شورشهای توده ای، سازمان و تاکتیکتها

شورشهای توده ای بر سر گرانی مانند شورشهای توده ای دیماه 96 و آبان 98 مستقیما برای سرنگونی رژیم اسلامی به میدان آمده است. برای همین مساله دخالتگری در آن از نوع ویژه میباشد. شورش توده ای مردم با تظاهرات و اعتصاب مطالباتی متفاوت است. در اینجا مسیر 10 ساله یکروزه طی میشود. شعارها مستقیما سرنگونی طلبانه و مرکز و راس رژیم اسلامی را نشانه میرود. به مراکز سیاسی و نظامی رژیم حمله میشود و به آتش کشیده میشود، اعتصابات و تظاهراتها دفاعیند، شورشها تعرضیند. بسیاری از فاکتورها و شرائطی که برای پیشروی و پیروزی اعتصابات و تظاهراتهای مطالباتی لازم است در شورشها تغییر یافته اند. تاکتیکهایی که در تظاهراتها و اعتصابات اتخاذ میشود، کاربرد چندانی در شورشها ندارند. اینجا تاکتیک تعرضی و بر سر شکست مستقیم ماشین سرکوب رژیم میباشد، آنجا در اعتصاب و تظاهرات تحمیل یک توازن قوای معین به رژیم برای کسب این و یا آن مطالبه معین میباشد. شکل سازمانیابی، خنثی کردن ترفندها و سرکوبگریهای رژیم، بالا بردن دائمی روحیه شرکت کنندگان و امید به گسترش فوری و دائمی شورش و تعرض دائمی و بدون وفقه آن، شورشها را از هر نظر با اعتصاب و تظاهرات و اشکال سازمانیابی منطبق بر آن متفاوت میکند.

شورشها مانند قیام تعرضی هستند، از تعرض بایستد نابودش میکنند و محکوم به فناست. برای همین برای یک نیروی سیاسی که عزم جرم کرده تا در شورشها دخالت کند و نه اینکه فقط به صدور اطلاعیه و سخنرانی اکتفاء کند، سوال این است که ایا یک نیروی معدود و حداقلی را برای چنین زمانی جمع آوری کرده تا آن را بکار ببندد یا نه. ایا میتواند رهبری سیاسی جنبش مردم و بطور مشخص این شورشها را تامین کند یا نه. آیا میتواند همان نیروی کوچک خود را طوری سازمان دهد و تاکتیکهایی اتخاذ کند که مردم شورش کننده آن رهبری و دخالتگری آن را لمس کنند و به آن امیدوار شوند. برای دخالت در شورشهایی که این روزها جریان دارد و شورشهای نظیر دی 96 و ابان 98 و شورش خوزستان و … نمیتوان به تشکلهای توده ای تکیه کرد. این شورشها مستقیما قدرت رژیم را به مصاف میطلبند و در شعارها و شکل حرکت، سرنگونی حکومت را در دستور عملی روز خود دارند و پتانسیل نابودی دستگاه دولتی را بالفعل در خود دارند. و برای همین احتیاج به سازمانی از نوع دیگر، سازمانی متمرکز دارند.

اگر حزب کمونیستی داشتیم که امروز بخشی از فعالین و رهبران کمونیست جنبشهای اجتماعی، بخصوص طیف کارگران رادیکال سوسیالیست را با خود کرده و در میانشان شبکه های ارتباطی پایدارتری ایجاد نموده بود، میتوانست با رفتن به طرف تشکیل مجامع عمومی در مراکز بزرگ کارگری، امکان اعتصاب سیاسی در مراکز بزرگ را مورد بررسی قرار دهد. این شرط امروز غایب است. اما شاید پیشروی جنبش توده ای خودبخود موجب به میدان آمدن جنبش اعتصابی کارگران شود. حتما جنبش اعتصابی کارگران شرائط پایدارتری را برای پیشروی شورشها و قیامها تامین میکند. اما چه کسی میتواند تضمین کند که سیر رویدادها خودبخود به این سمت میرود و ما حتما با جنبش اعتصاب سیاسی مواجه میشویم. شاید سرنگونی جمهوری اسلامی تنها از طریق ادامه همین شورشها و قیامها به وقوع بپیوندند. در هر صورت تنها تضمین دخالتگری و تاثیرگذاری، حالا از پیروزی بگذریم، سازمان کمونیستی قوی و با نفوذ میباشد.

در انقلاب 57 با همه تظاهراتها و اعتصابات عظیم سراسری، در نهایت آخرین نبرد قدرت در روز 21 و 22 بهمن درتهران رقم خورد. و در آنجا نیرویی میتوانست وارد شود و موثر عمل کند که از قبل خود را برای چنین زمانی آماده کرده بود. جالب است که سازمان چریکهای فدایی و مجاهد علارغم ناآمادگی و معدود بودن نیرو توانستند در اخرین نبرد بر سر قدرت دخالتگر و موثر باشند. مشی مسلحانه چریکی غلط آنها با تغییر شرائط سیاسی در مقطع 22 بهمن کاربرد درست خود را یافت. اگر ما در مقطع انقلاب صاحب یک حزب سیاسی کمونیستی بودیم میبایست در مقطع 57 کمیته مسلح آن حزب تاکتیکها و کارهایی را در دستور میگذاشت که چریک فدایی کم و بیش بطرفش رفت. یکی از مهمترین علتهای توده ای شدن چریک فدایی بعد از انقلاب همین شرکت آنها در قیام 22 بهمن بوده است.

حالا سوال این است که آیا ما کمونیستها اصلا فکری برای تشکیل کمیته های ویژه برای دخالت و سازماندهی شورش در سال 1401 کرده ایم. ایا اصلا بدنبال این هستیم که چگونه کمیته های ویژه شورش ما به دخالتگری دست بزنند و به محل رجوع مردم تبدیل شوند. مردم به آنها اعتماد کنند و چکار باید کرد، به کجا باید حمله کرد و به کجا نباید حمله کرد و زمان حمله و دفاع را از این کمیته های ویژه، کمیته های محلات شهرها دریافت کنند؟ مشکل این است که نه تنها فکر تامین این وسائل را نکرده ایم، بلکه امروز برخی از ما راحت این وظائف را به تشکلهای توده ای ناموجود میسپارند.

برخیها هم دعا و ثنا میخوانند که حتما تشکلهای توده ای موجود در ایران بتوانند کاری کنند تا این شورشها بتوانند با آنها پیوند ایجاد کنند و یا نقطه اتکا آن شوند. چنین توهمی مانند این میماند که با دوچرخه بخواهیم قطاری را با سرعت 300 کیلوتر در ساعت دنبال کنیم. با این روش چگونه میتوان به داد شورشهای توده ای رسید. این شورشها یا بر سرکوبگری غلبه میکنند و سرنگونی رژیم اغاز میشود و یا رژیم موفق میشود آنها را سرکوب کند و شورشها میرود برای یک دوره زمانی دیگر. زمانی که این شورشها قادر شوند در مقابل سرکوبگری سریع استقامت به خرج دهند، آنوقت دیگر اگر کارگران و تشکلهای کارگری و غیرکارگری وارد اعتصاب و تظاهرات شوند، اعتصاب و تظاهرات آنها مستقیما سیاسی است. در آنصورت همین تشکلات توده ای امروز هم کاربرد یگری مییابند. اما امروز آنها تنها میتوانند با همین اعتراضات مطالباتی خود، بیشترین نفع را به شورشها برسانند و موجودیت خود را هم حفظ کنند. عدم دخالت آنها در شورشها هم بنفع آنهاست و هم بنفع شورشهای مردم.

دخالتگری در این شورشها و تامین رهبری آن سازمان خاص خود را میطلبد، سازمانی که از تمرکز کافی برخوردار باشد و از نظر اهداف برنامه ای و تشکیلاتی برای چنین امری نیرو جمع کرده و سازمانیافته است، مطبوعات و کادرها و رهبری خود را دارد. تامین رهبری شورشها و قیامها نمیتواند توسط سازمانهای توده ای که برای امور محدودتر سازمانیافته اند صورت گیرد.

دخالت در شورشهای توده ای که روند رو به جلوی آن، قیام توده ای است، در گام اول تامین رهبری سیاسی را میطلبد. بدون تامین رهبری سیاسی سراسری و محلی، هیچ گونه دخالتگری در این جنبشهای توده ای ممکن نیست و تلاشهایی که برای دخاتگری در اینجا و آنجا میشود به نتیجه ای منجر نمیشود. تامین رهبری سیاسی توسط احزاب، نهادها و شبکه هایی تامین میشود که راه برون رفت از وضعیت فعلی و سرنگونی رژیم را در دستور خود دارند و برای آن فعالیت کرده، برنامه دارند و نیرو جمع کرده اند. اگر جنبش سیاسی تاکنون نتوانسته باشد اهرمهای سیاسی خود را برای چنین روزهایی آماده کند، از دخالتگری در حرکتهای جاری باز میماند.

سیاست لیبرالی و سیاست کمونیستی

سیاست کمونیستی خواهان گسترش شورشهای توده ای، دخالت در آن، تلاش برای ورود طبقه کارگر و دیگر اقشار به اعتصاب سیاسی عمومی، تامین رهبری سیاسی شورشها و ارتقاء این شورشها به قیام میباشد. سیاست لیبرالی خواهان پایین کشیدن فتیله شورش، خاتمه دادن به آن و فعالیت “متعارف” میباشد تا همه با انضباط و نظم، متشکل در تشکلهای توده ای خود، منتظر باشند تا از “مرکز نظم” فرامینی در اینده صادر شود.

سیاست لیبرالی ورود طبقه کارگر و مردم به اعتصاب سیاسی را به وجود تشکلهای توده ای نظیر اتحادیه و شورا گره میزند، سیاست کمونیستی ورود طبقه کارگر و مردم به اعتصاب سیاسی را به فعالین، رهبران کمونیست و شبکه های کمونیستی و کلا به کارگران مبارز گره میزند.

سیاست کمونیستی به کمیته های کوچک فعالین در شهرها و محله های شهرها برای سازماندهی شورشها و دخالتگری در آن تکیه میکند، سیاست لیبرالی بدنبال تشکل توده ای در شرائط حاضر در محلات و شهرها میگردد. سیاست لیبرالی وظیفه فردا را برای امروز مینویسد و کارگران و مردم را از وسائلی که باید امروز به آن دست ببرند محروم میکند.

سیاست کمونیستی تشکیل شورای محلات و شهرها و مجمع عمومیهای مبتنی بر آن را تنها در صورت غلبه مردم بر نیروهای سرکوبگر رژیم و کشیدن دندان آنها ممکن میداند، سیاست لیبرالی در همین شرائط فعلی بدنبال شورای محلات و شهرها، یعنی شوراهای رو به سوی قدرت سیاسی است. تشکیل شوراهای محلات و شهرها تنها توهم لیبرالی است و هیچ پایه واقعی ندارد.

سیاست کمونیستی همزمان هم خواهان ادامه و گسترش شورشهای توده ای است و هم به نظم و نسق درآوردن آن، جلوگیری از تعرضاتی که در توان فعلی جنبش نیست و یا تعرضاتی که به ضرر جنبش میباشد. اما سیاست لیبرالی بدنبال این است که این تحرکات و شورشها خاموش شوند تا آنها بعدا برای کارگران و مردم قیام سازمانیافته به ارمغان بیاورند.

سیاست کمونیستی بدنبال آن است که علارغم اینکه کمونیسم در ایران از حزب کمونیستی با نفوذ و پر قدرت محروم است، اما این امکان وجود دارد تا فعالین احزب، نهادها و شبکه های کمونیستی و مبارزین چپ و رادیکال شهر و یا شهرهایی را به حمایت از شهرهای شورش کننده بکشانند و مردم حضور کمونیسم در ایران را مشاهده کنند. سیاست لیبرالی به جای آن از تشکلهای توده ای و شورا در آینده صحبت میکند تا همه چیز با نظم و نسق به سرانجام برسد.

سیاست کمونیستی ( نظیر لنین) میگوید ” ما سوسیال دمکراتهای انقلابی این شورشهای نافرجام را سرآغاز قیام توده‌ها تلقی می‌کنیم، اگر چه آغازی ناموفق، نا به هنگام و ناصحیح است. و می‌دانیم که توده‌ها قیام پیروزمند را تنها از تجربۀ قیامهای ناموفق می آموزند،….” سیاست لیبرالی میگوید این شورشهای نافرجام و کور نباید صورت گیرد، قیام پایان نبردهاست. توده ها تنها باید صبر کنند و تحت آموزه های ما دست به قیام بزنند.

چند نتیجه گیری

در تاریخ تحولات سیاسی و قیامها و انقلابات تاکنونی تشکلهای توده ای ابزار دخالتگری مستقیم بر سر قدرت سیاسی نبوده اند و نمیتوانند باشند. توسل به تشکلهای توده ای در مبارزه بر سر قدرت در حکومتهای مستبد این تشکلها را در وضعیت خطرناکی قرار میدهد. اولا این تشکلها قادر به دخالتگری در این جنبشها نیستند و دوما به سرعت و بشدت مورد سرکوب قرار میگیرند و تمام دستاوردهای خود را از دست میدهند.

علت اینکه افراد، احزاب و سازمانها به تشکلهای توده ای برای دخالت در شورش و قیام متوسل میشوند، چیزی نیست جز اینکه این افراد و احزاب و نهادها از قبل سیاستی را در پیش گرفته اند که خود را از وظیفه سازماندهی ابزار واقعی دخالت در شورش و قیام و سازماندهی برای کسب قدرت یعنی سازماندهی حزب واقعی مرخص کرده اند.

رهبری سیاسی و تشکیلاتی شورشها و قیامها توسط نهادهای مبارزه اقتصادی و صنفی تامین نمیشود. رهبری سیاسی معمولا توسط احزاب و نهادهای سیاسی تامین میشود. البته جریانات مرتجع بورژوازی اپوزیسیون میتوانند بدون احزاب هم در این روندها دخالت کنند. آنها سرمایه و امکانات مادی و غیرمادی فراوانی در درون و بیرون دستگاه دولتی ایران دارند و با استفاده از آنها و تمرکز بر شخصیتها و نهادها میتوانند، با جلب سمپاتی مردم و یا با غفلت آنها، قدرت را دست به دست کنند. اما کمونیستها تنها با تکیه بر نیروی جنبش خود، نیروی توده های مردم و سازماندهی آنها، که این سازماندهی قبل از همه چیز به نفوذ ذخیره شده و به تامین رهبری سیاسی گره خورده است، میتوانند مبارزه مردم را به پیش و به پیروزی برسانند.

در تاریخ جهان هیچ نبردی بر سر قدرت تاکنون با توسل به سازمانهای توده ای صورت نگرفته است. بخصوص در کشورهای استبدادی و سرکوبگراین فقط خواب و خیال میباشد. حتی در کشورهایی که ازادی سیاسی تامین است و احزاب سیاسی و سازمانهای توده ای ازادانه فعالیت میکنند، تاکتیک کمونیستی آنجا که بر سر مسئله جنبشهای توده ای و کسب قدرت سیاسی برمیگشت، به سازمان توده ای گره نمیخورد، بلکه بر نفوذ حزب سیاسی کمونیستی در توده های کارگر و مردم و بر نفوذ آن بر سازمانهای توده ای استوار بوده است.

در شرائط کنونی حتی یک سازمان و حزب کوچک و کم نفوذ کمونیستی میتواند با سیاست درست به مبارزات مردم و شورشها برای سرنگونی نزدیک شود و به رهبر جنبش مردم، به رهبر شورشهای مردم تبدیل شود. این کار البته نه با گفتارهای تلویزیونی و اطلاعیه، بلکه با ابتکار عملی در محل شدنی است. بدترین کار این است که گروه و حزب و نهادی به جای انجاو وظائف خود، به جای سازماندهی خود، وظیفه خود را به ” کارگران” و ” مردم” و تشکلهای توده ای بسپارد.

محمود قزوینی

15 مه 2022، 25 اردیبهشت 1401