حزب کمونيست است. آفاى حکيمى مثلا در نقد سنديکاهاى سرخ مينويسد: “… جنبش کمونيستى (به طور مشخص بين الملل سوم) نيز به جاى تدوين يک استراژى توده اى براى خنثى کردن استراتژى بورژوازى و ارائه يک بديل تشکيلاتى دربرگيرنده وسيع ترين توده هاى کارگر از تمام گرايشهاى ضد سرمايه دارى با هر مرام و مسلکى، برنامه عمل سنديکاهاى سرخ و انقلابى را ارائه داد که در واقع شکل ديگرى از حزب کمونيست بود و به تصريح خود اين برنامه، هدف آن سوسياليسم بود.”
و در ادامه آقاى حکيمى توضيح ميدهد که در طرح او بر خلاف سنديکاهاى سرخ و اتحاديه هاى چپ که هدف خود را سوسياليسم قرار ميدهند، گرايشات ضد سرمايه دارى از هر مرام و مسلکى وجود دارد. او با قرار دادان سوسياليسم در پلاتفرم اتحاديه ها مخالف است زيرا اين کار از نظر او اتحاديه ها را از گرايشات ضد سرمايه دارى مذهبى!، چپ ليبرال!، سوسيال دموکرات! و… محروم ميکند. سوسياليسم از نظر او يک گرايش جنبش اجتماعى نيست. بلکه سوسياليسم هم همانند اورادى است که يک مذهبى براى دور کردن جن ميخواند. حکيمى تازه سوسياليستى ميخواهد که براى سازش با “چپ مذهبى” اوراد سوسياليستى اش را هم نخواند. اين هم نقد آقاى حکيمى از اتحاديه ها و اين هم يک نوع خاصى از مبارزه ضد سرمايه دارى!
مسلما قرار دادن سوسياليسم در پلاتفرم تشکل هاى توده اى از اهداف و اصول کمونيستها در برخورد به تشکل هاى توده اى نيست. اما براى همه روشن است که قرار گرفتن سوسياليسم در پلاتفرم يک اتحاديه عموما نشان از راديکاليسم بيشتر آن اتحاديه بر اتحاديه هاى ديگر دارد. و قرار گرفتن پلاتفرم سوسياليستى در دوران انقلابى در اهداف سازمان توده اى و در دوره هايى که گرايش سوسياليستى در ميان طبقه بشدت تقويت شده است امرى بسيار طبيعى است که هر سوسياليستى هم برايش تلاش ميورزد. پس مشکل آفاى حکيمى چيست؟
سرمايه ستيزى يا حزب ستيزى؟
اگر کسى بخواهد براى متحد و متشکل کردن کارگران از طرح حکيمى کمک بگيرد چه بايد بکند و چه عايد او ميشود؟ طرح آقاى حکيمى به مراجعه کننده ميگويد اين تشکل سرمايه ستيز، تشکل توده اى کارگران نيست، تشکل حزبى طبقه کارگر هم نيست، جمع و محفل کارگرى نيست، کميته اعتصاب هم نيست، صنفى نيست، سياسى نيست، اتحاديه نيست، شورا نيست. پس اين تشکل “سرمايه ستيز” چيست؟ اين را ديگر فقط خود حکيمى ميداند. در بندى اعلام ميشود که اين تشکل آلترناتيو سياسى -اقتصادى ندارد، در بند ديگر اعلام ميشود اين تشکل با عزيمت از مبارزه براى خواست هاى اقتصادى و اصلاحى اين خواستها را به سطح مبارزه براى برچيدن کل نظام سرمايه دارى ارتقاء ميدهد. در بندى ديگر انتقاد ميشود که سوسياليسم نبايد در اهداف اين تشکل حتى در شرايط انقلابى و آزاد قرار گيرد. به سنديکاى سرخ انتقاد ميشود که با قرار دادن سوسياليسم در هدف مانع ديگر مرام و مسلکها شد.
آقاى حکيمى اين مطلب را در ادبيات کمونيسم کارگرى خوانده است که جنبش اعتراضى طبقه کارگر ضد سرمايه دارى است و از اين حکم درست يک چيز عجيب و غريب به نام تشکل سرمايه ستيز را نتيجه ميگيرد. “تشکل سرمايه ستيز” تبلور دنياى ذهنى روشنفکرى است که اجزاء مطالب خوانده شده اش را نميتواند به هم متصل کند. اتحاديه و شورا تشکل هاى توده اى سنتهاى مختلف در درون طبقه کارگر هستند. گرايش هاى سياسى درون طبقه، سرمنشاء احزاب سياسى مختلف در درون طبقه هستند. تشکل سرمايه ستيز به کجاى اين گرايشات و سنتهاى درون طبقه ميچسبد؟
واقعيت اين است که آقاى حکيمى هنوز اين نکته بديهى را که درون طبقه کارگر گرايشات سياسى گوناگونى وجود دارد و اين گرايشات منشاء وجودى احزاب سياسى مختلفى هستند، متوجه نيست. او فکر ميکند با اعلام چند مطالبه سياسى، طبقه کارگر را وارد دنياى سياست کرده است. اگر به فرض آقاى حکيمى، او کارگرانى را بر اساس ايده و مذهبشان مانند کارگر مسلمان، کارگر مسيحى، کارگر کمونيست، کارگر سوسيال دموکرات و … را در تشکل سرمايه ستيز خود جمع کرد آنوقت اين کارگر چگونه به ستيز با سرمايه برميخيزد، يعنى اين سرمايه ستيزى را آقاى حکيمى چگونه به ما نشان ميدهد؟ برنامه تشکل آقاى حکيمى که چيزى از ستيز با سرمايه به ما نميگويد.
اگر او بدنبال تشکل توده اى کارگران است و اتحاديه را هم سد راه اتحاد و مبارزه طبقه کارگر ميداند، پس چرا يکراست سراغ شورا نميرود و امروز به جنبش مجمع عمومى کارگران نمى پيوندد؟ با اضافه شدن مکانيکى چند مطالبه سياسى به يک تشکل نامفهوم، کسى نميتواند خود را با آن مشغول سازد. اما همه اين تلاشها يک حکمت دارد و آن اينکه طبقه کارگر نبايد به حزب سياسى دست يابد و يا دارا باشد. همه اين تناقضات يک بام و دو هوا براى اين است که با خزيدن به زير بال يک گرايش بسيار عقب مانده و ضعيفى در ميان کارگران يعنى گرايش کارگر کارگرى که اتفاقا هميشه هم توسط روشنفکرانى چون حکيمى باد زده ميشود و بازتوليد ميشود، طبقه کارگر را از سياست و قدرت سياسى دور سازد. وقتى آقاى حکيمى توانست چند کارگر را مجاب کند که نيازى به حزب کمونيست کارگرى ندارند، آنوقت يک انتخاب برايشان ميماند آنهم انتخاب ميان احزاب بورژوازى در صحنه. طرح حکيمى طرح حزب ستيزى است و نه سرمايه ستيزى. سرمايه به چنين طرحهائى در صورتى که از روى درايت تنظيم شوند احتياج وافر دارد. اما طرح حکيمى اين درايت را هم ندارد، اين طرح ارزش مصرف ندارد.
تشکل ضد سرمايه دارى و “سرمايه ستيزى” اسلامى!
اما جالب تر از همه اين است که ببينيم بالاخره اين سازمان اگر موفق شود به دنيا بيايد قرار است چه نوع کارگرانى را متحد و متشکل کند. بالاخره تشکل سرمايه ستيز بايد از جايى شروع کند. آقاى حکيمى مينويسد که اين تشکل با يک هيئت موسس و هسته اصلى شروع بکار ميکند که همه داراى ايدئولوژى چپ هستند. او مينويسد:
“هسته اصلى و موسس تشکل کارگرى مورد نظر ما را توده کارگران جناح چپ تريديونيونهاى کنونى، آنارشيست ها، سنديکاليستها، سوسيال دموکرات، چپ ليبرال، چپ مذهبى … تشکيل ميدهند. اما توده کارگران چپى که به هدف خود به عنوان مبارزه با سرمايه دارى آگاهى دارند با توده کارگران غيرچپى هم سرنوشتند که اگر چه بطور عينى ضد سرمايه دارى هستند اما از نظر ذهنى يا هيچ گرايش سياسى خاصى ندارند و يا به اين يا آن حزب راست و آشکارا به بورژوازى (ناسيوناليست، سلطنت طلب، محافظه کار و..) گرايش دارند. اکثر اين کارگران و بخصوص گروه اول آن ها با کار آگاهگرانه کارگران چپ در مورد لزوم مبارزه با سرمايه دارى به سادگى ميتوانند به عضويت تشکل کارگرى بمثابه جنبش اجتماعى طبقه کارگر عليه سرمايه دارى درآيند.”
هر کسى با خواندن اين جملات متوجه ميشود که آقاى حکيمى مشغول اتحاد کارگران بر اساس ايده و فکرشان است و اين تشکل هيج ربطى به تشکل کارگرى و يا يک جنبش و يا گرايش خاص در جنبش کارگرى ندارد.
اين نگاه به اتحاد و تشکل کارگر، نگاه جريانات چپ حاشيه اى، نگاه خرده بورژوا به کارگر و انسان است که منظورشان از متحد شدن کارگران، متحد شدن آنها با توجه به مذهب و مليتشان است. اين ديدگاه توده اى و راه کارگرى و چپ اروپايى است که مرتب با يادآورى مذهب و مليت کارگران، آنها را دعوت به اتحاد با هم ميکنند. اين همان شعار کارگر مسلمان و مسيحى و يهودى بايد متحد شوند است. در ديدگاه حکيمى و حزب توده و چپ سنتى کارگران ابتدا به عنوان عناصر ملى و مذهبى شناخته ميشوند و سپس براى اتحاد اين عناصر مذهبى راه چاره ميجويند. همين جمله آقاى حکيمى به اندازه کافى موجود نامتعين و متناقض “تشکل سرمايه ستيز” را به همه ميشناساند. اگر کسى طبقه کارگر را به عنوان يک طبقه اجتماعى ببيند و بخواهد اين طبقه و مبارزات اقتصادى و اجتماعى آنرا متحد و متشکل سازد و يا به آن کمک کند هيچگاه به چنين بحثى دچار نميشود. اگر کسى براى رفاه و تحقق مطالبات کارگرى تلاش و مبارزه ميکند و به اتحاد و متشکل شدن کارگران يارى ميرساند، به چنين وضعيت مضحکى دچار نميشود تا با تقسيم کارگران به يهودى و مسلمان باعث تفرقه ميان آنان شود. حکيمى بجاى عبارت چپ اسلامى از چپ مذهبى استفاده ميکند تا از هوشيارى و تنفر افراد نسبت به طرح تشکلش بکاهد.
تشکل آقاى حکيمى يک تشکل صنفى و طبقاتى نيست. اين يک تشکل ايدئولوژيک-مذهبى است که انسانهايى بر اساس ايدئولوژى خود در آن گرد ميايند، اما با فرمان حکيمى تلاش ميورزند تا بر اختلافات ايدئولوژيک خود فائق آيند و کنار هم بمانند. تصور کنيد با همه نامتعين بودن تشکل آقاى حکيمى، او موفق شد تشکلى را سر هم بندى کند، هيئت موسس تشکل سرمايه ستيز با چند چپ مذهبى از چپ اسلامى و چپ يهودى و چپ هندو و چپ مسيحى و چند سنديکاليست و سوسيال دموکرات و چپ ليبرال شروع به کار کند. اگر ايشان شاهکار کند بايد جلوى زد و خورد بين چپ يهودى و چپ مسلمان و مسيحى را در جلسه اول هيئت موسسش سد کند، بقيه وظايف پيشکش. در ضمن اگر آقاى حکيمى به سکولاريسم وفادار باشد و واقعا بخواهد به مذهبى ها باج ندهد بايد از چپ مسلمان و چپ يهودى و چپ مسيحى و … بخواهد که از آوردن صليب و روسرى و کلاه و ديگر سمبلهاى مذهبى به جلسه هيئت موسس خوددارى کنند! آيا چپ هاى مذهبى مورد نظر ايشان اينکار را خواهند کرد يانه؟ با کارگر کارگر گفتن نميتوان اين تناقضات را رفع و رجوع کرد.
اين کلمه چپ مذهبى سرمايه ستيز نشانه جايگاه قوى ديدگاه توده ايستى در تفکر آقاى حکيمى است. کارگران و مردم ايران به اندازه کافى از “مذهب مبارز” کشيده اند و ديگر جايى براى مذهبى مبارز و چپ مذهبى در آن کشور وجود ندارد. اسلام مبارز و چپ اسلامى و مذهبى به اندازه کافى زندگى مردم را سياه ساخته است. نميشود حالا يکبار ديگر آنها را به نام کارگر و کارگر چپى اسلامى وارد معرکه کرد. وارد کردن اسلامى ها اينبار تحت نام کارگر نشان ميدهد آقاى حکيمى حتى به جدايى مذهب از دولت خود که در برنامه تشکل سرمايه ستيز نيز ذکر شده است وفادار نيست. ممکن است هدف آقاى حکيمى فعال کردن دوباره مذهب در عرصه اجتماع نباشد، اما نگاه او به انسانها و مبارزات اجتماعى او را به اينجا ميرساند. اگر نگاه او به انسان و جامعه درست بود او يکراست به سراغ شورا و يا اتحاديه و يا حزب سياسى ميرفت و ايتقدر خود را دچار مخمصه نميساخت. اگر او راحت و سر راست به سراغ مبارزه و مطالبات کارگرى ميرفت، لزومى به تقسيم کارگران به شيعه و سنى و مسيحى و … نداشت تا فعالينى از اين مذاهب را براى هيئت موسسش پيدا کند.
جالبتر آنجاست پس از اينکه آقاى حکيمى فعالينى از چپ مذهبى و چپ ليبرال و چپ سوسيال دموکرات … را متشکل کرد، بر اساس همان معيارهاى ايدئولوژيک جايى در تشکلش براى توده هاى “غير چپى” پيدا ميکند. اين توده هاى “غير چپى” بر اساس رهنمودهاى حکيمى با کار آگاهگرانه همان کارگران چپى مسلمان و يهودى و ليبرال و کمونيست ميتوانند آگاه شوند و عضو تشکل سرمايه ستيز شوند.!
آقاى حکيمى چنان در دنياى ذهنى خود غرق ميباشد که نميتواند ذره اى به دنياى واقعى، دنياى مبارزه کارگرى، نزديک شود. کارگران براى متشکل شدن به چنين تشکل هاى فکرى غامض و چنين تقسيم بندى هاى فکرى نياز ندارند. تشکل کارگرى مانند زندگى و مبارزه کارگران ساده و سرراست ميباشد. توده کارگران براى رسيدن به مطالباتشان متحد و متشکل ميشوند. تشکل کارگرى، تشکلى براى پيشبرد امر مبارزه اعتراضى کارگران است. نه اتحاديه، نه شورا، و نه حزب کارگرى چنين غامض و پيچيده نيست. اينها ابزارهايى براى پيشبرد مبارزه کارگرى است. کارگران براى متحد شدن نياز به “آگاهى” اى که قرار است از طريق فعالين چپ مذهبى و ليبرال و … به آنها منتقل شود ندارند.
حکيمى با اين حرف که کارگران ناسيوناليست خاصيت بيشترى نسبت به کارگران هوادار احزاب محافظه کار و سلطنت طلب، براى جذب به تشکل سرمايه ستيز او دارند در واقع دارد برترى ايده ناسيوناليسم را بر ديگر ايده ها بيان ميکند. براى چپ جهان سومى هميشه ناسيوناليسم بر ديگر ايده ها رجحان دارد.
کلا به نظر من طرح آقاى حکيمى نه تنها چيزى براى کارگر و فعالين کارگرى ندارد بلکه همانطور که نشان دادم بى ربط به مسائل و معضلات کارگرى است. اگر يک فعال کارگرى وقت خود را صرف کند و کنکاش در اين طرح کند، در آخر به جز پيام اتحاد چپى ها و اسلامى ها چيزى دستگيرش نميشود. اين طرحى براى اتحاد تفکرات، طرحى براى حزب ستيزى و باد زدن گرايش هاى عقب مانده است. نه طرحى براى متحد و متشکل کردن کارگران.
شايد ممکن باشد در ميان طرفداران نسبيت فرهنگى در اروپا و براى نمايش تولرانس و با صرف يک بودجه هنگفت يک دسته مکتبى چند نفره “چپى”! سازمان داد که چندتاشان در يک گوشه کاپيتال بخوانند و کارى به کسى نداشته باشند و آنطرفتر دو نفر قرآن بخوانند و صلوات بفرستند و کمى آنطرفتر يکى با کلاه و ريش يهودى مثل ديوانه ها سرش را تکان بدهد و يکى ديگر هم با انجيلش به هپروت برود و همگى عرفان ضد سرمايه دارى را چون افيون به مغزشان تزريق کنند و از خود بيخود شوند، .اما اين تئوريها در دنياى واقعى بدرد هيچ چيزى نميخورد.
بحث آقاى حکيمى تا آنجا که به طبقه کارگر بر ميگردد خلاف منافع کارگران است. او با مخالفت با حزب کمونيستى کارگران و تشکل هاى توده اى کارگران از هر نوع مانند شورا و اتحاديه، جايى براى متحد و متشکل شدن کارگران نه در عرصه مبارزات جارى و نه در عرصه مبارزه سياسى و مبارزه بر سر کسب قدرت باقى نگذاشته است.
محمود قزوينى