” سندیکای هفت تپه” بر علیه جنبش کارگران در هفت تپه

آقای علی نجاتی تنها عضو باقیمانده از “سندیکای هفت تپه” و تنها عضو هیئت مدیره ” سندیکا” مدتی است کمر همت بسته و به تخریب جنبش کارگری در هفت تپه و دستاوردهای آن میپردازد. در کلاپ هاس رهبران و فعالین هفت تپه را تحقیر و بر علیه آنها سمپاشی میکند و در یک گفتگوی ویدئویی با “صدای کارزار” علت ” ضعف” سندیکا را توطئه رژیم و کارفرما میداند که با تشکیل مجمع عمومیها و مجمع نمایندگان موجب شده اند تا سندیکا منزوی شود. با رندی تمام مجمع نمایندگان و شورای اسلامی را مساوی هم قرار میدهد تا توخالی بودن ” سندیکا” را توجیه کند. اما هر چه هست او امروز اعتراف میکند که سندیکایش منزوی است و تنها از موجودیت 4 ساله آن حرف میزند. ولی هنوز عمق این انزوا را بیان نمیکند و نمیگوید آن 4 سال هم نه سندیکا، بلکه تنها هیئت مدیره موجود بوده و بعد از اعلام تشکیل سندیکا، دست و بال همه بسته شد و کاری پیش نمیرفت و چند سالی است که خودش و تنها خودش “سندیکا” میباشد.

سندیکا در هفت تپه منزوی نیست، وجود خارجی ندارد!

تاکنون ” سندیکای هفت تپه تلاش داشت تا با پخش اخبار اعتراضات، سخنرانیهای نمایندگان و فعالین و رهبران هفت تپه از منابع دیگر، خود را در انظار خارج از هفت تپه، دخیل در مبارزات هفت تپه نشان دهد. حالا که دید دیگر چنین روشی کارآیی ندارد و هر آدم ساده ای این را فهمیده که ” سندیکا” وجود خارجی ندارد، به روش خصمانه بر علیه جنبش کارگران در هفت تپه روی آورده است. به هر وسیله ای آویزان میشود تا در وجود بی جان “سندیکا”، سندیکای خالی از کارگر، نفسی بدمد. حالا که میبیند میان نیکوفر و رضا رخشان شکر آب شد، از نیکوفر که دیروز با رضا رخشان ” سندیکای هفت تپه” اعلام کرده بودند و در کنار کارفرما و رژیم قرار گرفته بود، به نیکی یاد میکند، سخنرانی او را در میان اعتراضات بازنشستگان در سایت سندیکا با عنوان ” عضو سابق هیئت مدیره سندیکا” بازنشر میدهد، تا شاید ” سندیکا” عضوی جذب کند. استیصال تا کجا!

” صدای کارزار” که رفت ” سندیکا” را نجات دهد و به آن اعتبار ببخشد، تمام تشت خالی سندیکا را رو کرد. سوالی که در گفتگو طرح شد این است که چرا سندیکا در سوخت و ساز مبارزه کارگران هفت تپه نیست. هم مجری صدای کارزار و هم مهمان برنامه آقای علی نجاتی توافق دارند که علت آن در مجمع عمومی و مجمع نمایندگان میباشد که اساسا از طرف کارفرما و و رژیم راه انداخته شد تا سندیکا منزوی شود. آقای علی نجاتی سندیکای بدون عضو خود را تشکیلات میداند، اما مجمع عمومی و نمایندگان آن را رژیمی و کارفرمایی.

آقای نجاتی که فرصت طلبی را به حد اعلاء آن رسانده است، نمیگوید پس چرا تاکنون نه تنها این حرفها را نمیزد، بلکه حرفهای نمایندگان کارگران، فعالین و رهبران را در سایت مجازی خود بازتاب میداده است. اگر مجمع عمومی و مجمع نمایندگان سیاست رژیم و کارفرما برای انزوای سندیکا بود، چرا این “سندیکا” تاکنون به مقابله با آن نرفت؟

سوال واقعی از آقای علی نجاتی و صدای کارزار این است که اگر ما فرض را بر این بگذاریم که اصلا تمام این مبارزات 6- 7 ساله در هفت تپه و تمام اعتراضات در آنجا تاکتیک رژیم و کارفرما برای انزوای سندیکا بوده باشد، باز هنوز سوال عدم وجود سندیکا در مبارزات هفت تپه پاسخ نگرفته است. بالاخره یک عضو سندیکا میتوانست برای نمایش هم شده یک روز بالای سنگر برود و در چند کلمه خود را معرفی کند و بگوید سندیکا چه میگوید. در آن سنگر کسی جلوی کسی را سد نمیکرده و نمیکند، اما اگر هم جلوی سندیکا سد میشد، سندیکا در میان کارگران ظاهر میشد. رژیم و کارفرما مجمع نمایندگان را آوردند و سندیکا را منزوی کردند، مسخره ترین دلیل برای انزوای “سندیکا” است. اوجگیری مبارزه هفت تپه را مردم ایران و دنیا دیدند. اگر در چنین مبارزه ای جا پایی از سندیکا نیست، صاحب سندیکا باید بساطش را جمع کند و به مبارزه جاری بپیوندد.

واقعیت این است که “سندیکا” کوچکترین دخالتی در مبارزات کارگران هفت تپه نداشته است و تنها یک نام است. اینکه اقای علی نجاتی و بقیه رهبران و فعالین هفت تپه مبارزات دهه 80 در هفت تپه را رهبری کردند، چیزی در باره سندیکا نمیگوید. سندیکا از زمانی که تشکیل شد، دیگر نتوانست نقشی در مبارزه کارگران ایفاء کند. علت این را من بارها در نوشته هایم تکرار کردم. از جمله در مقابل حمله سال گذشته آقای نجاتی و دیگران به مجمع عمومی در مهر سال گذشته، سال 1400، نوشتم:

“سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه خود اتفاقا در سنت شورایی شکل گرفته بود. سندیکا با آموزش سندیکایی و آموزش قانون کار و عضوگیری از آحاد کارگران شکل نگرفت، بلکه از دل یک مبارزه عظیم چند ساله بیرون آمد. در اردیبهشت سال 1387 با رای گیری عمومی در محل کار و با انتخاب نمایندگان موجودیت سندیکا اعلام شد. این شیوه معمول تشکیل یک سندیکا نیست، این سنت تشکلیابی مبارزه مستقیم کارگری و شورایی میباشد . در واقع هیئت مدیره سندیکا در یک مجمع عمومی انتخاب شد و نمایندگان منتخب یک مجمع عمومی بودند و نه هیئت مدیره منتخب اعضای سندیکا. به دلیل فراهم نبودن ایجاد تشکل پایدار، سندیکا و یا شورا نمیتوانست استقرار یابد. اما سنگینی ذهنیت سندیکایی بر رهبران کارگری باعث شد که نمایندگان منتخب یک مجمع عمومی تصور کنند که به سندیکا دست یافته اند و آن را اعلام داشته اند. ولی با اعلام آن دیگر چیزی از موجودیت سندیکا به جز هیئت مدیره باقی نماند. ذهنیت سندیکایی باعث شد آنها نتوانند مانند دور اخیر مبارزات هفت تپه از مجمع نمایندگان کارگری به تشکیل مجمع عمومی کارخانه عقب نشینی کنند. کاری که کارگر بار آمده در سنت مجمع عمومی و سنت شورایی به طور خودبخودی انجام میدهد. مجمع عمومی نمایندگان کارگری منحل میشود، رهبران و فعالین به مجمع عمومی عقب نشینی میکنند و به آن بسنده میکنند. همچنین هیئت مدیره سندیکا نمیتوانستند و توازن قوا اجازه نمیداد که مقاومتی را با بسیج توده کارگران برای پایداری تشکیلات سازمان دهند و موجودیت خود را به صورت دوفاکتو به رژیم تحمیل کنند. تشکل توده ای که موجودیش دوفاکتو پذیرفته نشود، نمیتواند به عنوان تشکل توده ای به موجودیت خود ادامه دهد. رژیم توانست با دستگیری و زندان و اخراج رابطه رهبران و فعالین را با توده کارگر تضعیف و بعدا قطع کند و به عمر سندیکا در مدت کوتاهی بعد از اعلام تشکیل آن خاتمه دهد. در واقع سندیکای هفت تپه اصلا حتی برای مدت کوتاهی هم استقرار نیافت. بعد از سرکوب و جلوگیری از تشکیل سندیکا کسانی که به عنوان هیئت مدیره سندیکا انتخاب شده بودند سعی کردند نام سندیکا را زنده نگه دارند. اما همین خود باعث بروز فرصت طلبیها، شهرت طلبیتها، خودفریبیها و باندبازی های …فراوان شد. رضا رخشان و اطلاعیه های درخشانش به نام هیئت رئیسه در این کارزار تنها نبود. دروغ و فریب خود و دیگران سرمنشاء ایجاد فساد شد. برخیها به شورای اسلامی پیوستند، دیگرانی به خدمت اشکار کارفرما درآمدند. پیش آمدن این عوارض در شرائط اختناق عجیب نیست، عجیب این است که کس و یا کسانی با لاپوشانی حقیقت نخواهند از این وضعیت عبور کنند.”

حالا باید متاسفانه بگویم که تنها عضو باقی مانده سندیکای هفت تپه نیز مانند نیکوفر و رضا رخشان و جلیل احمدی و…کارش شده حمله به جنبش کارگری در هفت تپه.

سندیکا در هفت تپه منزوی نیست، وجود خارجی ندارد. صدای کارزار و آقای نجاتی نمیخواهند سوال واقعی را طرح کنند. اوجگیری مبارزات کارگری در هفت تپه از سال 96، تنها تشت خالی “سندیکا” را هوا کرد. بحران و انزوای سندیکا قبل از اوجگیری مبارزات کارگران در هفت تپه اتفاق افتاد و از سندیکا در آن زمان تنها نامی مانده بود.

“آگاهی” طلائی برای کارگران و جامعه

آقای علی نجاتی به همراه “تئوریسین” صدای کارزار که سعی میکند مثلا حرفهای علی نجاتی را بهتر تئوریزه کند، آگاهی جدیدی را برای کارگران و مردم دنیا به ارمغان آورده اند که باید آن را طلا گرفت. این تئوری فوق العاده بر این مبتنی است که انتخاب نماینده از هر بخش در یک مرکز بزرگ کارگری برای تشکیل مجمع نمایندگان، به معنای بخش بخش کردن کارگران در آن مرکز میباشد و نماینده هر بخش نمیتواند نماینده همه کارگران باشد. این را البته کسی میگوید که دارد در باره منزوی بودن سندیکایش حرف میزند که اصلا عضوی هم ندارد. اما از نقطه نظر تئوری اقای نجاتی یادش رفت که در همین مصاحبه دوباره بر این اصل سندیکایی ” عضوگیری” تاکید کرده و به عنوان یک پوئن مثبت از آن یاد کرد. ظاهرا اقای نجاتی میبایست برتری نوع انتخابات سندیکایی را به ما نشان دهد. او میبایست نشان دهد که انتخاب نماینده توسط اعضای معدود سندیکا بر آزادترین و مطمئن ترین روش انتخاب نماینده، یعنی روش مستقیم شورایی در هر مرکز کارگری برتری دارد. حتی اگر فرض کنیم در بهترین حالت در ایران سندیکایی به متشکل کردن 10 درصد از کارگران یک مرکز موفق شود و از آنها عضو بگیرد، در مقابل انتخاب مستقیم نماینده از قسمتهای مختلف که دخالت عموم کارگران را ممکن میکند، بسیار عقب مانده میباشد.

با تئوری انتخابات عرضه شده توسط علی نجاتی و صدای کارزار، باید از این به بعد در کشورهای جهان به جای نماینده محل کار برای اتحادیه ها و شوراها، نماینده روستا و شهر و استان برای پارلمان و یا شورا، یکی را برای ریاست جمهوری و یا اصلا پادشاهی انتخاب کنند تا خدای نکرده نمایندگی مردم بخش بخش نشود و “نماینده” بتواند یکجا همه مردم یک کشور را نمایندگی کند. یعنی یکجا تو سر همه بزند.

طبق این تئوری طلائی نمایندگان اتحادیه در اتحادیه سراسری کارگران، نمایندگان شورا در کنگره سراسری شوراهای کارخانه و یا شوراهای سراسری کشور، نماینده پارلمان از فلان شهر، نمایندگان احزاب سیاسی برای کنگره هایشان، فقط نماینده محل کار و یا شهر خود میباشد. با این تئوری واقعا تمام تاریخ انتخابات در جهان و از جمله انتخابات در کمون پاریس، انقلاب اکتبر و شوراهای تشکیل شده در هر کشوری دیگری، انتخابات در اتحادیه ها که اصلا هنوز در قرن 21 در پیشرفته ترین کشورهای صنعتی بر اساس صنف سازماندهی میشوند کان لم یکن اعلام میشود و جایش انتخاباتی نظیر انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، ترکیه، برزیل و….مینشیند.

این تئوری ناب برای این اختراع شد تا بگویند مجمع نمایندگان توطئه کارفرما و رژیم برای پراکنده کردن کارگران و ایجاد اختلاف میان کارگران بوده است. با این نظرات علی نجاتی با ادعای ریاست ” سندیکا” و صدای کارزار با ادعای حمایت از کارگر، راه را برای بیان نظرات عصر ماقبل سرمایه داری، عصر ایلات و عشایری، عصر ما قبل انتخابات باز میکنند، تا خود و عملکرد خود را توجیه کنند. تاکنون در هیچ جای جهان سابقه نداشته است، انتخابات ناحیه ای را به عنوان انتخاب همان ناحیه تلقی کنند. انتخابات شوراها بسیار ناحیه ای تر و قسمتی تر از انتخابات پارلمان میباشد. ،

انتخابات نمایندگان در یک مرکز بزرگ کارگری بنا بر شرائط و تشخیص خود فعالین و کارگران میتواند به دو صورت انجام گیرد. در صورتی که مبارزات چندین ساله و آزادی سیاسی منجر به شناخته شدن رهبران و فعالینی که کاندید میشوند شده باشد، میتواند انتخابات سراسری در یک مرکز کارگری صورت گیرد. اما معمولا در مراکز بزرگ بهترین روش همان انتخابات نماینده از هر بخش و تشکیل شورا ی نمایندگان و یا مجمع نمایندگان میباشد. در مراکز بزرگ کارگری، کارگران هر بخش همکاران خود را از نزدیک میشناسند و برای همین میتوانند در با شناخت و آگاهی بهتری نماینده خود را انتخاب کنند. در بسیاری از مراکز بزرگ کارگری اصلا انتخاب نمایندگان سراسری ممکن نیست. برای کارگران راه آهن و بسیاری از شرکتهای بزرگ مانند سایپا و دیگر ماشین سازیها، انتخاب نماینده سراسری ممکن نیست. تنها راه انتخابات واقعا آزاد و دموکراتیک در این مراکز، انتخابات در هر شهر و بخش و تشکیل شورای نمایندگان میباشد.

نجاتی قربانی توهمات سندیکایی خود شد

قبل از این مصاحبه “درخشان” ، آقای علی نجاتی در صحبتی در کلاپ هاوس ادعا کرد که اسماعیل بخشی گفتمان شورا و اداره شورایی را از جمع گام و احزاب خارج کشور گرفت و به هفت تپه آورد و با همان لحن عامی خود به مسخره کردن شعار شورا و اداره شورایی پرداخت. کارگران هفت تپه اعلام کردند به جای عضویت فرد فرد کارگران در سندیکا ما به یک روش کارآ و پیشرفته تری دست یافتیم و آن خرد جمعی و مجمع عمومی است. تنها عضو باقی مانده سندیکا و سندیکایش که در هیچ اعتراض و مجمع عمومی حضور نداشته است، میگوید مگر در هفت تپه شورا شکل گرفته است؟!!! کارگران هفت تپه میگویند هر چه هست ما از روش سندیکایی عبور کردیم و خرد جمعی و مجمع عمومی را اختیار کردیم. شما مختارید با نام سندیکای خود در فضای مجازی جولان دهید، ما مجبوریم هر طور هست اتحاد خودمان را سازمان دهیم.

” سندیکایی” که هیچگاه از کارگران عضوگیری نکرده و عضوی نداشته است، مدعی است ” سندیکا” چاره درد کارگران هفت تپه بود.

اگر علی نجاتی مانند اسماعیل بخشی و دیگر رهبران دور اخیر هفت تپه به سراغ کارگران و تشکیل مجمع عمومی مستقیم در شرکت میرفت، امروز دچار چنین مخمصه وحشتناک نمیشد که خود را ضایع کند و نیازی به دروغگویی و پنهان نمودن حقیقت در باره موجودیت سندیکا نداشته است. سندیکای توخالی وبال گردن آقای نجاتی شد و در واقع این کارگر مبارز را زمین زد. نجاتی قربانی توهمات سندیکایی خود شد و به اینجا رسید که دارد بر علیه جنبش کارگران هفت تپه شمشیر میزند.

سوال از آقای نجاتی این نیست که چرا “سندیکای کارگران هفت تپه” در هفت تپه منزوی شد، بلکه سوال این است که چرا سندیکایی که موجود نیست را سندیکا مینامید؟ چرا حقایق را از اذهان پنهان میکنید. کارگران هفت تپه که میدانند سندیکایی وجود خارجی ندارد. پس برای چه کسی این سندیکا در فضای مجازی میگردد؟

سرنوشت علی نجاتی به عنوان یکی از رهبران و فعالین کارگری مبارز گذشته نزدیک، به ما میگوید، ناحقیقت میتواند انسان را به کجاها رهنمون کند. وقتی کسی بخواهد سندیکای خالی از کارگر را سندیکا و نهاد دایر کارگری جلوه دهد، کارش به اینجا میکشد که برعلیه خود جنبش کارگران بایستد. آیا امیدی است که علی نجاتی خود را از این مخمصه بیرون بکشد، عطای نام سندیکا را به لقای آن ببخشد و علی نجاتی دهه 80 شود و یا با ادامه همین راه و در پناه نام سندیکای توخالی در صف ضدیت با جنبش کارگران جایش را محکم میکند؟

محمود قزوینی 3 سپتامبر 2022، 12 شهریور 1401